گزارشی از گفتگو با دکتر صائمی پیرامون پژوهش فلسفی

عباس حقایقی

یکی از دغدغه‌های اصلی پژوهش‌گران هر حوزه‌ای، ارائه‌ی مقالات در مجلات معتبر داخلی و خارجی است. برای من، دیدار و گفتگو با افرادی که در این زمینه موفق بوده‌اند، همیشه الهام‌بخش بوده و سعی کرده‌ام از موقعیت‌هایی که برای صحبت با این‌گونه افراد پیش می‌آید استفاده کنم و از تجربیات آن‌ها بهره‌ ببرم. یکی از این آدم‌ها، دکتر امیر صائمی از اعضای هیئت علمی و همچنین پژوهشگر پسادکتری در پژوهشکده فلسفه تحلیلی پژوهشگاه دانش‌های بنیادین (IPM) است. او علاوه بر کارنامه موفق در ارائه مقالات، گزارشی را با عنوان «ارزیابی پژوهش آکادمیک فلسفه در ایران در مقایسه با جهان» منتشر نمود که در فضای آکادمیک ایران و مخصوصا در دپارتمان‌های فلسفه، واکنش‌های جالبی را برانگیخت.

صائمی در این گزارش، مجلات علمی را از لحاظ کیفیت، به سه گروه B، A و C تقسیم می‌کند و پس از بررسی تعداد مقالات منتشر شده اساتید و دانشجویان ایرانی در این مجلات، به عنوان یکی از نتایج این پژوهش، پیشنهاد می‌دهد که بدنه‌ی دانشگاهی کشور باید نسبت به پژوهش آکادمیک و انتشار مقالات در مجلات حداقل رده‌ی C ترغیب گردند. همین امر دلیلی شد تا با او قراری بگذارم و از او بپرسم که برای رسیدن به این مهم، چه پیشنهاد‌هایی دارد. بخش‌هایی از صحبت‌های دکتر صائمی را (با گزینش و تلخیص) می‌توانید در ادامه بخوانید. البته این صرفا گزارشی است از گفتگوی دوستانه‌ام با ایشان و از ابتدا بنای انتشار و یا مصاحبه را نداشتیم.

+ من اگر بخواهم بطور خاص روی یکی از رشته‌های جانبی فلسفه مثلا فلسفه هنر کار کنم آیا نیازی به خواندن دیگر بخش‌های فلسفه هم هست؟
– شاخه‌های مختلف فلسفه تحلیلی معاصر در خیلی از جاها از نظر روشی نزدیک هم هستند. ممکن است کسی در فلسفه علم یا فلسفه زبان کار کند. اما همه مقالات و نوشته‌ها، اولا یک ساختار مشخصی دارند و ثانیا از نظر مسائل، به هم شباهت دارند. نه فقط از جهت موضوع که مثلا موضوع بازنمایی در فلسفه هنر وجود داشته باشد و در فلسفه ذهن هم باشد. بلکه نوع سؤالات و نوع جوابهایی که می‌دهیم هم به یکدیگر شباهت دارند. بنابراین برای من خیلی عجیب است که کسی بخواهد در یکی از حوزه‌های جانبی فلسفه کار کند اما از حوزه‌های اصلی فلسفه چیزی نداند.
بنابراین شما نباید معرفت‌شناسی را بدانید برای اینکه از یک موضوع معرفت‌شناسی در پژوهش خودتان استفاده کنید. بلکه باید آن را بدانید تا یک نحوه فکر کردن را یاد بگیرید و بدانید که چطور باید به یک سؤال معرفت‌شناسی پاسخ دهید. این کار باعث می‌شود تا شما ایده‌هایی را به دست بیاورید و بدانید چطور به سؤال خودتان پاسخ دهید.
شما الان در هر دانشگاه خوب مثلا آمریکا که برای دکتری بروید، از تعداد واحدهایی که باید بگذرانید، عمده آنها در موضوعات اصلی مثل متافیزیک و زبان و اخلاق و تاریخ فلسفه و … است و بعد چند واحد هم در حوزه‌ای که علاقه دارید و می‌خواهید رساله دکتری را کار کنید می‌گذارنید. پس درس‌های عمومی‌تر لازم است.

