سیاست عبارت است از علم مدیریت، کسب و حفظ قدرت از رهگذر ابزار و روندهای مشروع و قانونی. ازینرو، کودتا، جنگ داخلی، مداخله خارجی، انقلاب و استبداد به مثابه تعطیلی سیاست و سیاستورزی شناخته میشوند.
نسبت آرمان سیاسی و روش تحقق آن نیز از جمله اموریست که در «فلسفه سیاست» بحث میشود و نه علم آن. به دیگر سخن، علم سیاست، ناظر به روشهای پیگیری و تحقق آرمان سیاسی است و نقطه آغازین آن، همین تبیین روشهاییست که سیاستمداران در چارچوب احزاب و جمعیتهای سیاسی ارائه میدهند.
بدین قرار، تفاوت جمعیتها و احزاب سیاسی از یکدیگر، ابتدائاً و در اصلیترین سطح آن، تفاوت در راهکارها و روشهاییست که در خدمت آرمان سیاسی به کار میگیرند و با پشتیبانی رأی مردم و گروه مخاطب و هوادار، با توسل بدانها، به آرمانهای سیاسی مطلوب و مختار نزدیک میشوند.
در برابر قدرت مستقر و احزاب و گروههای درون قدرت، اپوزیسیون و مخالفان معتقد به امنیت و منافع ملی، نیز ملزم به تبیین روشها و راههای تحقق آرمانهای سیاسی برای اصلاح یا تغییر قدرت مستقر هستند. اپوزیسیونی که تنها به تبیین آرمانهایش بپردازد و در ارائه روش برای تحققِشان تأخیر و تعلل داشته باشد یا ناتوان از ایجاد تقابل واقعی مبتنی بر طبقه هوادار در بستر و میدان سیاست باشد، برای قدرت مستقر، بیخطر خواهد بود و اساساً وارد سیاست نشده است.
اخیراً در فضای رسانهای، بیانیههایی منتشر میشود با خواست استعفای رهبر جمهوری اسلامی و گذار از جمهوری اسلامی. (گزارشی ازین سه بیانیه در این نشانی دست یافتنی است.)
جدا از فهرست اسامی امضاکنندگان این بیانیهها، که سابقهای به عمر جمهوری اسلامی در مخالفت و بیان صرف آرمان سیاسیشان دارند، چند خلل جدی در این بیانیه ها وجود دارد که تلاش می شود در فرازهای بعدی بدانها اشاره شود.
۱- خلط روش و هدف یا مغالطه آرمان و برنامه
در مجموعه این سه بیاینه، خلطی بینادین رخ داده و باعث شده اساساً این بیانیهها ارزش سیاسی به معنای پیشگفته نداشته باشند. معلوم نیست چرا نویسندگان این بیانیهها به هیچوجه وارد فاز عملیاتی و روشی برای تحقق آرمان عبور از جمهوری اسلامی نشدهاند؟ یا متوجه نشدهاند که صرف بیان آرمانشان و درخواست از رهبر مستبد جمهوری اسلامی برای استعفا و تقدیم قدرت بدانها، بدون تغییر واقعی توازن قوا به نفع مخالفان، و تنگکردن واقعی حلقه فشار افکار عمومی، میتواند نوعی لوث کردن سیاستورزی و سطح مخالفان باشد؟
همانطور که رهبر یک حزب نمیتواند با بیان آرمان سیاسیاش، بدون ورود به جزئیات برنامه اجرایی، برنده انتخابات شود؛ احزاب و گروهها و نحلههای مخالف کلیت نظام سیاسی هم با تکرار شجاعانه آرمانهایشان راهی به دهی نمیگشایند. در این فضا پرسش از امضاکنندگان این نامه ها دقیقاً اینگونه صورت بندی می شود:
برنامه و طرح شما برای اجبار رهبر جمهوری اسلامی به استعفا و گذار از وضع موجود چیست؟
اعتصاب سراسری؟
تظاهرات و حضور خیابانی مدنی مردم؟
تحریم انتخابات و خرید کالاهای تولید داخل؟
اعتصاب سفید؟
خارج کردن داراییهای شخصی از کشور؟
کمک از نیروهای خارجی؟
توسل به ساکن فعلی کاخ سفید؟
تحریم اقتصادی و سیاسی حکومت توسط دول خارجی؟
معرفی نامزدهای پیشرو و مخالف در فضای انتخابات؟
و…
کدامیک از روشهای بالا را در نامه و بیانیه خود تبیین کردهاید و بدانها متوسل میشوید تا آرمان سیاسی خود را محقق کنید؟
۲– فقدان مخاطب
هر گروه سیاسی اعم از داخل و خارج قدرت مستقر، گروه و طبقه مخاطب و رأی دارد. تلاش هر گروه سیاسی در حفظ و افزایش گروه مخاطب و هوادار برای پشتیبانی اجتماعی است. ازینرو، هر گروه سیاسی در دیالوگی دو سطحی است. هم با قدرت مستقر و هم با مخاطب و گروه هوادارش. پشتوانه و قدرت گروه سیاسی در گفتگو با قدرت مستقر، جامعه هواداریست که در سطح جامعه حضور دارد. یکی از خللهای جدی بیانیههای پیشگفته، فقدان مخاطب است. معلوم نیست این بیانیهها برای حفظ هواداران سابقاً موجود صادر شده یا برای گسترش سطح و کمیت مخاطب و هوادار. اگر برای مخاطبانیست که با صادرکنندگان بیانیه همنظرند، بلاموضوع است و اگر برای جذب مخاطبان بیشتر، مادامیکه در سطح آرمان سیاسی هستند، کارکرد و کاربردی ندارند. چرا که جذب مخاطب، ناظر به روش تحقق آرمان سیاسی است و نه صرف بیان آن.
