اخیراً فیلمهایی از مسابقات تیم تراکتورسازی با دیگر تیمهای فوتبال منتشر شده است که برخی از تماشاچیها اقدام به دادن شعارهای تجزیهطلبانه و بعضاً نژادپرستانه کردهاند. سوالی که برای بسیاری پیش آمده، این است که، چگونه کسانی به عنوان هواداران تیمی که وابسته به یک نهاد نظامی است، به راحتی هر شعار ضد انسانی، ضد وحدت ملی، نژادپرستانه و تجزیهطلبانه میدهند و نهادهای مربوطه، ازجمله نهادهای امنیتی که به کارگر و معلم و دانشجو و روزنامهنگار و فعال حقوق زنان و فعال سیاسی و … رحم نمیکنند، اقدامی در مقابله با این نوع فعالیتها انجام نمیدهند؟
پاسخ روشن است. چون این خود پروژهی نهادهای امنیتی است. اما چرا نهادهای امنیتی، چنین پروژهای را درانداخته و عملیاتی کردهاند؟
۱- تجربهی سرکوب منتقدین و معترضین به بهانهی مبارزه با تجزیهطلبی، یکی از تجارب به ظاهر موفق بوده است. مردم مظلوم کرد، سالهاست که به بهانهی مبارزه با تجزیهطلبی سرکوب میشوند، احکام سنگین زندانهای طولانی مدت و اعدام میگیرند و در سکوت خبری و بدون کمترین توجهی از جانب جامعهی مدنی، احکامشان اجرا میشود. نزدیک به ۴۰ سال است که علیه فعالان سیاسی و مدنی این بخش از کشور عزیزمان، به اتهام تجزیهطلبی، فضای سنگین امنیتی برقرار کردهاند و اجازهی هیچ اعتراض مدنی و سیاسی به آنها نمیدهند.
حال برنامهشان این است که با استفاده از نیروهای خود و سوءاستفاده از احساسات ضد حکومتی که در سراسر ایران رشد و عمق یافته است، اقلیتی را ترغیب کنند که در آذربایجان نیز جریانی تجزیهطلب راه بیاندازند و با امکاناتی که در اختیارشان میگذارند، به تبلیغ و ترویج خود بپردازند. در واقع نهادهای امنیتی دارند فضا را برای سرکوبهای شدید، در صورت اعتراضات احتمالی آینده آماده میکنند. در آذربایجان سالهاست که شاهد اعتراض جدیای نبودهایم. حتی در بزنگاههایی که در ایران شاهد اعترضات سراسری بودهایم، کمتر تحرک جدیای را در آذربایجان شاهد بودهایم. با این حال اما، حاکمیت به شدت نسبت به آغاز اعتراضات در یکی از استانهای پرجمعیت و تاثیرگذار ایران در هراس است و به هر ترفندی دست میزند که به بدترین شکل ممکن، هراعتراض احتمالی در این استان را سرکوب کند. چه بهانهای بهتر از اتهام تجزیهطلبی میتواند این فرصت را به قوهی سرکوبگر حکومت بدهد؟
باید توجه داشته باشیم که بسیاری از ایرانیان، حتی منتقدین و مخالفین حکومت نیز با تجزیهطلبی مخالفاند و سرکوب به این بهانه را تایید یا در مقابلش سکوت میکنند. همین حالا زیادند کسانی که از نهادهای امنیتی میخواهند که با کسانی که در استادیومهای فوتبال شعارهای تجزیهطلبانه میدهند، برخورد کنند. این نشان میدهد که افکار عمومی آمادهی پذیرش چنین سرکوبی هست و آن را تایید میکند. پس بر مردم آذربایجان است که از هماکنون فکری به حال فردای خود کنند که اگر مجبور به اعتراض شدند، زیر ماشین سرکوب نظام له نشوند.
