به احترام «دختر آبی» نماد خشم اعتراضی

حسن یوسفی اشکوری

اخیرا دختری جوان و عزیز به دلیل اعتراض به بیدادگاه نظام ضد بشری حاکم در جلو دادگاه در تهران خود را به آتش کشید و در آتش آن سوخت و چون پروانه پرپر شد. در این ستم آبادی که هر روزش همراه با ظلم و بیداد و تجاوز به حقوق مردم است، شنیدن خبری از این دست دیگر عادی شده و این عادی شدنها، ظاهرا همه ما را چنان دچار کرختی و بی تفاوتی کرده است که «وای جغدی هم نمی آید به گوش».

با شنیدن این خبر اندوهبار، غمی بزرگ بر جانم نشست؛ چنان که هنوز به حال عادی بازنگشته ام. البته اگر بتوان به حالت عادی بازگشت! از آنجا که رویداد خودسوزی اعتراضی مطرح بود، به یاد احساسی مشابه خود افتادم که زمانی در زندان داشتم و آن را در نامه ای مفصل که در تاریخ ۲۸ / ۸ / ۸۳ از زندان اوین برای آقای خاتمی (رئیس جمهور وقت) نوشتم. این نامه در جلد دوم خاطرات زندان من با عنوان «از برلین تا اوین» آمده است.
اینک برای ادای دین به این دختر عزیز و بیان این نکته که تا استبداد و ظلم هست، باید منتظر شعله ورتر شدن چنین آتش هایی و احیانا ستاندن جانهای پاک بود. با این همه، امیدوارم که این غم، غم آخرین باشد.

«. . . مى دانم که از رنج مردم و نخبگان و فعالان فرهنگى و سیاسى دگراندیش آگاهید و قطعاً متأثرید، اما برادر! شنیدن و دانستن کجا بود مانند دیدن و تجربه کردن. نمى توانم از آن چه بر من و امثال من و خانوادههایمان گذشته است گزارش بدهم، اما باور کنید فعالان عرصه اندیشه و سیاست در این سالها بسیار رنج برده اند. بالاترین رنج، توهین و تحقیرى است که به این فرزانگان وارد آمده است. به جرئت مى توان گفت در این سالها هیچ دگراندیش حتى کم اثرى نیست که در معرض انواع آزارها از جمله تهدید، احضار، بازداشت، محاکمه، محکومیت، زندان، آزار جسمى و حتى اعدام نباشد. هیچ اصلاح طلب شناخته شده و اثرگذارى نیست که در ناامنى مطلق به سر نبرد. این برخوردها و آراى صادرشده درباره مطبوعات و دانشجویان و نیز جریان مظلوم ملى ـ مذهبى در تاریخ ایران بى سابقه است. روشن است که شما مخالف بودید و مخالفت خود را هم بارها اظهار کرده اید و از این رفتار پیوسته تبرى جسته اید که صدالبته بسیار باارزش است، اما باور بفرمایید این کارها هرگز از عمق فاجعه نمى کاهد و دواى درد عمیق ستمدیدگان نیست. آقاى خاتمى! به اشاره مى گویم جامعه و نخبگان ایران زمین زخمدار است و عمیقا احساس توهین و تحقیر مى کند و این همه آزارش مى دهد. در شگفتم چرا تاکنون خشم و بیزارى خود را به گونه اى آشکارتر نشان نداده است. آن دانشجو گفت خداوند خاتمى را آفرید تا صبر ملت ایران را به نمایش بگذارد اما این حرف در باره بسیارى دیگر نیز صادق است. آن خشمى که شما از دور در آن جلسه دیدید [اشارتی است به آخرین سخنرانی خاتمی در دانشکده فنی دانشگاه تهران در پائیز ۸۳]، شعله اى کوچک از آتش نهفته در دلهاى شکسته و خونرنگ است. من خود گاهى مى اندیشم که چگونه توانسته ام این همه رنج و تلخى و ستم را تحمل کنم و چگونه قلب بیمارم این همه فشار را تاب آورده است. گاهى مى گویم خودم را مانند آن راهب بودایى در برابر دادگسترى آتش بزنم ولى متأسفانه شهامت آن را ندارم. اگر نبود تعلق خاطرم به این سرزمین و تعهدم به مردم، باور کنید به خارج از کشور مى رفتم تا شاید در برهوت سرزمین بیگانه اما آزاد براى اعتراض هر چه در توان دارم فریاد بزنم و حداقل اندکى سبک شوم اما دریغ در برابر طایفه اى که من شناخته ام، این کارها نیز بى ثمر است».

