در طول شهریور ماه پنج نشست در شهرهای مختلف اروپا و امریکا با شرکت فعالین سیاسی ایرانی تشکیل شده یا میشود که تقریبا تمام گروهها و گرایشهای موجود در طیف اپوزیسیون ایرانی را پوشش میدهد.
۱- در نیویورک مجاهدین خلق به همراه برخی گروههای اتنیک، و شاخهای ناشناخته از چریکهای فدایی، با عنوان «اجلاس آینده ایران» نشستی مشترک را اعلام کردند که در آن رودی جولیانی و عدهای دیگر سخنرانی داشته است. بعدا ۴ حزب مهم کردی از این اجلاس اعلام برائت کردند.
۲- در لندن «شورای مدیریت گذار» تشکیل جلسه میدهد و اعلام موجودیت میکند. قرار است آقای حسن شریعتمداری را به عنوان دبیر کل برگزینند. در سند سیاسی این شورا گفته شده جمهوری اسلامی ایران بخش اعظم پایگاه اجتماعی خود را از دست داده، و در اثر چالشهای بسیار در سیاست داخلی و خارجی «در مسیر فروپاشی قرار گرفتهاست». در اسناد این تشکل بر «مقابله با مداخله خارجی در روند گذار» تصریح نشده و جلب حمایت بین المللی مورد تاکید قرار گرفته است.
۳- در کلن هشتمین همایش اتحاد جمهوری خواهان تشکیل می شود و فعالین اصلاحطلب و تغییر و تحول خواه، با شعارهایی چون «نه به تحریم، تهدید و تنش»، «آری! به مذاکره، صلح و همزیستی با همه کشورها»، «فضای باز سیاسی، انتخابات آزاد» و «همبستگی و اتحاد جمهوریخواهان» در آن شرکت می کنند.
۴- در همین ماه در کلن سمیناری با عنوان «همگام با خیزش دیماه ۹۶» زیر شعارِ «بگذار برخیزد مردم بیلبخند» شروع به کار می کند. هدف این سمینار «گفتگو در باره مسائل مربوط به رهایی از نظام جمهوری اسلامی و برپایی حاکمیت مردم.» اعلام شده است.
۵- نیز در واشنگتن پنجمین نشست همبستگی جمهوری خواهان تشکیلشده بود. در فراخوان این نشست گفته شده «مخاطرات مربوط به تشدیدتنش در سیاست خارجی و احتمال درگیریهای نظامی، الگوهای مناسب در مدیریت دوران گذار، ضرورت عبور خشونت پرهیز از جمهوری اسلامی» در این همایش مورد بررسی قرار خواهد گرفت. و نوام چامسکی برای ایننشست پیام داد «من مایل به پیوستن به کسانی هستم که قویاً خواستار اتحاد در زمینه اقدامات و حرکات خشونتپرهیز برای پیشبرد استقراریک جمهوری سکولار در ایران بوده و مخالف هرگونه دخالت بیگانگان در امور ایران هستند.».
اگر توافق دوفاکتوی شورای مدیریت گذار با ولیِعهد سابق ایران را حقیقی تلقی کنیم متوجه می شویم که نشستهای فوق تمایلات عموم گروهها و فعالین سیاسی شناخته شده را پوشش میدهد و کمتر کسی است، به شمول سلطنت طلبان و مجاهدین، که دست کم به یکی از ایننشست ها چشم امید، تعلق خاطر، یا موضع حمایتی نداشته باشد.
این نشست ها هم به لحاظ هویتی، پیشینه تاریخی، و اهداف و آرمانها بسیار متنوعاند، هم به لحاظ مشی سیاسی و منابع قدرت.
اما بسیار جالب توجه است که علیرغم تمام این تنوعات، بحثِ روزِ آنها حول تحلیل موقعیت و روند کنونی است.
