آقای خاتمی از همگان دعوت کرده که در انتخابات شرکت کنند حتی اگر کاملا مخالف حکومت باشند. این فراخوان نه تنها مورد قبول مخالفین حکومت نیست، بلکه جمع وسیعی از اصلاحطلبان نیز پذیرای آن نیستند و پارهای از آنان علیه آن موضع گرفته اند. جالبتر آن که صحبتهای تا چند ماه پیش ایشان نیز این حال و هوا را نداشت و میگفتند حکومت چنان در نظر مردم غیرقابل قبول شده که حتی دعوت امثال ایشان نیز مردم را به پای صندوقهای رایگیری نمیآورد. لذا کمتر کسی پیشبینی این فرخوان را میکرد. شرکت در انتخابات بدون اصلاح قانون انتخابات، از جمله محدود شدن اختیارات شورای نگهبان.
افراد برای شرکت در انتخابات دو عامل را در نظر میگیرند یکی سیاستهای حکومت و عملکرد آن در رابطه با مردم و دیگری عوامل بیرونی و امنیت کشور . درجه تکیه بر هریک از این دو سبب تفاوت نظر در شرکت در انتخابات می شود.
طیفی از مردم بر آنند که بدون اصلاح قانون انتخابات و ایجاد شرایطی که انتخابات سالم صورت بگیرد و مردم آزادانه نمایندگان واقعی خود را انتخاب کنند انتخابات نه تنها امری بیحاصل است بلکه تسلیم به خواستههای زورگویانه حاکمان و قدرت گرفتن بیشتر نیروهای انحصارطلب است. جمعی در این روند تا بدانجا پیش میروند که معتقدند که دشمنان اصلی مردم و مانع اصلی رشد جامعه همین اصولگرایان هستند. کسانی که اطاعت از رهبری را اصل می دانند. از جملهی اینان سپاه و نیروهای امنیتی و احزاب و نهادهای قانونیای که سیاستشان مبتنی بر پیروی از رهبر است.
در مورد خطر دشمنان ایران هم که از همه سوی بسیج شده اند نیز برآنند که این خود در اثر عملکرد همین طیف است .هم چنین مدعی هستند که اصولگرایان و اصلاح طلبانی چون آقای خاتمی در مورد خطر دشمنان خارجی مبالغه می کنند تا با هراساندن مردم آنان را به پای صندق رای گیری بکشانند. اینان ازسوریهای شدن ایران و پاره پاره شدن کشور وحملات ویرانگرانهای چون لیبی و عراق شدن می گویند، اما واقعیت آن است که همه این خطرات خیالی هستند.
اصلا خود این تهدیدهای خارجی نیز حاصل سیاستهای توسعه طلبانه همان مجموعه تحت رهبری آقای خامنهای است والا یک ایران دموکرات به خوبی و با امنیت کامل به سر میبرد .کشوری به دنبال ضعیف کردن ایران نیست، چه رسد به حمله به آن و ویران کردن آن. البته بسیاری از این گروه حمله به لیبی را هم اقدام بشردوستانه خواندند و برآنند که حاصل حمله به عراق و افغانستان نجات این کشورها از دست دیکتاتور و ارتجاع مذهبی و پایهریزی حکومتهای سکولار دموکرات است. کاری که ایران مانع تحققش در سوریه شد.
شرایط ایران از دیدگاه آقای خاتمی
آقای خاتمی تمام زورگوییها، انحصارطلبیها و فساد گسترده قانون شکنیهای اصولگرایان را قبول دارد و خود از بزرگترین قربانیان آن است اما آنها را عوارص فرهنگی جامعه ایران می داند و مثل عموم مخالفان نظرش خود را پاک و حریف را سراپا آلوده نمی داند.
در نظر او درهردو گروه نیروهای شریف و آلوده هستند و مهمتر آن که بسیاری از موارد خطای هر یک از آنان حاصل اندیشه آنان است تا خباثت ذاتی.
نمونهای چند بیاورم: روحانیون در مبارزات انقلاب مشروطه نقش بسیار مهمی داشتند. آنان نیز چون دیگر اقشار ملت خواستار رسیدن به کشورهای پیشرفته و خانه تکانی ذهن خود بودند تا آنجا که یک روحانی معتبر را هم بردار کشیدند و مراجع اصلی نوشتند خطرناکترین استبدادها استبداد دینی است. اما همین که نیروهای سکولار به رهبری رضاشاه قدرت را به دست گرفتند و به جای آن که با به بازی گرفتن آنان اجازه بدهند آنان خانه تکانی ذهنی کنند کاری که در اروپا پیش آمد با تمام وجود توی دهن آنان زدند و آنان را به بیغولههای حوزه ها راندند و حال روحانیت انتقام آن ناسپاسی را میگیرد و با بی اعتمادی کامل به سکولارها رویا برقراری حکومت دینی آرزویش را در سر میپروراند. حجاب نماد این سرکوب و انتقام است.
کارنامه هفتاد ساله این حکومت مدعی سکولایسم و مدرنیته چنان ناموفق بوده که در سال ۱۳۵۷ ملتی علیه فساد سیاسی و اقتصادی آن بر پا خواست. حکومتی که همه جا سرش بر در درگاه نیروهای خارجی بود وهر دو پادشاهش حکومتشان را از آنان داشتند.
دکتر مصدق تنها نخست وزیر ملی و قانون مدار را با بیشرمی بسیار سرنگون کردند و مسیر ترقی آن را با کودتا سد کردند. در این جا نه شاه و دربار که روحانیت نیز در براندازی او و تایید کودتا شریک بود . تنها حزب توده نبود که خیانت کرد امثال بقایی و مکی نیز زیر پای مصدق را خالی کردند و عمده این اختلافات بر سر جاهطلبیهای شخصی بود تا اختلاف عقیدتی .
