تغییر در رویکردها و انگارههای رفتاری مردم، دگردیسی در نظام فرهنگ سیاسی و فرهنگ عامیانه، از مهمترین آوردههای جامعهی اعتراضی ایران است که در سایهی اعتراضهای دیماه ۹۶ بهدست آمد. علیرغم واکنشهای قهرآمیز و برخوردهای امنیتی، چنان موج عظیمی از مبارزههای مسالمتآمیز و دموکراتیک بهراه افتاد که با ایجاد یک تحول عمیق نگرشیـ ارزشی، میتوان از آن با عنوان «انقلاب آرام» یاد کرد. این نوع پیشروی تدریجی که گاهی هم آهنگ سریعتری به خود میگیرد، چراغ خاموش پیش میرود. اما آنقدر هم ناملموس نیست که نتوان صدای ماشین اعتراضِ جامعهی ایرانی را شنید؛ و لااقل، کمترین نشانی که از خود باقی میگذارد: به زیرگرفتن ساختارهای متصلب، ایجاد و تشدید چالش در دوقطبی مرسوم سیاسی/حکومتی و زمینهسازی برای کنشهای اعتراضی در آینده است.
به تعبیر «مانوئل کاستلز» میراث نهایی چنین حرکتهایی را باید در تغییر فرهنگی آنها جستوجو کرد. این پویشها و این اهرمهای تغییر اجتماعی که از دشوارههای دردناک زندگی نشأت میگیرند، ما را مجبور میکنند تا در زندگی فردی و اجتماعیمان به گونهای متفاوت بیندیشیم؛ اینکه: نهادها مجبور خواهند بود که بالاخره تسلیم شوند؛ چراکه هیچ چیز تغییرناپذیر نیست.
آنچه «انقلاب آرام» را رقم زد، شاید چیزی فراتر از یک رویهی اعتراضی ساده در مدت ۲ سال بود. تلاش برای تغییر سیاسی و مشارکت پنهان و آشکار گروههای اعتراضی و خرده جریانهای فعال، سه سطح نهادی، کارگزاری و رویهای را هدف قرار داد. و در پیوند با این تأثیر، کوشش سیاسی برای به وجودآوردن یک تغییر اجتماعی با ارجاع مکررِ سیاستهایِ خیابانیِ معترضانْ به ذهنهای مردم بود. به همین ترتیب، چیزی که اعتراضهای دیماه ۹۶ را صورتبندی کرد، همذاتپنداری اکثریت مردم با مفاهیم و انگارههای اعتراضی آن بود. به همینخاطر، دیماه ۹۶ فقط یک برههی زمانی نیست؛ بیشاز همه چارچوبی است برای اندیشیدن، موقعیتی برای فهمیدنِ دشوارهها، یک رویداد معنادار، تجسمی از ایدهآلها و یک زمانِ بیزمان. زمانِ بیزمانی که میتوان با آن در یک افق نامحدود جامعهی رؤیایی را ساخت و روزبهروز به آن اندیشید؛ و اندیشیدنی که علیالحساب تا زمان تحققِ خواستهها، زمان در آن معلق خواهد بود.
همیشه درناکترین نوع زندگی میتواند انسان را به شورش وادار کند. و تلاش برای رفع این دردها و زجرها، آغازی دلگرمکننده برای پسزدن تمام محدودیتها و شروعکردن به «تغییر» است.
در حقیقت «دیماه ۹۶» یک «مکان» متفاوت است که بر حسب «سیالیت» آن میتوان از چارچوبها و موانع فرهنگی و اجتماعی گذر کرد، و از فرهنگ سیاسی رسمی نیز رد شد تا هویتها را دوباره تعریف کرد. هر کسی میتواند خود را در آن درک کند، خود را بسازد و معنا ببخشد. «زبانِ مشترک»ی که از دیماه ۹۶ ساخته و پرداخته شد، یک اقامتگاه دایمی برای معترضان است. فضایی آنارشیک، که هیچ سازوکارِ هژمونیکی نمیتواند در آن راه بیابد؛ تمایل به بیسری و نپذیرفتن هیچگونه رهبری سیاسی یک واقعیت «دردسرساز» را برای دیگران بهوجود آورد. فضای دیالوگواری که در «دیماه ۹۶» آفریده شد، صرفاً فرصت و امکانِ کنش دموکراتیک را برای کسانی مهیا کرد که پیشازاین بازیگر هیچ صحنهای نبودند. بههرحال آنچه در دیماه ۹۶ اتفاق افتاد، «شیوه» و «مسیر»ی بود که از رهگذر آن توانست تجربهها را بسازد و با آگاهی بهدست آمده، تلقی خاصی از آینده، پیشروی ما قرار دهد.
