عباس عبدی، فعال و تحلیلگر سیاسی و از دانشجویان خط امامِ سابق، اخیرا در یکی از برنامههای تلویزیون « بیبی سیِ» فارسی، از تسخیر سفارت آمریکا در آبان ماه سال ۵۸، چهل سال پیش، دفاع کرد و آنرا موجه خواند. با دیدن این برنامه، به یاد مناظرات قلمیای که با ایشان در این باب، در تابستان و پاییز ۸۹، در نشریه « مهرنامه» داشتیم، افتادم. آن ایام، در اثنای مکاتباتی که با هم داشتیم، دریافتم که مواجهه ایشان با مسئله اشغال سفارت، بیشتر «معلّل» است تا «مدلّل» ؛ از اینرو پس از انتشار چهار مقاله، ادامه دادنِ بحث را بیفایده دیدم و قلم را غلاف کردم. در جایی که یکی دیگر از دانشجویان خط امامِ سابق و همفکر آن روز عباس عبدی، ابراهیم اصغرزاده، صراحتا از خطا و ناروا بودن آن اقدام سخن می گوید؛ کنشی که در جای خود قابل تحسین و تمجید است؛ اصرار عبدی بر موجه بودنِ اشغال سفارت آمریکا پس از چهل سال، اقدامی که ناموجه و پرهزینه بودن آن امروزه بر کثیری از شهروندان هویدا گشته و کم و بیش بدل به امری بدیهی شده، اسباب تعجب و تاسف و تاثر است.[۱]
جهت ایضاحِ خطایی که عباس عبدی در تحلیل قضیه اشغال سفارت آمریکا، همچنان بر آن پافشاری می کند، نقل فقراتی از مقاله « نقد از کدام منظر؟» که نُه سال پیش نگاشته شده، خالی از لطف نیست. به نظرم، در روایت و تحلیل کنونیِ عبدی از ماجرا، همچنان در بر آن پاشنه می چرخد و اصلاحی صورت نگرفته است:
«آقای عبدی در تحلیل خویش میان دومقولـه “تبیـین” و”توجیـه” خلـط کـرده اسـت. تمـام شـروطی کـه ایشان بر شمرده، نظیر کم سن و سال بودن آقای علوی تبار و همفکـرانش و مـسن بـودن بازرگـان، تـأثیر شگرف مرحوم شریعتی در شکل گیری مواضع جوانان آن زمـان و امـوری از ایـن دسـت بـه مـا کمـک می کند تا فضای آن دوران را بهتر درک کنیم و مؤلفهها و کنشگران دخیل درآنـرا بهتـرتحلیـل کنـیم. اما وقتی سخن از صحت و سقم ودرست و نادرست و ارزیابی به میان می آید،آنچه مهـم اسـت بررسـی ادله ای ست که طرفین له مواضع و مدعیات خویش اقامه کرده انـد؛ همـین و بـس. صـورت مـسئله روشـن است. “آیا قرائت انقلابی از اسلام موجه بوده یا نه؟”، “آیا اشـغال سـفارت آمریکـادر سـال ۱۳۵۸ موجـه بوده یا نه؟” و… این مسائل را هم می توانستیم بیست سال پیش بررسی کنیم، هم امروز وهـم بیـست سـال بعد. هم جوان هجده ساله مـیتوانـد در ایـن بـاب اتخـاذ موضـع کنـد، هـم روشـنفکرپنجـاه سـاله، هـم سیاستمدار شصت ساله وهم مورخ هفتادساله. پیشینه فرهنگی ـ معیشتی ـ معرفتـی افـراد صـرفاً حـدود و ثغور بحث را روشن می کنند، آنچه قوام بخش صحت و سقم مواضع ایشان اسـت، ادلـه ای اسـت کـه لـه مدعیات اقامه می کنند. اگرادله، مثبِت مدعیات باشد، موضع ایشان موجه خواهد بود ودرغیراینـصورت غیر موجه. هر چند جهت نگارش تاریخ اندیشه خوبـست مواضـع و آراء مرحـوم بازرگـان بـا ایـده هـای مرحوم