علاوه بر این، ما در ایران دکتری فلسفه اخلاق یا فلسفه هنر و … داریم. اما در فضای معمول دانشگاهی دنیا، دکتری فلسفه داریم و بعد یک فرد در چند حوزه تخصص یا مطالعه دارد یا مثلا تزش را در یک حوزه خاص از فلسفه کار می‌کند. بنابراین از یک فیلسوف انتظار می‌رود که در حوزه‌های مختلف فلسفه اطلاعات داشته باشد.
پس باید ابتدا این مشکل عدم آشنایی با حوزه‌های اصلی فلسفه حل بشود. حداقل در دو تا از این‌ها مثلا متافیزیک و زبان مطالعه داشته باشید. نه با این دید که این بحث به کدام بخش از کار من می‌آید. بلکه فی‌نفسه خودش را خوب بخوانید. فرض کنید یک مدت اصلا کارتان این است. یک فیلسوف خوب اصولا مسائل فلسفی را بخاطر جذابیت فلسفی‌اش در می‌یابد. حداقل به عنوان یک تمرین فکری آن را بخوانید.

+ شما یک نتیجه‌ای که در آن مقاله گرفتید این است که بدنه دانشگاهی، پژوهش رده C را انجام بدهند . من به عنوان یک پژوهشگر مسیر مشخصی را برای ارائه چنین مقاله ای نمی‌یابم. مشکل از کجاست و چطور باید مقاله نوشت و منتشر کرد؟
– جواب سوال شما دشوار است. چون مهمترین مشکلی که دانشجویان ما دارند این است که نه می‌توانند درست بنویسند و نه می‌توانند درست بخوانند.
در مورد خواندن باید طوری بخوانید که بتوانید بگوید در این بخش از کتاب، مسئله چیست، استدلال برای آن چیست و اعتراض به آن استدلال چیست. یعنی کم و بیش باید بتوانید درس بدهید. شما شاید بتوانید یک کتاب را در طول یک روز بخوانید. اما این خواندن به درد نمی‌خورد. باید دقیقا بدانید که مسئله چیست و راه حلش چیست. وقتی این کار را انجام دهید، به مرور زمان ذهن شما با روش‌شناسی مدرن در حوزه‌های مختلف آشنا می‌شود. یک مشکلی که اکثر دانشجویان ما دارند این است که وقتی به جزئیات نوشته می‌رسند، بی‌خیال‌ش می‌شوند. در حالیکه آن جزئیات تعیین کننده است. مثل نقشه گوگل است که باید هم قابلیت zoom in داشته باشید و هم zoom out. پس طوری بخوانید که بتوانید درس بدهید.

توانایی دیگری که باید داشته باشید هنر نوشتن است. راه اینکه بتوانید خوب بنویسید این است که شروع به نوشتن کنید و آن نوشته‌های اول را اساتید حتما می‌گویند که این چرت است و بریز دور! اما این کار را انجام دهید. از مقاله‌ها و نوشته‌های کوتاه شروع کنید (مثلا زیر ۴۰۰۰ یا ۵۰۰۰ کلمه) و سعی کنید از اساتید کامنت بگیرید. به چند نفر بدهید بالاخره یک نفر می‌خواند. مثلا از همان ابتدا بپرسید آیا کلا این نوشته بی‌ربط است یا لااقل در مسیر است. یک بار که بفهمید چرا کلا نوشته‌تان در باقالی‌هاست:)) دفعه‌ی بعد بهتر می‌نویسید.
نکته دیگر اینکه باید به طرز متمرکزی راجع به یک مسئله خاص بنویسید. من اکثر مقالاتی که در موسسات مختلف می‌بینم، یک گزارش طولانی است از اینکه x این را گفت و y آن را گفت. از اول تا آخرش همین است. راه درستش این است که مثلا بگویید فلانی چنین ادعایی دارد و چنین استدلال می‌کند و این استدلال به این دلیل غلط است. یعنی کاملا متمرکز.

مشکل بعدی در اکثر نوشته‌ها این است که به عمق نمی‌روند. مثلا وقتی می‌خواهند یک استدلال را رد کنند، ده اعتراض می‌آورند اما همه را در یک خط توضیح داده و رد می‌شوند. اما یک مقاله حرفه‌ای اینطور نیست. بلکه نشان می‌دهد که یکی از آن مشکلات وجود دارد ولی آن را بطور عمیق و دقیق نشان می‌دهد و همین کافیست. مقاله‌ای خوب است که تمام اعتراضاتی که نویسنده‌ی مقاله ممکن است به اشکال شما وارد کند و پاسخ دهد را بررسی کرده باشد و این عمق را نشان می‌دهد. در سنت کلامی خودمان هم همه همینطور بوده‌اند و زیاد می‌بینیم که گفته‌اند اگر فلانی چنین گفت پاسخش چنین است.

سعی کنید عمیق و متمرکز بنویسید. این دو نکته در مورد نوشته‌های علمی بسیار مهم هستند.

