چند وقتی از مهاجرت خانوادگی ما به آلمان نگذشته بود؛ بعدازظهر یکی از روزهای تعطیل هفته، در یک ایستگاه خلوت، به انتظار آمدنِ اتوبوس ایستادیم. عابری که از آنجا میگذشت به زبان آلمانی از ما پرسید آیا شما منتظر آمدن اتوبوس هستید؟ من هم با چهرهای گشاده و لبخندی به پهنای صورت جواب دادم : نمیدانم! عابر با تعجب شانهای بالا انداخت و رفت. پسر نوجوانم که چند روزی از ورودش به آلمان نگذشته بود، از من پرسید که آیا سوال عابر را متوجه شدهام؟ با اعتماد بهنفس پدرانهای برایش توضیح دادم که عابر از من پرسیده است آیا اتوبوس اینجا خواهد آمد( توقف خواهد داشت)؟ و من به او گفتهام نمیدانم.
پسرم گفت: اما به نظر من عابر پرسید که آیا شما منتظر اتوبوس هستید؟ و وقتی شما به او گفتید نمیدانم، خیلی تعجب کرد! همسرم هم که چند جملهای بیشتر از من آلمانی را میدانست، حرف پسرم را تائید کرد. من البته تسلیم نشدم تا اینکه پس از نیمساعتی انتظار، خبری از آمدن اتوبوس نشد و پیاده به سمت ایستگاه قطار راه افتادیم و خستگی و گفتگوهای طول راه من را زیر بار برد و تازه فهمیدم که آن عابر خیرخواه احتمالا میخواسته ما را راهنمایی و کمکی کند و بگوید که در روزهای تعطیل، اتوبوسی در این ایستگاه توقف نخواهد داشت، اما جواب عجیب و لبخند سرشار از اطمینان من، او را منصرف یا گمراه کرده است.
این ماجرا کاملا واقعی است و شاید کمتر مهاجری را بتوان یافت که چنین سوءتفاهمهای زبانی را-دست کم در کشورهای غیرانگلیسی زبان- تجربه نکرده باشد و چنان لبخندهایی نزده باشد. از قضا یکی از مشکلات و هشدارهای اصلی در کلاسهای زبانآموزی و ادغام اجتماعی این است که وقتی سوالی را نمیفهمید، در پاسخ «بلی» نگویید مبادا برایتان آثار حقوقی یا تعهدات مالی داشته باشد. با اینهمه کمتر مهاجری است که بیاراده و از سر نفهمیدن سوال و بلکه بر اثر عوامل محیطی و استرس مهاجرت، بارها و بارها با زدن لبخند و گفتن «بلی» خود را خلاص و طرفش را راضی نکرده باشد.
این خاطره شخصی و تجربه مشترک را بهانه کردم تا ابتدا از منظری غیرسیاسی و غیر انتزاعی -و بهزعم خودم طبیعی و واقعی- به قهقهههای «ظاهرا بیجا»ی حسن روحانی در دیدار با روسای کشورهای اروپایی بپردازم.
در شبکههای اجتماعی، گروهی از کاربران قهقهههای روحانی را ناشی از اعتماد بهنفس او دانستهاند. بعضیها فراتر از این، نوشتهاند روحانی با این چهرهی بشاش و خندههای بلند میخواسته به ترامپ و جهان پیام بدهد که میانهای صمیمی با اروپا دارد. دستهای در طرف مقابل این رفتار را غیردیپلماتیک دانسته و زبان بدن حسن روحانی را در این دیدارها نقد کردهاند و آن را ناشی از احساس تحقیر و یا هیجانزدگی در دیدار با سران کشورهای اروپایی دانستهاند. کاریران متعددی هم به حضور مدام مترجم در این دیدارهای غیررسمی در کنار روحانی پرداختهاند و ایراد کردهاند که چرا روحانی با اینکه مثلا مدارک کارشناسی ارشد و دکترایش را به زبان انگلیسی گرفته و تز انگلیسی نوشته، در این اندازه هم با زبان انگلیسی ناآشناست. در این میان چندنفری هم از آبرو و شخصیت خود مایه گذاشتند و دروغهای آشنا گفتند یا تلاش کردند برای روحانی شریک پیدا کنند و مغالطه بورزند.
