اخیرا در داخل کشور دو گروه از مردان و زنان ایرانی از طیفهایی با مشربهای مختلف، بیانیههایی انتشار داده و در آن خواستههایی را به طور روشن و شفاف مطرح کرده و در پی آن همین افراد و نیز حامیانشان در رسانهها،امواج تبلیغاتی نسبتا گستردهای را تدارک دیده اند. از آنجا که به نظر می رسد نمی توان چنین پدیده ظاهرا رو به رشدی را نادیده گرفت، مفید دیدم که نظرم را با مخاطبانی که گاه مورد سئوالم قرار می دهند، در میان بگذارم، به این امید که به جمعبندی مفید و مؤثری بیانجامد.
شاید بتوان مطالبات صادرکنندگان بیانیه های مورد اشاره را در سه محور اساسی و متمایز طبقه بندی کرد:
– بیان مفاسد و مظالم حاکم بر نظام سیاسی و جاری در جامعه کنونی ایران
– کناره گیری رهبر نظام
– عبور از نظام حاکم
نظرم را در باره این مطالبات سه گانه به اجمال عرض می کنم:
با طرح خوسته اول بیگفتگو موافقم. چرا که مفاسد و مظالم جمهوری اسلامی در طول چهار دهه قابل انکار نیست و به گونه ای است که کشور را به تباهی و حتی در معرض سقوط کشانده است.
خواسته دوم، یعنی درخواست کناره گیری «ولیّ مطلقه فقیه نظام»، نیز مشروع و قابل دفاع است. زیرا در بیش از سی سال رهبری بلامنازع آیتالله خامنهای، بر عالم و آدم روشن شده که نظام تحت امر ایشان کارآمد نبوده و حتی شوربختانه، این سیاست ها در مجموع به زیان کشور و مردم و حتی خود «نظام مقدس» و بیش از همه به زیان دین و دینداری بوده و هست؛ دینداریای که نظام و رهبری و رهبران آن بیش از همه دعوی حراست از آن را دارند. رهبری آقای خامنه ای به گونه ای بوده که حتی ظرفیت های مثبت قانون اساسی جمهوری اسلامی را مخدوش و بی اعتبار و به زیان مردم و کشور و به سود اقلیتی وابسته و رانت خوار و نفتی وارونه کرده است. راستی آزمایی این مدعا، کار دشواری نیست.
اما «محور سوم» جای مناقشه و گفتگو دارد.
برای تبیین درست موضوع، منطقا می توان بین اصل خواسته و پیشنهاد راهبردی آن تفکیک قائل شد و با یکی موافق و با دیگری مخالف بود. خلط مفهومی این دو موضوع، خود رهزن بوده و موجب سوء برداشت ها و سوء استفاده های تبلیغاتی زیادی شده و می شود.
در عالم نظر و نظریه، مطالبه تغییر رژیمِ نامطلوب و جایگزینیِ رژیمی مطلوب، در اساس درست است. زیرا چنین خواسته ای در سطح ملی، حقی است مشروع (مشروع با معیارهای دینی و یا سیاسی مدرن) و منطبق با اصولی چون آزادی و اختیار و عدالت. اصولا وقتی مردمی و ملتی (ملت به معنای مدرن آن) در هر زمان و مکانی حق دارند به دلخواه خود هر نوع رژیمی را برگزینند و تأسیس کنند (کاری که مردم ایران در سال ۵۷ انجام دادند)، به صورت الزامآوری حق دارند روزی همان رژیم را نخواهند و نظام سیاسی مطلوبی (و یا مطلوب تری) را جانشین آن کنند. وقتی که از منظر اسلامی به «خلافت نوعی انسان» (حق مشاعی که در اصل ۵۶ قانون اساسی نیز بدان تصریح شده) باور داریم، روشن است که اعمال این حق، هم در تأسیس نظام سیاسی است و هم در تغییر و انحلال آن. هرچند من خود همواره چنین اندیشیده ام ولی در سه دهه اخیر این اندیشه را به بیانهای مختلف گفته و نوشته ام. از جمله در زمستان سال گذشته (به مناسبت چهلمین سالگرد انقلاب ایران) بیانیه ای همراه با جمعی از نواندیشان دینی همفکر امضا کرده و در آن به صراحت اعلام کرده ایم که خواست ما انحلال نظام دینی و تئوکراتیک و جایگزینی یک نظام حکومتی عرفی و متعارف و دموکراتیک است. اثباتا و ثبوتا، حکومت دینی (از هر نوعش)، نه ممکن است و نه مفید. از این رو، منطقا نمی توانم خواهان تداوم حکومتی از نوع جمهوری اسلامی و آن هم با مدل ولایت مطلقه فقیه باشم.
