مریم روحانی، نویسنده و فرهنگنویس کودکان و نوجوانان، مادرم، همسر لطفالله میثمی درگذشت. در مراسم ختمش اجازه سخنرانی نداند، حتی نگذاشتند آقای میثمی چند کلمهای بگوید. متن و صوتی را هم که برای او آماده کرده بودم- که از حق رفتن به ایران محرومم- پخش نکردند. باری ستمگران بر داغدیدگان سوگواری روا نمیدارند. از شما میخواهم نوشته ام را که از مادرم میگوید و دیگر زنان مستقل این سرزمین، که با فرهنگ مردسالارانه دست و گریباناند، در تارنمای زیتون منتشر کنید. میخواستم همین یادنامه در مراسم یادبودش خوانده شود، که به ستم مانع شدند. این چند خط را که خطاب به شما نوشتهام میتوانید به مثابه مقدمه در پیشانی مطلبم بیاورید.
ور تحمل نکنم جور زمان را چه کنم داوری نیست که از وی بستاند دادم
با سپاس و احترام
روزبه کمالی
تاریخچههای شخصی علیه تاریخ رسمی
تنها تجربه شخصی از تاریخ است که برخورد انتقادی با تاریخ را ممکن میکند.(پل ریکور، فیلسوف فرانسوی)
در کنار تاریخ رسمی و عمومی، باید از تاریخهای خاموش و غایب و به حاشیه رانده شده سخن گفت؛ از تاریخچههای شخصی. آن کلان روایت که اسامی نامداران و غالبان را بر پیشانی مینشاند، قرائتی رسمیتیافته است که بیاعتنا از کنار خردهروایتهای دیگر میگذرد و آنان و بازیگرانش را به فراموشی میسپارد؛ چنان که شاملو میسراید:
نمی خواستم نام چنگیز را بدانم
نمی خواستم نام نادر را بدانم
نام شاهان را
محمد خواجه و تیمور لنگ ،
نام خفت دهنده گان را نمی خواستم و
خفت چشنده گان را .
می خواستم نام تو را بدانم .
و تنها نامی را که می خواستم
ندانستم
و من به دنبال آن نامهایم که در تاریخ نمییابیم یا به سختی مییابیم. مهندس لطف الله میثمی- همسر مادرم، که حق پدری به گردن من دارد- نشنیدم و ندیدم که نام مریم روحانی را در سایه هویت و اعتبار اجتماعی خویش قرار دهد. اما میدیدم و میبینم که جامعه بهآسانی زیست و هویت مستقل این زن را به ذیل هویت مردی که با او شریک بود میراند و چنین میخواندش. اما مریم وجودی آزاد و آزاده بود که برای حیات و مناعت طبع و استقلال سلیقه و ارادهاش هم با تمامیتخواهی کلان در ستیز بود و هم با فرهنگ مردسالارانه و قرائت مذکر غالب. او تاریخچهای شخصی را در برابر تاریخهای کلان کلیشهای رقم زد، از آن دست که دیگر زنان این سرزمین و برای آن کوشیدهاند و میکوشند. ویرجینیا وولف میگوید زنان برای آن که بتوانند بنویسند اتاقی از آن خود میخواهند، سقفی بالای سر، و مریم روحانی با آن وجود نازک و نازنینش برای حریمی با روزگار ستیزه میکرد که در آن بتواند بنویسد و تفکر کند و به خانه و آشپزخانه رانده نشود. البته همسرش چنین نمیخواست، اما سنت ستبر چنین ارادهای داشت. او را همسر و پرستار مردی مبارز میپسندید. و مریم در این میان باید هجران فرزندانش را که به حکم دادگاههای فقهی مردانه از او دور بودند، تاب میآورد و با نقشی تاریخی که مردسالاری به او تحمیل میکرد که باید مادر باشد و بس، دست و گریبان میشد که هم بتواند بنویسد و هم مادر باشد.