پرسش از صادرکنندگان این بیانیه ها در این مورد روشن است:
مخاطب این بیانیه چه کسی یا طبقه و گروه و دستهایست؟
طبقه متوسط شهری؟
طبقه فقیر و غیرشهری؟
رهبر جمهوری اسلامی؟
قدرتهای خارجی؟
هواداران همنظر؟
نخبگان سیاسی موافق و مخالف؟
و…
اینکه از دیگران خواسته شود با آرمان سیاسی ما همنظر و همدل شوند بدون اینکه معلوم شود این «دیگری» کدام طبقه اجتماعیست و عنوان کلی «مردم ایران» را مخاطب قرار دهیم، از منطق سیاستورزی بهدور است و بهنوعی شعارزدگی دچار شده است. چیزی انتزاعی بنام «مردم» وجود ندارد. مردم هر کشور در طبقه و گروه و حزب سیاسی متشکل و نهادمند شدهاند. رفتار و خطاب تودهای بدون توجه به تفاوت روشها و منشها و تفکرات متکثر در میان مردم، همان نگاه پیشامدرنیست که رهبران جمهوری اسلامی به جامعه به عنوان پرکننده صندوق رأی بیعت و پشتیبانی از نظام دارند. حتی مخاطبان این بیانیهها در سطح اپوزیسیون خارج از کشور روشن نیست. یعنی در میان مجاهدین خلق، سلطنتطلبان در هر طیف و سطح، جمهوریخواهان سکولار ستیزهجو یا مسالمتجو، هواداران جنبش سبز، کدامیک مخاطبان این بیانیهها هستند؟ حال آنکه همه این گروهها بیش و کم در ظاهر به آرمان سیاسی مشترکی باور دارند اما تفاوتشان در روش تحقق آنهاست.
شجاعت امضاکنندگان این بیانیه ها و تشخیص درستی که از ناکارآمدی مزمن و حقوقی جمهوری اسلامی دارند، بسیار ارزنده و مغتنم است اما بنا به دو فراز بالا، وارد نشدن به روش تحقق آرمان سیاسی و فقدان مخاطب، ارزش عملی این بیانیهها را مخدوش و سردرگمی و شکاف سیاسی را جدیتر و خیال حکومت را از سطح سیاستورزی مخالفان آسوده میکند. بهجاست بیش و پیش از بیان شجاعانه مطلوبات و مطالبات سیاسی، روشهایی که مبتنی بر آنها، تحققشان را هموار میکند روشن و علنی شود تا گفتگوی مخالفان با هم و چشمانداز پیش روی مردم ناراضی از وضع اسفناک موجود روشن و قابل تحقق شود.
2 پاسخ
اگر نوشم نه ای نیشم چرایی
یک عده آدم دلسوز و شجاع پیدا میشوند و آرزوی ملت را بر زبان می آورند و راه حلی ارائه می دهند , آنوقت شما در ساحل آرامش نشسته اید بر علیه آنها قلم فرسایی میکنید؟
وقتی در یک حرکت اجتماعی – سیاسی بزرگ در خارج از کشور مشارکت کردم , دریافتم که همه می خواهند مبارزه با این رژیم را هم به نام خود تمام کنند.
آقا جان , از این حکومت باید عبور کرد , دلایلش را هم همه میدانیم . در این ۴۰ ساله هر کسی در حد وسع خودش هم تلاش کرده ولی هم افزایی صورت نگرفته. وقتی کسی اعتصاب کرده, دیگران تماشا کرده اند. بازاری اعتصاب کرده , معلم تماشا کرده, معلم اعتصاب کرده , کارمند تماشا کرده. هر زمان یکی از این گله با گرگ رو در رو شده و بقیه تماشا کرده اند.
جنبش سبز با اون عظمت به راه افتاد , کارگر و دهقان به تماشا نشستند , کارگران شوریدند , جبنش سبزی ها تماشا کردند.
اقا این ملت احتیاج به چسب دارند که همه را بچسباند. اینقدر نقش چاقو را بازی نکنید. به وصل کردن فکر کنید , نه فصل کردن. از هر کسی کوچکترین صدایی در راستای عبور از این نظام فاسد فساد پرور که سد راه همه چیز ما شده برخاست باید حمایت کرد.
راه نجات ایران از جنگ , دشمن خارجی و فقر و فساد داخلی, عبور از ولایت مطلقه و تدوین قانون اساسی جدید است , همانگونه که این ۱۴ نفر گفتند , و قبل از آن ۱۲ نفر دیگر گفتند.
خواه تحول باشد یا اصلاح یا انقلاب, این اتفاق باید بیفتد , وگرنه ایران کره شمالی میشود و یا نه در بهترین فرم آن کوبا: فقیر , منزوی , سرگرم به دل مشغولی های الکی , و البته مفتخر به آمریکا ستیزی و استقلال.
از این نظام عبور باید کرد.
گفتنش شجاعت میخواهد , تلاش کردن برای تحقق آن شجاعت بیشتر.
اگر عده ای این شجاعت را کرده اند و زخم تهدید ها و زندان ها را به تن خریده اند, اگر مرهم زخم شان نیستید , با تحلیل های تنزه طلبانه کمال گرایانه نمک پاش زخم دل ریش آنها نباشید .
پرسش های بسیار معقول و متینی هستند. ولی شک دارم که صادرکنندگان این بیانیه ها پاسخی برای آن داشته باشند.
دیدگاهها بستهاند.