آرام. بیهیچ جار و جنجالی. گریزان از جار و جنجال بیخود و بیجهت. ولی سرشار از آرمان. آرمانی که در آرامش او مستور است. آرمانی که به پوستینِ محافظهکاری نغلتیده است و در حضیض همه مصلحتگراییهای بیسر و سامان، به نام و نشان و اتهامِ رادیکالیزم از ذهن و ضمیرش پاک نشده است. آرمانی که به حکم سیطرهی التقاط و آسمان و ریسمانبافیهای متلونِ این ایام ناخوش، در نزد کلی جماعت اصلاحطلب نام و نشاناش از زبانها افتاده و رنگ و نقش خود را گم کرده است.
ولی او، سرنوشت و سرگذشتِ او نماونمودی از این آرمان و آمال را روایت میکند. از چشم اوست که درد و رنج جان به لب رسیدهگان به شماره میآید. از ذهن و ضمیر آزادِ از خمیرهی التقاط اعتدال و اصلاح چون اوست که غم و غصهی پابرهنگان قلمی میشود. همانها که اصلاحطلبان را دستور رسیده است که در گیروگرفتاریشان داخل نشوید و سر در لاک خود فرو برید تا از تندباد جنگ و جدال کارگران و عملهی قدرت در امان بمانید.
او شاقول آمال و آرمان را از دست نداده است تا که بدین سرگردانیها و آسمان و ریسمان بافتنهای بیسر و سمان دربیافتد. او اضطرار و ضرورت آمال داشتن و آرمان اندیشی را یادآور میشود. او به همین نشوونمای آرام پر از سؤال و پر از تذکر، حضور و بروز آمال را جان میبخشد. از خموشی و گریختناش از ذهن و ضمیر حیات جامعه مدنی مانع میشود. در همهمه و در اوج قیل و قال همه نشانِ پریشانی و سرگردانی جنبش اصلاحات، راه فراموش شده را یادآور میشود. دلیل استیصالشان را متذکر میشود.
دکتر علیرضا رجایی، سمبل راه مقاوت و ایستادگی است. سمبل فحوای کلامی است که از زبان اصلاحطلبانِ این روزه، افتاده است. او جا مانده از همه اصحاب آرماناندیشی است که به سیطرهی استیصال و درماندگی اصلاحات در برج و باروی قدرت، از یادها رفتهاند و انگار که همه کاسه و کوزهها را بر سر این اصحاب میشکنند که مصلحت نمیدانند. که ضرورت نمیشناسند و به آزادیخواهی تمام و کمال، عقل دنیااندیشی را از دست دادهاند.
پسِ رخدادهای هشتادوهشت، مصلحتگرایی بیسروسامان قاعدهی روزگار شد و آمال و اندیشهی محصوران به فراموشی سپرده شد. ولی جنس و جنم دکتررجایی و سبک و سیاق اندیشهپردازی او، استیصال و کجروی آن راه کذایی را نمایان کرده و میکند. و امکان فرافکنیها و سیطرهی خاماندیشیهای اصلاحطلبان را ناممکن میکند. تا به یادونام و نشان راهی که از این محافظهکاری بیحدوحصر اصلاحطلبان میآورد؛ بتواند خلقالله را از خبط و خطای فاحشی که رخ داده است را آگاه کند.
او چون شمعی روشنی راه آتی را مینمایاند.