با این حال حداقل تا اطلاع ثانوی با پیشنهاد «عبور از حمهوری اسلامی» یعنی «اسقاط رژیم» به مثابه استراتژی و برنامه سیاسی موافق نیستم. چرا که آن را نه ممکن می دانم و نه در عمل مفید. به عبارت دقیق تر، راهبرد «براندازی»، تا اطلاع ثانوی محالاندیشی است و دوای درد کنونی جامعه ایران و مردم بلازده وطن ما نیست. آرزواندیشی خوب است و در جای خود مطلوب ولی نه به عنوان یک برنامه سیاسی مشخص برای شرایط کنونی.
گزیده سخن آن است که، تبیین منصفانه و کارشناسانه مشکلات جاری، کار بایسته ای است و هر نیروی ملی باید در جهت روشنگری بکوشد و در واقع مشکلات و راه حل ها را بگوید و بخواهد. انتقاد و طرح هر نوع اندیشه ای (ولو مطالبه تغییر نظام) به لحاظ حقوقی مجاز است و حقی است مشروع برای تک تک شهروندان ایرانی. مطالبه کناره گیری شخص آقای خامنه ای نیز، هم درست است و حق، و هم مدنی است و حتی با قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز در تعارض نیست. این یک حق ملی و قانونی است و مردم حق دارند چنین چیزی را بخواهند و برای تحقق آن بکوشند. اما این که نظام حاکم ظرفیت و یا اراده اصلاح دارد یا نه، موضوعی است مهم ولی باید جداگانه بدان پرداخت.
اما در ارتباط با این بیانیه ها چند ملاحظه دارم:
یکم. نخست آن که امضاکنندگان و حامیان خواسته سوم، زیر عنوان «مدنی» و یا «حقوق بشر» چنان ادعایی را اعلام می کنند و این پارادوکسیکال می نماید. پرسیدنی است که چگونه مدعی فعال حقوق بشر (البته زیر چنین عنوانی) رسما و علنا خواهان تغییر رژیم (ولو از طریق مسالمت آمیز و مثلا رفراندوم) می شود؟ روشن است که مدنی بودن به خواسته بر نمی گردد بلکه مربوط است به راهبرد و راهبردِ اسقاط رژیم و تلاش برای تحقق آن نیز، در هر صورت، مدنی نیست و اگر چنین خواسته ای در برخی جاها و کشورها ممکن باشد، حداقل در جمهوری اسلامی کنونی قابل تحقق و حتی قابل تصور نیست. زیرا بی تردید نظام کنونی (مانند دیگر نظام های استبدادی و مسلکی و ایدئولوژیک) خود رها نمی کند و برود و در نتیجه، اگر خواسته عبور از نظام جدی شده و وارد فاز عملیاتی شود، منطقا یا باید از طریق شورش عمومی و خشونت آمیز و به احتمال زیاد جنگ داخلی ممکن شود (کاری که فعلا دولت آمریکا دنبال آن است) و یا کودتای نظامی و یا حمله خارجی و فکر نمی کنم راه دیگری وجود باشد. همان گونه که اخیرا ترامپیست های وطنی نهان و آشکار مدافع تحریم حداکثری و حمله خارجی (آمریکایی) هستند. به نظر می رسد در نهایت شعار «عبور از نظام» به عملِ «عبور از نظام به هر قیمت» تبدیل شده و تصور چنین فرجامی چندان دشوار نیست. به ویژه نباید غافل بود که رژیم حاکم هنوز می تواند از خود دفاع کند و ابزارهای لازم برای سرکوبی شدید را نیز دارد. راستی وقتی از طریق مبارزات مسالمت آمیز و مدنی و حقوق بشری نمی توان حکومتی را اصلاح پذیر کرد، چگونه می توان از طریق همین نوع فعالیت ها ساقطش کرد؟ نمی دانم کسانی که از چنین راهبردی دفاع می کنند، به این امور و به چنین فرجامی اندیشیده اند یا نه و اصولا فکری برای دوران پس از عبور و شرایط بحرانی «خلاء قدرت» کرده اند یا نه. شواهد چنین چیزی را نشان نمی دهد. آقایان و خانم ها بگویند گام دوم و سوم و . . . شان چیست؟ چرا که نتیجه گام اول روشن است.