سوالی که ذهن حاضران و پیگیرندگان این نشستها را به خود مشغول داشته این است که آیا بالاییها قادرند در برابر فشار امریکا و متحدان، ویا فشار مردم از پائین، دوام بیاورند؟ آیا «تودههای مردم بیلبخند» همچنان دارند به روال سابق به زندگی ادامه میدهند؟
هر نوع تصمیم سیاسی در روندهای جاری به نوعی تحت تاثیر و برخاسته از پاسخی است که به سوال فوق داده میشود: آیا حکومت در برابر فشارخارجی و نارضایی مردم دوام میآورد یا فرومیپاشد؟ تسلیم میشود؟ سرنگون میشود؟ آیا ثبات سیاسی و امنیت حکومت از دست رفته و روند گذار از حکومت فعلی به «نظام مطلوب» آغاز شده است؟
آنچه امروز صف نیروهای سیاسی اپوزیسیون را از هم مجزا میکند قبل از همه پاسخ مثبت و منفی به همین سوال است.
آنها که امروز به این پرسش پاسخ منفی میدهند، عموما به همان نوع فعالیتهایی ادامه می دهند که از سالها قبل بدان مشغول بودهاند. از جمله:
– تلاش برای تغییر در تناسب قدرت در حکومت و بین نیروهای سیاسیکشور، با هدفِ تغییر در رفتار حکومت و ساختارهای حقوقی آن به اتکای افزایش فشار اجتماعی یا انتخابات.
– دعوت به مذاکره با هدف حفظ صلح و تنش زدایی و بسط و بهبود روابطبا سایر کشورهای جهان.
– پالایش فکری و هویت سازی، جذب نیرو و سازمانگری.
و آنها که شرایط را شرایط گذار می بینند، بسته به این که نیروی محرکه اصلی گذار را تا چه میزان فشار امریکا و متحدان را تلقی کنند، و تا چهمیزان خیزش تودهای، در نشست های جداگانه گرد هم می آیند:
– از نگاه شرکت کنندگان در نشست نیویورک «گذار» از جمهوری اسلامیاساسا در واشینگتن باید فیصله شود. این امید همچنان در آنها وجود دارد که ترامپ سرانجام به نظر پمپیو عمل کند.
– در دیدگاه شرکت کنندکان در نشست لندن فشار امریکا تعیین کنندهاست. اما بدون داشتن تکیهگاه در داخل و بدون خیزش مردمی گذار رخ نخواهد داد. آنها می گویند اکنون ما شاهد شکلگیری هر دو هستیم اما بهصورت روند.
– از نگاه سازماندهندگان سمینار «همگام با خیزش دیماه ۹۶» و همفکران پتانسیل اعتراضات مردمی در حدی است که می تواند به قیام سراسری تکامل یابد و توان و مقاومت بالاییها را عملا فلج کند. آنها مخالف مداخله امریکا و اتکای به ان هستند. اما آنها در مبارزه علیه تحریم ها و در تلاشبرای عادی سازی مناسبات ایران و امریکا حضور فعال ندارند.
سوال مرکزی را مجددا پیش می کشم:
آیا ایران در «موقعیت انقلابی» است؟ آیا بالاییها نمیتوانند و پائینیها نمیخواهند؟ آیا نظام در روند فروپاشی است؟ آیا فصل گذار فرارسیده و باید برای مدیریت آن خیز برداشت؟
یا:
ثبات سیاسی و اقتدار حکومتی، علیرغم نارضایی گسترده و فشارحداکثری خارجی، دوام میآورد و چشماندازی برای گذار فعلا وجود ندارد؟
ایران، پس از آغاز اعمال سیاست «فشار حداکثری» از سوی آقای ترامپ، در وضعیتی قرار گرفته است که دیگر نه ماهیت و هویت تاریخی و نظری نیروهای سیاسی کشور عامل تعیین کننده در رفتار روزمره آنهاست و نه اهداف برنامهای و راهبردی آنها.
آنچه عملِ روزمره آنها را سمت می دهد همانا پاسخ آری یا نه به «موقعیتانقلابی» است.
۱- اصلا تصادفی نیست که هیچ یک از کسانی که روند جاری را روند فروپاشی سیاسی و گذر میبینند، هیچ گونه تلاش یا دغدغهای برای تنشزدایی و گفتگوی جمهوری اسلامی با امریکا ندارند.