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

5 پاسخ

  1. آقا ی اشکوری یک سوال از شما دارم و آن اینکه آیا یک انسان هر چند مورد ظلم قرار گرفته باشد از نظر اسلام اجازه خودسوزی یا خودکشی دارد یا نه.لطفا بدون بازی با کلمات و سیاست بازی یک جواب صریح بدهید.

  2. آه و ناله برای مظلوم خوبست. و برائت از ظالم و خلاف هایش بهتر.
    از آن بهتر فکر کردن است برای یافتن راه کار برای نجات از این وضعیت.
    نیاز به اندیشه ی اندیشمندان و متفکران و مصلحان است که هم اندیشی کنند که چه باید کرد؟
    بیانیه سیاسی دادن و یا راه حل های تند و رادیکال دادن و … موقتا ممکن است ادم را ارضاء کند. اما موقت است و مسکن.
    باید دراز مدت فکر کرد و طرح و برنامه داد. البته کار هر کس نیست.
    توانمندان باید پای جلو بگذارند.
    و البته ممکن است بظاعت ملت ما و شرایط نا مطلوب کشور ما همین باشد.
    اما من فکر میکنم که میشد بهتر باشد.
    اشتباهات در گذشته بوده. از انها درس بگیریم و عمل کنیم. اما ساده اندیش نباشیم. راه حل های دراز مدت چه بسا کارساز تر باشد از تحریک احسسات و فروکش کردن آن پس از اندی.
    رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود و ….

  3. سلام
    سپاسگزارم.
    نمیدانم چه بلایی بسر این دختر بی گناه و بی پناه آوردند که بیرون که آمد خود را آتش زد !
    جز اصلاح ساختار حکومت هیچ راهی برای برونرفت از این دوزخ نیست !
    آنها که دارای اعتبار ملی و اجتماعی هستند باید با هم اعلامیه هایی بدهند ، از همگان بخواهند و پیگیر شوند تا مردم در روزهای تعطیل در خیابانها و میدانها و پارکها «بدون شعار و بدون اینکه به شعاری هرچند درست پاسخ دهند» حضور یابند. هر روز تعطیل از حدود ساعت ده صبح به بعد. تا زمانی که جمعیت چشمگیر شود، آنگاه با اعلام همین جمع شعارهای درخواست اصلاح ساختار داده شود.
    جناب اشکوری این را با آدمهای نامدار و معتبر ملی و اجتماعی در میان بگذارند، بخواهند و بکوشند. به نظر من راه بهتر و اثرگذارتر و بنسبت کم خطرتر نمیرسد.
    ما هم در داخل تا بتوانیم تلاش می کنیم.
    سران این حکومت روز به روز از خرد و هوش فاصله بیشتری میگیرند ! مصلحت نظامشان را هم درست تشخیص نمیدهند چنانکه از آغاز چنین بودند تا کارشان به اینجا رسید.

  4. بی کفن و دفن مرده ایم
    انگار هم را کشته ایم
    چندان به سر کوفته اند
    کاینک بیحس گشته ایم

    نه عیساییست احیاگر
    نه مهدییست برپا گر
    دجال چنان کذابست
    اغلب دارندش باور

    دخت آبی مجنون شد
    نخواندیمش دلخون شد
    دلمرده ایم چون که ما
    گوییم ز خط بیرون شد

  5. نوشته کوتاه شما اشک به چشمان من آورد. اشک برای سحر، اشک برای زنان ستمدیده ولی شجاع ما، اشک برای مردان مخمور از خرافات دینی ما، برای آقای خاتمی که شجأعت یک رهبر لایق را ندارد، و برای خودم که شجاعت مبارزه با استبداد را نداشتم و فرار کردم.

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که در بقای آن نقش دارند، بسیار چالش‌برانگیز است. آیا می‌توان پذیرفت که کسانی که به دلایل مختلف به نظام دیکتاتوری

ادامه »

امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندی‌ها و خودآگاهی‌هایی است که انسان‌هایی عاشق، اندیشمند و بیزار از خشونت و

ادامه »

  در حالی‌که با نفس‌های حبس‌شده در سینه منتظر حمله نظامی اسرائیل به کشور‌مان هستیم، به نگارش این یاداشت کوتاه

ادامه »