شریعتی و مرحوم بازرگان قیاس شود، اما علی الاصول ممکن است جوان بیست ساله ای برخلاف تصور آقای عبدی، به میزان مکفی مطالعه کرده باشد و ادلـه ای کـه لـه مـدعیات سیاسـی وتـاریخی خـود اقامه میکند، در قیاس با ادله یک سیاستمدار و یا مورخ پنجاه ساله موجه ترباشد. باید ادلـه را بررسـی کرد و لاغیر. پس، برخلاف نظر جناب عبدی، چنین مقایسه ای دچار ابهـام نیـست و بـا بررسـی ادلـه، بـه قدر طاقت بشری، میتوانیم مدعیات صحیح را از سقیم تفکیک کنـیم وآنهـا رادر تحلیـل مـسائل آتـی بکاربندیم. آقای عبدی گفته اند: “فارغ از اینکه براساس آموزه های امروزی کدام دیـدگاه هـا درسـت یـا غلط بوده باشد”. مگرمیتوان باغیرازبکاربستن آموزه های امروزی در پی احراز حقیقـت بـود؟ ممکـن است روزگاری برسـد کـه در آن آمـوزه هـای امـروزی ناموجـه انگاشـته شـود؛ درآنـصورت مـلاک و محک های امروزی را کنار نهاده، از ابزار و ادوات معرفتی دیگری بهره مـیبـریم. امـا مادامی کـه آنهـا را موجه می انگاریم، چرا برای احراز معرفـت و زدودن گـزارههـای باطـل ازآنهـا مـدد نگیـریم. عقلانیـت اقتضا میکند که تا حـد ممکـن نظـام معرفتـی راغربـال کنـیم وآنـرا از گـزاره هـای غیرموجـه و رهـزن بپیراییم، در عین حال بر تعداد گزاره های موجه ومعرفت بخش آن بیفزایم. آیاعقلانی اسـت کـه بـرای انجام این مهم ازآموزه های امروزی استفاده نکنیم و یا ازآموزه های غیرامروزی بهره بگیریم؟ همانگونه که ویلیام جمیز گفت، در بررسی هرمدعا وتوسعاً هرنظام معرفتـی ای، بایـد علـل وعوامـل و انگیزه هایی را که باعث پیدایی فلان ایده وبهمان مدعا نزد کسی یـا گروهـی شـده از صـدق و کـذب و حجیت معرفتی آن جدا کرد. پرداختن به مقوله اول ما را از پرداختن به دومی بی نیـاز نمـی کنـد. مـلاک داوریِ معرفتی دومی است و نه اولی. دربحث کنونی، نهایتاً، یـا مواضـع و کـنش هـای مرحـوم مهنـدس بازرگان موجه بوده یا موجه نبوده است. یا تلقی انقلابی از کار و بار سیاسی باطل بوده ویا نبـوده اسـت. درس گرفتن از گذشته متضمن پاسخ گفتن صریح و صادقانه و بر شـمردن ادلـه خـویش در ایـن مـصاف است، درغیراینصورت بحث از حد تبیین فراترنم یرود. اینکه گفته شود مثلاً پس از پیروزی انقـلاب، انقلابی بودن نُرم زمانه بوده و چه گوارا در آمریکایی لاتین برخاسته بود، جوانـان در ایـران تحـت تـأثیر عمرو و زید بودند،… صرفاً ابعاد مسئله را روشـن مـیکنـد. همـین وبـس. پرسـش مهـم معرفـت بخـش و عبرت آموز در این میان این است که آیا آن مواجهه موجه بود یا نه؟ نگوییم این مسائل بایـد در ظـرف زمانی خود دیده شود؛ پاسخی کـه بـه کـرات درمناسـبت هـای گونـاگون گفتـه مـی شـود، چرا کـه ایـن کند وکاوهای معرفتی با مفروض گرفتن آن ظرف زمانی است و چیزی فراتـرازآن مـی جویـد ودر پـی بدست آوردن درستی و نادرستی و بطلان و موجه بودن آن مدعیات و کنش هاسـت.»