۲- اصلا تصادفی نیست که برای هیچ یک از این «فروپاشی باوران» اصلا اهمیتی ندارد که تشدید و تداوم تحریمها چه به روزگار مردم میآورد و چگونه سیاست فشار حداکثری رفتار حکومت با مردم را خشن تر می کند و حکومت را به قرق نظامیگران و افراطگرایان در میآورد.
۳- اصلا تصادفی نیست که مطلقا هیچ یک از کسانی که بعد از پیروزی ترامپ در انتخابات امریکا برای گذر شال و کلاه کرده اند حاضر نیستند زیر شعار «نه به تحریم، نه به تهدید، نه به تنش» بیایستند.
۴- اصلا تصادفی نیست که عموم کسانی که به شعار «دیگه تمومه ماجرا» باور دارند اصلاح طلبان و اصلاح طلبی را «مانع اصلی گذر» می پندارند و سمت اصلی ضربه را متوجه آنان ساخته اند.
اما فاجعه تنها به این ۴ درد منتهی نیست. مهم ترین پی آمدِ توهمِ «وضعیت شبه انقلابی» خطر موثر افتادن وسوسه هایی است که فعالینسیاسی ایرانی، از جنس شرکت کنندگان در نشست نیویورک، در باب «ناتوانی حاکمان و نخواستن مردم» به گوش امریکائیان می خوانند. یک لحظه تصور کنیم اگر این وسوسه گری ها صدای همه گروه های ناراضی از حکومت بود، اگر اصلی ترین حلقه تصمیم گیران و سیاست سازان درامریکا هم باور می کردند که ایران در آستانه وضعیت انقلابی است، آیا جز این بود که بر کشور ما هم همان میرفت که اپوزیسیون وطن فروشافغانی، عراقی، سوری و لیبیایی با کشور خویش کرد؟
از طنزهای تلخ تاریخ است که مضمون اصلی همان بحثی که بین مسعود احمدزاده و بیژن جزنی ۵۰ سال پیش شکل گرفت، امروز با از نو صفوف نیروهای سیاسی ایرانی در خارج کشور از نو سر برکشیده است. با یک تفاوت عمده. در آن سال ها طرفین این بحث هر دو به صداقت، سلامت، صمیمیت و میهن دوستی یک دیگر عمیقا باور داشتند. و امروز عمق وجود اصلی ترین جریان های سیاسی فعال در خارج کشور از آن شور و عشق بیکرانِ دوسویه بهکلی تهی شده و جای آن، در این سو کمتر و در آن سو بیشتر، برائت، بدگمانی، خشم و دشمنخویی ریشه دوانیده است.
5 پاسخ
دیدگاهی که ایشان ارائه میدهند ، دیدگاهی است که نحوه ی کنش سیاسی را صرفا ناشی از اثر دوعامل “قدرت های جهانی” و ” هیات حاکمه فعلی ایران” ارزیابی میکند . در این دیدگاه اثری که نقش و کنش مردم ایران دیده نمیشود.
به نظر میرسد که “مردم” ، ” خلق” ، “ملت” ( یا هر چیز دیگری که آن را بنامیم)، در این میانه ، نه عنصر فعال بل منفعل بوده و مادام العمر در چنبره ی دو عامل کذایی قدرت گرفتار بوده و خواهند بود.
با این مقدمه ( صغری ) ، موخره ای ( کبرای) جز “نجات مردم ازدست قدرت های جهانی” حاصل نخواهد شد . چنین است که آقای نگهدار، چاره ای نخواهد داشت جز آنکه برای نجات مام وطن از لیبیایی و سوریه ای شدن ، همان کاری را میکنند که تاکنون ( طی ۴۰ سال اخیر) در این کشور بطور خود بخودی – تاکید میکنم که بطور خود بخودی و طبیعی – روی داده است :
– تلاش برای تغییر در تناسب قدرت در حکومت و بین نیروهای سیاسی کشور، با هدفِ تغییر در رفتار حکومت و ساختارهای حقوقی آن به اتکای افزایش فشار اجتماعی یا انتخابات.