انقلاب آرام وکارگزاران اعتراضها
جامعهی اعتراضی ایران، از ۲ سال پیش تا اکنون، چند کارگزار اعتراضی مهم داشت. تصویر کارگزاران اعتراضی جامعهی ایران، از دیماه ۹۶، تلفیقی است از کنشگران جمعی، خودتأکیدگرها و معترضان شبکههای اینترنتی و اجتماعی.
کنشگرانِ خیابانی در ۳ برههی حساس، یعنی دیماه ۹۶، تابستانهای ۹۷ و ۹۸ وارد فضای شهری شدند. در این زمانها، همبستگی معناداری بین لایههای اجتماعی، خرده جریانها و گروههای اعتراضی مختلف، از قبیل: کارگران، فرهنگیان، دانشجویان، رانندگان، کشاورزان، گروههای مردمی و غیره ایجاد شد. در خلا بهوجود آمده از حضور این گروههای اعتراضی، فضای شهری، خیابانها و میدانها، بهدست خودتأکیدگرها و خودنمایانگرها افتاد: دختران خیابان انقلاب، اعضای شرکتکننده در کمپین چهارشنبههای سفید و معترضان به حجاب اجباری. اینها کسانی بودند که در فقدان کنشگران جمعی و خاموشیِ کوتاهمدت آنان و یا در خلالِ اعتراضها، با تأکید بر بدن و با نمایاندنِ خود، رویهی اعتراضی را ادامه دادند. در چنین فضایی، کاربران/معترضان در شبکههای اینترنتی و مجازی، در نقش مشاهدهگر، حامی و پشتیبانِ اعتراضها، به همراه تندشدن اعتراضات سایبری، هر آنچه اتفاق افتادهبود را به صورت ویروسی منتشر کردند؛ یعنی به اشتراکگذاری فیلمها، تصاویر، و از همه مهمتر افکار. و همهی اینها با هم، برای «ساخت معنا در ذهن مردم» تلاش کردند.
اگرچه قرار بود همبستگی و پیوند این کنشگران به تغییرهای معنادار و سیاسی منتهی شود، اما بیشترین تأثیر اعتراضهای زنجیرهای، سبب تحول بیشتر در نظام اجتماعی شد. جامعه، اهداف جدیدتری را برای خود تعریف کرد و هنجارهای مختص به آن شکل گرفت. از آن پس با تقابل بیوقفهیِ آرمانهای سیاسی جدید با ارزشهای موجود؛ در جدالِ آنچه آرزو شده با آنچه واقعا وجود دارد، و بین آنچیزی که «میخواهیم» و آنچیزی که «میخواهند»، دگرگونیهای قابل توجهی در جامعهی ایران رخ داد. و حالا با گذشت نزدیک به دو سال از اعتراضهای دیماه ۹۶ میتوان چنین ارزیابی کرد که سه سطح دچار مشکلهای جدی شدهاند: الف) سطح نهادی و سازمانی سیستم سیاسی؛ ب) سطح کارگزاران حکومت و نیروهای سیاسیِ دو قطب مرسوم و متعارف در ایران و ج) سطح رویهها و همینطور قوانین و فرامین.
انقلاب آرام؛ اعتراضها در ایران با ذهن ما چه میکند؟
در دیماه ۹۶ «دوزخیانِ زمین» به خیابانها آمدند. آنچه از زبانشان شنیدیم پژواکهایی از یک زندگی دردناک بود و تلنباری از آرزوهایِ بدیهی و تحققنیافته. از آن پس، «ما» هم «مجبور» شدیم که آنها را تکرار کنیم. گفتیم و این گفتنها سرایت کرد. فراگیر شدند و فراگرفتیم: اعتراضهای بعدی از اعتراضهای قبلی «تقلید» کرد و بعد از مدتی، به خودمان که آمدیم، فهمیدیم آن آدم سابق نیستیم و با «زبان» دیگری با این «دنیا» به گفتوگو نشستهایم.
شاید این چند خط که نوشته شد، سادهترین روایت از اعتراضهای اخیر باشد: روایتی از زمانِ نمایش آنها. اما در پشتصحنهی این ماجراها، چیزهایی دیگری در جریان بوده و هست.