مریم روحانی پیش از انقلاب در دانشگاه تهران ادبیات فارسی خواند و در مقطع لیسانس فارغالتحصیل شد. پس به آموزگاری روی آورد و کمابیش همچنان که در دوران دانشجویی، همزمان در فعالیتهای سیاسی شرکت داشت و به نهضت آزادی و جبهه ملی نزدیک بود. پس از انقلاب با گروه مهندس میثمی که از رجوی جدا شده بودند آشنا شد و مدتی کوتاه با آنان بود. چندی بعد به سبب انتقادها و گرایش اعتقادی- سیاسیاش از آموزش و پروش اخراجش کردند، درحالی که همسرش در زندان بود. در شرایط سخت اقتصادی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان از ناصر ایرانی ویراستاری آموخت و به ویرایش پرداخت. و همزمان داستان مینوشت. از اواخر دهه ۱۳۶۰ در دبیرستان فرزانگان انشاء تدریس کرد و شیوه جدیدی در آموزش نوشتن خلاق به نوجوانان پایه نهاد. این روش بعدها در مجموعه آموزشی خرد، به دست آموزگارانی که خود آموزش داد، رشد یافت و پی گرفته شد. از میانه دهه۱۳۶۰ به دعوت قیصر امینپور با نشریه سروش نوجوان آغاز به همکاری کرد. مدتی مسئول صفحه داستان این نشریه بود و همزمان آثار ادبی نوجوانان را نقد و ویرایش میکرد. سپس به فرهنگنامه کودکان و نوجوانان به سرپرستی توران میرهادی پیوست و در جایگاه مولف و ویراستار به فعالیت پرداخت. نه مثل نیلوفر، مجموعه بازنویسی متون کهن، و کارگاه انشاء از آثار اوست.
مریم روحانی از خانوادهای فرهنگی و دینی برخاست. خاندان مادرش فاطمه عربشاهی از بزرگان سبزوار بودند. جد پدریاش شیخ محمداسماعیل محلاتی از علمای بزرگ نجف و از همفکران محمد کاظم خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی از روحانیان طرفدار مشروطیت بود. شیخ محلاتی رساله اللئالی المربوطه فی وجوب المشروطه را در شرح بایستگی حکومت مشروطه نگاشت و در این عرصه از پیشگامان بود. پدر مریم، حسن روحانی فقید که خود درس اجتهاد خوانده بود اما به زی وکالت درآمد، از بنیانگذاران حسینیه ارشاد و سفیر ایران در سوریه در دولت موقت بود. شخصیتهای ادبی همچون امیری فیروزکوهی و مهدی اخوان ثالث از دوستانش به شمار میآمدند. علاقه مریم روحانی به ادب و هنر در چنین فضایی پدید آمد.
این فشرده قرار است تبار مریم و جدال او با فلک کجمدار را برای فعالیت ادبی و هنری و همزمان ایفای نقش مادری بیان کند و البته که نارساست. و البته که خاطر نویسنده مجموع نیست و شتابزده است. با این حال میداند که نازک آرای وجود مریم که با ادبیات و هنر آمیخته بود، از گزند این کشاکشها میآزرد اما به پای سرسختی و اراده همچنان میرفت.
