خدا را از معرکه بیرون ببرید

ورود زنان به ورزشگاه‌ها مانع شرعی داشت. روحانیون و برخی مراجع تقلید چنین نظری داشتند. اما پس از خودسوزی سحر خدایاری، دولت اعلام کرد زمینه ورود زنان به ورزشگاه‌ها فراهم خواهد شد. روحانیون اما تا این لحظه اظهار نظری نکرده‌اند. معلوم نیست ممنوعیت‌های شرعی چه شد؟
مرگ دلخراش آن دختر جوان چیزی را جا به جا کرد.
جمهوری اسلامی بر یک دوگانه سازی بنیادی در عرصه‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تکیه کرده است: یک سو خواست خداوند است و سوی دیگر امیال و تمنیات سبکسرانه مردم. فرض بر این بوده که برخی از گروه‌های اجتماعی بخصوص جوانان، مطالباتی دارند که ریشه در میل به گناه و هنجارشکنی دارد. اما خواست خداوند که در احکام شرعی تجلی کرده، محدودیت‌هایی دارد و دولت اسلامی وظیفه دارد مانع از بروز و ظهور آن هنجارشکنی‌ها و سبکسری‌ها شود. میل باید در محدوده‌ای ظهور کند که خداوند اجازه می‌دهد.
خودسوزی یک دختر جوان اما این الگوی فهم را با یک پرسش بزرگ مواجه کرد: چگونه دختری که جز به لذت و امیال نمی‌اندیشد، در مقابل ممنوعیت و فشار، مرگ را بر ادامه زندگی ترجیح داد؟ حتماً ماجرا بیش از صرف میل و لذت سبکسرانه است. چیزی هست که از دوگانه خواست خدا و امیال سبکسرانه بیرون است. یکباره آنچه نام هوسبازی و سبکسری داشت، با مرگ غم انگیز آن دختر بی نام ‌شد. دیگر نمی‌توان آن را سبک شمرد و تحقیر کرد.
آنچه هنوز نامی ندارد، دوگانه پیشین را در هم ریخت. دیگر سخن از رویاوریی خواست خدا با امیال سبکسرانه نیست. سخن از رویارویی خواست خدا با چیزی است که ممکن است مردم را از زندگی رویگردان کند. اگر چنین باشد روحانیون ضروری است به سرعت خدا را از معرکه بیرون ببرند و اعلام کنند آنچه گفته‌اند ربطی به خداوند ندارد. خود گناه را به گردن بگیرند و آبروی دین را بخرند. اگر چنین نکنند مردم را به خود وانهاده‌اند تا در باره خداوند و صفات او بازاندیشی کنند. دیگر باور نکنند دین و احکام دینی نسبتی دارد با فطرت‌های انسانی و وجدان و عقول طبیعی آدمیان. آنگاه آنها که متولی دین خدا شده‌اند، عاملان مرگ خدا در قلوب و روح مردمند.
ماجرا بسیار فراتر از داستان حضور زنان و دختران در ورزشگاه‌هاست. قلمروهای گسترده‌ دیگری هم هست که خداوند رویاروی خواست‌ مردم قرار داده شده است. مهم‌ترین آن عرصه سیاست است. آنکه در یک مسجد از یک روحانی حکم خدا را می‌شنود با میل و رغبت آن را می‌پذیرد. وقتی تن به محدودیت‌های شرعی می‌دهد احساس آزادگی و رستگاری می‌کند. اما وقتی همان احکام در عرصه عمومی به اجرا در می‌آیند، حکم خدا، تبدیل به قاعده تحقیر و طرد و نادیده گرفته شدگی و سرکوب می‌شود. مومنی که حکم یک فقیه را در عرصه خصوصی نقض می‌کند احساس گناه می‌کند، اما وقتی همان حکم به یک قاعده در عرصه عمومی تبدیل ‌شود، داستان دیگری در میان است. مردم تخطی می‌کنند و از تخطی خود احساس پیروزی و فتح می‌کنند. مردم تلاش می‌کنند آن حکم را براندازند و اگر نتوانستند، احساس تحقیر شدگی و طرد می‌کنند. روح تحقیر شده، احساس نمی‌کند انسان است. احساس بردگی می‌کند. علیه آنها که او را به بردگی گرفته‌اند احساس کینه می‌کند. اگر کاری از دستش برنیامد، چه بسا مرگ را بر زندگی ترجیح می‌دهد.
صد آه و افسوس که سحر خدایاری از میان ما رفت. اما وای بر متولیان دین اگر درسی از این وقایع نگیرند.

منبع: کانال تلگرامی نویسنده

Recent Posts

به همه ی اشکال خشونت علیه زنان پایان دهید

در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…

۱۴ آذر ۱۴۰۳

ابلاغ «قانون حجاب و عفاف» دستور سرکوب کل جامعه است

بیانیه‌ی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور

۱۴ آذر ۱۴۰۳

آرزوزدگی در تحلیل سیاست خارجی

رسانه‌های گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور…

۱۴ آذر ۱۴۰۳

سلوک انحصاری، سلوک همه‌گانی

نقدی بر کتاب «روایت سروش از سهراب »

۱۴ آذر ۱۴۰۳

مروری بر زندگی سیاسی طاهر احمدزاده

زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…

۰۹ آذر ۱۴۰۳