از شهریور ماه سال گذشته وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی جلساتی را درباره مرجعیت رسانهای تشکیل داد و از کارشناسان مرتبط دعوت کرد که نظر خودشان را بگویند. متاسفانه از این جلسات زمان زیادی گذشت و اکنون دوباره درصدد پیگیری ماجرا هستند. این را گفتم که توضیح داده باشم چرا نمیتوانیم مسائل مهم خود را به سرعت حل کنیم؟ شاید حل مشکل مرجعیت رسانهای فراتر از اختیارات وزارت ارشاد است. بنده در یادداشتهای زیادی به این موضوع اشاره میکنم و اعتقاد راسخ دارم که یکی از مهمترین مسائل ماست که وضعیت کنونی آن خطر امنیت ملی نیز دارد. اکنون اتفاقی افتاده است که خیلی بهتر از هر اتفاق دیگری میتواند اهمیت این ماجرا را نشان دهد. در روزهای گذشته فیلمی از یک مصاحبه با آقای مازیار ابراهیمی که فعلا ساکن آلمان است، منتشر شد که در جریان ترور دانشمندان هستهای بازداشت شد و حکم محکومیت گرفت و مصاحبه تلویزیونی کرد. او در این مصاحبه اخیر خود توضیح میدهد که همه این موارد ساختگی و او بیارتباط با موضوع بوده است و به همین علت نیز پس از مدتی آزاد شده و اکنون به خارج از کشور آمده است. شاید گفته شود که همه این موارد دروغ است، در این صورت مشکل فراتر از آن خواهد شد که بپذیریم همه ادعاهای او راست و مطابق واقع باشد، زیرا اگر راست باشد، نشاندهنده آن است که به هر حال کاری کردهایم و امروز افشا شده است، ولی اگر دروغ باشد به معنای آن است که کاری نکردهایم و باید چوبش را بخوریم! چون هیچ راهی برای اثبات دروغ بودن آن در اختیار نداریم. علت این امر را توضیح خواهم داد. در خبرها آمده است که برخی مدیران بانک مرکزی به علت سوءمدیریت در حال محاکمه شدن هستند. طبیعی است که اگر کسی سوءمدیریت داشته باشد، باید محاکمه شود. به ویژه آنکه سوءمدیریت لطمه جبرانناپذیری به مردم و کشور میزند. اکنون درباره این فیلم نیز میتوان طرح کرد که افشای این مطالب لطمه جبرانناپذیری به کشور میزند. پرسش این است که مسوولیت این لطمه متوجه عاملان اصلی است یا متوجه رسانهای است که آن را منتشر میکند؟ بهطور قطع در این مورد خاص رسانه را نمیتوان بازخواست کرد، حتی اگر مسوولیتی متوجه آن باشد. در حالی که در واقع هم این مسوولیت متوجه رسانه نیست، زیرا وظیفه رسانه بازتاب دادن این موارد و از این طریق جلوگیری از تکرار آن است. مشکل از آنجا آغاز میشود که یک رسانه فرامرزی میتواند ده تا گزارش درست منتشر و اعتماد مخاطب را جلب کند، کافی است که …
در یک مورد گزارش ساختگی و نادرستی را منتشر کند که در پی اهداف خاصی علیه کشور باشد و آن گزارش مقبول واقع شود. این اتفاق به معنای لرزان کردن پایههای امنیت ملی کشور و دادن اختیار آن به بیگانگان است.
چرا چنین شده است؟ چند عامل را برمیشمارم.
اول از همه مساله دادرسی و دسترسی به وکیل در همه پروندههاست. اگر وکیل از لحظه بازداشت ارتباط مستقیمی با متهم داشته باشد، طبعا چنین مواردی رخ نمیدهد. یا اگر هم چنین مواردی به دروغ ساخته شود، از طرف افکار عمومی پذیرفتنی نخواهد بود و وکلا میتوانند بر دروغ بودنش شهادت دهند. پس بیایید صریح و روشن و بدون قید و بند، حق دسترسی به وکیل را برای متهمان در همه پروندهها آزاد کنیم.
دوم فقدان آزادی رسانه است. تا گفته میشود فقدان آزادی رسانه، فوری میگویند وجود دارد! آزادی رسانه نوشتن خبر زلزله و سیل و سخنرانی این و آن نیست. آزادی رسانه یعنی داشتن امنیت در انتشار اینگونه موارد و فقدان ممنوعیت در بیان این موارد.