دوم. گاه گفتگو می شود راهبرد عبور از نظام، گفتگو و عدم خشونت است. اما «گفتگو» یعنی چه و با کی؟ با آقای خامنه ای؟ رهبری که با موسوی و کروبی و خاتمی گفتگو نمی کند و حتی به دیگران نیز اجازه دیدار و گفتگو برای مصالحه نمی دهد، آنگاه با افراد براندازی که حتی غالبا برای عموم مردم ناشناخته اند و پایگاه اجتماعی استوار و مشخصی هم ندارند، گفتگو می کند؟ و آن هم با موضوع عبور از نظام؟! زهی خوش خیالی! من کسی را متهم به خشونتگرایی نکرده و نمی کنم ولی باید دید در عالم واقع چه رخ خواهد داد و چه سناریوهایی محتمل است. نمی توان غیبگویی کرد ولی می توان سناریوهای محتمل را گمانه زنی کرد. سیاست و مبارزه که «چیستان» و یا «بازی تاج و تخت» نیست!
سوم. گاه معترضانه پرسیده می شود که چرا اصلاح طلبان از این جریان حمایت نمی کنند؟!
من بدون این که سخنگوی فردی و یا جریانی باشم، عرض می کنم: روشن است که هیچ اصلاح طلبی (با حفظ صفت اصلاح طلبی) نمی تواند با راهبرد سرنگونی موافق باشد و گرنه می شود انقلابی (البته در اینجا دوگانه معمول اصلاحی / انقلابی مراد است). این افراد مدعی مبارزه مدنی و حقوق بشری، در عمل انقلابی اند و نه اصلاح طلب! قابل تأمل این که بسیاری از همین سرنگونی طلبان (حتی برخی از انقلابیون سابق) انقلاب ضد سلطنتی سال ۵۷ را به کلی محکوم می کنند و غالبا نیز هر نوع انقلابی را مردود می شمارند، ولی اکنون خود انقلابی شده و پیوسته بر آتش قهر و کینه و نفرت به اصطلاح انقلابی می دمند؛ نفرتی که فرجام آن، به احتمال قریب به یقین، خشونت بسیار و بی مهار خواهد بود. البته شعار رهزن و گمراه کننده «استمرار طلبی» نیز چاشنی تبلیغاتی این جریان انقلابی برای بیرون راندن منتقدان از صحنه است! بازی با کلمات بی زبان را کنار بگذاریم، شترسواری دولا، دولا، نمی شود! هر راهبردی الزامات و پیامدهایی گریزناپذیری دارد. پیش از هر تصمیمی، افزون بر مبانی نظری آن، به الزامات و پیامدها و ابزارهای اجرایی آن نیز بندیشیم. باید مسئولیتپذیر بود.
بگذارید صادقانه و به اشاره حرف آخر را بزنم: من یک بار گفتم: «دیو چو بیرون رود، فرشته درآید»، دیگر به هیچ قیمتی حاضر نیستم همان خطا را تکرار کنم یک بار، بدون این که به عواقب عملی شعارها و خواسته ها توجه کنم، به خیابان آمدم اما دیگر دچار چنین اشتباه مهلکی نمی شوم. اکنون برای من راهبردها مهم تر و کارآمدتر از هر نوع هدف و آرمانی است.