حسن روحانی، بارها و سالها در نشستهای دیپلماتیک حضور داشته، چه در جایگاه دبیر شورای امنیت ملی، چه در زمان معاونت مجلس و چه در شش سال گذشته در کسوت ریاستجمهوری. از این لحاظ عدم آشنایی او با مناسبات دیپلماتیک نمیتواند ترجمان و بهانهی زبان بدن او باشد. در عوض بهنظر میرسد وضعیت متناقض و سرشار از فشار و استرسی که حسن روحانی در آن قرار گرفته در کنار عدم آشنایی او با زبان انگلیسی، رفتاری را بر او تحمیل کرده است که چه بسا خودش هم از دیدن فیلمها و عکسهایش احساس خوشایندی نداشته باشد. روحانی در این دیدارها، رئیس دولتی است که هیچکدام از اختیارات اصلی ریاستجمهوری و نخستوزیری هم ردههای خود را ندارد (مثلا مقایسه کنید با اختیارات رییسجمهوری فرانسه) او در این دیدارها و در آن وضعیت حساس، قدرت و اختیار تصمیمگیری برای دیدار با ترامپ یا تعیین تکیفکردن برای سیاست خارجی را ندارد. از طرفی دیگر پیامها، کنایهها و شوخیها را متوجه نمیشود، در حالیکه دیگران توقع دارند او بفهمد. درست در لحظاتی که فرد مقابل دارد به او یک پیام حساس را میدهد و مثلا میخواهد «دل به دریا بزند» و «شیرجه برود داخل استخر»، ذهن پیچیده حسن روحانی درگیر تجزیه و تحلیل بهترین واکنش با استفاده از آمار و احتمال و حدس و گمان است و … خلاصه اینکه این تنها خنده است که میتواند او را از آن وضعیت نجات دهد تا احتمالا طرف مقابل را فعلا راضی نگه دارد. واضح است که گاهی هم کار از لبخند میگذرد و کاری از خنده هم بر نمیآید و به قهقههای دلآزار و هیستریک تبدیل میشود.
اما، واکنشهای حسن روحانی، ولو صرفا یک واکنش طبیعی و رفتار «انسانی» و غیر سیاسی هم باشد ( به این روایت)، حیف است از آن نما و نمادی از سیاستورزی چهلساله و بخشی از فرهنگ جمهوری اسلامی ندید و تصویر نکرد. از فرد موثقی شنیدهام حسن روحانی، حتی قبل از انقلاب و پس از بازگشت از خارج کشور، خود را در حوزه «دکتر» خوانده، در حالی که خیلیها میدانستند دروغ میگوید. بعدها هم با همین عنوان دکتر به مجلس رفت و حقوق دکترا گرفت و تازه یک دهه بعد به تدارک مدرکی مشکوک و پایاننامهای نسبتا نامعتبر افتاد و البته در این میان روز به روز در مناصب حکومتی ترقی کرد و پلههای قدرت را بالا رفت و ککش هم نگزید و حالا هم رئیسجمهوری است و به نمایندگی از تمام مردم ایران حرف میزند و البته در غیاب رسانههای آزاد و قوه قضائیه مستقل، تنها جایی که کمی رسوا میشود و به قول امروزی ها میزند بیرون، قهقهههای او در نیویورک است.
8 پاسخ
چرا جاسوس اسرائیل ؟ چرا یک روزنامه نگار روسی غربگرا؟
مدرسه بسلان، نامزد غربگرا، پوتین دستور بازداشت او را داده به سپاه
یولیا یوزیک ۳۶ ساله از شهر دونتسک در استان روستف در جنوب روسیه است. از سال ۱۹۹۹ در روزنامه روسی کامسامولسکایا پراودا در شهر راستف کار کرده و از سال ۲۰۰۱ در مرکز مسکوی این روزنامه و نشریه روسی روسکی نیوزویک فعالیت داشته است.
یوزیک در سال ۲۰۰۳ کتابی منتشر کرد که در ۹ کشور انتشار یافته است.
او از آن زمان به کار روزنامهنگاری و تحقیقات و کار ادبی پرداخت و کتاب «بسلانسکایا اسلووار» (لغت نامه بسلان) را درباره گروگانگیری در مدرسه بسلان منتشر کرد. یوزیک در سال ۲۰۱۶ از حزب غربگرای پورناس هم برای انتخابات دومای روسیه نامزد شده بود.
ظاهرا قهقهه روحانی، در دیدار جانسون بابت طعنه ی روحانی و جواب جانسون بوده که درباره مشکلات داخلی جانسون، بوده و گفته “خودم حلش میکنم.
در عین حال ملاقات نخست وزیر انگلیس، و رئیس جمهور فرانسه، با رئیس جمهور کشوری که بقول ترامپ، اول دولت تروریست دنیاست و به همسایگانش حمله میکند، و بقول مایک پمپئو حکومتی تشنه خون و خونریزی است، کم جای توجه و تامل ندارد.