تغییر [انقلابی] در نگرشها و دگردیسی فکریـارزشی به صورت خاصتر در حدفاصل جنبش سبز و دیماه ۹۶ اتفاق افتاد. در میانهی این دو کانون «آگاهی»، گسترش و بهرهگیری از وسایل جدید ارتباطیـاطلاعاتی جامعهی ایران را فراگرفت. و در کنار متغیرهای: افزایش تحصیلکردگان و سطح سواد عمومی و غیره، عرصهی عمومی نیز چهرهی خود را عوض کرد.
جامعه، در این فضا، با تشدید فرآیند عرفیشدن، بیشترشدن شکاف نسلی و قومی، افزایش شکاف بین دولت و ملت، کمرنگشدن تعلقات مذهبی، روبهرو بود و سرعت ازهم گسیختگی آنها با نزدیکشدن به اعتراضهای ۹۶ و اعتراضهای بعدی چند برابر شد. در نتیجه، مخصوصاً در دیماه ۹۶، با جامعهای سروکار داریم که چندتکه، از همگسیخته، رادیکال، بیبرنامه و پیشبینیناپذیر است. این جامعهی چندتکهوپاره، در دوران بیقراری فرهنگ سیاسی خودش، به دیماه ۹۶ رسید. اما از آن زمان به بعد، تصویر منسجم و جدیدتری از نگرشها/ارزشها را بهوجود آورد.
بر همین اساس، تغییر باورهای سیاسی، بهعنوان متحولیافتهترین مؤلفهی نگرشی در فرهنگ سیاسی، حاصل پوستاندازی در همین رویدادهای اخیر است. بنابر این مؤلفه، نوعی آگاهی جمعی پیرامون «تغییرناپذیری نظام سیاسی» در جامعه شایعه شد و با رشد سرسامآور درخواستها هویتی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، هیچ جریان سیاسی توانایی نمایندگی آن را نداشت/ندارد. به همینخاطر، اکنون، دوران افول نمایندگی سیاسی است. تصویری که امروزه جامعهی ایران ترسیم کرده، در قابِ هیچ جریان سیاسی جای نمیگیرد: از یک سو، جامعه بههیچوجه زیرِبار قیچیکردن بخشی از درخواستهای خود نمیرود و از سوی دیگر، هیچ جریان سیاسی ـبالأخص جریان اصلاحطلبیـ نیز توانایی افزایش ظرفیت و قابلیت خود، متناسب با درخواستهای عمومی را ندارد.
در چنین مواقعی، عدمتعادل سیاسی خود را در قالب بحرانهای دامنهدار و اعتراضهای پیدرپی نشان میدهد که مبدأ و مقصد این تحولات، در درجهی اول، «ذهن شهروندان» است. شهروندان در مییابند که بنابر هزاران دلیل، «تغییر» ضرورت یافته و برای تغییر باید به صورت گریزناپذیری اندیشه و عمل را اصلاح یا مجددا صورتبندی کرد. از آنپس زندگی اجتماعی نمایانگر اهدافها و هنجارهایی جدیدی میشود که اینها، ساخت اجتماعی و سیاسی قبلی را دگرگون میکنند.
ذهنهایی که برای تغییر آماده میشود، به سرعت جهتگیریهای سیاسی خود را عوض میکند. حالا چارچوب و فرامین نظام سیاسی هرچه باشد او تلاش میکند تا یک نمایندهی سیاسی پُرجُربزه بیابد؛ سبک زندگی خود را عوض یا مشخص کند؛ از هر راهی که شده اعتراض خود را نسبت به وضعیت اقتصادی و مالیِ زندگیاش به گوش سیاستمداران برساند؛ برخلاف نصیحت قدرتمندان که بر هویت محلی تأکید میکنند، تلاش دارد که به صورت جهانی بیندیشد و عمل کند. و در این زمان، مهمترین گسستی که میتواند اتفاق بیفتد: فاصلهگرفتن از ارزشهای ایدئولوژیک است. نظام سیاسی منهای ایدئولوژی، یعنی جسمی سرد و بیحرکت. دیگر هیچ دستانداز اجتماعی وجود ندارد که «سازگاری» با حکومت را تضمین کند. ارزشهای نظام سیاسی که از دست برود، جامعه تختگاز پیش خواهد رفت و سلسلهمراتب نظام ایدئولوژیک بههم خواهد ریخت و عملا هیچ توجیهی برای نحوهی توزیع قدرت، سیاستها و اهداف خاص مورد قبول نخواهد بود. بههمین دلیل، در جامعهی اعتراضی ایران، با تعامل و برهمکنش متغیرهای مختلف، در ساحت پراتیکی منجر به اعتراضهای دامنهدار شد؛ و درپیشگرفتن رفتار سیاسی ساختارشکنانه بیشاز گذشته نمود پیدا کرد و خواستههایی فراتر از ظرفیت و موازین سیستم سیاسی در بین شهروندان، نیروهای مدنی و مخصوصا کارگزاران اعتراضها، تولید و بازتولید شد.