پس از انقلاب نیز همگان برآنند که اگر بجای روحانیت هر گروه دیگری قدرت را میگرفت انحصارطلبانه به دنبال حذف دیگران می رفت وامثال مهندس بازرگان و نهضت آزادی و آقای بنی صدر استثنا بودند.
اصلاح طلبانی که حال بر خاتمی فشار می آوردند که با عدم شرکت در انتخابات اصولگرایان انحصارگر را طرد کند فراموش کردهاند که زمانی که بر مرکب قدرت نشسته بودند چگونه در میدان قدرت یکه تازی کردند که حاصلش گرد آمدن مطرودان به دور احمدی نژاد شد.
آیا پس از این همه تجربه نیروهای سیاسی دست از انحصار طلبی برداشتند؟ همین که دیدند جنبش سبز با قدرت پرچم مبارزه با اصولگرایان حاکم را برافراشته است و مردم به آن روی کرده اند هر نیرویی از گوشه ای ـ به ویژه در خارج از کشور که امکانش بود ـ سربرداشتند که ما جنبش سبز هستیم، نه موسوی و کروبیِ مذهبی و صاحب مقام در جمهوری اسلامی.
گرایش انحصارطلبانه را نه در میان حکومتیان که در نیروهای اپوزیسیون به راحتی میتوان دید گرایشی که در صورت گرفتن قدرت از نظر به عمل کشانده می شود.
نمونه ای چند بیاورم: یکی از مطرح ترین اینان که سابقه زندان و همراهی با مهندس سحابی را دارد، در نقد نظر آقای خاتمی نوشته که اصلاح طلبانی که با خاتمی همراه شده اند سه دسته اند و انگیزه همه آنان سود طلبی و منافع شخصی است از رانت خواری تا دستیابی به مقامی خوب.
با چنین دیدی اگر ایشان به قدرت برسند اصولگرایان را که هیچ بدنه اصلی اصلاح طلبان را نیز باید طرد کند. زیرا آنان به دلیل سود جویی استدلالات چون روز روشن ایشان مبنی بر تحریم انتخابات در شرایط موجود را نمی پذیرند.
آن دیگری که سر دبیر یکی از رسانههای معتبر است به دلیل نفرت عمیقی که از اصولگرایان و حواشی آن دارد حاضر نیست حتی یک امتیاز هم به این حکومت بدهد، در حالی که دنیا از هژمونی و نفوذ ایران در لبنان و سوریه و عراق و فلسطین و یمن می گویند و بهمین سبب بر آنند که باید سرکوب شود و اسراییل و عربستان و امارات و مصرآتش این تنور را شعلهورتر می کنند.
مینویسند ایران در تمام جبهه ها شکست خورده است، بشار اسد برای تدوین قانون اساسی با ترکیه و شوروی می نشیند و ایران را بیرون در نگه میدارد .یمنی ها از حمایت بیحاصل ایران ناامید شده اند. فلسطینیها حتی حماس یه ایران پشت کرده اند .در عراق هم نیروهای عراقی در هر فرصتی به دنبال نجات خود از نفوذ ویرانگر ایران هستند. با این حساب تکلیف ایران در پاکستان و افغانستان و آسیای میانه معلوم است، شوروی هم هرجا امکانی پیش بیاید ایران را قربان منافع خودمی کند .
دنیای نویسنده اگر دنیا فرشته و دیو نبود- دیدی که ناگریر به انحصارطلبی می انجامد- میتوانست مثل عموم جهانیان نفوذ ایران را در منطقه ببیند، ولی میگفت این نفوذ به ضرر ایران است و سبب تحکیم قدرت انحصار طلبان به قیمت فدا کردن منافع مردم ایران شده است.
این نظرات تازه از سوی کسانی است که به تحول باور دارند و آن را هم با حفظ استقلال و به شیوه مسالمت آمیز می خواهند والا مابقی یک راه برای نجات بیشتر نمی شناسند و آن سرنگونی نظام است وبرای آن یا به بیگانگان امید بسته اند، یا دردنیال خیال و اوهام زیست می کنند. اینان ایران را در قعر ضلالت و بدبختی میبینند، و امثال خاتمی را خائنانی که بیهوده می کوشند سقوط این نظام پوسیده را عقب بیندازند.
خاتمی بر آن است که راه اصلاح جامعه فراگرفتن زیست در کنار یکدیگر و مبارزات مدنی پیگیر و رشد اجتماعی است .همان که گفته می شود بلای ما «استبداد» است نه «مستبد» وی که از عمق یک فرهنگ مذهبی آمده و تمام خانوده اش روحانی بوده اند و در عین حال با بخش مدرن جامعه همراه شده توانسته ضعف و قدرت و پاکی و ناپاکی هردو بخش را ببیند و بر آن شود که ضمن مبارزه با حاکمان ستمگر و زور گوی ، تمام مدت به آلترناتیو های آن نیز بدون تعصب نگاه کند.
وی بر آن است که اول ، ملت ایران از اقشار گوناگون تشکیل شده و در هر قشری هم انسانها پاک و شریف که غم ایران وایرانی را دارند وجود دارد وهم انحصارطلبان متعصب و سودجویان چپاولگر. برای او همه این اقشار به عنوان ایرانی مورد توجه و احترام هستند؛ روحانی، دانشگاهی، بازاری و متخصص اداری، بسیجی و سپاه دانشجو و طلبه، گردانندگان هیاتها و تکیهها و مساجد و برگزارکنندگان تاتر و سینما، روسای مجالس مذهبی و دستههای عزاداری و برگزارکنندگان انجمنهای فرهنگی و اجتماعی، مداحان و خوانندگان .
از امثال هدایت و آخوند زاده متعصب و پرخاشگر که بگذریم این وسعت نظر در میان متجددین با تمام ادعای آزاد اندیشیشان بسیار کم دیده می شود.
