زیتون– کتاب «جز طنین یک ترانه نیستم؛ تأملی فلسفی درباره شعر و زیستجهان فـروغ» نوشتهی محمدرضا واعظ شهرستانی از سوی انتشارات نگاه معاصرمنتشر شد. متن پیش رو به معرفی این کتاب میپردازد.
در میان شاعران کلاسیک و معاصر شعر فارسی، فروغ فرخزاد چهرهای است که همواره از موقعیت ویژهای برخوردار بوده است؛ به طوری که از زمان اوجگیری فروغ در آسمان شعر فارسی معاصر همواره کنجکاوی دربارۀ او، به خصوص پرداختن به حواشی زندگی وی، از جذابترین سوژههای برخی از علاقهمندان و اهالی فرهنگ و ادب بوده است. شاید مجموعه شرایطِ خاصی فروغ فرخزاد را در چنین موقعیت ویژهای قرار داده است؛ زبان شعر او، سبک روایت او که سبک خودسرایی است، پرداختن او به برخی مسائل و مفاهیمی که تا آن زمان همواره تابو بوده است، صحبت از مقام و حقوق زنان در جامعه و برخی حواشی مبهم دربارۀ چرایی و چگونگی مرگ او، همه و همه برخی از مهمترین خصوصیاتی هستند که در شکلگیری و خلق چنین موقعیت ویژهای سهیم بودهاند. در این زمینه، از اهالی شعر و هنر گرفته تا نزدیکان و اعضای خانواده فروغ نظرات و تفاسیر گوناگونی را به رشتۀ تحریر درآوردهاند؛ نظراتی که گاه مفید و قابل تأمل واقع شدهاند و گاه با پرداختن به حواشی بسیار ریز زندگی شخصیاش یا غیر ضروری و بیمعنا به نظر میرسند و یا حتی در مواردی غیر اخلاقی و دور از واقعیت قلمداد میشوند.
در این زمینه، به تازهگی انتشارات نگاه معاصر کتاب «جز طنین یک ترانه نیستم؛ تأملی فلسفی درباره شعر و زیستجهان فـروغ» را به قلم محمدرضا واعظ شهرستانی منتشر کرده است. محمدرضا واعظ در حال حاضر پژوهشگر فلسفه در دانشگاه بن آلمان است و پیشتر نیز از او مقالاتی با رویکردِ فلسفی به شعر فروغ فرخزاد و نیمایوشیج ارائه شده است.
نویسنده در مقدمۀ کتاب بر این باور است که صحبت دربارۀ زندگی فروغ و پرداختن به مجموعه رویدادهایی که در طی ۳۲ سال، لحظات زندگی او را رقم زده است، علاوه بر اینکه تکرار مکررات است، هدف اصلی این کتاب نیست؛ در این کتاب، قصد آن است که فارغ از در نظر داشتن جزئیات زندگی فروغ و پرداختن به آنها، صرفا با استناد به اشعار منتشر شده از وی در پنج دفتر اسیر، دیوار، عصیان، تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، نگاهی فلسفی به شعر او طرح شود و در نتیجۀ چنین نگاهی، خوانشی فلسفی از زیستجهان او ارائه شود. به عبارت دیگر، در این کتاب قصد مؤلف آن نیست که با توسل به زندگی فروغ، اشعار او را مورد تفسیر و واکاوی قرار دهد بلکه میخواهد با بررسی اشعار او از منظری فلسفی به شرح نگرش او به زندگی، هستی و دغدغههای وجودیاش بپردازد و متعاقبا سیر تکاملی آگاهی و تطور احوال وجودی در او را توضیح دهد.
در خقیقت، محمدرضا واعظ معتقد است که فروغ فرخزاد در طی دوران زندگی خویش هرگز موجودی منفعل و تسلیم نبوده است؛ چرا که روند دوران زندگی و سیر محتوایی اشعار فروغ، نشانگر خودسازی او بر اساس اختیار و آزادی اراده است. همچنین، سیر تکاملی احوال اگزیستانسیل فروغ به خوبی مؤید این نکته است که او به هیچ وجه به ماهیتی از پیش تعیین شده بر مبنای عادتها و غرایز خود، بسنده نکرده و با تلاش فراوان و تحمل سختیها و مشقات بسیار سعیکرده تغییرکند و در جهت رشد و شکوفایی گام بردارد.
نویسنده برای دستیابی به هدف مذکور، علاوه بر رویکرد فلسفی که رویکرد اصلی کتاب است، از دو رویکرد دیگر نیز در مواجه با اشعار فروغ استفاده کرده است: الف. رویکرد تاریخی و ب. گاها و بر حسب ضرورت رویکرد روانشناختی؛ به این ترتیب که ابتدا با وامگیری از دستهبندی دورههای سهگانۀ شعر و زندگی فروغ در کتاب از گمشدگی تا رهایی محمود نیکبخت، رویکردی تاریخی به شعر و زیستجهان فروغ داشته است. سپس، با استفاده از اصول و مبانی مکتب فلسفی اگزیستانسیالیسم، ارائه شده توسط ژان پُل سارتر در کتاب اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر،- عموما رویکردی فلسفی و خصوصا خوانشی اگزیستانسیالیستی از زیستجهان او ارائه کرده است. همچنین، در ضمنِ دو رویکرد تاریخی و فلسفی مذکور، با بهرهگیری از آموزههای اروین یالوم در کتاب رواندرمانی اگزیستانسیالیسم درباره دلواپسیهای غایی انسان، دلواپسیها و دغدغههای وجودی فروغ از منظری روانشناختی بیان شده است.
