با پس زمینهای از شوخی می توان موضوع را به این شکل هم طرح کرد و از سر سادگی می توان به نتایجی نه چندان دقیق هم رسید! نتایجی مثل همین که فیفا قویتر از آمریکا عمل می کند! مسئولان جمهوری اسلامی به ورزش بیش از هر چیز اهمیت می دهند!
یا کمی جدی تر و به واقعیات کمی نزدیکتر نتیجه گرفت که: مبارزات زنان اثرگذارتر از سایر صنوف جامعه بوده است. این یکی گرچه دور از حقیقت نیست اما از دید من باز هم توضیح واقعی آنچه که روی داده نیست. به گمانی که من از مجموعه روندهای مثبت و منفی گذشته و از نوع نگاهم به رویدادها بدست آورده ام، آنچه در این میان اثر گذار بوده ، دو نکته کلیدی است.
نکته یکم، قانونی عام و فراتر از میهن و سرزمین ماست و در جهان وانفسای ما اهمیت هر روز تعیین کننده تری یافته است؛ وآن جایگاه بی چون و چرا، غیر قابل دست اندازی، و تعیین کننده ی گلوگاههای اقتصاد است؛ اینجا بخوانیم خدایان ثروت و قدرت در فوتبال کشور!
نکته دوم؛ بی آنکه بخواهم یا بتوانم تأثیر مبارزات دائمی زنان میهن مان یا اهمیت ورزشکاران، بویژه فوتبالی ها را انکار کنم، قانون نانوشته و همواره مؤثر همیشگی یعنی همان قدرت پنهان افکارعمومی است!
پیرامون نکته نخست، جایگاه ویژه خدایان قدرت و ثروت
بازی فوتبال همچنان که از بچه های کوچه های خاکی تا آقا زاده ها و شاهزاده ها را به حرکت در می آورد، صاحبان سرمایه را از اقشار و گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی از سرمایه داران بخش خصوصی تا رانتخواران وابسته به دستگاه های دولتی را در هر کشوری پوشش می دهد. نفوذ و ایضاً فساد در این عرصه هم در همه جای جهان بزرگ و کوچک نمی شناسد زیرا که سرمایه در جهان ما خصلت اصلی اش پیوند با قدرت است…
به یمن گسترش فضای رسانه در اشکال مختلف، امروز دیگر آشکار تر از آشکار است که تقریبا در هر کشوری مافیاهای اقتصادی قدرتمند که چه بسا رگ و ریشه های بین المللی هم دارند، یکی از مهمترین پایگاههای قدرت هستند. در چنین وضعیتی چگونه و در کجا می تواند فوتبال تعطیل شود؟ کدام حکومتی می تواند سر از فرمان فیفا بپیچد؟
سخن را در این بحث بایدکوتاه می کنم به دو دلیل:
اول به این دلیل که با وجود اعتقادی که به کلیت این بحث دارم به علت دوری ام از فضای ورزش اشرافی بر آن و نکات ویژهاش در ایران ندارم. اینقدر هست که بر اساس دغدغه های ذهنی ام نسبت به میهنم و دقت مدامی که باید در اخبار داشته باشم، هر از گاه انفجار بمب های خبری مبنی بر ثروتهای انباشته در بازار این ورزش را شاهد هستم. و ادامه روندها که اطمینان خاطر می دهد که صاحبان این ثروتها و دارایی هاشان در امن و امان هستند و می مانند. مشاهداتی نه خیلی متفاوت از آنچه در کشورهای دیگر می گذرد. همچنانکه می بینم در کشور کم حاشیه ای مانند آلمان که من زندگی می کنم، ناگهان اسناد فساد مالی اسطوره ای مانند بکن باوئر منتشر یا در واقع منفجر می شود.
باری، نه آمریکا زورش به این سلاطین می رسد و نه به طریق اولی ایران و نه حکومتی قادر به حذف این دلالان کارکشته و حماسه ساز هست.
از این راه هیچ قدرتی نمی تواند تن به تهدید تحریم فیفا بسپارد.
