زیتون- امروز، همزمان با محاکمه نرگس محمدی، فعال حقوق بشر و نایب رییس کانون مدافعان حقوق بشر، روز تولد او نیز بود.
به گزارش «زیتون» برخی از فعالان سیاسی و مدنی قصد داشتن به رسم سال های اخیر به مناسب تولد این زندانی سیاسی در کنار خانواده او برایش جشن تولد بگیرند.
اما همزمان با محاکمه دوباره او توسط قاضی صلواتی با فشارهای نهادهای امنیتی بر خانواده این فعال حقوق بشر، از برگذاری جشنی برای بزرگداشت او نیز جلوگیری شد.
تقی رحمانی، فعال ملی مذهبی و همسر نرگس محمدی در کانال تلگرامی خود، آخرین نامه نرگس محمدی که به مناسبت تولد و محاکمه همزمانش نوشته شده را منتشر کرد.متن این نوشته به این شرح است:
اردیبهشت چهل و چهار سال پیش متولد شدم. اردیبهشت سال ۸۵ باردار شدم. زنی اردیبهشتی بودم و بار مادرانهام را اردیبهشت ماه، ماه زایش و رویش، برگرفتم. گمان نمیکنم این دو واقعه، یعنی پا به جهان گذاشتن من و پای دو انسان را به عرصهٔ هستی و وجود کشاندنم تصادفی باشد. چنانچه تصور نمیکنم زن بودنم نیز امری اتفاقی است.
پیشتر میآیم تا آن زمان را به یاد بیاورم که دانشجوی رشتهٔ فیزیک دانشگاه بینالمللی شدم. در دانشگاه فعالیتهای مدنی و سیاسی را در پیش گرفتم و بازداشتهای دوره دانشجویی و بازجوییهای وزارت اطلاعات و حراست دانشگاه مانع فعالیتم نشد. این بار “شدنِ” من امری کاملا اختیاری و انتخابی بود. تصمیم داشتم به آنچه که تعریف زورگویانه از “حدّ” آزادی و عدالت در جامعه است، اعتراض و نقد کنم؛ هرچند بارها از سوی خانوادهام منع شدم، چرا که خانواده مادری و بخشی از خانواده پدریام در این مسیر تاوان سختی پرداخته بودند. آیا من برخلاف خواست و میل خانوادهام بویژه پدر و مادرم “حقِ” چنین “شدنی” و چنین “انتخابی” را داشتم؟
در مسیر فعالیتم با تقی آشنا شدم. او را به همسری خود “انتخاب” کردم. تقی پس از تحمل یازده سال حبس آزاد شده بود و بیدرنگ فعالیتهای سیاسی ــــ اجتماعی را از سر گرفته بود و من همسر “شدن” با مردی را انتخاب کردم که یقین داشتم بار بلا بر سرم خواهد ریخت، و اولین بازداشت تقی را در نوعروسیام تجربه کردم. باردار “شدم” و زاییدم. مادر “شدن” را برگزیدم.
حال آیا من، من مادر، حق داشتم “مادر شدن” و “فعال حقوق بشر شدن” را با هم بپذیرم، یا میبایست یکی را به نفع آن دیگری به مصلحت کنار میگذاشتم؟
زمانی که متولد شدم، برای به دنیا آمدنم اختیاری از خود نداشتم. زن خلق شدم، اما انتخاب دیگری در پیش رو نداشتم (هرچند تصادفی نمیدانم)، اما به زمان بلوغ و جوانیام، “فعال حقوق بشر شدن”، “همسر یک فعال سیاسی و زندانی شدن” و مادر شدن” را آگاهانه برگزیدم و پذیرفتم.
مبارزه، زنانگی و مادری را به هم پیوند دادم و در جریان زندگی، و نه متوقف کردن آن، در کشاکش خواستها و تمایلات بشری و “حد”های تعریف شدهٔ مصنوعی و کاذب برای “انسان در جامعه”، “زن در خانواده” و “مادر بودن”، مسیری سخت و سنگلاخی اما مسئولانه و رضایتبخش را برگزیدم. من هم مادرم را دوست دارم، اما عشق به مادرم مانع رفتن من در مسیر فعالیتهایم نشد، چرا که نرفتن را عافیتطلبی با توجیه رفتارِ به ظاهر انسانی و اخلاقی در قبال پدر و مادر، و رفتن را مسئولیتپذیری میدانستم، و مسئولیتپذیری را به جای عافیتطلبی درپیش گرفتم.