نشان چیزهائی هست!
پاسخ
جمعیت ایران ۸۳ملیون است فکر می کنید چند درصد مردم ایران چیزی نمی فهمند.وقتی با روستایی بی سواد صحبت می کنی ادم می فهمد که چقدر جمعیت با مسایل سیاسی اشنایی دارند مردم خوب می فهمند این اقایان خودشان را به ندانستند زده اند. اقایان وخاتمیها. مردم شما را بیداری خواهند کرده واحتمالا نسل شما درایران همیشه کنده خواهد شد چون مردم همه یک پا تحلیلگر سیاسی شده اند
ببخشید که نظر ها را چرتکه چرتکه و قطره قطره می اندازم ، دو مطلب: نخست- نگارنده مطلب فوق کارش و قلم و وزن نوشتنش
🙂 کاردرست است پس لطفا بیشتر بنویسد!
دیگر- آیا فعل این تیتر که با رفتن ،زده اید درست است؟ اگر نظر به اصطلاح “کار از کار گذشته است” دارید پس فعل گذشتن ،صحیح تر است از رفتن. البته شاید مراد آن است که کار از قهقهه (به سامان) می رود. یا آنکه دو ریالی ما کلا جای دیگری درگیر است؟
دم شما گرم
ممنون از انتشار نظر ، صفحه کلید موبایل اتوماتیک کلمات را حدس میزند و جاسازی می کند و در سرعت و بی دقتی املائی غافل می ماند که برای بدای حقیر مکرر پیشامد میکند، آنجا مراد از “طبع ” در واقع تبع بود مترادف پیروی.
و این نکته را فراموش کردم که این مطلب زیبا و بجا بود! دست نویسنده اش درد نکند. نکات مهمی داشت اگر من بجای روحانی بودم و فقط همین مطلب را میخواندم “بی شک” استعفا میدادم. و از خیر چند صباح باقی ماتده از خفتم می گذشتم بلکه شایعات خوبی عقبم بماند
من نه سلطنت طلبم نه از آن قماش خوشم می آید اما پی بردن به وطن پرستی و اقدامات بزرگ شاه لزوما همسان با سلطنت طلبی نیست ! حیف شد که این مملکت به خود ندید که شاه در ایران بمیرد و دوران بدون انقلاب پس از مرگ شاه در ایران ببینیم. لازم نیست که همه با هم تجاهل کنیم و ندانیم که آمریکا از بیماری و مرگ نزدیک شاه بی خبر بوده، و تجاهل نکنیم که غرب از تشنگی ایران برای دموکراسی حقیقی بی خبر بوده، کشوری تشنه دموکراسی با قدرت نظامی بالا ،بدون شاه ممکن بود روند طبیعی سیر به دموکراسی را طی کند ، و باز بیائید تجاهل نکنیم که دموکراسی و نفت تیر خلاص به آمریکا و اروپا بود. چیزی که در حدود ۵۰ تا ۷۰ سال پس از آن شما را از بستر نفت (بخوانید پول) و دموکراسی به پلت فرم تکنولوژی و رفاه می برد، این به مرور استقلال و طبع آن قدرت می آورد و در همین مسیر شما الگو زرای همسایگان ( مخصوصا نفتی ها ) میشدید . حالا برگردیم به این مطلب بگذارید کمی احساسی به شما که تجاهل می کنید یا حقیقتا ننی فهمید سخنی بگویم برای مردمی که از (فهم انگلیسی) محمدرضا پهلوی به ” دکتر حسن روحانی ” و ” سید علی خامنه ای” رسیده اند ، این قهقهه ها زیاد هم هست ، این تازه اول کار است ، اصلاح طلبان ، و حتا شما که خود را اصلاح طلب رادیکال و صریح می دانید، همگی خو ب میدانید این مملکت فقط فرو میرود، هر روز بیشتر و عمیق تر و این انفعال مردم نه از آگاهی و خیر خواهی و سواد که از ” بی لیاقتی و بی تفاوتی ناشی از رکود هویتی” محض است!
روحانی هم شیعه است
که تقیه اش شیوه است
آنچه مالد بر سر ها
لابد فقط شیره است
مصلحتش هست چاخان
که اندر آن چیره است
وضع کشور زین ترفند
باید بینی تیره است
الیوم تقیه حرام گفت
همو کزان شسته دست
دیدگاهها بستهاند.