آیا حضور چنین عامل قدرتمندی از اهمیت عامل دوم یعنی قدرت افکار عمومی نمی کاهد؟به هیچوجه! اساسا این قدرتهای مافیایی در همه جهان برپایه و بر بستر همین شیدایی و شیفتگی ملی به فوتبال و جایگاهی که در افکار عمومی یافته است، شکل گرفته و ممکن شده است.
دیگر اینکه مبحث دوم، یعنی بحث مرتبط با افکار عمومی برای من که معتقد و باورمند به مبارزات جامعه مدنی برای بنای دموکراسی است، مهم تر و راهگشا تر است و بر خلاف اولی، محل اثر گذاری جامعه مدنی و مبارزات اجتماعی است.
عامل اثرگذار دوم، حضور نیرومند افکار عمومی
می دانیم که مقوله افکار عمومی با پیدایش دولت های مدرن و پیشرفت دموکراسی ارتباط دارد و همین یک نکته می تواند کار ما را در تحلیل نقش این پدیده بر عملکرد اکثریت دولتهای خاورمیانه دشوار کند. اما اعتقاد من به پیشرفت نسبی و ناگزیر موازین و آثار دمکراسی در همه جهان اجازه بررسی این پدیده در رفتار و رویکردهای حکومت ایران را نیز به من می دهد و به عنوان مثال تأثیر گذاری آن را در پذیرش این مطالبه اجتماعی می بینم.
این را هم می دانم که وقتی این مقوله یعنی تأثیر و توانمندی افکارعمومی در چنین رویدادی، طرح بشود بلافاصله پرسشهای زیادی به میان میاید نظیر اینکه: مگر خواست افکار عمومی همین یک مورد بوده است؟ مگرافکار عمومی مخالف حجاب اجباری، خواهان آزاد شدن آواز زنان در پهنه موسیقی کشور و برداشتن صدها تحمیل رنگارنگ از گرده ی جوانان و جامعه نیست؟ چگونه است که صدا و سیمای هنرپرور جمهوری اسلامی هنوز مجاز نیست تا شمایل َ سازی که صدایش را پخش می کند نشان بدهد؟ و بسیار اگر و مگرها و پرسشهای دیگر که خلاصه اش می تواند این باشد که:
پس چرا درهای دیگر چون درهای ورزشگاه گشوده نمی شود؟ آیا واقعا افکار عمومی در میان انبوه مطالباتش با هیمنه ای عظیم تر و کثرتی فراگیرتر از همه پشت حق ورود زنان به ورزشگاه ایستاده است؟
پاسخ به این پرسش قطعا منفی است. من حتا قبول ندارم که جامعه با همان گستردگی و جدیتی که در مخالفت با حجاب اجباری ایستاده است، یا با همان اصراری که خواهان رفع تبعیض جنسی در موسیقی است، در مسئله آزادی ورود زنان به ورزشگاهها مصر باشد! وانگهی معتقدم که اگر امکان نظرخواهی آزاد در ایران وجود می داشت تا برآوردی حول همه خواستهای اجتماعی و دمکراتیک انجام شود، ـ اقتصاد و سیاست بماند ـ بدون شک مشخص می شد که تنها بخشی از نیرویی که خواهان رفع تبعیض هاست، با دغدغه ی حضور زنان در ورزشگاهها درگیر است.
پس چرا آن خواسته های دیگر که قدیمتر، شناخته شده تر و شاید پر طرفدارتر هستند؛ عقیم می مانند و حکومت می تواند با بی توجهی کامل از آنها عبور کند؟
شاید بهتر باشد قبل از آنکه پاسخ کلی و پرحاشیه خودم را بگویم، ذکر کنم که طرح پرسش و رسیدن به یک پاسخ کلی، به معنای آن نیست که همه جوانب مسئله برای فرد روشن شده باشد. مسائلی که با قدیمترین و بی انتها ترین پرسش بشر، یعنی «آزادی» پیوند خورده اند، دشواری ماهوی دارند و نمی توانیم انتظار داشته باشیم که در گذر زمان یکبار برای همیشه حل شوند؛ بلکه همواره صورتها و الزامات دیگری برای طرح خود می یابند.