در وضعیت «بیقراری سوژهها» چون هیچ گفتمان هژمونیکی وجود ندارد، یا به چالش کشیده شدهاست، میتوان ارادهی سیاسی را بهکار گرفت و به «تغییر» امیدوار بود و هماکنون برای بخش قابل از مردم چنین است. اگرچه «اسارت» میتواند بدن، مشارکت و ارتباط فرد را محدود و مخدوش کند، اما ذهن او در هر شرایطی آمادهی دریافت انگارهها، ارزشهای جدید و نوپا است.
بههرحال، هرچند سازوکارهای امنیتی و پلیسی مانع از «کنشهای خشونتپرهیز» برای تحقق خواستههای جامعهی ایران شده، اما این صرفا تلاشی برای برهمزدن «نمایش» است؛ پشتصحنهی این ماجرا، همان «انقلاب آرام»ی است که «دموکراسی» را گریزناپذیرتر میکند
12 پاسخ
اگر به تریج قبای نویسنده بر نمی خورد و اجازه میدهد که نظر من منتشر شود !!! باید گفت که آنچه اینجا نوشته شده ، تحقیقا در تمام نکات آن فرسنگ ها از ارض واقع دور است ، نویسنده بیشتر سعی کرده با مفاهیم شبه رسانه ای و واژگان بی هویت در کانتکست چیزی بسراید که خوش نقش بنماید ولو تهی از درک سیاسی و فهم اجتماعی ایران باشد… چیزی فقط برای نوشتن، عاری از فهم سیاسی!
ناشناس ۳ آبان که ۴ آبان دوباره نوشتی. پذیرش پند خیلی ویژگی پسندیده ایست. بخصوص که نتیجه اش بیش از حد انتظار باشد. تشخیص اینکه حتی نیازمند تکرار پیش دبستانی هستی خود صدگام به پیش است. برایت آرزوی موفقیت می کنم. دیپلم گرفتی خبر بده که شاید بتوانیم در انتخاب رشته با هم مشورت کنیم.
ناشناس ۴ آبان، من مشکلی در دوباره خواندن هیچ دوره ای ندارم حتی پیش دبستانی. اما مثل تو مباحثات مضحک و سیاسی داخل تاکسی را در زر ورق پر سر و صدا و الکی نخبه نویسی نمی پیچم !
ناشناس ۳ آبان! مطلب را دوباره بخوان، اگر باز هم متوجه نشدی، دوره ابتدایی رو دوباره شروع کن الا آخر
آیا این مقاله به زبان فارسی نوشته شده است؟
خواهشمند است یک نفر این مقاله آقای مظلوم زاده را از زبان فارسی احتمالا آینده به فارسی امروز ترجمه کند.
نکات مهم و اصیلی در این نوشتار هست ، نگارنده ( به درستی و دقت ) ماکتی از تجسم جامعه دوراندیش را در ویترین کلام گذاشته است ، هرچند لایه های قشری جامعه و تحلیل کنش های شبه سیاسی آنها در رای نگارنده مغفول مانده اند .همان کنش هایی که از جانب بخشی از حاکمیت ،سبک زندگی را برای آنها تعریف و تثبیت کرده است و آنها را گرفتار و دچار یک بی چرائی عمیق سیاسی کرده که در غیاب پرسش گری و فقدان رسانه عامه پرداز بر معیار راستی، عمق فقدان تلرانس اجتماعی و ولنگاری اجتماعی را (اگر تعبیر درستی باشد ) تا آنسوی سرکوبِ تسامح و تساهل سیاسی در آنها تسری میدهد و ای بسا آن را قانون هم می کند! که بدیهی ست کدام قسمت از رسانه و جانعه بی عمل و منفعل خواهد شد. البته تلاش کم اثر جامعه منورالفکر ( وبعضا نخبه) در مقابل حاکمیت متکی بر پروپاگاندا نتایج اندک و آهسته اما بعضا عمیقی داشته است که نه در حد اصلاح طلبی و فرا اصلاح طلبی یا پیش و پس از ان قابل فهم است که به رای من نه آنگونه که نگارنده گرامی نوشته اند متاثر از سالهای اخیر که ریشه های پیدا و پنهانی از مشروطه تا امروز دارد .