به این منظور، در فصل اول کتاب، با استناد به اشعار فروغ در پنج دفتر منتشر شده از وی و متعاقبا توصیف احوال وجودی او، خوانشی اگزیستانسیالیستی و حداقلی از او ارائه شده است. برای دستیابی به این هدف، ابتد برخی از مهمترین ویژگیهای مکتب اگزیستانسیالیسم از نگاه ژان پُل سارتر بیان شده است. سپس، به شرح سیر تکاملی آگاهی و تغییر و تحولات وجودی در او با استناد به اشعار او در سه دوره از تاریخ زندگی او پرداخته شده است. در انتها، از طریق مقایسۀ برخی از ویژگیهای مکتب اگزیستانسیالیسم با اشعار فروغ، برخی از مطابقتهای زیستجهان فروغ با ویژگیهای مکتب فلسفی اگزیستانسیالیسم شرح داده شده است.
فصل دوم، شامل دو مقاله است. مقالۀ اول دربرگیرندۀ گفت و گویی است مفصّل، عموما دربارۀ زیستجهان فروغ و خصوصا دربارۀ مهمترین مباحث فصل اول؛ دکتر سروش دباغ که چند سالی است در حوزه ادبیات معاصر کار میکند، در مقالهای با عنوان “ناتوانی دستهای سیمانی” به شرح و توصیف دغدغههای اگزیستانسیالیستی و یا وجودی فروغ فرخزاد پرداخته است. نگارنده نیز به طور جامع در فصل اول و به طور محدودتر در مقالهای با عنوان “خوانشی اگزیستانسیالیستی از فروغ فرخزاد، خوانشی حداقلی” به خوانشی اگزیستانسیالیستی از زیستجهان فروغ پرداخته است. در این گفت و گو ابتدا دربارۀ برخی از مباحث مهم این دو مقاله با دکتر سروش دباغ بحث و گفت و گو شده است. در ادامه دربارۀ برخی از مهمترین مؤلفههای اگزیستانسیالیستی شعر فروغ مطرح و این مسئله مورد واکاوی قرار گرفته است که آیا اصولا تفاوتی میان توصیف صرف دغدغههای وجودی یک شاعر و یا نویسنده با هنگامی که به خوانشی اگزیستانسیالیستی از او میپردازیم وجود دارد و یا نه؟!
“فروغ، زوال و امید: زیستجهانی فلسفی یا یک بیماری دو قطبی؟!” عنوان مقالۀ دوم از فصل دوم است. در طی چند سال گذشته به طور آشفته و پراکنده و در طی چند ماه اخیر در قالب مقاله و کتاب و به صورت جدی و منسجمتر، در فضای نشر و فضای مجازی مطالبی با مضمون نسبت دادن بیماری دو قطبی به فروغ فرخزاد منتشر شده است. در این مقاله ابتدا به نقد یکی از مقالات تقریر شده در این زمینه پرداخته شده و سپس نگارنده با ذکر دلایلی نشان داده که حداقل با توسل به اشعار فروغ، نمیتوانیم ثابت کنیم که حمل یک بیماری دوقطبی بر او صحیح است. در پایان مقاله، نگارنده به ارائۀ دیدگاه خود در مورد توأم شدن مؤلفههای زوال و امید در زیست جهان فروغ پرداخته و چنین توضیح میدهد که میتوانیم به جای طرح یک بیماری روانی، با در نظر گرفتن زیست جهان فروغ، به خوانشی فلسفی و عمیقتر از او بپردازیم.
فصل سوم و پایانی با عنوان ضمائم، دربرگیرندۀ چهار بخش است. از آنجا که در متن گفتوگوی میان نویسنده و دکتر سروش دباغ درباره فروغ در فصل دوم، مقالۀ “ناتوانی دستهای سیمانی” دکتر دباغ مورد ارجاع قرار گرفته و محوریت دارد، به منظور دسترسی آسان خواننده به آن در بخش اول این فصل این مقاله آورده شده است. در این مقاله دیدگاه فروغ درباره مفاهیمی اگزیستانسیالیستی همچون مرگ و امر متعالی ارائه شده و به تفاوت نگرش فروغ با سهراب سپهری در پرداختن به مفاهیم مذکور نیز اشاره شده است. بخش دوم این فصل دربرگیرندۀ مقالۀ سرکار خانم سایه اقتصادینیا با عنوان “کاوشی در روانشناسی شعر و شخصیت فروغ فرخزاد” است. از آنجا که نویسنده در فصل دوم در مقالهای با عنوان “فروغ، زوال، امید: زیستجهانی فلسفی و یا یک بیماری دو قطبی؟” به بررسی و نقد مقالۀ مذکور خانم سایه اقتصادینیا پرداخته است، این مقاله نیز جهت دسترسی آسان خواننده در بخش ضمائم قرار گرفته است. در بخش سوم، به منظور تدوین مجموعهای از اشعار فروغ که شامل ویژگیهای فلسفی مدنظر نویسنده هستند و دستیابی سریع خواننده به آنها، تمامی اشعار فروغ که در فصل اول و دوم ارجاع داده شدهاند به صورت کامل آورده شدهاند. بخش چهارم نیز گاهشمار زندگی فروغ است که صرفا جهت اطلاع خواننده از سیر زندگی فروغ به صورت مختصر و فهرستوار آورده شده است. سرانجام، فهرست منابع به صورت کامل ذکر شده است.