دوم، سیاستی موفق است و ثمر بخش که واقعیات را در نظر بگیرد، شرکت نکردن در انتخابات چه حاصلی دارد. آیا سبب می شود که اصولگرایان قدرت را رها کرده و عنان اداره کشور را به مخالفین خود بسپارند یا بر همه ارکان مملکت چنگ بیندازند و هر حرکتی را در نطفه خفه کنند. آیا ملت امنیت خود را فدای آزادی می کند ، ضرب المثلی است که سگ ولگرد بیشتر موثر است تا شیر خفته.
اپوزیسون با تجربیات این سالها بر آن شده تنگ نظریها و داوریهای متعصبان زمان شاه خود را کنار بگذارد و با کسانی که چون او نمیاندیشند وارد گفتگو بشود ولی توجه ندارند هنر در پذیرش بی قدرتانی چون خودش نیست که این مصداق «بوره سوته دلان گرد هم آییم» است نه تکثر گرایی واقعی در سیاست.
از مخالفان زمان شاه می شنویم که ناتل خانلری با سپاه دانش و بهداشت خود بزرگترین خدمات را به کشور کرد، یا نوارهای اردشیر زاهدی را پخش می کنند ولی آیا هیچ کدام حاضرند با مقامات کنونی با احترام به گفتگو بنشینند و از کارهای خوب او تجلیل کنند یا باز همان داستان زمان شاه است که هرچه ازحکومت می آید سیاه است ولی این امر در خارج از کشور که اجباری و نیاز در کار نیست تقریبا دیده نمیشود.
تهدیدهای خارجی
ایشان مثل عموم مردم ایران و جهان برآنند که ایران در معرض خطر مهاجمین است و هر لحظه ممکن است با یک اشتباه محاسباتی یا توطئه اسرائیل و عربستان و یا موقعیت ترامپ ایران مورد تهاجم قرار گیرد. حتی اگر نیت از این حمله ضربتی محدود باشد، به احتمال بسیار به یک جنگ فراگیر منتهی می شود، امری که جز مزدوران بیگانه هیچ ایرانی خواستار آن نیست.
بنابراین اولویت در زمان کنونی پیشگیری از این فاجعه است و مسلما در این باب روی نیروهای جنگطلب و شهادتخواه در حکومت نمی توان حساب کرد. از دید خاتمی این پیگیری به دو دلیل مهمترین وظیفه نیروهای ملی و مردمی با هر عقیده ای است. یکی پیشگیری از ویرانی ایران و دیگری تداوم رشد سریع اجتماعی در پناه حفظ امنیت.
کسانی که فلسفه آقای خاتمی را نمی شناسند چون مثل آنان انقلابی نمیاندیشد وی را یزدی ترسو و رییس جمهور تدارکچی می خوانند بیآن که توجه کنند که او سالها است سرسختانه در برابر ستم حاکمان ایستاده تا بدانجا که با آنکه محبوبترین سیاستمدار ایران است حتی اجازه شرکت در مجلس عزای عزیزانش را ندارد و چاپ عکس او ممنوع ا ست. از این روی برای شماتت کنان ایشان این شعر ناب حافظ را باید خواند
هر کو نکند فهمی زین کلک خیالانگیز نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد.
29 پاسخ
موفق باشید!
جناب علوی
در مثل مناقشه نیست را نشنیده اید؟!
کرباسچی خواسته بگه حکم عقل بین بد و بدتر چیست، فقط همین.
مثال که نباید موجب سوء تفاهم شود!
حالا که تا حدی تفاهم داریم، آنرا به فال نیک میگیرم از نظر مفیدیت گفتگو.
ضمنا بنده تعلقی به جناحی سیاسی ندارم، ولی عجالتا یک “ضد انقلاب” ام. بخصوص وقتی در پازل ترامپ و نتانیاهو و بن سلمان بخواهم انقلاب کنم.
“استمرار طلب” و … نیستم، “اصلاح طلب” بمعنائی هم که شما میکنید، نیستم!
بقول محمود دولت آبادی که گفته بود “ما هم نیاز به ظریف داریم، هم قاسم سلیمانی”، عجالتا کمی اهل فکر کردن هستم، و کمی حرف! عمل هم متاسفانه، تقریبا هیچی! خیلی کم.
دو صد گفته چون نیم کردار نیست.
فعلا خدا نگهدار.
آقای تبریزی گرامی، من هیچ فرد یا نیرویی که دست گدایی به سوی بن سلمان و نتانیاهو و ترامپ دراز کرده را ایرانی نمیدانم. و از باج خواهی های امریکا و متحدانش با خبرم و با شما کاملا هم نظر. اما مگر کسانی که امروز در داخل ایران معترضند و من از آنان نام بردم از خارجی کمک خواسته اند؟ آنها تا بامروز چشم امیدشان به نیروی مردم بوده و هست و دست گدایی نه جلوی حکومت و نه قلدرهای جهانی دراز نکرده اند. ریشه اختلاف ما تعلق خاطر شما و علایقتان به جریانی است که خود را بخطا اصلاح طلب معرفی میکند. وگرنه اشتراک نظرمان بیشتر است. اصلاح طلبی یک شیوه است که میتواند در دستور کار نیروهای سیاسی قرار بگیرد و یا روزی بر اساس شرایط موجود کنار گذاشته شود. ما ابتدا باید تعریف خود از اصلاح طلبی را داشته باشیم تا بتوانیم انحراف، تخطی و دوری افراد و نیروهای مدعی اصلاح طلبی از آن را بموقع تشخیص دهیم. اصلاحات آنچه خاتمی یا مشارکت و کارگزاران اعلام میکنند نیست. به سخنان همین امروز کرباسچی دقت کنید که تلویحا اصلاحات را انتخاب بین سرطان و سرماخوردگی معرفی کرده. مثل اینکه این آقایان سلامتی را حق مردم ایران نمیدانند. منظور اینکه اگر ریش و قیچی را دست امثال ایشان دهیم تا ابد باید بین سرماخوردگی و تب و سرطان یکی را انتخاب کنیم و قید سلامتی را رای همیشه بزنیم.
