فیلسوفانی همچون دکارت، لاک و هیوم شناخت(معرفت) را رابطۀ میان ذهن و واقعیت در قالب «تجربه» میدانستند. برای مثال لاک بر اساس این جملۀ معروفش که”حواس در ابتدا در ایدههای[۲] مشخصی قرار میگیرد”[۳]، بر این باور بود که ساختار ذهن ما بهگونهای است که جهان را همانگونه که در واقع هست بازنمایی میکند.
در نیمۀ دوم قرن هجدهم، امانوئل کانت برای اولین بار در کتاب نقد عقل محض این نظریه را مطرح ساخت که اگرچه تا به امروز انسان بر این باور بوده که ذهن او همچون آینهایست که صرفا به انعکاس جهان در خود میپردازد، اما این باور چیزی نیست جز غوطهوری در تاریکیِ مفاهیم صرف. از دیدگاه او، انسان با عینک ذهن خود به جهان مینگرد و جهان را از طریق دستگاه مفهومی ذهن یگانه میسازد. [۴] در حقیقت، حاملِ تجربه[۵](ذهن انسان)، اگر چه ایجادکننده تجربۀ ما از جهان خارج نیست، اما سهم قابل توجهی در آن دارد؛ به طوریکه بدون آن وقوع تجربه امکان پذیر نیست[۶].
کانت بر این باور است که ذهن، “فعال”[۷] و تجربه “قوام یافته”[۸] است،[۹] یعنی هنگامی که کانت معتقد است ذهن ما، که دریافت کننده تاثرات حسی[۱۰] و در نتیجه حامل آن است، نقش قابل توجهی در وقوع تجربه دارد، این بدان معناست که ما می توانیم از طریق ذهن خود به پیش داوری در مورد صورت تجارب، اما نه محتوای تجارب، بپردازیم و دربارۀ تجارب خود احکام پیشینی معتبر بسازیم.
کانت استدلال میکند که تأثرات حسی دریافت شده از طریق قوه حس(که در برگیرندۀ قوای پنجگانۀ بینایی، بویایی، شنوایی، چشایی و لامسه است) برای شناخت کافی نیست. دلیل آن این است که قوه حس، که از طریق آن ما چنین تاثراتی را دریافت می کنیم، یک قوه انفعالی و فاقد اثرگذاری است. این قوه این توانایی را ندارد که بتواند انبوهی از تأثرات حسی را که در هر زمان دریافت میکند، با هم مرتبط سازد و بر روی آنها اثرگذاری داشته باشد؛ در نتیجه به دلیل این خصوصیت انفعالی، هیچ شناختی از این قوه حاصل نمی شود.[۱۱] از نظر کانت به منظور کسب شناخت از اشیاء، انبوهی از تأثرات حسی که توسط قوه حس دریافت میشود، باید سامان یابد و مورد ارتباط قرار گیرد. کانت در این زمینه می گوید: “[…]خودانگیختگیِ[۱۲] فکر ما نیاز دارد که این انبوه، ابتدا مورد تجربه قرار گیرد، پذیرفته شود و در روش معینی ترکیب شود تا شناختی از آن حاصل شود”.[۱۳]
برای ورود به موضوعِ عنوان یادداشت در ابتدا باید گفت که فلاسفه معمولاً سؤالهایی شبیه به “چه شرایطی برای امکان پذیر بودن x لازم است ؟” را به کانت و روش شناسی فلسفی جدید کانت یعنی استدلال استعلایی او ربط میدهند.[۱۴] در حقیقت، در استدلالهای استعلایی، در این مورد بحث میشود که پدیده معین X باید شرایط ضروری معین Y را داشته باشد.[۱۵] به عبارت دیگر، در شرایطی که پدیده X موضوع مورد بررسی است، هدف از طرح یک استدلال استعلایی این ادعا است که Y شرط ضروری برای امکان پذیری پدیده X است. این استدلال به طور منطقی این نتیجه را در بردارد که پدیدۀ X امکان پذیر نیست مگر آنکه شرط Y برقرار باشد.
اکنون میتوان استدلال استعلایی[۱۶] کانت را ملاحظه کرد. از نظر کانت”من اطمینان دارم که خودآگاه[۱۷] هستم، اما ]همانطور که توضیح داده شد[ به من، انبوه نامرتبطی از تاثرات حسی از طریق حسم ارائه شده است”.[۱۸] همچنین، خودآگاهی در صورتی امکانپذیر است که تجربۀ ناشی از مرتبهای عینی[۱۹]، وجود داشته باشد؛ مرتبهای که از مرتبۀ بازنماییهایی که در ذهن ایجاد میشوند و صرفاً ذهنیاند، متمایز است. بنابراین، برای اینکه من بتوانم خودآگاه باشم، به طور ضروری، ذهن من باید در یک رفتار معین این انبوه تأثرات حسی را بپذیرد و آنها را نظم و سامان دهد و با یکدیگر مرتبط سازد.[۲۰] تنها از طریق انجام چنین عملیاتی، ذهن قادر خواهد بود این تأثرات حسی را تحت تاثیر قرار دهد و اعیان(متعلقات) تجربه[۲۱] را امکانپذیر سازد.