چهارم. به رغم این همه «اما» و «اگر»، این بیانیه ها و طرح مطالبات شجاعانه و شفاف و آن هم در داخل کشور و در زیر تیغ سرکوب و سانسور یک فایده اساسی دارد و آن، این است که تابوها و تقدس های موهوم را می شکند و ترس ها را می زداید و این رویداد می تواند در روندی طبیعی و معقول، زمینه های ایجاد خلق یک آلترناتیو ملی و درونزا را فراهم کند. قدم مهمی که، به گمانم، باید اصلاح طلبان جدی و واقعی و با تدبیر در داخل کشور در تداوم جنبش سبز بردارند. اقدامی که شیخ شجاع و محصور جناب کروبی اخیرا آغاز کرده است. چنین باد.
10 پاسخ
با سلام خدمت آقای اشکوری و تشکر برای مقاله روشنگرانه تان
وجود طیف های مختلف با خواسته های کم و بیش رادیکال در مبارزات سیاسی و اجتماعی چیزی طبیعی است. و بخش رادیکال تر، تا آنجا که در ورطه عملیات افراطی نیفتد و بهانه سرکوب وسیع به صاحبان قدرت ندهد (آنطور که در سال ۶۰ داد)، میتواند به عنوان لبه تیز مبارزه فضا را برای خواست های متعادلتر آماده و راه را هموار کند.
به نظر اینجانب اقدام شجاعانه و به موقع گروههای ۱۴ نفره در داخل کشور، آنهم بعضاً مسن و بیمار و جسماً ضعیف، از این لحاظ امری تاریخی و بیسابقه در این رژیم است و بزرگترین نتیجه آن همانا شکستن یک تابو و ترسی است که به پایه های اصلی قدرت افراطیون تبدیل شده است. و از این نظر ممکن است نقطه عطفی در تاریخ آینده ایران باشد.
من هم با شما موافقم که دیو چو بیرون رود ممکن است دیوی زشت تر و بدخو تر در آید. و اضافه میکنم همانطور که در سال ۵۷ در آمد. گوشزد دائم این خطر به نسل جوان آرزواندیش وظیفه بزرگ بازماندگان ۵۷ است.
درود بر شما
بعضی دوستان وقتی نظر منتقد و مخالف تمایلاتشان را میشنوند، به شیوه ی حکومتیان دو تا دروغ و نتیجه گیری غلط هم میکنند و بعد گوینده را میکوبند!
چرا اصل سخن را و نه نتیجه گیری های دلبخواهی را، نقد نمیکنند؟!
از همه دوستان که کامنت گذاشته و دیدگاههای خود (در مخالفت و یا موافقت و دفاع) اظهار کرده اند واقعا سپاسگزارم. اما در ارتباط با یادداشت جناب آقای طالبی یادآوری می کنم:
متوجه نشدم که تحلیل علمی روانشناسانه ایشان به چه دلیل و حاوی چه پیامی بوده است. تا آنجا که به تجربه دریافته ام کم و بیش مسئله همان است که ایشان گفته اند اما آیا این تذکر در نقد مطالب من بوده است؟ اگر چنین باشد که باید عرض کنم ناراست و غیر وارد است زیرا من نه کسی را دعوت به سکوت کرده و نه خود در زندگی ام چنین بوده ام ولی اگر در حد بیان یک نکته علمی بوده صد البته درست و موجب سپاس است. از هیچ جای مقاله من سکوت و یا فرار و یا انفعال در برابر ظلم و ظالم استنباط نمی شود. آنچه گفته ام (درست یا غلط) تحلیلی در ارتباط با «چه باید کرد؟» زمانه ما بوده است و بس و آن هم به بهانه انتشار چند بیانیه از سوی شماری از کنشگران ایرانی. بیفزایم دعوت به آرامش داستان متفاوتی است و در حالی درست و سازنده است و در حالتی نادرست و غیر سازنده.