رسانهای که میتواند وزیر خارجه را متهم به اقدامات ناصوابی کند، چرا نمیتواند از این گزارشها تهیه و منتشر کند؟ چرا به جای این کار، اعترافات تلویزیونی را پخش میکند که دیر یا زود پته آن روی آب میافتد؟ قضیه آن قدر مهم است که هنوز هم رسانههای داخلی شهامت پرداختن به مسالهای که میلیونها نفر دیدهاند را پیدا نکردهاند. آیا باید انتظار داشته باشند که مردم به مرجعیت رسانههای داخلی ایمان بیاورند؟
عامل سوم: فقدان پاسخگویی است. اکنون این خبر منتشر شده، راست یا دروغ، آثار ویرانگری در اعتماد به نهادهای رسمی و ارتباطی ایجاد کرده است. ولی آیا هیچ کس پاسخگو خواهد شد؟ از هیچ کس سوال میشود که پاسخ دهد؟ خوب همین امر موجب میشود که دیگران نیز اطمینان خاطر پیدا کنند و همین اقدامات را انجام دهند.
بنده گمان میکنم که مسوولان عالی کشور رضایتی به وقوع این رخدادها ندارند، دلایلم برای این ادعا کم نیست، تجربه شخصی خودم گواه این ادعاست، ولی نمیدانم چرا باید چوب ندانمکاری عدهای را مردم و حکومت بخورند. حالا فرض کنید که قاتلان شهید روشن شناخته نمیشدند. آیا از اقتدار نهاد مربوط کاسته میشد؟ آن کشور حامی تروریستها که میداند، مساله چیست؟ به علاوه فرض کنیم که اعتبار آن نهاد کم میشد، بهتر است از اینکه اکنون همه اعتبارها را با سوال مواجه کند. مدیرانی که منافع کوتاهمدت خود را به منافع بلندمدت کشور و مردم ترجیح میدهند، چنین دستهگلهایی را به آب میدهند.
این حوادث نشان میدهد که حل مسائل کشور در گرو انتخاب افراد خوب یا بد نیست، اگرچه این انتخابها مهم است. مشکلات کشور ریشه ساختاری و مقرراتی دارد اگر آنها را حل کردیم، افراد نیز به نسبت درست عمل خواهند کرد، در غیر این صورت هرازگاهی با این اتهامات مواجه خواهیم شد و بعد باید غصه بخوریم که چرا ادعاهای ما را درباره فلان جاسوس و بهمان مجرم کسی باور نمیکند. با گاندو نمیتوان این مشکلات را حل کرد.
منبع: روزنامه اعتماد
2 پاسخ
مشکلات کشور از وقتی اوج گرفت که یک مشت بچه ی نپخته و تحریک شده، به خیال انقلابیگری ریختند و سفارت امریکا را اشغال کردند. کسانی موج سواری کردند و عقلائی چون بازرگان و صباغیان و صدر حاج سیدجوادی و معین فر و سحابی و.. کنار رفتند و …
هنوز عاملان ان نافهمی ها یک معذرت خواهی بزرگ به ملت ایران بدهکارند.
با عذرخواهی آنها راه برای عذرخواهی بعضی دیگر هم باز میشود و اقایان دیگر زور نمی زنند که مجرم دروغین بسازند. اعتدال کم کم حاکم میشود.
بله ، کسی حرفهای مقامات مسئول ! را جدی نمی گیرد . سهل است ، اصلآ کسی آنها را باور نمی کند .
سالهاست . تازگی هم ندارد . وقتی فرزندان این ملک در کمال بی گناهی و در تنهایی و بیکسی به خاک می افتند و گور آنها هم به خانواده آنها نشان داده نمیشود ، چرا اهالی این ملک باید مدعیان مسئول را باور کنند ؟ . پدران و مادران و خواهر و برادران که همدیگر را می شناسند و حتی ممکن است هیچ توافق عقیدتی با یکدیگر نداشته باشند ، اما مشت مدعیان حکومتی هم برای آنان باز است . جنایتها که توجیهی برنمیدارد . وقتی کسانی چون داریوش فروهر و همسرش کارد آجین میشوند و بالاترین مقام مملکتی برای تبرئه نظامی که آنرا رهبری میکند از آنان بعنوان مخالفین نجیب نام میبرد و بعد معلوم میشود که قتلها مستقیمآ از رآس نظام فرمان گرفته است ، چرا مردم باید حرف مدعیان را باور کنند ؟ .در همین مقاله جناب عبدی ، چرا جناب عبدی اینقدر با تمجمج حرف میزند . بخشی از آن ترس است ( قابل فهم است ) . بخشی از آن حتمآ به خود ایشان برمیگردد . هنوز که هنوز است نه ایشان و دیگر دوستانشان حاضر نشده اند که در مقابل مردم ظاهر شوند و بگویند ” عباس امیر انتظام جاسوس نبود ” و ما بفرمان فلان و فلان آن کارها را کردیم تا مهندس بازرگان را بیندازیم و دوستانش را له کنیم . پس من چرا باید حرفهای خود عباس عبدی را باور کنم ؟ !
نمیخواهم از درستی این اندیشه که همه مسئولین دروغگو هستند ( که تا حدی هم درست است ) دفاع کنم . کار ملک اینچنین هرگز به سامان نخواهد بود . اما مقصر کیست ؟
دیدگاهها بستهاند.