جناب علوی عزیز
بنده هم نگفتم “برانداز” بودن گناه است یا ثواب. اما آنرا صواب نمیدانم! اما این سخن بمعنای مخالفت نظری و فکری است. اسم تخریب روی ان نگذارید و پای از ما بهتران و یا عناوین اتهام و افترا را پیش نکشید. البته قبول دارم که بار معنائی زیبائی ندارد، مثل”استمرار طلبان”. به هم در!
و نیز اما:
گدائی و دست دراز کردن براندازان پیش بن سلمان و ترامپ و بن نایف و …چندان ثوابی ندارد! گناه است و عقاب دارد. ملت ایران بشدت با اجنبی و اشغالگر مخالف است. چه روسیه باشد و چه آمریکا. تاریخ ایران اینرا ثابت کرده است. و تاریخ مدعیان سوسیالیزم شرقی و لیبرالیسم غربی در به ارمغان آوردن عدالت و یا آزادی برای ملت ما بغایت رسوا کننده وبلکه مشمئز کننده است.
همین الان هم میخواهند با رژیم حاکم بسازند. فقط به شرط آنکه حکومت ایران با اسرائیل دشمنی نکند و یمن را بگذارندتا عربستان بمباران کند. و سوریه را هم بگذارند برای داعش. و…. غیر از این است؟؟
بقیه اش هم اینست که با خود بی تعارف باشیم و حاشیه نرویم. با این دنیای پدر سوخته که سر حرف و قرار خودش نیست و برای منافع خودشان فقط و فقط چانه میزنند، میگوئید چه کار کنیم؟ یک سوریه ی دیگر و یا یک افغانستان و عراق دیگر تحویلشان دهیم؟
و یا آنکه بسوزیم و بسازیم و با اصلاح تدریجی و سانتیمتری گلیم خود را از آب بکشیم؟
در ضمن فقر و فلاکت میلیونها انسان(که در سطر آخر گفتید) و به آشوب دست زدن آنها، برنامه و نقشه و امید ترامپ و بولتون و پمپئو و برایان هوک و نتانیاهوست و مردم ایران دست آنها را خوانده اند و الا اینقدر بی بخار و بی غیرت نیستند.
چهل سال پیش، چنین روزی، ۱۷ شهریور ۵۷ و جنگ ۸ ساله و سکوت سالهای اخیر مردم،نشان عرض بنده است. مردم با سیلی صورت خود را سرخ نگهداشته اند تا گدائی ترامپ و جانسون و بولتون را نکنند. هر چند که رژیم حاکم فاسد و ظالم باشد.
شاید اگر پای امثال ترامپ نبود و وضع لیبی و سوریه و عراق و افغانستان که میراث دموکراسی خواهی غرب برای ماست،جلوی چشمان مردم نبود، تا به حال ده تا انقلاب یا بقول شما اصلاح! در ایران شده بود!
لا اقل من اینطور میفهمم. ممکن است اشتباه باشد. شما دلیل بیاورید!
اقاى برقعى عزیز
مطمئن هستم که در مغرب زمین به شدت سختى میکشید. ما در ایران شدیدن به اندیشه ها و نسخه ها و راهنمایى هاى فردى مثل شما نیاز دارم. ما نیاز داریم در اینجا فداکارى کنیم تا شما و فرزندان خاتمى و سران نظام در غرب زندگى کنند. شما سروران ما هستید و ما طبق فرموده جناب خاتمى وظیفه فداکارى خود را بجا خواهیم أورد.
آقای تبریزی ۱- برانداز بودن گناه محسوب نمیشود که شما با تکرار اتهامات وزارت اطلاعات یا اطلاعات سپاه ، مخالفین خود را تخریب میکنید.
۲- گویا منظورم را خوب نرساندم. انقلاب مسافرت یا زیارت دسته جمعی نیست که با تصمیم ناگهانی صورت گیرد. مردم از امروز به فردا تصمیم نمیگیرند که انقلاب کنند. مردم در درجه اول خواهان اصلاح امورند. همینجا هم عرض کنم اصلاح امور بمعنای رضایت به وضع موجود و جلوگیری از بدتر شدن اوضاع که خاتمی و سایر سازشکاران تبلیغ میکنند نیست. انتخابات آزاد، آزادی مطبوعات، تعلیق و تصحیح سیاست های اقتصادی و … جملگی اصلاح محسوب می شوند. وقتی که مردم به این نتیجه برسند که با وجود سیستم حاکم فعلی امکان هیچ اصلاحی موجود نیست، به فکر تغییر سیستم میافتند. وقتی شرایط کشور به جایی رسید که پایینی ها دیگر نخواهند و بالایی ها دیگر نتوانند، میتوان از شرایط انقلابی صحبت کرد که باز هم به معنای وقوع انقلاب نیست. در این شرایط نیرویی سازمانده و رهبری کننده اگر موجود نباشد انقلابی نخواهد شد یا با شکست زودرس مواجه خوهد شد.
بنابراین اتفاقا کسی که در داخل با اعتصاب خواهان برگرداندن هفت تپه به مردم اعتصاب می کند، یا اگر کسی به حکم نسرین ستوده و نرگس محمدی و سپیده قلیان و … اعتراض می کند و انگشت اتهام را صریح متوجه مسئول اصلی وضعیت موجود یعنی ولی فقیه میکند، اصلاح طلب است و نه برانداز. وی به حاکم این پیام را متقل میکند که علیرغم سرکوب و زندان و شکنجه، مطالبات مردم همچنان روی میز قرار دارند و بجای سرکوب در برابر مردم عقب نشینی کند.