گفتن این‌ها یک حرف است و عمل کردن‌ش یک حرف دیگر. باید تمرین کرد. تمرین هم یعنی مقاله‌های قابل ارائه‌ی ۵۰۰۰ کلمه‌ای داشته باشید. راجع به چند مسئله مقاله داشته باشید. حتی اگر از اساتید در ایران نتوانید کمک بگیرید می‌توانید از اساتید خارج از کشور کمک بگیرید به این نحو که برای یک ژورنال ارسال کنید. شاید در ابتدا مقاله را رد کنند. اما به شما کامنت می‌دهند. مقاله‌های کوتاه شانس بیشتری برای کامنت گرفتن دارند. راجع فقط یک نکته خاص بنویسید. برای شروع هم به ژورنال‌های با کیفیت پایینتر ارسال کنید. کم کم که یاد گرفتید و پس از چندین سال تمرین و ممارست می‌توانید مقاله‌های بلندتری بنویسید که در ژورنال‌های درجه اول نیز منتشر گردند.

+ برای اینکه بدانیم مباحث روز در رشته خودمان کدام‌ هستند چه راه‌هایی را پیشنهاد می‌دهید؟
در مورد رشته فلسفه، یک راه مراجعه به مجله philosophy compass است. همانطور که از اسمش مشخص است به معنای قطب‌نمای فلسفه است و جایی‌ست که به شما می‌گوید که ادبیات بحث روز راجع به چیست.
راه دیگر اینکه مقالات تازه‌ای را بیابید که با موضوعات نزدیک به موضوع شما در ژورنال‌های مطرح چاپ شده‌اند. لیست ۲۰ ژورنال برتر رشته‌ی خودتان را داشته باشید. اصولا شما نمی‌توانید در یک ژورنال معتبر مقاله‌ای را چاپ کنید بدون اینکه به ادبیات بحث اشاره‌ای کرده باشید. اگر بخواهید ببینید ادبیات قبلی بحث چه بوده باید یک مقاله چندسال پیش مثلا سال ۲۰۱۰ را که در یک ژورنال خوب چاپ شده ببینید.

+ شما به عنوان امیر صائمی تا کنون چندین مقاله را چاپ کرده‌اید و ایده‌آلی که برای یک پژوهشگر متصور‌ هستید، ارائه تعدادی مقاله در مجلات معتبر است. اصلا چرا اینقدر تاکید روی مقاله دارید؟
ببینید فرض کنید شما مدعی هستید که کانت را می‌شناسید. اگر چنین است باید کسی که متخصص کانت است، کار شما را داوری کند تا مشخص بشود شما آراء و نظرات کانت را به درستی شناخته‌اید. ما مشکل «خودگویی و خودخندی» داریم. یعنی خودمان می‌گوییم که ما جواب هیوم و کانت را داده‌ایم اما حاضر نیستیم پاسخ‌مان را به یک هیوم‌شناس یا کانت‌شناس ارائه دهیم. اینکه شما بتوانید در هر موضوعی، تاییدی از متخصص آن امر بگیرید هم به شما اعتماد به نفس می‌دهد و هم شما را کمی فروتن می‌کند. پس مقاله‌نویسی خودش ارزش ابزاری هم دارد. باعث می‌شود علاوه بر فهم عمیق‌تر، فروتن‌تر هم بشویم.
ما اگر ماهیت کار فلسفی را چه آموختن چیزی به عموم بدانیم و چه یافتن پاسخ‌هایی برای سؤالات خودمان، در هر دو حالت؛ اگر متخصصان، کار ما را قضاوت نکنند چطور می‌خواهیم بفهمیم که از موضوعی پرت نیستیم و سؤالات را پاسخ داده‌ایم؟ بنابراین برای به بوته آزمایش گذاشتن ایده‌های‌مان باید نظر متخصصان را بگیریم.
برخی‌ها هستند که در موضوعات مختلف سخنرانی می‌کنند اما مقاله‌ای تا کنون ارائه نداده‌اند. باید پرسید که شما که تا کنون یک نوشته‌ی تخصصی در فلان موضوع نداشته‌ای، از کجا معلوم است که چیزهایی که داری به مردم می‌گویی درست است؟ اگر مقاله ننویسیم نمی‌توانیم ارزیابی درستی داشته باشیم که موضوعی را فهمیده‌ایم یا خیر.

دکتر امیر صائمی

+ یک توصیه‌ی عمومی که وجود دارد این است که برای ادامه تحصیل، فضای آکادمیک خارج از کشور را تجربه کنید. اگر بخواهید خیلی بی‌رحم باشید آیا خواهید گفت که کسی که به هر دلیل در ایران تحصیل می‌کند، نمی‌تواند به توانایی شخصی که در خارج تحصیل کرده برسد؟
– نه. ببینید چون مثال نقض برایش زیاد دارم. آدم‌هایی را می‌شناسم که خارج نرفته‌اند اما بهتر از خیلی از فیلسوف‌هایی هستند که من در خارج دیده‌ام. البته اگر کسی فرصت رفتن را داشته باشد خوب است که برود. مثلا همین بحثی که داشتیم. شما یک متنی را می‌نویسید بعد باید از افراد مختلفی تقاضا کنید که برای شما کامنت بگذارند یا فرضا شما باید اینجا بطور انفرادی مطالعه داشته باشید و پیدا کردن کسی که با شما مباحثه داشته باشد سخت است. اما وقتی آنجا کلاس می‌روید و با اساتید و دانشجویان صحبت می‌کنید، در کلاس مجبورید چیزی بنویسید و … فرایند آموزش با دردسر کمتری پیش می‌رود.