در هرحال از یادداشت ایشان سپاسگزارم
اشکوری
در پاسخ به شخصی بنام علی،
مارکس که کهنه شد، شریعتی هم، اینکه اقای اشکوری اخوند است، ایا پول آخوندی خورده، یا فقط فحشش را خورده؟
این بلاهت و سادگیست که از ظاهر آدم ها، لباس و صنفشان، سخنشان را بدون منطق و دلیل عقلانی بدانیم و در چارچوب صد سال پیش و دو تا اسم شریعتی و مارکس و انگلس تحلیل کنیم و افراد را به خیال خود تحقیر کنیم و سخنشان را تخفیف دهیم.
کمی بزرگ شویم و به خود احترام بگذاریم، و الا معلوم نیست که گوینده چی خورده و شنونده چی؟ اونوقت همه را در حد خوردن و دفع آن پائین بیاوریم.
سلام آقای اشکوری
انسان و حیوان در برابر خشونت و ظلم و فشار ، معمولا دو واکنش غریزی واجتماعی دارند .
١- فرار
٢- مقاومت و مبارزه
در تحقیقات بسیار جدیدتر ثابت شده که یک واکنش دیگر هم متصور است که سخت تحت تاثیر یادگیری و کنترل هدفمند مغز است و أن واکنش ( جا خالی دادن ) است . یعنی حتما لازم نیست که به واکنش دو گانه fight and flight از والتر کانون متوسل بشویم واکنش dodge کردن هم گاهی واکنش مناسبتری می تواند باشد..
اما بخش دیگر بحث که مهمتر است مربوط می شود به تاثیر هرکدام از این واکنش های ما در مورد کنش خشونت و ظلم و فشار یعنی واکنش حیوان و یا انسان در مورد عامل خشونت و ظلم چگونه سنجیده و ارزشیابی میشود . کدام واکنش باعث کمتر شدن خشونت و یا کدام واکنش باعث بیشتر شدن خشونت می شود ؟
تجربیات و مطالعات میدانی و کلینیکی چندی در دست است ولی بقول خارجکی ها conclusive نیستند یعنی با قاطعیت نمی شود نظر داد .
مطالعات نسبتا معتبر و کنترل شده نشان داده اند که فرار و سکوت در برابر خشونت ، از میزان خشونت کم نمی کند بلکه امکان افزایش أنرا بیشتر هم می کند . دیکتاتور ها ، روان شناسان و زیست شناسان کارکشته ای در اختیار دارند تا فشار و خشونت را گام به گام و به شکلی قطره چکانی در جامعه افزایش دهند تا مردم را نسبت به أن بی تفاوت کرده و خشونت را نورم و عادی کنند تا قابل پذیرش تر شود تا مردم را ساکت تر و گوش به فرمان تر بکنند.
نتیجه:
آیا با تبلیغ آرامش و تحمل و صبر و شکیبایی در برابر هیولا ، در ۴٠ سال گذشته ، از خشونت و تجاوز و رانت خواری و دروغ ودزدی و بلعیده شدن توسط تمساح پوزه کوتاه سیستان و بلوچستان کم تر شده است ؟ یا بیشتر ؟
با احترام- اشکبوس طالبی –
روان شناس مقیم مریلند. ٢٨ مرداد ٩٨
با سلام
مرحوم شریعتی -احتمالا به نقل قول از مارکس- میگوید بگو از کجا میخوری تا بگویمت چه فکر میکنی. ایشان یک عمر از لباس آخوندی امرار معاش کرده و بنابراین سختش است که عمیقا از نظام ج.ا. دل بکند و متاسفانه بیهوده تلاش میکند که همچنان نابودی این نظام را غیر ممکن جلوه بدهد.آخر عشق اول کی ز دل بیرون رود.
به نظر من و شاید اکثریت کسانی که از این بیانیه ها حمایت می کنند همان نکته چهارم مقاله آقای اشکوری است. نخستین هدف هر طرح و برنامه ای برای به زیر کشیدن رژیمی فاسد و ضدمردمی، شکستن جو ترس و بی اثر کردن تابو های رژیم ساخته است. و گام بعدی که قطعاً عاملان و حامیان این بیانیه ها درنظر دارند، انجام اقدامات معطوف به نافرمانی مدنی است که نخستین بروز آن، دست زدن به اقدامات سلبی مانند شرکت نکردن در انتخابات فرمایشی و بی معنای رژیم، یعنی انتخابات مجلس در اسفندماه سال جاری و ریاست جمهوری در ۱۴۰۰ است. این دو انتخابات به واقع مهم ترین عرصه نمایش مخالفت مردم با نمایش انتخاباتی رژیم است و معیاری برای نشان دادن جدیت مردم در مخالفت تام با موجودیت این رژیم ضد بشری است. به هرحال مردم در دو سال آینده نشان خواهند داد که چقدر در نخواستن این رژیم جدی هستند.
