مقدمه
در این نوشته، مفهوم «نیروی سوم»، در هر سه سطح، نیرویی «میانه رو» و «معتدل» در نظر گرفته شده. من نیروی سوم را نیرویی معرفی می کنم که همواره با دو نیرو در دو سوی چپ و راست خود مرزبندی را حفظ می کند. از نگاه من جریان هایی که قایل به مرزبندی در سمت چپ خود نیستند چپ افراطی و آنان که حاضر به مرزبندی با هیچ نیرویی در سمت راست خود نیستند راست افراطی محسوب می شوند.
۱– نیروی سوم از نظر هویتی و تاریخی
فکر می کنم اتحاد جمهوری خواهان که تشکیل شد، بن بنیان مساله این بود که دو برآمد تاریخی، سلطنت و ولایت، که از زمان ورود مدرنیته به ایران تا امروز سرنوشت کشور ما را در کنترل خود داشته، هیچ کدام جواب نداده و مشکل اصلی کشور، که همانا استقرار دموکراسی است، هم چنان لاینحل مانده است. پس ما باید نیروی سومی را، و یا راه سومی را، تدارک ببینیم. از تجربه سلطنت پهلوی و جمهوری اسلامی عبور کنیم، و رای مردم، صندوق رای، انتخابات آزاد، و همزیستی همه گرایش ها را – که در مفهوم جمهوریت خلاصه می شود – جایگزین کنیم.
این دیدگاه به اعتقاد من همچنان به اعتبار خود باقی است. یعنی امروز تجربه نشان داده که نه ولایت فقیه و نه ولایت عهد هیچ کدام قادر نیستند آن مشکل تاریخی، که ملت ما از مشروطه تا امروز برایش مبارزه می کند، را حل کنند. لذا جمهوری خواهی به عنوان راه سوم یا نیروی سوم همچنان جایگاه و اهمیت تاریخی خود را حفظ کرده و باید از حق موجودیت، هویت و حقانیت تاریخی خود در برابر سلطنت و ولایت دفاع کند.
این که اَشکال دفاع به صورت مسالمت آمیز باشد، و زبان گفتگو رعایت شود، دو مساله کلیدی است. باید زبان گفتگو با هر دو نحله سیاسی اکیدا رعایت شود. چه با آنها که خواهان بازگشت به دوران قبل از انقلاب و احیای سلطنت هستند و، چه با آنها که خواهان ادامه انقلاب اسلامی به معنای ولایت فقیه هستند. باید با هردو رابطه مسالمت آمیز، بر اساس گفتگو و توام با فهم متقابل باشد. با طرز فکرهایی که برای تولید نیروی سوم از حذف دو نیروی دیگر صحبت می کنند باید فعالانه مخالفت کرد تا راه گفتگو با این دو نحله بسته نشود.
۲– نیروی سوم در مناسبات دولت–ملت
اما همه پروژه جمهوری خواهی محدود به ترویج ارمان و هویت تاریخی خود و دفاع از آن نیست. موضوعی که دموکراسی خواهان در جامعه ما در عمل، بخصوص از دوم خرداد به این سو، با آن مواجه بوده اند، موضوع افزایش تاثیر انتخابات، تقویت جایگاه رای مردم در ساختار قدرت از راه بسط حق مشارکت شهروندان در روندهای سیاسی است. این خواسته ها را می توان به تلاش برای کاهش شکاف دولت-ملت تعبیر کرد. کسانی بوده اند که چه در جریان دوم خرداد و چه جنبش سبز کوشیدند این شکاف کاهش پیدا کند. فعالین جمهوری خواه در این تلاش ها شرکت فعال داشته اند. برای این کار اتحاد جمهوری خواهان احتیاج به تدوین استراتژی سیاسی دارد. در همایش های قبلی هم مطرح بود که آیا می توان یک استراتژی سیاسی تدوین کرد که منجر به تقویت عناصر جمهوریت و مردم سالاری در نظام سیاسی کشور شود؟
در ۲ خرداد ۷۶ این امید به اوج رسید که آری! می توان ارکان جمهوریت و مردم سالاری را در این نظام تقویت کرد. دور دوم تلاش برای این تقویت در جنبش سبز اتفاق افتاد. در این دور امید مردم به کارآیی صندوق های رای باز اوج گرفت. اما به نتیجه نرسید. بحث این که ببینیم چرا این اتفاق نیافتاد یکی از مهم ترین مسایلی است که جامعه ما هنوز درگیر آنست و موضوع حصر موسوی و کروبی هم بخشی از همین واقعیت است.
بنابراین اگر قرار است یک استراتژی سیاسی تدوین کنیم که موضوع آن، نه «گذار به یک نظام سکولار»، آنطور که روی پوستر همآیش نوشته شده، بلکه «تقویت دموکراسی و جمهوریت در همین نظام موجود» باشد، که به نظر من باید موضوع استراتژی سیاسی همین باشد، تلاش ما برای همگرایی به جمهوری خواهان سکولار، که به ولایت و سلطنت هر دو نه می گویند، محدود نمی شود. بخشی از نیروها در درون و پیرامون حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، هم در این مسیر با ما همراه خواهند بود.
به نظر من جمهوری خواهان سکولار توان آن را ندارند که به تنهایی، و صرفا بر اساس فشار از پائین، این تقویت را متحقق کنند. برای تحقق این هدف جمهوری خواهان باید با اصلاح طلبانی که ضمن دفاع از جمهوری اسلامی که خواهان حفظ و تقویت ارکان جمهوریت و مردم سالاری هستند، همسویی، همآهنگی و همراهی داشته باشند.
۳– نیروی سوم در دفاع از صلح و امنیت ملی
در حالیکه در بهار ۹۶ ما بزرگترین برآمد پای صندوق های رای، بزرگتر از خرداد ۸۸، را شاهد بودیم و در پرتو برجام امید مردم برای تقویت مردم سالاری و جمهوریت در اوج بود، فقط به فاصله چندماه، در دیماه ۹۶، به یک باره از صد شهر شنیدیم که این شعارها دیگر کارآیی خود را از دست داده اند.
به راستی چطور شد که این چرخش طی چندماه به وجود آمد؟ چه اتفاقی افتاد؟
دوستان عزیز!
اگر بخواهیم صادقانه و منصفانه قضاوت کنیم این اتفاق، یا این تغییر از امید به یاس، منشاء درونی دارد، اما این منشاء تعیین کننده نیست. من با دوستانی که این تحول روانشناختی در جامعه را نسبت می دهند به روشی که آقای خاتمی در پیش گرفته، یا روشی که آقای روحانی در پیش گرفته، بحث دارم که شما به اتفاقی در واشینگتن افتاد کم توجه اید. کشور ما یک جزیره دورافتاده نیست که هیچ کس به آن دسترسی نداشته باشد. کشور ما در چهار راه حوادث است. دیگران هم مساله دارند، منافع دارند، مشکل دارند با این کشور. خروج امریکا از برجام ناشی از پیروزی ترامپ در انتخابات و همسویی آن با منافع اسرائیل و عربستان بود و نه ناشی از رفتار اصلاح طلبان یا اصول گرایان در جمهوری اسلامی.
این واقعیت حد دیگری یا سطح دیگری از همگرایی و نیروی سوم را در مقابل ما قرار می دهد. در این جا دیگرتنها مساله دموکراسی، یا شکاف دولت-ملت در میان نیست. در این جا مساله هستی کشور، مساله جنگ و صلح، مساله امنیت ملی، در میان است.
در این جا نوع دیگری، بُعد دیگری از همگرایی، بسیار وسیع تر از آن «همگرایی برای تقویت عناصر جمهوریت و دموکراسی در نظام سیاسی کشور»، مطرح هست. در این همگرایی، در این نیروی سوم، آن گرایش هایی حضور ندارند که به واشینگتن اندرز می دهند که روزگار این ها سر رسیده و اگر یک کم بیشتر فشار بیاورید کارشان تمام است. و یا کسانی که می گویند اگر یک فشار دیگر بیاوریم اسرائیل سرنگون است، کسانی که می گویند عربستان سعودی را همانطور که سفارتش را آتش زدیم، خودش را هم به آتش می کشیم. این دو نیرو هر دو با تنش زدایی، با مذاکره، با عادی سازی رابطه ایران و امریکا مخالفند.
در نیروی سوم برای دفاع از صلح، از امنیت ملی و منافع حیاتی کشورهم جناح های قدرتمندی در درون حکومت حضور دارند که نمی خواهند ایران به طرف جنگ و افزایش تنش با دیگران برود و هم بخش عمده ای از نیروهای مخالف ولایت فقیه.
صحبتم را جمع می زنم:
اگر ما بخواهیم نیروی سوم درست کنیم باید ببینیم در کدام سطح داریم صحبت می کنیم. در سطح امنیت ملی یک نیروی سوم وجود دارد. در سطح مبارزه برای دموکراسی، برای کاهش شکاف دولت-ملت، یک نیروی سوم وجود دارد. و در سطح آرمانی، در سطح هستی تاریخی، یک نیروی سوم. ما باید این سه سطح را از هم تفکیک کنیم تا بتوانیم حضور فعال و متضمن مقصود در جامعه داشته باشیم.
و تمام می کنم صحبت خود را با این جمله: آنچه که امروز در راس کارها، در تیتر اول قرار دارد، دفاع از صلح، دفاع از همزیستی است و نه دو پروژه دیگر.
توضیح: این نوشته متن پیاده شده سخنرانی نگارنده در «همآیش هشتم جمهوری خواهان» است با اصلاحات جزئی.
6 پاسخ
به نظر من نیروی سوم شامل ملی گرایان و بعدها چپ گرایان، نیروی اصلی سازنده ملت-کشور یا به اصطلاح غلط اما رایج ، دولت-ملت است، که از قرن شانزدهم به بعد کار تأسیس یگان های ملی در اروپا و آمریکا را به عهده گرفت، بطوریکه از قرون نوزدهم و بیستم تقریباً کل جغرافیای زمین به یگان های ملی جدا و گوناگون قومی و زبانی تقسیم شد. اما وجه تشابه تقریباً همه این ملت-کشورها کمرنگ یا بیرنگ شدن نقش مسلط و قرون وسطایی مذهب در شکل گیری آن ها بوده و هست. به این دلیل( و البته دلایل دیگر) است که می بینیم در مناطقی که هنوز نقش و حضور مذهب سازمان یافته (خاورمیانه) یا قوم و قبیله گرایی(آفریقا) برجسته است، ملت-کشورها به شکل صوری تعیّن و وجود خارجی دارند. کشور ما ایران هم به رغم تاریخ کهن آن و وجود مردمی هم سرنوشت در پهنه جغرافیایی آن ، هنوز متأسفانه و به رغم همه تلاش های ۱۵۰ ساله نخبگان فکری و سیاسی اش، عمدتاً به دلیل ضعف نیروی سوم هنوز تبدیل به یک ملت-کشور مدرن نشده است و بعید نیست که با ادامه رهبری سیاسی و امنیتی حاکمان کنونی ِ متوهم آن در پایان این راه نزدیک به دویست ساله، به فروپاشی جغرافیایی و سیاسی دچار شود. اما نسخه ای که نگهدار برای ایران بیمار می پیچد داروی آن در کمتر داروخانه ای یافت می شود! وی درحالی مدعی ست که در حاکمیت عناصر قدرتمندی هستند(به اصطلاح جمهوری اسلامی خواهان بی اعتقاد به ولایت فقیه) که به نیروی سوم گرایش دارند، که از اشاره به حتا یک نفر از آن ها ناتوان است. و شگفت آور است که وی جمهوری ِ اسلامی خواهان را بیشتر مستعد گروش به نیروی سوم و دمکراسی می داند تا مشروطه خواهان ِ پیرامون رضا پهلوی را! وی پس از ۴۰ سال و انباشت این همه تجربه سیاسی، نقش عوامل خارجی را بیش از عوامل داخلی می داند و گردش به راست روحانی پس از انتخابات ۹۶ را نتیجه به روی کار آمدن ترامپ و بیرون آمدن آمریکا از برجام و نه پویه ها ئ تضادهای سیاسی و اقتصادی درون کشور می داند. وی هنوز پی به ماهیت ضد ایرانی و ضد مردمی رژیم جمهوری اسلامی و کارگزاران معمم و مکلای آن نبرده است، یا اینکه به آن آگاه است ولی به دلایلی به قول شاملو، “به تظاهر تزویر می کند”!