کسانی که ۴ سال یکبار دور هم جمع شده و از ولی فقیه گدایی اجازه حضور بی دردسر در مجلس را میکنند، یا مردم را از سوریه ای شدن، حمله خارجی و … میترسانند که به وضع موجود رضایت دهند و با شرکت در انتخابات به این حکومت مشرعیت ببخشند، استمرار طلبند و نه اصلاح طلب. اینان نگهبانان نظامند. حفظ نظام به قیمت تجزی ایران، حفظ نظام به قیمت فقر و فلاکت ملیونها انسان!
جناب علوی،
براندازان داخلی، آنها که نام بردید، که خواهان تغییرات رادیکال اند، خود را “اصلاح طلب” نمیدانند. بنا بر تعاریف کلاسیک، انقلابی و شورشگر هستند. مگر آنکه تعریف کلمات انقلابی و اصلاح طلب(رفرمیست) را دوباره و سلیقه ای تعریف کنید!
آقای تبریزی، انقلاب امری ارادی نیست و باید زمینه های عینی و ذهنی آن فراهم باشند. مردم در درجه اول خواهان بهبود همه جانبه زندگی خود هستند. و مطالبت مشخصی را در برابر حکومت قرار میدهند. ۱- اگر حکومت از خود نرمش نشان داده و لااقل به بخشی ازین مطالبات تن دهد، میتوان این حکومت را اصلاح پذیر نامید.
۲- آن نیروهایی که همراه مردم بوده و بر مطالبات آنان پای فشرده و به حکومت منتقل کنند، اصلاح طلب قلمداد میشوند. در ایران امروز ابولفضل قدیانی ها، فرشاد مومنی ها، سپیده قلیان ها و اسماعیل بخشی ها اصلاح طلب میباشند ونه خاتمی و حجاریان و تاج زاده و … که بیش از آنکه درد ایران و مردم را داشته باشند نگران نظام و جایگاه خود در آنند.
وقتی کسی با دادن آدرسهای غلط مثل خطر جنگ و … سعی در توجیه خاتمی و اطرافیانش بر میآید، به جنبش اصیل مردم در ایران خواسته یا نا خواسته لطمه زده است. کسانی که امید را در جامعه بخ یاس تبدیل میکنند چون راهکارهای بی سرانجامی مثل شرکت در خیمه شب بازی انتخاباتی را به مردم تحمیل می کنند اصلاح طلب نیستند خائن به مردم و کشورند.
جناب علوی، ناشناس قبلی!
خوش آمدید به بحث!
اما، سوال بنده ، یا سوالات بنده را جواب ندادید. بهانه هم آوردید! گفتید که من حزب نیستم که برنامه بدهم، و بعد تاختید به اصلاح طلبان.
حرف های درستی در حد نقد و انتقاد بود، اما جواب سوالات اصلی نبود!
خلاصه، در این آشفته بازار
۱ باید انقلاب کرد.
۲. باید اصلاح گام به گام، ( نه انقلاب) کرد.
اولی باطل است! دومی خود بخود ثابت میشود!
اولی بدلائل مختلف، و از همه مهمتر نمونه تجربه عملی نسل ما، از انقلاب بهمن ۵۷، باطل است!
بعلاوه دین، دینداری، و … در ایران ریشه دار و قوی است. در اروپا و آمریکا هم! یک دلیل عمده حکومت ترامپ، طرفداران مذهبی، و البته نادان اوست.
و …
والسلام!
آقای تبریزی محترم حالا که گویا سایت زیتون تا بنا کرده که نظرات را -حداقل در این بحث سانسور نکند- به سوال شما بر می گردم.
۱- طرح و برنامه را احزاب و سازمانهای سیاسی باید ارائه دهند و نه افراد. ولی به مسئله بسیار مهمی اشاره کرده اید. اتفاقا یکی از دلایل خطا بودن حمایت از اصلاح طلبان فاقد برنامه بودن آنان است. حال سوال اینجاست که چرا اصلاح طلبان برنامه ارائه نمی دهند؟ آیا از خواستها و مطالبات مردم بی خبرند؟ یا بهتر بگویم اصلاح طلبان کدام اصلاحات قضایی، اقتصادی و سیاسی را مدنظر دارند؟ آیا بعنوان نمونه با حکم اعدام، شلاق و قصاص مخالفند و خواهان برچیده شدن این احکام غیر انسانی می باشند؟ آیا مخالف خصوصی سازی، واردات بی رویه، سفته بازی و موافق تقویت تولید داخلی و بالا بردن سطح زندگی اقشار و طبقات محروم میباشند؟ آیا مخالف استبداد دینی در قامت ولایت فقیه بوده و خواهان برچیده شدن یا محدود شدن قدرت آن نهاد در قانون اساسی میباشند؟ آیا در مبارزه با فساد جدی هستند و با مفسدین اقتصادی برخوردی غیر تبعیض آمیز دارند؟ مثلا با فساد خودی ها ی هم طیف خودشان هم مبارزه میکنند و حداقل آنان را طرد میکنند؟
۲- از سال ۷۶ تا ۸۴ اصلاح طلبان هشت سال دولت و جهار سال مجلس را در دست خود داشتند، با این وجود نه توانستند یا خواستند که حوزه اختیارات ولی فقیه را محدود کنند، نه حتی دستاوردهایی را که مردم در ابتدا به حکومت تحمیل کردند توانستند یا خواستند که نهادینه کنند.