روزی رسید که خود مادر شدم و این بار قضیه به صورتی دیگر اما با همان دشواری برایم مطرح شد. با خود فکر کردم حال من یک مادرم؛ آیا باید توقف احساس مسئولیت را اعلام کرد و دغدغههای روح و ذهن را افسار زد و با حفظ مقام به ظاهر والای مادری در منزل نشست تا وظیفهٔ قرنها مشخص شدهٔ مادری را به جا آورد، چرا که بهشت زیر پای مادری خواهد بود که به فرمودهٔ فرمایشدهندگان چنین و چنان باشد؟
اما همزمان در معرض هجوم افکاری بودم که میپرسید آیا باید نقد کردن یا حتی تاختن به جامعهٔ برزخیای که بیعدالتی را در اعدام، زندان، حصر، سلولهای انفرادی، شکنجه و فقر، فساد، اختلاس و فحشا و دروغ، بیکاری و افسردگی جوانان و تبعیض علیه زنان عیان ساخته بود، وانهاد تا یک روز، تنها به حرمت زاییدن، به بهشت اتوپیاییِ وعده داده شده درآمد؟
به راستی مفهوم مادری چیست؟ که هر آن کس را که مزین به این صفت عاشقانه مینماید، همواره در زندگی شخصی، خانوادگی و اجتماعی با تردیدهای جدی مواجه میسازد. آیا مادر فقط چون ماشین تولیدکنندهٔ نوع بشر، انسان تولید میکند و با بهرهگیری از تکنیکهای مدرن، محصولش را بهروز میکند؟ یا در کنار تصور یافتن انسان در رحم زن و حتی برتر از آن نفخهٔ روح در زهدان زن، رحمانیت و عشق را در بطن خود، همراه با امر خلق و زایش انسان، به بشریت مینمایاند؟
مهر مادر، مهری است که نه فقط فرزند نضجیافته در بطن و رحم خود، بلکه جامعه و بشریت را فراگیرد، وگرنه این مهر نه تنها مایهٔ نزدیکی انسانها به یکدیگر و تحقق صلح جهانی و پایدار نخواهد شد، بلکه با تخصیص مهر هر مادر به فرزند خویش و بیاعتنایی به وضع زندگی انسان، شرایط جامعه و جهان متعلق به آن دیگری، به خودخواهی و تفرق و حتی جنگ منجر خواهد شد. بنابراین مادر بودن باید جنبه نقاد به خود بگیرد و همواره به یاد داشته باشد مسئولیت فرزند، مسئولیت نسل پیش رو ست.
من نتوانستم و نخواستم به دلیل وجود علی جان و کیانای عزیزم، از دیدن کودکان کار که قدشان کوتاهتر از سپر ماشینهای مردم شهر بود، از دیدن صورتهای اسیدپاشی شدهٔ زنان توسط متعصبان و فریبخوردگان که حتی یک نفرشان هم محاکمه نشدند، و از عدم برخورداری هموطنان کُردم از دادرسی عادلانه که پای چوبه دار رفتند… چشم بپوشم و به “به ظاهر” آزاد بودنم، مادر بودنم، در کنار فرزند بودنم در جامعهای که به سوی خاکسترنشینی میرفت، قانع باشم و آزادی را آن سان تا مرز هلاکتش تنزل دهم که فقط بودن من در کنار مادرم و در کنار فرزندانم، اوج آزادی تعبیر شود در حالیکه به عکس، حدی نامعلوم از اسارت است.
و امسال، اول اردیبهشت روز تولد من و روز محاکمه من است. محاکمهای با اتهامات روشنی چون دفاع از حقوق بشر و فعالیتهای فمنیستی، مخالفت با اعدام، ملاقات با خانم اشتون، و درخواست آزادی زندانیان سیاسی و رفع حصر از رهبران جنبش سبز و اصرار بر تحقق جامعه مدنی و …
این “همزمانی” برای من در سن چهل و چهار سالگی یک پیام دارد و آن دلیلِ “بودن” و روشن کنندهٔ “سِیرِ شدنِ” من است. همان “همسر، مادر، فعال حقوق بشر، و اکنون زندانی شدنِ” من است.
من دلخوش و سرمستم از این شدنهای رضایتبخش، هرچند با تحمل رنج و درد بسیار. و این تجلی قدرت زن، مادر، همسر، فعال حقوق بشر در سرزمینی به نام ایران است. میخواهم با مهر و عشقی مادرانه و با تمام ویژگیهای زنانهام یک فعال حقوق بشر بمانم. هرچند پیوند این سه به یکدیگر در وجودِ منِ حقیر و ناتوان، خون از دلم میچکاند و اشکهایی چون ابرهای پربار بهار از دیدگانم.
دلیل واقعهٔ صبحدم یک اردیبهشت چهل و چهار سال پیش، امروز برای من اینگونه است. من مادری دلتنگ از فراق دو تنپارههایم و زنی وفادار برای همسرم و دختری مهربان برای مادرم هستم که به حقوق بشر و صلح ایمانی راسخ و متعهدانه دارم و لحظهای از فعالیت برای تحقق آن در سرزمینم کنار نخواهم کشید، حتی اگر هر سال روز تولدم، روز محاکمهام باشد. محاکمهٔ متولد شدنم. محاکمهٔ زن بودنم، مادر بودنم، فعال حقوق بشر بودنم.