شیطان را هست اذن حق
هر آنچه کرد داشته حق
لکن تو راست ناممکن
بی عون خیل ملحق
از یسار و از یمین
ز پیش و از واپسین
هر گربزی رو نما
محروم نئی همچنین
هرکو ز ما دل برید
تو را به یاری گزید
قلم دادم دستتان
بر لوحتان پس کشید
گمراهان و مؤمنین
تانند شوند همنشین
از برکت گفت و گوی
با هم شوند بهگزین
اگر قرآن را به روشی که مورد تایید و اشاره خود قرآن است یعنی رعایت اتصال آیات هر سوره و کلیت قرآن بخوانیم به مبنا بودن رضایت اجتماعی میرسیم…
این رضایت اجتماعی با مساوات طلبی حاصل میشود…
خداوند نیاز همگانی را در اقوات زمین (آنچه برای ارتزاق انسانها لازم است) نهادینه ساخته است…کسی نباید بگوید چون من استعداد زیادتری دارم پس باید بیشتر برخوردار شوم…
اتصال آیات قرآن نتیجه اش رعایت اتصال و تعاون انسانهاست…
الگوی شیطانی نباید بر فضای جامعه حاکم باشد…الگوی خدمت به یکدیگر به فرمان خداوند و دوری از تکبر…این الگو مشابه سوسیالیسم است…پویایی و کنترل اقتصاد و سیاست در دست خود انسان هاست قرآن هدف و آداب و پیش فرض های لازم را بیان میکند…
بنابراین اسلام قرآنی با ایده های سوسیالیستی متلائم است…
البته نه اسلامی که با تفاسیر سفارشی قدرتمندان تهیه و طی اعصار و قرون مقدس نما شده است…
در جامعه سوسیال دموکراتیک مسلمانان متعقد به حکمیت قرآن میتوانند با معتقدین به سوسیالیسم زندگی مسالمت جویانه داشته باشند…
اجزاب سوسیالیست مذهبی و غیر مذهبی میتوانند در رقابت بر پیاده سازی هر چه مداوم تر ایده های جامعه محور خود باشند…سبقت در خیرات…
جامعه بر اساس رقابت آزاد و بر مبنای تنازع بقای حیوانی نه مورد تایید قرآن است و نه سوسیالیسم…
کمک انسانها به یکدیگر نه بر اساس صدقه و کمک های خیریه تحقیر کننده بلکه به فرمان لازم الاجرای الهی و برای توشه زیست خود کمک کننده ها در جهان دیگر است و…
این راه اصلی است…نه ایده هایی برای مبنای لذت هر چه بیشتر مادی برای تک افراد (هر چند با استعداد)….فردیت و رقابت نفس گیر و جهان گشایی و تکبر جهانی…
اقای نگهدار هنوز در رویای برامدن دموکراسی از درون صندوقهای رای هستن در حالیکه کلیه شئونات حکومتی اقتصاد . نیروهای انتظامی و تبلیغات صد در صد در قبضه اقلیت بالاست و بقیه مردم اخرین بازیکنان این نمایش در صف های رای خواهند بود.
فرخ نگهدار گرامی، آزموده را آزمودن خطاست! شما بدون پرداختن به دلایل ورشکستگی سوسیال دمکراسی، آن را تحت نام “نیروی سوم” می خواهید بعنوان گزینه ای نو روی میز بگذارید. و توجه ندارید یا نمی خواهید داشته باشید که هر نیرویی -حتی با پرچم چپ- که مجری، مدافع یا توجیه گر نئولیبرالیسم باشد، با شکست روبرو خواهد شد. همانطور که همه احزاب سوسیال دمکرات از آلمان تا یونان تاییدی بر این واقعیتند. شما در روبنا مانده اید و توجه ندارید که “همزیستی همه گرایش ها” آرزویی فریبنده اما ناشدنی است. شما چگونه با حفظ ساختارهای اقتصادی حاکم در ایران، که دیکته شده نهادهای مالی جهانی بوده و مورد تایید هم احزاب راست و هم سوسیال دمکرات جهانی بوده و می باشند، می خواهید به این همزیستی برسید؟ و کلا این همزیستی مورد نظر شما با همزیستی جاری کنونی در ایران چه تفاوت هایی خواهد داشت؟ جایگاه یک درصدی های بالا چگونه متحول خواهد شد و چه تغییری در سبک زندگی ۹۹ درصد باقی ایجاد خواهد شد؟ آیا در این همزیستی مورد نظر شما سلب مالکیت از زحمتکشان و غارت منابع ملی تحت لوای خصوصی سازی و کوچک و کوچک تر کردن دولت، تداوم نخواهد یافت؟ اگر خیر کدام تغییرات زیر بنایی را مد نظر دارید تا بتوانید به همزیستی ای بهتر از امروز برسید؟
مطالب معقولی بود و البته قابل بحث و نتیجه گیری.
بنظرمیرسد وجه مشترک خیلی ها میتواند همین دموکراسی و رای مردم باشد. اما با مختصات و تاریخ و تاریخچه ایران.
باید مزدوران و اتکا کنندگان به اجنبی قدرتمند، که پول میدهد و مزدور میخرد و وقتی استفاده اش تمام شد رهایشان میکند، را از صف اصلی ملت جدا کرد. منزویشان کرد.
آنگاه با پل زدن بین اصلاح گرایان در داخل و خارج و با سیاست های اعتدالی، و با تقویت و نهادینه کردن دموکراسی و واقع گرائی، و از جمله رعایت ارزش های سنتی و دینی مردم، گام به گام برای اصلاح و تثبیت حاکمیت ملت قدم برداشت.
آنها که عجله دارند که زودتر به قدرت برسند، به جائی نخواهند رسید.راه درست، دراز است و پر درد سر!
دیدگاهها بستهاند.