۳- چه درسهایی از گذشته خونین خود گرفته اند؟ آیا نسبت به دهه شصت موضعی اتخاذ کرده اند؟ آیا قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ را تایید نمی کنند؟ یا لااقل در قبال آن سکوت اختیار نمیکنند؟ آیا کوچکترین نقدی به خمینی دارند؟ خیر! اینها حتی از نقش مخرب روحانیت در دوران جنبش ملی شدن نفت هم دفاع میکنند، چه رسد به ۴۰ سال گذشته. تنها بعنوان نمونه نگاهی کنید به مقاله حمیدرضا عابدیان در سایت کلمه و ببینید چه دفاع جانانه و در عین حال ناشیانه ای از فدائیان اسلام و فرد مرتجعی مثل نواب ضفوی میکند! باوجود اسناد معتبر مثل ارگان فدائیان اسلام(نبرد ملت) یا پیام تبریک نواب صفوی به شاه مندرج در کیهان مورخ ۳ شهریور ۳۲ و عفونامه وی به تاریخ ۲۵ دی ۱۳۳۴، این جاعلان میخواهند از این مرتجع و حزب خائنش که شاخه اخوانالمسلمین در ایران بود یک نیروی ملی بسازند!
۴- مخرج مشترکی که شاید بتوان اکثریت مردم ایران را حول آن متحد کرد باعتقاد من عبارتست از: اصلاح قانون اساسی و برچیدن قوانین هموار کننده استبداد دینی، توقف سیاستهای اقتصادی فساد آور و روی آوردن به اقتصادی ملی، آزادی احزاب و مطبوعات، تغییر سیستم آموزشی و بهداشتی به نفع اقشار و طبقات کم در آمد، برگزاری انتخابات کاملا آزاد و … می باشند.
حال شما با این طیف که شرحش در بالا رفت به کدامیک از این مطالبات میخواهید برسید؟ هر تحلیلی باید یک پایه ای داشته باشد تحلیلی که فقط برپایه ترس آفرینی و ملاحظات شخصی ارائه شود از دست همین تحلیل حاضر در بهترین حالت آبکی است.
با کمال میل آماده ادامه بحث میباشم اگر مسئولان سایت اجازه دهند!
آقای تبریزی گرامی، من که باشم که شما یا کس دیگذری را بخواهم بنوازم؟ نه عزیز، من اتفاقا بنا را بر صداقت افراد میگذارم. برای همین از سو برداشت صحبت کردم. یعنی اگر سانسور نمی بود من و شما و امثال ما اشتراک نظرشان بر اختلافاتشان سنگینی میکرد. من نه برنامه که پیشنهاداتی را که باعتقادم درست میباشند را میتوانم ارئه کنم، اما این امر بدون پرداختن به مواضع شیخک های تسبیحی که اصلاح طلبی یا ملی مذهبی منینامند میسر نیست. بهمین دلیل دوستانی که کنش اجتماعی را با دور همنشینی اشتباه گرفته اند، این سخنان را برنتابیده و سانسور میکنند. این توضیح را دادم که بدانید اگر بعد از این پاسخی از من نشنیدید، نه از سر بی ادبی یا بی توجهی من که از سر مصلحت اندیشی خودیهای این سوی آب بوده است. امیدوارم همین توضیح را منعکس کنند، اگر چنین شد ضمیمانه دعوت شما را می پذیرم. از این پس برای جلوگیری از شیطنت ها با نام علوی و با ایمیلی که فقط مسئولان می بینند در بحث شرکت خواهم کرد.
آقای برقعی عزیز
شما در خارج چه کار میکنید؟ به آغوش اسلام عزیز برگردید.
جناب ناشناس
که بنده را نواخته ای!
شما که “حسن برداشت” هستید، اگر یادداشت مرا خوانده اید، چند تا سوال کردم و اگر جوابی منطقی بدهید، می پذیریم و دست از سوء برداشت بودن برمیداریم.
سوالم را تکرار میکنم:
صریح و مشخص بگوئید طرح و برنامه تان چیست؟ برای آن چه کرده اید؟ چند تا هماهنگی کرده اید و از کی شروع کرده اید و تا کنون به کجا رسیده اید؟
اگر جوابتان را واقع گرایانه و منطقی یافتم، میپذیرم. با حق و واقعیت که دشمنی ندارم!
نه شورش و نه سرخورده کردن مردم در انتخابات نمایشی
شاید اگر برادران سانسور نمیکردند این سو برداشتها مثل آقای تبریزیبوجود نمی آمدند. اما چه کنیم که در ایران همه چیز دورهمی شده، مملکت داری دورهمی، اصلاح طلبی دورهمی و ژورنالیسم دورهمی
نوشته آقای برقعی مورخ ۱ شهریور ۱۳۹۸ در سایت زیتون مبنی بر “ باز خاتمی و باز هم انتخابات “ بدرستی نظرگاه و راهکار خاتمی را ترسیم کرده.
آقای برقعی پس از این کلنجار برای اثبات نظر آقای خاتمی در خصوص “ فداکاری مجدد از سوی ملت و شرکت در انتخابات” ، هیچ دورنمای از نتیجه این “فداکاری” ترسیم نمیکنند.
اگر قرار بر روال ۴۰ ساله گذشته ولایت مطلقه باشد و رای نمایندگان مجلس با حکم حکومتی “آقا” باطل شود. و کسی از “آقا” نمیپرسد که نتیجه راهکار ایشان در برابر فساد چند سال پیش مبنی بر “کشش ندهید” و حکم قوه قضائیه منصوب ایشان مبنی بر جرم بودن افشای اختلاس اکنون مملکت را به غارتکده تبدیل ساخته.
وقتی رئیس قوه مجریه یعنی رئیس جمهور حتی به نیروی انتظامی شهر ریاست ندارد و “آتش به اختیاران “ آزادی کامل در اعمال ضد مدنی دارند، شرکت در انتخابات چه معضلی را حل خواهد کرد؟
بهتر است آقای برقعی بجای تفهیم راهکار آقای خاتمی مبنی بر “ فداکاری مردم” ، زحمت کشیده و تفهیم مسئولیت به شخص آقای خاتمی و مریدان ایشان بکنند مبنی بر کلام امام علی که “ بالاترین جهاد گفتن سخن حق در برابر حاکم ظالم است”.