آقای اشکوری این موضوع که خامنه ای حاضر نیست با افراد گمنام و فاقد درجۀ این مملکت صحبت کند و به سوالاتشان پاسخ دهد، بنظر شما به اندازه کافی ضد اسلامی نیست؟ آیا روش پیامبر اسلام هم همین بود؟ آیا کسی حق دارد از درجۀ حجه الاسلامی یکدفعه ترقه وار بپرد به جایگاه ولایت فقیه و کسی نداند چرا صاحب چنین مقامات معنوی شد و آنوقت با مردم عادی هم حرف نزند و به سوالاتشان نپردازد؟ شما که اهل تحصیلات دینی هستید اگر به وظیفه خود عمل کردید و رسوا و افشا کردید پُست خود ساختۀ ولایت فقیه را، آن چهارده نفر ها و بیانیه هایشان دیگر موردی برای برنامه سازی نخواهند داشت. علمای دین کم کارند و فریاد نمیزنند که این دین نیست و این ولایت فقیه باطل است.
جناب اشکوری عزیز
شما و کسانی که هم اکنون مانند شما فکر می کنند , ناخواسته مرعوب قدرت سرکوب جمهوری اسلامی هستید. این نشان میدهد که آنها در تحقق شعار النصر بالرعب خود موفق شده اند.
مردم ایران الان در میان دو تیغه قیچی خطر خارجی و سرکوب داخلی گیر کرده اند. اگر در این مهلکه , کسی از ترس خطر خارجی به سرکوب داخلی کمک کند , نه تنها تیغ سرکوب خارجی را تند تر کرده , سبب دوام و تشدید سرکوب داخلی هم خواهد شد. بهترین بازی را در این میانه کسانی کرده اند که از ترس یکی , به دیگری پناه نبرده اند. شکستن هیمنه سرکوبگران داخلی از قضا باعث کاهش خطر خارجی هم خواهد شد.
در این میان مسوولانه ترین حرکت سیاسی برای رهاندن ایران از خطر تجاوز و دخالت خارجی , به تسلیم کشاندن حکومت جمهوری اسلامی است. به جای این که مردم فلاکت زده ایران لای این دو تیغه , عمر را در هراس و بی آیندگی بگذرانند, باید حکومت جمهوری اسلامی را لای دو تیغه فشار مردمی و فشار خارجی قرار داد که دیگر افراد زندان رفته و زحمت کشیده ای مثل شما از قدرت سرکوب حکومت نهراسند.
اگر شما و دیگر یاران تحول خواه , پیش قراول چنین حرکتی نشده اید , شایسته است از کسانی که در پی قدرت بخشیدن به شهروندان آن جامعه هستند تا طلسم رعب را بشکنند حمایت کنید , و در حین همراهی , کمک شان کنید دچار خطاهای احتمالی نشوند.
سخت منتظر بودیم شما هم ۱۴ نفر میشدید و حرف آن ۱۴ نفر شجاع را تایید میکردید و در بیانیه ۱۴ نفره خود , نکات راهبردی دیگری اضافه میکردید, همانگونه که همه ۱۴ نفر های دیگر این کار را کردند.
هنوز هم دیر نشده. بسم الله.
با سلام
ما همه در تشکیل این نظام خون خوار سهیم و مقصریم. این آقایان و خانمها شجاع هستند و نیازمند کمک. برای رسیدن به آزادی و دمکراسی باید تاوان داد. .
هر روز بیشتر که این نظام بر قرار است این هزینه و تاوان سنگین تر میشود.
دیدگاهها بستهاند.