پاسخ به این پرسش دشوار نیز، از زمره همان پاسخهای کلی است و روشن شدن همه ابعاد مفهومی و راهبردی آن تنها با کند و کاو جدی در قانونمندی ها و الزامات تغییرات اجتماعی در جوامع ممکن می شود و بویژه شناخت هر چه بیشتر از جامعه مدنی در کشور ما. پس به آن پاسخ کلی می پردازم و سعی می کنم تا جای پای افکار عمومی را در رویداد اخیر نشان بدهم و شواهد قابل توافقی ارائه کنم.
بر اساس این موارد، به نظر من وجه انتقادی یا مطالباتی افکار عمومی باید بتواند نقش خود را بر صحنه ی مهمی از روابط اجتماعی حک کند. در فعالیت عمده ای نقش معین داشته باشد به نوعی که خلأ حضور مردم در آن نقطه توسط حکومت قابل ترمیم و جایگزینی نباشد. و همه این نکات در مسئله ی ورزشگاه زمینه بروز داشت. یعنی در صورت تحقق تحریم فیفا همه آن اتفاقات می افتاد. بازی های فوتبال ـ صرف نظر از آن خدایان که گفتم ـ با همه ی ایاب و ذهابش، با میلیونها چشم و دهان باز تعطیل میشد! صحنه ای به وسعت کشور که بازیگرانش از بچه های کوچه خاکی تا فوتبالیست های میلیون دلاری، تا سرمایه گذاران میلیارددلاری روی دست حکومت میماند! زیرا که فوتبال یعنی شور ِ نزدیک به شیدایی مردم یک جامعه! عرصه ای که فقط یک گل به موقع، ملت را از «زن و مرد» را که بخشی از تلاش جمهوری اسلامی همواره مصروف جداسازی آنها از یکدیگر است، به کف خیابان ها می کشاند و به رقص می آورد! رقص واقعی! نه حرکات موزون! در حضور مأموران حکومت که می بینند و حتا همراهی می کنند ! نه گشتی نه آمر به معروفی و نه ناهی از منکری!
بله! قراربود چنین پدیده ای در کشور تعطیل شود! نه سینما! نه تئاتر! نه مطبوعات و نه احزاب…
دردناک است ؟ آری هست! آما آموختنی نیز هست.
اپوزیسیون باید بیاموزد. بویژه آن اپوزیسیونی که در توهم ساختن دموکراسی بر ویرانه های جنگ و خشونت گرفتار نیست؛ چشم به راه دخالت های ویرانگر خارجی ندوخته است؛ آن اپوزیسیونی که دلسوزانه و خردمندانه در پی یافتن ممکن ترین راهها برای حضور مدام ومؤثر مردم و مشارکت آگاهانه آنان در بنای دموکراسی است.
برای این اپوزیسیون پرسش اصلی همواره همین بوده است که چگونه می توان صدای یگانه شد؟ مطالبه ی عمومی شد؟ و مسالمتجویانه و بدون دامن زدن به خشونت حق را پیگری کرد، اثبات کرد و پیروز شد؟
آیا هر ایده سیاسی به صرف درستی و مشروعیتش قابلیت جذب حمایت وسیع اجتماعی را دارد؟ آیا آزادی مطبوعات با همه اهمیت و کارکردی که در توسعه سیاسی، فرهنگی و انسانی دارد، می تواند در شرایط امروز ایران تبدیل به خواست نیرومند اجتماعی بشود آنچنان که حکومت نتواند چشم بر آن ببندد؟ ایا احزاب و سازمانهای سیاسی در کشور ما می توانند برابر حقوقی زن و مرد را که معیار و محک حقوق بشر است، تبدیل به آنچنان مطالبه ای بکنند که حکومت نتواند چشم بر آن ببندد و آن را بپذیرد؟
خیر! این مطالبات با همه اصالت و اهمیت شان، از آن نیرومندی که بتواند گستره وسیعی از جامعه را تبدیل به یک نیروی مطالبه گر بکند، برخوردار نیستند.