– دعوت به مذاکره با هدف حفظ صلح و تنش زدایی و بسط و بهبود روابط با سایر کشورهای جهان.
– پالایش فکری و هویت سازی، جذب نیرو و سازمانگری.
تا انجا که همگان مید انند ( و آآقای نگهدار از همه بهتر) ، تفسیر های ایشان از نحوه ی کنش اجتماعی در ایران ،همواره مبتنی بر تفسیر قدرت های جهانی شروع میشوند.آقای نگهدار، قبل از آن که در صدد تغییر باشند ، همواره در صدد حفظ وضع موجود است(و البته برای حفظ وضع موجود ناگزیر میبایست ادله ای نیز ارائه کرد). به ترتیب :
۱- اصلا تصادفی نیست که آقای نگهدار هیچ یک از کسانی که روند جاری را روند فروپاشی سیاسی و گذر میبینند، تمام تلاش یا دغدغها خود را برای تنشزدایی و گفتگوی جمهوری اسلامی با امریکا قرار میدهد.
۲- اصلا تصادفی نیست که آقای نگهدار، وخامت زندگی و معاش مردم را ناشی از تشدید و تداوم تحریمها بداند و نه ناشی از اختلاس ها و دزدی ها و چپاول های نو کیسگان دولتی و باند های وابسته . و بعد ناله سر برآورد که این سیاست فشار حداکثری است که موجب تشدید رفتار خشونت آمیز حکومت با مردم شده و و حکومت را به قرق نظامیگران و افراطگرایان در میآورد.
۳- اصلا تصادفی نیست که آقای نگهدار ، نجات مردم را نه در مقابله آنان با چپاولگران داخلی و مطالبه ی خواست های به حق اعم از حق دریافت حقوق ، آموزش همگانی ، تامین درمان و…..، بلکه در مقابله با دولت ترامپ و شعار “نه به تحریم، نه به تهدید، نه به تنش” می داند..
۴- اصلا تصادفی نیست که قای نگهدار ، ضمن عدم بائر به شعار “دیگه تمومه ماجرا”، اصلاح طلبان و اصلاح طلبی را عامل اصلی اصلی گذر می پندارند و سمت اصلی حمایت خو را متوجه آنان ساخته اند.
و اصلا تصادفی نیست که آقای نگهدار، راهکار شرکت در انتخابات اسفند ماه را به منظور ” تلاش برای تغییر در تناسب قدرت در حکومت و بین نیروهای سیاسی کشور، با هدفِ تغییر در رفتار حکومت و ساختارهای حقوقی آن به اتکای افزایش فشار اجتماعی یا انتخابات” مجددا در برنامه ی سیاسی خو قرار خواهند داد.
نیرو های خارج نشین اگر در انقلاب ۵۷ تاثیر پذیر بودند پس الان هم هستند.ایران نیاز به انقلاب ندارد بلکه این اصلاحات هست که در بین مردم حرف اول را می زند.یک مقایسه گذرا به رفتار حکومت در سال۶۰ با امروز کاملا نشان می دهد که اصلاحات بهترین روش تغییر رفتار حکومت به سمت مردم سالاری یا همان دموکراسی هست.خارج نشینان ازدور دستی بر اتش دارند واصلا خبر از مردم وعقاید وباورهایشان ندارندکه اگر خبر داشتن درسال ۶۰ دست به سلاح نمی بردند.
جامعه سازی بیشتر لازم است ،
هیئتها بهترین جامعه های مدنی ایرانند ،جوانان باید بروند و دراین هیئتها مدرنیته و نیاز انسان امروز را مسئلت کنند.
خمینی از طریق همینها پیروز شد.
از کلمه دمکراسی پرهیز کنیم ،مردمی نیست.
تقسیم برابر فرصتها ،ایرانی تر و بومی تر است ،
نه به تبعیض
عدالت اجتماعی ،فلسفه آزادی، و فداکاری والچوریزم توضیح داده شود ،برای سن های مختلف ،برای سه ساله الی ۱۰۰ ساله و..
۹۹ درصد از این مفاهیم سر در نمی خورند.