نوشته زنده و پویائی بود که حائز نکات مهمی است. دستمریزاد
نمیدانم منظور نویسنده محترم از “فاصلهگرفتن از ارزشهای ایدئولوژیک …” ایدئولوژی حاکم است یا خیر. زیرا معتقدم یک جنبش اجتماعی فاقد ایدئوژی نیز جسمی “سرد و بی حرکت” است و در واقع جنبش نیست. این بمعنای دارا بودن ایدئولوژی واحد نیست؛ نیروهای شرکت کننده / شکل دهنده جنبش بنا به خاستگاه خود از ایدئولوژی خاص خود پیروی خواهند کرد.
با نویسنده موافقم که در جغرافیای سیاسی کنونی حزب یا نیرویی که بتواند رهبری جنبش را در دست بگیرد به دلایل گوناگون در دیدرس نیست، اما یقین دارم که این جنبش سخنگویان خود را خواهد یافت. بگمان من رهبری نهایی جنبش کنونی بخاطر تنوع نیروهای شکل دهنده آن جبهه ای / شورایی خواهد بود.
اما آن احزاب یا فعالین سیاسی قادر خواهند بود با جنبش حاضر نزدیکی و اشتراک عملی و نظری بیابند که بدون هیچ ملاحظه ای ماهیت طبقاتی آن را دیده و در تحلیل های خود نیز صریحا بکار بگیرند.
تا زمانی که در تحلیل هایمان اشاراتی خجل زده یا به اکراه به این ماهیت جنبش داشته باشیم ، خود را از پیوند با آن محروم میکنیم.
با عرض سلام. ایکاش که من هم میتوانستم مثل شما خوشبین باشم. به گمان من امید به روزی که ما حکومتی سکولار و دمکرات داشته باشیم فقط یک آرزو است . اکثریت ملت ما در خرافات ۱۴۰۰ ساله گیر کردهاند. روشفکران ما هنوز انسانیت، برابری و عشق را در قران جستجو میکنند. سران جامعه همه دزد و دلال هستند. دمکراسی برای ما خیال بافی است.
پشت صحنه این مقاله بیشتر نمایان است تا پشت صحنه ی شورش های دی ۹۶!
تحلیل کشکی نوشتن و خیالبافی و خوش خیالی.
مگر مجبورین مشق اجباری بنویسید؟
توی تهران کمی بچرخید، جور دیگری مینویسید! شده اید مثل اون هائی که از جنبش ۹۹٪ در وال استریت و شکست سرمایه دار،، و یا پییش بینی های دیگر حرف میزدند. ساعت هم اعلام کنید. مثل آنهائی که ساعت شمار درست کرده اند!
هنوز در دی ۹۶ مانده اید که چه؟!
لابد روز ۱۶ آذر هم مهم است. و مثلا ۱۹ بهمن، رستاخیز عظیم سیاهکل، و ۱۹ دی قم، و …
کمی واقع بین باشیم. انقلاب و جنبش و شورش و رستاخیز ها می آیند و میروند.
تحلیل گران و واماندگان هی بر طبل توخالی میکوبند و خود را دلداری میدهند.
کمی رو به جلو فکر کنید. بله هر ماهی سی روز دارد. و متاسفانه یک بدبختی. ببینید میتوانید یک روز در آینده بسازید؟ یا فقط باید یک روزی در گذشته را زنده کرد تا مردگان شهر زنده بمانند؟ به زور تلقین و تاریخ و یاد نامه نویسی و کاستلر.
تبدیل بیافت چون ارزش
بر نهاد است پس نرمش
بی انعطاف این نهاد
مجبور شود بر گردش
باری باشد امر رب
نفس نماند از جنبش
نهاد گردد چون ناکار
کار بکشد تا شورش
شه که خواسته خلود را
کاخش گردید پر لرزش
ارباب ندید لایقش
ملا بیافت پس چربش
هر که خواهد خودسازی
ویرا بایست بس ورزش
حکم حق است تعدی
که پر باشد از ترکش
اهدافها اهداف
برای بخش قابل از مردم چنین است قابل توجهی…
با احترام، با توجه به سلامت متن، به نظر میآید هر دو مورد سهویست.
دیدگاهها بستهاند.