مردم و فرزندان خلف ایران زمین همچون
نسرین ستوده ها
نرگس محمدی ها
قبل از فراخوان آقای خاتمی بی منت فداکاری کرده و میکنند.
اتفاقا موقعیت خوبیست تا آقای خاتمی به میزان کاهش نفوذش آگاه شود و حاکمان اصلی (نه فرمایشی مثل روحانی و ظریف) می فهمند سوپاپ هایشان دیگر از کار افتاده اند. البته اینکه شخصیت خاتمی و منش روادارتپانۀ او می تواند برای زمان حاکمیت مردوسالاری واقعی الگو باشد.
سانسور نکن عزیز، داداش یا برادر، سامیو نکن، بگذار از هم بباموزیم
در پاسخ کامنتهای نا امید کننده و دعوت به شورش و براندازی،
صریح و مشخص بگوئید طرح و برنامه تان چیست؟ برای آن چه کرده اید؟ چند تا هماهنگی کرده اید و از کی شروع کرده اید و تا کنون به کجا رسزده اید.
آنوقت میشود دید چقدر روی حرفتان هستید و بوده اید و …تا به حال به کجا رسیده اید؟
شاید ما هم نظرمان عوض شد!
آقای برقعی برای حرف خود دلیل می آورد، استدلال میکند.متاسفانه بعضی با پیش داوری، به گمانم یک نگاه سرسری به مطلب ایشان می کنند.و شاید هم مطلب را نخوانده ، آنچه که از قبل در ذهن دارند را نثار ایشان می کنند.
“کارنامه هفتاد ساله این حکومت مدعی سکولایسم و مدرنیته چنان ناموفق بوده که در سال ۱۳۵۷ ملتی علیه فساد سیاسی و اقتصادی آن بر پا خواست. حکومتی که همه جا سرش بر در درگاه نیروهای خارجی بود وهر دو پادشاهش حکومتشان را از آنان داشتند.”
ظاهرا حق با دایی جان ناپلئون بود که چیزی که حدی ندارد وقاحت است !
آقای برقعی گرامی، یک تحلیل گر باید در درجه اول یک مبنایی برای خود قائل باشد. تحلیل شما بر اساس علایق شخصی به این و آن است؟ یا بر اساس منافع طبقاتی؟ یا بده و بستان های رفاقتی و …؟ شما اخیرا با یکی از نویسندگان این سایت پیرامون سوریه و ونزوئلا اختلاف نظر داشتید. که آموزنده هم بود. اما این اختلاف را به یک “دعوای طلبگی” تنزل دادید و بواسطه دوستان مشترک آشتی کنان راه انداختید و موضوع مورد بحث را فدای رفیق بازی کردید! در حالی که اختلاف نظر بین دو برادر یا خواهر و برادر یا مادر و فرزند یا پدر و فرزند امری طبیعی است. ممکن است من با فردی اختلاف نظر سیاسی شدیدی داشته باشم اما در امور شخصی اشتراک نظر فراوان. چرا سیاست را به این ورطه بده بستان “کاسبکارانه” تنزل می دهید؟
بر می گردم به موضوع مطلبتان. خاتمی را هنوز نشناخته اید؟ خاتمی از حصر موسوی و همسرش صمیمانه استقبال کرد. کسی که حاضر است برای جمع کردن رای برای مشتی قاتل و شکنجه گر “تکرار می کنم، تکرار می کنم” راه بیاندازد، چطور در مخالفت با حصر غیر قانونی و غیر انسانی همراهانش سکوت کرد؟ کسی که نه خود و نه حتی آقازاده های رفقایش که در مقام سفیر نظام در فرنگ سر می کنند، حتی کلامی پیرامون ددمنشی امامشان در کشتار انسان های اسیر و بیگناه بر زبان نمی رانند که برعکس در مقام توجیه وی بر می آیند؟ حتی لاجوردی را سرباز اسلام میناد! چنین فرد یا افرادی را چگونه شما جدی میگیرید؟
آقای برقعی، مشکل مردم ما استعفای رهبر و جنتی و غیره نیست. مشکل فراتر از اینهاست. تبعیض طبقاتی، جنسیتی و مذهبی ریشه در نظام سرمایه داری دینمدار دارد. نتیجه سی سال همنشینی نولیبرالیسم با دین این بلاییست که سر کشور و مردم آورده. و خاتمی یکی از مجریان این سیاست ها بوده مثل رفسنجانی و احمدی نژاد و روحانی و صد البته زیر نطر مقام معظم رهبرشان! بس کنید لطفا این رفیق بازی ها را!
مردم نیازمند راه سومی هستند!
آنچه فهمش برای من مشکل است، این است که چرا جناب برقعی همواره مقالههای پر از تناقض مینویسد و بکرات دیده یم که نتیجه گیری ایشان با متن مقاله هیچ نسبتی ندارد
باز هم برقعی و باز هم التماس دعا برای حفظ جمهوری اسلامی
آقای برقعی به همه دلایلی که آقای خاتمی را تشویق به دعوت مردم به شرکت در انتخابات میکند اشاره کردند جز به مهمترینش، و آن اینکه سید محمد خاتمی به جٔد باور دارد که مکتب تشیع هیچ کم و کسری برای برقراری یک حکومت دمکراتیک، عادل، اخلاقی و مدرن ندارد، و اگر عیبی هست از حاکمان است نه از مکتب، لذا از این ستون تا آن ستون فرجی است، چه هر آن ممکن است دری به تختهای بخورد که بشود افراد فاسد را با افراد تراز اول مکتب عوض نمود و یک جمهوری اسلامی واقعی به جهان عرض کرد. به همین دلیل ایشان هرگز، حتا به کنایه، نه خواستار یک دمکراسی عرفی شده و یا نقدی به “امام عزیز” داشته. من بعید میدانم که ایشان در آینده تغییر نظر دهند چه پایبندی ایشان به جمهوری اسلامی ایدئولوژیک و عاطفی است. البته این وفاداری ایدئولوژیک و عاطفی خاص ایشان تنها نیست بلکه به عنوان مثال تعدادی از نویسندگان زیتون هم با ایشان همراه هستند، از آن جمله آقای برقعی که در تلاش دائم است که به ایرانیان یاداوری کند که آن پدر و پسر دیکتاتور را انگیلیسیها آوردند اما جمهوری اسلامی انتخاب مردم است، و صد البته انتخاب مردم بر گمارده اجنبی ترجیح دارد و باید حفظ ش کرد. اینکه جمهوری اسلامی چه بر سر ایران و ایرانی آورده البته به ندرت مورد توجه آقای برقعی و همفکران ایشان قرار میگیرد. ظاهرأ هرچه وضع جمهوری اسلامی بحرانی تر میگردد نگرانی این بخش از متفکرین مسلمان هم بیشتر میشود.