در توضیح اعیان تجربه میتوان گفت از نظر کانت هر تجربه در ذهن انسان حامل قواعد و قوانین فهم است، به طوری که آن قواعد و قوانین از طریق عملیاتی که بر روی تأثرات حسی انجام می دهند و آنها را نظم و سامان میبخشند و مرتبط میسازند، تجربه را از آنِ انسان میکنند. این قواعد فهم همان اعیان تجربه هستند و کانت جایی را که چنین عملیاتی در ذهن انسان انجام می شود، قوه ذهنی قواعد[۲۲] در قوۀ فاهمه[۲۳]مینامد.[۲۴] همچنین برای کانت این اعیان تجربه مقوّم طبیعت هستند و این روند برای وجود جهان طبیعی ضروری است.[۲۵]
اما آنچه در مورد روش استعلایی کانت جدید است و در این یادداشت پرداختن به آن مدخل مناسبی است، روش نویی است که کانت در بررسی یک موضوع جدید مطرح کرده است. با توجه به اینکه خط مشی استعلایی کانت، بررسی شرایط استعلایی برای امکان پذیری تجربه است، کارپنتر[۲۶] چنین بیان میکند که ساختار یک استدلال استعلایی از این نوع، به سه مؤلفه نیاز دارد:
- شناسایی پدیده ای که مخاطبان آن موافقند وجود دارد.
- بررسی شرایط لازم برای امکان پذیر بودن آن پدیده؛
- بررسی مفاهیم و نتایج فلسفی حاصل از “تحلیل استعلایی” امکان پذیری پدیده مورد نظر؛
اکنون، اگر بخواهیم مشهورترین استدلال استعلایی کانت را با استفاده از متون به جای مانده از او مطابق مراحل بالا بررسی کنیم، متوجه خواهیم شد که کانت در مرحله اول، تجربه را به عنوان پدیدهای که میخواهد مورد بررسی قرار دهد انتخاب میکند. سپس، در نقد اول استدلال میکند که تجربۀ قابل فهمِ[۲۷] ابژهها در جهان، مستلزم مفاهیم و قواعدی مبنایی و بنیادین است که او آن مفاهیم را مقولات[۲۸] مینامد. به طور کلی، این مقولات شامل دوازده مفهوم پایه دربارۀ ابژهها میشوند و به این ترتیب شاکلۀ مفهومی و مبنایی ما از ابژهها را شکل میدهند.[۲۹] بنابراین در مرحلۀ دوم، شرایط لازم برای امکان پذیری تجربه عبارتست از به کارگیری هریک از مقولات دوازدهگانه برای هرتجربه ممکن.
سرانجام، پاسخهای کانت به شکاکیت دکارت و هیوم با استفاده از مقدمات مرحلۀ اول و دوم را میتوان به عنوان نتایج فلسفی حاصل از تحلیل استعلایی او در مرحله سوم دانست.[۳۰]
منابع:
- Carpenter, A. (2003). “Davidson’s transcendental argumentation.” In J. Malpas (Ed.), From Kant to Davidson: philosophy and the idea of the Transcendental. London: Routledge.
- Forster, E. (1989). “How Are Transcendental Arguments and critical philosophy.” In E. S. W.Vossenkuhl (Ed.), Reading Kant: new perspectives on transcendental. Oxford: Blackwell Publishig.
- Forster, M. N. (2008). Kant and Skepticism. Princeton University Press.
- Kant, I. (1998). Critique of Pure Reason(1781). Cambridge: Cambridge University Press.
- Locke, J. (1975).An Essay Concerning Human Understanding (1689), Peter H. Nidditch (ed.). Oxford: Clarendon Press.
- Mendola, J. (1995). “Transcendental Arguments.” In J. K. Sosa (Ed.), A Companion to Metaphysics. Oxford: Blackwell.
- Tonner, P. (2007). “Kant and Transcendental Arguments: a question of interpretation” In Gnosis۹ (۱).