تقسیم و مشارکت ملت در قدرت
تصمیم و انتخاب آزاد
هیچکس نداند فرخ بایستی دانسته باشد که من حتی ساعتی هم صرف بررسی گفتگوهای مسعود احمدزاده و بیژن جزنی نکرده ام. اما به آنها و تلاش هایشان همواره با احترام نگریسته ام. مقایسه گفتگوهای آنها با آنچه در گفتگوهای امروز میگذرد خطای نگرشی است. تلاش پنجاه ساله گذشته ایرانیان بی دستاورد برای مردم و کشور نبوده است، اگرچه بازنده هایی هم داشته باشد. بی دستاورد دانستن تلاش پنجاه ساله گذشته تنها یک نتیجه میتوانسته است داشته باشد: تلاش بیهوده است.
اما نه تنها تلاش بیهوده نیست بلکه تلاش پنجاه ساله گذشته دستاوردهای تاریخی کم مانند داشته است. امروز کمتر کسی از نبود حاکمیت ملی در ایران گله دارد. امروز کمتر کسی از وابستگی حکومت و حکومتیان ایران گله دارد. امروز دموکراسی و حاکمیت قانون، و البته حقوق بشر ریخته در قالب قانون، دغدغده همگانی ایرانیان است. امروز حتی در لباس روحانی از حکومت دنیوی و اینجهانی سخن گفته می شود. امروز توانایی تفکیک این جهانی و آن جهانی در نگرش ایرانیان پدید آمده است و کمتر کسی از گرفتن امور آن جهانی از دست نمایندگان خودخوانده خداوند در زمین سخن می گوید. گفتگوها بر سر واگذاری امور این جهانی به اراده آزاد مردم ایران است. امروز چگونگی رفتار با چنین دستاوردها موضوع گفتگوست. چگونگی رفتار با جمهوری، چگونگی رفتار با دموکراسی، چگونگی رفتار دموکرات ها با هم و نیز با نادموکرات ها. اینها موضوع های گذشته پیش از پنجاه ساله گذشته نبوده است.
ایرانیان نیاز نیست به لیبی یا سوریه بپردازند. نگاهی کوتاه به اوکراین امروزه نشان خواهد داد که دموکرات ها چه خطاهایی میتوانند بکنند و چه فاجعهای به بار آورند. اوکراین را خطای اتحادیه اروپا و ناشکیبایی دموکرات های اوکراین به جنگ کشاند و با جنگ کریمه از اوکراین جدا شد و جنگ هنوز هم به پایان نرسیده است. اما دموکرات ها دلخوش بودند که به حکومت رسیده اند. به چه بهایی؟ و چه ماند از حکومتشان؟
هر راه حلی که برای ایران و ایرانیان پیشنهاد کنند، و نه به جنگ در آن نباشد، یعنی ناتوان از سیاست ورزی مسالمت آمیز هستند. نه به جنگ یعنی ما راه حلهای بهتری سراغ داریم. در میهندوستی کسی که به جنگ با کشورهای دیگر نه می گوید، یا به مردمدوستی کسی که در رقابت سیاسی میان ایرانیان به همزیستی و نیز همبستگی آنها پایبند است نباید شک کرد. من وقتی که به خامنه ای یا ترامپ میگویم جنگ ممنوع است، یعنی آنچه من منع نکردهام آزاد است نه اینکه دست آنها را ببندم. هم ایران چگونگی رفتار مستقلانه با آمریکا را بایستی هنوز بیاموزد، و هم آمریکا باید به وجود ایرانی که بازیچه او نیست عادت کند.
هوشنگ دودانی
با سلام. به گمان من احتمال اتفاق دوم بیشتر است. نظام حاکم با تکیه بر خرافات دینی مردم و بکار گیری قوای بسیج و سپاه هر گونه اعتراض مردمی را سرکوب خواهد کرد. برای رسیدن به یک حکومت سکولار و دمکرات باید از چنگال دین اجباری و ایدولژویهای چپ و راست آزاد شد. اینکار سالیان سال طول خواهد کشید.
دیدگاهها بستهاند.