ولی این پاسخ کامل نیست و نقش مردم و جامعه مدنی و مبارزات اجتماعی را نادیده می گیرد. زیرا اگر افکار عمومی قدرت تأثیرگذاری دارند، جامعه که حامل و ناقل آن است باید بتواند نقش مسئولانه ای در این تأثیر و تأثرات ایفا کند. در مسئله ورزشگاه متأسفانه جامعه نقش مستقل و آگاهانه ای ایفا نکرده است؛ نهایت اینکه شور و تعصبش نسبت به فوتبال مانند همه جوامع دیگر برای حکومت های شان نادیده گرفتنی نبود. افکارعمومی خلاصه بود در اشتیاق و تعصب مردمی نسبت به فوتبال.
تأثیر جامعه مدنی در تغییر رویکرد حاکمیت به مسئله ورود زنان به ورزشگاه به اندازه نقش انجمن های مردم نهاد « سمن» ها در واداشتن حاکمیت به مبارزه با حیوان آزارها نبود.
به اندازه نقش مبارزات زنان بر بهبود قوانین ارث، حضانت فرزند، طلاق، مهریه و دیه نبود. اینجا مسئله ی مبارزات زنان که توانست حکومت را به قانون تابعیت فرزندان زنان از همسران خارجی، قانون بیمه و بازنشستگی زنان خانه دار، عدم قطع مستمری زنی که پس از فوت همسرش ازدواج مجدد میکند، وادارد نبود.
طبیعی است اگر این پرسش اینجا به میان بیاید که اگر نقش آگاهانه ای در میان نبوده است پس وقتی که از درس آموزی احزاب سیاسی از رویداد ورزشگاهها می گوئیم دقیقا از کدام ورق این دفتر سخن گفته ایم؟
پاسخ برای من این است: از تلاشی صحبت می کنم که اپوزیسیون دمکرات باید به کار بگیرد برای روشن ساختن وجوه مثبت و مفید حقوق و امتیازات اجتماعی و ضرورت دستیابی جامعه به آنها.
یعنی ارتباط اپوزیسیون دمکرات با بدنه ی جامعه باید معطوف باشد به روشن ساختن منفعت و اهمیت مسائل به نوعی که جامعه برای رسیدن به آنها در صحنه اجتماعی حضور پیدا کند و مسئله برایش تبدیل به خواسته ای بزرگ و همگانی بشود و غیر قابل چشم پوشی مانند فوتبال!
کمکاری اپوزیسیون در زمینه فرهنگ سازی برای مطالبات ضروری اجتماعی، امری نیست که با شعارهای زیبا و سخنرانی های راه دور و برکنار از مشکلات مشترک جبران بشود.
همه حقوق و امتیازاتی که در بالا آوردم و گفتم که با همه اهمیت شان آمادگی جامعه برای بسیج شدن برای انها کافی نیست، اغلب از این کم کاری اجتماعی و فرهنگی لطمه می بینند. به عنوان مثال مسئله ای مانند محیط زیست ابعادی دارد که روشن شدن وجوه مخرب آن، برای هر جامعه ای تکان دهنده و دهشتناک است و می تواند موجب تحرک اجتماعی بشود. ببینیم که این عرصه برای احزاب و سازمانها چقدر محل فعالیت و جذب افکار عمومی است.
احزاب و سازمان های سیاسی حتا اگر فقط به قدرت سیاسی فکر می کنند باید بدانند که جامعه ای که برای حقوق ساده و انسانی و مشترکات اجتماعی خود حرکت نکند، در هیچ زمینه دیگری نمی تواند تحرک و تحولی خلق کند. تبدیل ایده های سیاسی به نیروی اجتماعی جز در جامعه ای که عادت کرده است برای حقوق خود در صحنه باشد امکان پذیر نیست.
بدیهی است که بحث من متوجه تغییر و تحولاتی است که دموکراتیک و پایدار و رو به تعمیق و گسترش باشند. وگرنه کسب قدرت سیاسی به هر قیمت اساساً ربطی به حقوق مردم و بنای دموکراسی ندارد.
از این تجربه هنوز باید و می توان سخن گفت.
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…