پانوشتها
[۱] پژوهشگر فلسفه، دانشگاه بُن آلمان (s5movaez@uni-bonn.de)
[۲] Ideas
[۳] Lock 1975, I. II. 15
[۴] پیشتر در یادداشتی با عنوان “امانوئل کانت: فیلسوفی ایدئالیست یا رئالیست؟” سعی کردم در حد توانم با سادهسازی زبانِ کانت به دو نکته مهم دربارۀ معرفتشناسی و هستیشناسی او اشاره کنم: الف. شناخت ما از جهان پیرامونمان مطابق با اشیاء نیست، یعنی شیء ضرورتا آن چیزی نیست که ما از آن ادراک میکنیم و حداقل بخشی از شیء(شی در ذات خود یا نومن)، به طور مستقل از ادراک ما وجود دارد. ب. اگرچه کانت از منظر شناختشناختی استدلال میکند که شناخت نومن(شیء در ذات خود) برای ما امکانپذیر نیست اما از منظر هستیشناختی وجودِ نومن مستقل از ذهن ما را نه تنها سلب نمیکند بلکه به صورت ایجابی دربارۀ آن حرف میزند. بنابراین، با در نظر گرفتن چنین معنایی میتوان امانوئل کانت را در زمرۀ فیلسوفان رئالیست نیز قرار داد. نگاه کنید به: واعظ شهرستانی، محمدرضا، “امانوئل کانت: فیلسوفی ایدئالیست یا رئالیست؟”، سایت مؤسسۀ پیدایش(رویش دیگرwww.rooyeshedigar.ir ()
[۵] the subject of experience
[۶] Tonner 2007, pp. 9-10
[۷] active
[۸] constituted
[۹] این نکته مستلزم وجود احکام ترکیبیپیشینی در پروژۀ کانت است. مطابق خوانش فورستر از کانت، تمامی تلاش نقد عقل محض به منظور اثبات این نکته است که گزارههای متافیزیکی، گزارههایی از نوع ترکیبی پیشینی هستند. نگاه کنید به: Forster 1989, p. 5
[۱۰] sensory impressions
[۱۱] Tonner 2007, p. 11
[۱۲] spontaneity
[۱۳] Kant 1998, A77, p. 210
[۱۴] Carpenter 2003, p. 219
[۱۵] Mendola 1995, p. 497
[۱۶] برای توضیح بیشتر دربارۀ ماهیت و هدف از استدلال استعلایی نگاه کنید به مقاله نویسنده با عنوان “دربارۀ یک استدلال استعلایی”. همچنین برای آشنایی با مفهوم استعلایی در فلسفۀ کانت نگاه کنید به: واعظ شهرستانی، محمدرضا، “امانوئل کانت: فیلسوفی ایدئالیست یا رئالیست؟”، سایت مؤسسۀ پیدایش(رویش دیگرwww.rooyeshedigar.ir ()
[۱۷] self-consciousness
[۱۸] Tonner 2007, p. 11
[۱۹] objective order
[۲۰] Tonner 2007, p. 11
[۲۱] the objects of experience
[۲۲] faculty of rules
[۲۳] faculty of understanding
[۲۴] Kant 1998, A126/A127, p. 242
[۲۵] Tonner 2007, p. 12
[۲۶] Carpenter 2003
[۲۷] intelligble
[۲۸] categories
[۲۹] کانت با وامگیری از دستهبندی احکام توسط ارسطو، مقولات را به عنوان مفاهیم بنیادین و پیشینی فاهمه انسان در چهار دستۀ سهتایی کمیت، کیفیت، نسبت و جهت دستهبندی میکند. نگاه کنید به: Kant 1998, p. 8 و برای استدلال استعلایی کانت نگاه کنید به:Kant 1998, A95-130/B129-69
[۳۰] در این زمینه مراجعه کنید به: Forster, M. N. (2008). Kant and Skepticism. Princeton University Press.
یک پاسخ
با ابراز تشکر از مطرح کردن چنین موضوعی باید عرض کنم درست است که :
“این قوه این توانایی را ندارد که بتواند انبوهی از تأثرات حسی را که در هر زمان دریافت میکند، با هم مرتبط سازد و بر روی آنها اثرگذاری داشته باشد؛ در نتیجه به دلیل این خصوصیت انفعالی، هیچ شناختی از این قوه حاصل نمی شود.”
همانطوریکه در ادامه مطلب اشاره میشود ولی باید “ربط دادن” را از جایی شروع کرد…اگر “مرتبط” بودن را اصل اساسی بدانیم باید بر آن پافشاری کنیم…در جستجوی آن باشیم…ارتباط بین پدیده های طبیعی از جمله خود انسانها….
کسانی و یا کسی که عادات و طبع و علائق و انتظارات خود را بر خودبینی و غرور تنیده است لزوما در جستجوی “ارتباط” نخواهد بود به کاربرد و سود و ثروت و قدرت بیشتر خود خواهد اندیشید…
عقل و اندیشه ما با جستجوی هر چه دقیق تر و گستردگی بیشتر “ارتباطات” رشد بیشتری می یابد…و الا رو به افول و انحراف خواهد رفت…
الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿۲۷﴾ بقره
دیدگاهها بستهاند.