گرچه مادرم بود میدانم که مانند همه ما قوتهایی داشت و ضعفهایی. از او اسطوره نمیسازم، اما یادش را گرامی میدارم به یاد زنان این سرزمین که در فرهنگی مردسالارانه- که حتی آیین تشییع و خاکسپاریاش مذکر است، نمونه آن که در همین مجلس، تریبون در بخش مردان است- برای هویت مستقل میتپند و تکاپو میکنند. اگر مریم روحانی را احترام میگزارید، تاریخچه زندگی شخصی و جد و جهد او و زنان دیگر را بازگویید. بگذارید این تاریخچههای شخصی گسترش بیابد و سیطره تاریخ غالب را بشکند و مغلوب کند. بگذارید صدای غایبان، صدای به حاشیه راندهشدگان، صدای خاموشان شنیده شود. صدای زنانی که در کنار مبارزان و نامهای مشهورتر زیستند، اما استقلال خود را حرمت نهادند، و هزینه وفاداری به خویشتن را پرداختند، گرچه اجتماع آنان را رعایت نکرد. آری تنها تجربه شخصی از تاریخ است که برخورد انتقادی با تاریخ را ممکن میسازد. مریم روحانی تو را به خاطر تاریخچه زندگی شخصیات میستایم و دوست دارم. سلام به مریم روحانی آن هنگام که تنها زاده شد، تنها زیست و ستیزید، و تنها در نقاب خاک خفت:
چونی ز گزند خاک چونی
در ظلمت این مغاک چونی
چونی ز گزندهای این خار
چون میگذرانی اندر این غار
نقشت به چه رنگ میطرازند
شمعت به چه طشت میگدازند
بر چشم که جلوه مینمائی
در مغز که نافه میگشائی
سروت به کدام جویبار است
بزمت به کدام لاله زاراست
شوریده بدی چو ریگ در راه
آسوده شدی چو آب در چاه
چون ماه غریبیت نصیب است
از مه نه غریب، اگر غریب است
در صورت اگر ز من نهانی
از راه صفت درون جانی
گر دور شدی ز چشم رنجور
یک چشمزد از دلم نهای دور
گر نقش تو از میانه برخاست
اندوه تو جاودانه برجاست
روزبه فرزند مریم روحانی، لندن
5 پاسخ
جناب روزبه کمالی، فوت مادر گرامی، و فرهیخته ی فرهنگی و درد و مصیبت کشیده ی این قوم، ر شما و جناب مهندس لطف الله میثمی تسلیت باد.
بد نبود اشاره و بیان توضحی درباره نام فامیلتان که متفاوت با پدر و مادر است، می دادید.
در ضمن، وقتی شیر زن کربلا زینب س، است و پیام شهادت حضرت امام حسین ع را او مانده گار کرد، دیگر مهم نیست که تریبون را در مردانه بگذارند، و یا در زنانه!
روحش شاد و رحمت و رضوان خدای تعالی بر او و خاندانش باد. سپاس از این نوشته فصیح و بلیغ جناب کمالی و عرض تسلیت و همدردی.
الحق و الانصاف زیبا نوشتید و با این نگارش زیبا علاوه بر روشنگری اجتماعی و فرهنگی در وادی ادای گوشه ای از حق مادر عزیز وارد شدید.
ممنون جناب بهروز کمالی که این متن هوشمندانه، و در عین حال بسیار دلنشین و عاطفی را در حق مادر تان و حق همه زنان نوشتید. اگر شما و احساس مسئولیت و مراقبت انسانی شما نبود، من نوعی از مریم روحانی به جز این که همسر لطف الله میثمی بوده ، چیز دیگری یاد نمیگرفتم. شما با این نوشته سنت شکنانه تان به همه یاد آوری کردید که در اندیشه مدرن و دموکراتیک ، حرمت و هویت مستقل هر فرد، از جمله هر زن ، باید خود-مختار از نسبت خونی و سببی او با افراد دیگر مورد توجه، احترام و شناسایی و قدردانی قرار بگیرد. پایدار باد یاد و اثرات مثبت کارهای نیکو و خدمات فرهنگی مریم روحانی! تسلیت صمیمانه مرا بپذیرید.
نیره توحیدی
من در ختم ایشان شرکت کردم وبرایشان بسیاراحترام دارم بغلت فداکاریشان که از روی اعتقاد به همین مطالبی بود که شما اشاره کردید ولی ما زنانی مثل پروین و…..داشته ایم که راهشان را باز کرده اندضمن اینکه بانظرشماموافقم که بسیار دشوار است مطالبتان بسیار به نکته ظریفی دراین واویلا اشاره کرده بود بشما هم تسلیتی عرض میکنم ومجدا تحسینتان میکنم بخاطرمطلب سنجیده و شعر بسیارزیبایتان گرنقش توازمیانه برخاست یادت همیشه برجاست یادش بخیروخاطره اش ماندگار باد
روان این زن فرهیخته و ستمدیده شاد! و عرض تسلیت به روزبه کمالی
دیدگاهها بستهاند.