چنانکه در می یابم، عبدی در تحلیل خود از ماجرای تسخیر سفارت آمریکا پس از چهل سال، همچنان بر خطای عدم تفکیک میان « تبیین»[۲] و « توجیه»[۳] تاکید می ورزد. افزون بر این خطا، در گفتگوی تلویزیونی اخیر، ایشان حضور پررنگ و پرشور مردم در اطراف ساختمان سفارت آمریکا در آن ایام را دلیلی له روایی این عمل می انگارد. سخن غریبی است! با همین استدلال، قاعدتا می توان هر کنشِ خطایی را که در عالم سیاست رخ می دهد و طرفداران زیادی دارد، موجه انگاشت. همانطور که هانا آرنت، فیلسوف سیاستِ معاصر، به درستی در « آیشمن در اورشلیم» آورده، در جریان جنگ جهانی دوم، آدولف آیشمن، یکی از هزاران آلمانیای بود که تنها نگران شکست نخوردن آلمان در جریان جنگ بودند و عنایتی به پاسداشتِ حقوق بنیادین و وضعیت یهودیانِ اروپا در آن روزگار نداشتند. با این حساب، آیا می توان همدلیِ بخش قابل توجهی از مردم آلمان با رفتار هیتلر و ارتش او با یهودیانِ اروپا و بر پا ساختن اردوگاه «آشویتس» و یهودی ستیزی و یهودی کشی را موجه انگاشت؟ قاعدتا آقای عبدی، نظیر کثیری از مردمان اقصی نقاط دنیا، ذرهای با جنایات آلمانیها در جنگ جهانی دوم همدلی ندارند و بدون لحاظ کردنِ منافع و مضارّ شخصی ، از نگرشی که از آن می توان به منظر « ناظر آرمانی»[۴] تعبیر کرد، در این قصه پرغصه نظر می کنند و به سبب پایمال شدنِ حقوق بنیادین یهودیان و ظلم بیامانی که بر آنها رفته، این عمل را محکوم می کنند؛ هر چند که در آن ایام خیلی از آلمانیها موافقِ مشی و مرام هیتلر و رفتار ارتش آلمان بودند. پس عدّه و عُدّه زیاد، ابدا موجه کننده یک کنش سیاسی نیست؛ در مقابل، روایی و ناروایی آن، ارتباط وثیقی با شهودهای اخلاقیِ عرفیِ[۵] انسانهای پیرامونی دارد. با همین استدلال می توان گفت، مهم نیست سیصد هزار نفر یا سه میلیون نفر در آن شبهای پاییزی سال ۵۸، گرد سفارت خانه جمع می شدند و دانشجویان خط امام را تشویق می کردند. بلکه، آنچه اهمیت و محوریت دارد، عبارتست از نفسِ این رفتار سیاسی- حمله به ساختمانِ سفارت خانه یک کشور- و روا بودن آن. باید پرسید، آیا اشغال سفارت خانه یک کشور، امری موجه است یا نه؟؟ پرسشی که برای پاسخ گفتنِ بدان، باید به منظرِ ناظر آرمانی و شهودهای اخلاقیِ عرفی مراجعه کرد؛ کاری که جناب عبدی نمی کند و علاقهای به نگریستن به ماجرا از این منظرمهم و سرنوشت ساز ندارد. برخلاف نگاه ایشان، کثیری از ایرانیان، با عنایت به آثار و نتایجِ سوء ماجرای اشغال سفارت آمریکا طی چهل سال گذشته، و حجم زیادِ درد و رنج ملموس و هزینههای گزافی که برای اکثریت شهروندان در حوزههای گوناگون رقم زده و به بار آورده، از منظرِ ناظر آرمانی، با استدلالی که می توان آنرا استدلالی از منظر« فایده گرایی قاعده محور»[۶] انگاشت؛ بر ناروا و ناموجه بودن این اقدام گواهی داده و در این باب قضاوت کرده اند.
منابع و پانوشتها
[۱] لینک دو مقالهام در این باب، تحت عناوین « نقد از کدام منظر؟» و « اما واقعا مسئله چیست؟» که آن روزگار منتشر شد و اکنون در دو اثر « ترنم موزون حزن» و « ورق روشن وقت»ام گنجانده و بازنشر شده در زیر قرار گرفته است؛ علاقه مندان می توانند مقالات را بخوانند. لینک دو مقاله آقای عبدی را نیافتم؛ اگر پیدا می کردم اینجا قرار می دادم تا خوانندگان، تصویر جامع الاطرافی از مباحث نُه سال قبل پیدا کنند:
http://soroushdabagh.ir/pdf/۴۸.pdf
http://soroushdabagh.ir/pdf/۱۵۸.pdf
[۲] explanation
[۳] justification
[۴] ideal observer
[۵] common-sensical moral intuitions
[۶]Rule-Utilitarianism
3 پاسخ
چجوری نظر بدیم که سانسور نشه؟
با سلام. برخی از نظرها صرفا غلط است و نیاز به مناظره ندارد. برای مثال بنده بگویم که زمین مسطح است. حالا مناظره کنیم که هست یا نیست اتلاف وقت است. و بعد بگویم که هم هست و هم نیست که نه سیخ بسوزد و نه کباب. اینکه صدها هزار نفر ، حتی ملیونها نفر یک نظریه غلط را باور دارند دلیل صحت آن نظریه یا عقیده نیست. لطمهای که این گروه به کشور و مردم ما زدند قابل بخشایش نیست.
هر پدیده ای را باید تا حدی ساده کرده تا بهتر بتوان بدون پرداختن به حاشیه ها به دلائل وقوع ان و پی امدهاش رسید. بعد از ۴۰ سال من به این نتیجه رسیدم که اشغال سفارت امریکا نوعی تله برای کشاندن پای امریکا به خلیج فارس توسط ایران و ایجاد جنگ ایران و عراق و ادامه جنگهای پایان ناپذیر نیابتی و فروش اسلحه ودر نهایت ایجاد نا امنی و جنگهای صلیبی و کنترل جریان نفت در این منطقه بود .
دیدگاهها بستهاند.