ممنون جناب دکتر.
متاسفانه و خوشبختانه از ایران اخبار مثبت و منفی می رسد. ولی مهم وضع فعلی و در پیش روست.
با یک یا چند اشتباه ترامپ رئیس جمهور، بقول خودش فرستاده ی خدا شده! و دنیا را به هم ریخته تر کرده.
در گیر و دار مشکلات روز افزون، مواظب باشیم که وضع ایران را بدتر نکنیم.
انقلاب و آشوب و هرج ومرج بسیار بعید است که ما را به جائی برساند.
پس باید سوخت و ساخت و به امید اصلاح گام به گام بود. چون چاره دیگر نداریم. بخصوص که اپوزیسیون خارج نشین، بسیار بی فکر، متفرق، خودخواه و منفعت طلب و بعضا مزدور اجنبی است.
فرهنگ بوده چون دینی
حق را فقط خود بینی
غیرت نمود یک کافر
پس نشاید کرد باور
خود را خوانی مظلومی
حریف را دانی محکومی
چون مهبط وحیم من
پس منبع امرم من
پیغمبر بود چون ز ما
ولایت است ارثنا
فاسد وگر شد ولی
دانم رازش من همی
ملا اگر جاهل است
من را علم کامل است
اولو الامرم پس تنها
فرود آرید پس سر را
نوشته های یک ذهن آشفته
پر از تناقض بود
هر پاراگراف اش پاراگراف بعدی را نقض می کرد
در پاراگراف اش نهایت تند روی را داشت از منتها علیه راست به منتها علیه چپ می زد و راست و دروغ و دوغ و دوشاب را قاطی می کرد تا برای نتیجه گیری از پیش نتیجه گرفته شده در کیش شخصیت محمد خاتمی را توجیه کند
آقای ظریف گویا به نشان Chief Apologist خود مفتخر شده است. نویسنده این نوشته هم گویا اصرار دارد چنین نشانی را از خوانندگان دریافت کند.
خیر آقا! فقط یک Chief داریم و شما نهایتاً بتوانید Accessory باشید.
با سلام
بیشتر شبیه شعار و هواداری از خاتمی بود تا یک تجزیه و تحلیل سیاسی و اجتماعی!
ایران از مرحله خاتمی عبور کرده و ایشون متاسفانه نتوانستند از وزن اجتماعی خود که ملت به ایشان اعطاء کرده بود در زمانه خودش بهره برداری کند .
ایشون به اندازه کافی و نافی از امکاناتی که ولایت فقهی برایش ایجاد کرده؛ سود برده و حاضر نیست همانند ابر مرد تاریخ ایران دکتر مصدق دست از لذت دنیا بشوید .
واقعا حیف از برقعی عزیز که هنوز معتقد نیست که تحریم انتخابات خامنه ای همچنان یک راه حل مسالمت امیز برای پایین کشیدن مشروعیت نظام فقهی است ؛ ترس اقای برقعی با ترس خاتمی تفاوتی دارد ؟؟
آقای برقعی طبق معمول دوغ و دوشاب را با هم قاطی کرده و نتایج دلخواه خودرا از آن گرفته است. وی مانند دیگر همفکرانش به این پرسش سوزان پاسخ نمی دهد که : گیرم مجلس شورا را با بهترین نمایندگان مردمی پر کردید(مثل مجلس ششم)، آیا می توانید حتا یک قانون مترقی و به درد بخور را از سد سدید شورای نگهبان عبور دهید و آن را به تصویب برسانید. وحتا اگر به این کار بسیار دشوار نائل شدید، چه اعتمادی به اجرای آن با و جود به اصطلاح “دولت پنهان” دارید که بسیار از دولت “رسمی” قدرتمندتر است؟ آخر از یک سوراخ چند بار بایدگزیده شد؟ اینکه مردم ما هنوز رفتار مدنی پیدا نکرده اند و نمی توانند افکار مخالف هم را تحمل و قبول کنند، چه ربطی به شرکت در انتخابات دارد؟ آیا اگر مردم در انتخابات پیش رو شرکت کنند، این نقیصه برطرف می شود؟ اگر این گزاره درست بود، مردم ما باید در این ۴۰ سال که در مجموع بیش از همه انتخابات های سال های پس از مشروطیت تا ۱۳۵۷،یعنی ۷۲ سال، در انتخابات شرکت کرده اند، کاملاً دمکرات و آزادمنش شده باشند؟ راست این است که انتخابات در ج.ا اساساً ویترینی برای نشان دادن به جهانیان است که رژیم یک رژیم دمکرات است و با رأی مردم اداره می شود- که دروغی بیش نیست. البته شما و دیگر همفکران شما کاملاً آزادید که رأی بدهید و به توهم خود دامن بزنید. باید دید آیا این بار مردم داخل ایران نیز مانند شما و خاتمی و یارانش می اندیشند، یا….
دیدگاهها بستهاند.