+ از نظر دسترسی به منابع چطور؟
– نه به لحاظ منابع فرقی بین اینجا و آنجا نیست. تقریبا به اکثر منابع دسترسی داریم. گفتم که اصلا مشکل این نیست. مشکل این است که آدم‌ها وقتی کتابی را می‌خوانند به جزئیات که می‌رسند، چون خسته‌کننده است به آن‌ها دقت نمی‌کنند و بنابراین اصلا خواندن این منابع فایده‌ای برایشان ندارد.

+ برخی‌ها معتقدند که مثلا در فلان موضوع، سؤالات اساسی فلسفی پاسخ داده شده و دیگر جای کار جدیدی وجود ندارد. این مطلب چقدر به نظرتان صحیح است؟
– دقیقا فهم من برعکس چیزی است که می‌گویید. ربطی به تحلیلی و غیرتحلیلی هم ندارد. من چیزی که بین اساتید و دانشجویان ایرانی دیده‌ام این است که می‌گویند برویم در جایی که کسی کار نکرده و موضوع تازه‌ای است کار کنیم. در حالیکه فهم من این است که یک فیلسوف خوب دقیقا می‌رود در همان central problem هایی که همه کار کرده‌اند کار می‌کند و در همانجا یک حرف تازه‌تری می‌زند. او در مسائل اساسی که قرن‌ها راجع به آن فکر کرده‌اند نکته‌ی نادیده شده‌ای را می‌یابد. من بهترین فیلسوفانی که در غرب دیده‌ام اینچنین بوده‌اند. اگر راجع به یک مسئله‌ی فرعی هم حرف می‌زنند حتما علاقه‌مند به آن مسئله بوده‌اند نه بخاطر اینکه کسی روی آن موضوع کار نکرده است.
مثلا چند وقت پیش خانم هارمن در دانشگاه پرینستون راجع به سقط جنین یک سخنرانی داشت. این موضوع یکی از موضوعات مهم روز است. پاسخی که خانم هارمن در این مسئله داشت، پاسخ متفاوتی از آنچه بود که تا کنون داده می‌شد. این فیلسوف درجه یک است که می‌تواند راجع به یک مسئله‌ی محوری، حرف تازه‌ای بزند. اما معمولا ما می‌گوییم که خب راجع به سقط جنین که حرف تازه‌ای وجود ندارد و مسئله‌اش حل شده است.

+ آیا می‌توان راجع به سنت‌های غیرتحلیلی، به روش تحلیلی عمل کرد؟ مثلا ایده‌های سنت خودمان را به روش تحلیلی بازسازی کنیم.
تحلیلی یک داکترین نیست. یک روش است. روش اینکه با دقت حرف بزنید و استدلال کنید و منظم بنویسد. شما می‌توانید راجع به دریدا و هایدگر هم به این روش کار کنید. بنابراین از این نظر، اصلا روش غیرتحلیلی روش اشتباهی‌ست.
نکته دیگر اینکه گاهی اوقات ما به دنبال حقیقت هستیم. در اینجا برای‌مان مهم نیست که این بحث در دانشگاه‌های غرب پیگیری می‌شود یا شرق. ما به دنبال پاسخی برای پرسش‌هایی اساسی هستیم. اما بعضی وقت‌ها، کارهای فلسفی کارهای تاریخی هستند. مثلا اگر ایده‌های فلسفی ابن‌سینا را با زبان شسته رفته‌ی تحلیلی ارائه کنیم یک کار تاریخی است که در خیلی از ژورنال‌ها هم پذیرفته می‌شود و کار معمولی‌ست. نوع سوم از پژوهش‌های فلسفی هم کارهای میانی هستند که البته کمی برای شروع سخت‌ترند. مثلا ببینیم آیا می‌شود از ملاصدرا استدلال‌هایی را درآورد که الان هم جالب توجه باشند؟ یا مثلا حرف‌هایی را زد که مربوط به مسائل امروز باشد اما ریشه‌هایش در کارهای ملاصدرا باشد. این کار جالب است اما سخت است.

منبع: پژوهش‌راه

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

یک پاسخ

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »