ایمان جدالی

محمدجواد غلامرضاکاشی

رویارو قرار دادن خدا با آزادی مساله دوران ماست. متولیان دین خالق چنین وضعیتی هستند.
حاکمیت شبه مدرن پهلوی، در صدد گسترش رفاه و لذت‌های فرهنگی و اجتماعی بود. اما بسط رفاه و لذت در جامعه‌ای که اکثریت مردمانش دین‌دار بودند به معنای گشودن باب‌های گناه پیش چشم ناظر خداوند بود. پهلوی‌ها هر چه بیشتر مدرن می‌شدند و فضای شهری را توسعه می‌دادند، خدا با نظارت مدام خود، احساس شرم و گناه را در دل مردمان آن روزگار انباشته می‌کرد. گویی کسانی خیمه جدال با خداوند را برپا کرده بودند و مردم هر روز بیش از پیش، به خیمه‌ خداوند می‌پیوستند. حاصل انقلاب بود و شد آنچه شد. پهلوی‌ها لذت و خوشی را رویاروی خواست اخلاقی خدا قرار داده بودند.

دوران پس از انقلاب همه چیز به دست متولیان رسمی دین افتاد. آنها خیمه‌ای به نام خدا برپا کردند، اما خداوند را رویاروی آزادی قرار دادند. این مساله دوران ماست. می‌توان گروه‌های مختلف مردم را بر حسب پاسخی که به این مساله داده‌اند از هم متمایز کرد.

اول: گروهی در دوگانه آزادی و خداوند، خداوند را اختیار کردند. آزادی خود را تا می‌توانستند فرونهادند و تسلیم آنچیزی شدند که به منزله حکم خدا جاری بود. تسلیم و مطیع. البته بودند در این صنف گروه‌های کثیری که دروغ بودند. همه مظاهر تسلیم بودگی را اختیار کردند تا در عمل هر چه می‌خواهند بکنند. مطیع نمودار شدند تا از هر چه هنجار و اخلاق و قانون و قاعده انسانی آزاد باشند.

دوم: گروهی در دوگانه آزادی و خداوند آزادی را اختیار کردند. یکسره خدا و دین را کنار نهادند و نامومن بودن را برگزیدند. عقل را دائر مدار زندگی کردند و آزاد زندگی کردند. حال گاهی عقلشان به یک زندگی منفعت طلبانه و غیر اخلاقی فرمان داد و گاه به یک زندگی اخلاقی مطابق با اصول عام انسانی.
این دو گروه، پاسخ سر راستی به مساله نسبت خدا و آزادی دادند. اما اکثریت مردمان نتوانستند. دهه‌هاست ادبیات مربوط به دین و آزادی در جامعه ما شیوع دارد. متفکرین مختلفی در این زمینه بحث کرده‌اند. اما میدان عملی زندگی مردمان عادی پویش‌ها و تنوعات جذابی دارد.

سوم: گروهی از مومنان، به طریق دوران پهلوی عمل می‌کنند. پیش چشم ناظر خداوند آزادانه انتخاب می‌کنند. مهم نیست که خدا موافق است یا مخالف. اصلا نظر او را جویا نمی‌شوند. گاهی ممکن است احساس گناه کنند، اما چندان پایدار نیست. یکی دو بار استغفرالله می‌گویند و می‌گذرند.

چهارم: گروهی خداوند را سر کار می‌گذارند. خداوند را دنبال خود همه جا می‌برند و در مواقع بخصوص از او یاری می‌طلبند. هر وقت هم کاری نبود، او را به حال خود رها می‌کنند. خداوند گاهی به دردشان می‌خورد و کارگشاست.

پنجم: گروهی خداوند را بیش از حد انتزاعی کرده‌اند. یک موجود متعالی که شانی فراتر از آن دارد که با من و تو در زندگی خصوصی و عمومی‌مان کاری داشته باشد. از او کسب انرژی و معنویت می‌کنند تا امیدوار و با معنا زندگی کنند. اما زندگی‌شان را همانطور سامان می‌دهند که می‌خواهند.برای همه این‌ها آزادی به بهای منفعل کردن خداوند حاصل شده است. اما خداوند در یک سنت دیرین دینی منفعل نمی‌ماند یکباره می‌بینی آشوبی در درونشان پدیدار می‌شود و طومار زندگی شان در هم می‌پیچد. از این رو به آن رو می‌غلطند و چیزی دیگر می‌شوند. بهره گیری ابزاری از خدا، به زخمی در درونشان تبدیل می‌شود و می‌بینی که یکباره علیه خود قیام می‌کنند و به صف کسانی می‌پیوندند که تسلیم‌اند و مطیع.

ششم: گروه دیگری هم هستند که به نظرم، اصیل‌ترین پویش درون دینی روزگار ما را نمایندگی می‌کنند. برای این کسان، خداوند نه تنها منفعل نیست، بلکه فعال است، زنده است، گویاست و طرح افکن. اما به خودی خود آزادی مومن را به رسمیت نمی‌شناسد. مومن برای کسب آزادی خود در جدال مستمر با خداوند است. او را رویاروی سنت دینی متعارف قرار می‌دهد و او را به پرسش می‌کشاند. به سادگی اقناع نمی‌شود. او را ترک می‌کند. از او عبور می‌کند. بازمی‌گردد. اما عبوس و مملو از گلایه و پرسش و خواست. به او عشق می‌ورزد اما ترک عهد می‌کند. برای خود سنخ از ایمان ورزی ساخته‌اند که شاید بتوان آن را ایمان ورزی جدالی نامید. آنها ضمن این جدال خداوند را وادار می‌کنند آزادی‌شان را به رسمیت بشناسد.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

یک پاسخ

  1. نویسنده، غلامرضا کاشی، چون خود دیندار است آزادی را درمقابل خدا می بیند. وی بدون اینکه توضیح دهد که چگونه به این گزاره خودساخته رسیده که رژیم شبه مدرن پهلوی آزادی را در برابر خدا نهاده و خودش طرف آزادی را گرفته بود و آن را ترویج می کرد، نسخه انقلاب ۵۷ را می پیچد . و انقلابی که در اصل دعوایی بین شاه و ملت بر سر استبداد و خودکامگی و تن ندادن به حکومت قانون از سوی شاه بود، را به دعوای بین خدا و آزادی و بین دو مدعی نمایندگی آن ملا و شاه فروکاسته است! وی ظاهراً متوجه نیست که دارد واژه متعالی آزادی را به آزادی محدود فردی(انتخاب پوشش و تحرک اجتماعی و حق رأی برای زنان شهری) و از این قبیل تقلیل می دهد و به مفهوم گسترده آن(آزادی عقیده، بیان، اجتماعات مسالمت آمیز، احزاب سیاسی و…) که بهیچوجه در زمان پلوی وجود نداشت،عنایتی ندارد. آری، اکثریت مردم ایران دیندار بودند، اما این به معنای آن نبود که همه آن ها نمایندگان خودخوانده خدا را قبول داشتند. اصولاً جای شگفتی دارد، نویسنده که ظاهراً یک روشنفکر دینی ست، خدا را معادل آخوند گرفته و از آغاز تا انتها نیز بر این اصل کاذب تکیه کرده است.
    آن تقسیم بندی شش گانه ایشان هم در مورد دینداران و غیردینداران چندان دقیق نیست و به نظر نمی رسد در میان مردم چندان قابل مشاهده و ملاحظه باشد.

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که در بقای آن نقش دارند، بسیار چالش‌برانگیز است. آیا می‌توان پذیرفت که کسانی که به دلایل مختلف به نظام دیکتاتوری

ادامه »

امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندی‌ها و خودآگاهی‌هایی است که انسان‌هایی عاشق، اندیشمند و بیزار از خشونت و

ادامه »

  در حالی‌که با نفس‌های حبس‌شده در سینه منتظر حمله نظامی اسرائیل به کشور‌مان هستیم، به نگارش این یاداشت کوتاه

ادامه »