۲- نظام جمهوری اسلامی، به شدت نگران اعتراضات مردمی و گسترش ملی آنهاست. در بسیاری از تحلیلها و خبرهایی که در بولتنهای داخلی برای نهادهای حاکمیتی تهیه میشوند، هشدار نسبت به خطر اعتراضات اجتماعی و گسترش سریع آن در تمام کشور وجود دارد. نهادهای امنیتی با درانداختن پروژهی تجزیهطلبی از یکسو و برانگیختن حس ملیگرایی از سوی دیگر، در تلاشاند که هرگونه وحدت ملی علیه استبداد داخلی را مانع شوند. آنها با این کار بین مردم تفرقه ایجاد و حتی آنها را علیه هم بسیج میکنند. اقوام و مردم استانهای مختلف نسبت به هم در مقابل رنجی که نظام استبدادی و ناکارآمد به آنها تحمیل کرده است، بیتفاوت میشوند. این بیتفاوتی اجازهی گسترش اعتراضات را نمیدهد. بیتفاوتی مردم نسبت به رنجها و دردهای یکدیگر، موجب میشود که اگر مردم یک منطقه در رنجی عظیم فرو رفته باشند و نسبت به آن حتی اعتراضی داشته باشند، مردم دیگر مناطق نسبت به آنها بیتوجه و بی اهمیت باشند.
۳- بنابراین بیتفاوتی، وحدت ملی علیه استبداد داخلی ایجاد نمیشود. درواقع نهادهای امنیتی با این پروژه، بنیانهای انسانی و ملی هر نوع وحدتی علیه ظلمهای حاکمیتی را سست و نابود میکنند. هرگاه در آذربایجان اعتراضی شکل گیرد، کردستان و لرستان و خوزستان و بلوچستان و تهران و اصفهان و … بیتفاوت خواهند بود و با هموطنان خود در آذربایجان ابراز همدردی و همراهی نمیکنند. عکس آن نیز صادق است و هرگاه در جاهای دیگری از کشور اعتراضاتی شکل بگیرد، مردم آذربایجان بیتفاوت و بیتوجه برخورد میکنند. مردم ایران به اقوام و ملتهای مختلف و جدا از هم تقسیم میشوند که تنها در یک چیز مشترکاند و آن سلطهی حاکمیت استبداد و سرکوب است.
۴- اقوام مختلف نه تنها نسبت به یکدیگر بیتفاوت میشوند و هیچ تلاش و تحرکی برای وحدت علیه ظلم نمیکنند که خود عامل حکومت در سرکوب هموطنان خود نیز میشوند. روزی اگر مردم آذربایجان به اعتراض علیه ظلم استبداد برخیزند، حاکمیت به بهانهی جلوگیری از تجزیهی ایران و سرکوب تجزیهطلبان، از دیگر مردم و اقوام کشور برای سرکوب آذریها استفاده میکند. یا اگر در جای دیگری اعتراضی شکل گیرد از آذریها برای سرکوب آنها استفاده خواهد کرد. طبیعی است که از مردم عادی و شهروند برای سرکوب دیگر هموطنان استفاده نمیکند، اما از نیروهای نظامی هر منطقه برای سرکوب مردم دیگر مناطق استفاده خواهد کرد. مثلاً اگر در لرستان یا کردستان اعتراضی مردمی شکل گیرد، از سپاه آذربایجان برای سرکوب آنها استفاده خواهد کرد، یا اگر در آذربایجان اعتراضی جدی و گسترده شکل بگیرد، از سپاه دیگر مناطق برای سرکوب آنها استفاده خواهد کرد.
۵- با راه انداختن تبلیغات این چنینی در راستای اهداف تجزیهطلبانه، فضایی ایجاد میکنند که مردم و فعالان سیاسی از ترس تجزیه کشور، هرچه بیشتر دچار انفعال شوند. همین حالا، برخی از فعالان سیاسی با هرگونه اعتراض خیابانی به بهانهی سوریهای شدن یا تجزیهی ایران مخالفت میکنند. وقتی تجزیهطلبی چنین وسیع و راحت تبلیغ و بزرگنمایی شود، طبیعی است که این ترس عمق و گستره هم میباید و در تمام لایههای اجتماعی نفوذ میکند. این تبلیغات نیز دلایلی قابل استناد برای کسانی میشود که تجزیه ایران را نتیجهی اعتراضات مردمی و ضعف دولت مرکزی میدانند. در واقع این تبلیغات نمایشی است تا خطر تجزیهی ایران بیشتر و ملموستر و انفعال نیروهای سیاسی در روشهای اعتراضی بیشتر شود.
۶- نتیجهی دیگری که از این کار میگیرند، ترساندن مردم و امنیتی کردن فضای ورزشگاههاست. در واکنش به تبلیغات شووینیستی عدهای قلیل در ورزشگاه، شاهدیم که عدهای نهادهای امنیتی را دعوت به برخورد با این کنشها میکنند. در واقع دعوت از نهادهای امنیتی برای مبارزه با شعارهای تجزیهطلبانه بازی در زمین همان نهادها و کمک به پیروزی این پروژه است. چون آنها قصد دارند به بهانههای مختلف فضای ورزشگاهها، خصوصاٌ استادیومهای فوتبال را امنیتی کنند و جو را به مهار خود درآورند. شرایط بحرانی اقتصادی و سیاسی، فضایی مهیا برای اعتراضات اجتماعی است و ورزشگاههای فوتبال یکی از مکانهایی است که پتانسیل این نوع اعتراضات را دارند. پس باید که از همین حالا فضاهای احتمالی برای اعتراضات را مهار و جو آنها را به شدت امنیتی کنند.
اما چرا رشد تبلیغات تجزیهطلبی را همزمان پروژهای خردهامپریالیستی هم میدانیم؟
مهندس سحابی در رابطه با تقسیم جهان به مرکز و پیرامون، معتقد بود که این تقسمبندی خیلی کلی است، اما جزئیات بسیاری درون خود دارد که برای سیاستورزی مناسب و اتخاذ راهبردهای منتج به نتیجهی بایسته، باید مورد توجه قرار گیرند. یکی از مواردی که ذیل این تقسیمبندی لازم به توجه ویژه است، امپریالیستهای جهان پیرامون هستند. وی تاکید داشت که در میان کشورهای جهان پیرامون، تضاد و تضارب، رقابت، منافع مشترک و غیرمشترک، تضاد منافع و … بسیار است. لذا ما باید نسبت به روابطمان با کشورهای پیرامون، دقت لازم را داشته باشیم که نسبت به منافع ملی ما سلطهی امپریالیستی پیدا نکنند. از قضاء، مهندس سحابی کشوری را که به عنوان خطر بالقوهی برقراری رابطهی امپریالیستی با ایران مثال میزد، ترکیه بود.
حال این مناسبات و کشورهایی که در تلاش برای برقراری چنین مناسباتی در جهان پیرامون هستند را خرده امپریالیسم مینامیم. ترکیه نسبت به کشورهای خاورمیانه و ازجمله ایران در تلاش است که نقش یک خرده امپریالیسم را ایفا کند. ترکیهی امروزی، به واسطهی تهدیدهای امنیتی جدیای که از ناحیهی اقوام و ملتهایی که طی تقسیمات بعد از فروپاشی عثمانی، ضمیمهاش شدهاند، حس میکند، در تلاش و برنامهریزی است که این تهدیدها را کنترل و بعد به نفع خود کند. ترکیه کشوری است که بعد از فروپاشی عثمانی به وجود آمده و جغرافیای امروزینش از قدمت تاریخی برخوردار نیست. جغرافیای امروزین ترکیه، نتیجهی ضمیمه کردن بخشی از جغرافیای دیگر کشورهاست که کمترین قرابت تاریخی و ملی را با ترکیه داشته و دارند. بنابراین همیشه از ناحیهی این بخشها احساس خطر میکند و احتمال سربرافراشتن جدایی طلبیشان را خطری بالقوه میداند. حمله به کردستان سوریه و کشتار و پس راندن کردهای این منطقه نیز پروژهای برآمده از این احساس خطر است. بنابراین ترکیه با برنامه تلاش میکند که احساسات تجزیهطلبانه و شووینیستی را در دیگر کشورهای منطقه، از جمله ایران برانگیزاند تا با القای احساس چنین خطری، حکومتهای استبدادی منطقه را در سرکوب اقوام، با خود همراه کند.
مسالهی دوم ترکیب جمعیتی ترکیه است. تعداد زیادی از جمعیت ترکیه را مردمی تشکیل دادهاند که قرابت تاریخی و ملی با ترکهای صاحب حکومت و قدرت ندارند. برای نمونه، کردها حدود یک سوم ترکیب جمعیتی ترکیه را تشکیل دادهاند. صاحبان قدرت در ترکیه، از هر جناح و گروه و گرایشی، همواره نگاهشان به این بخش از مردم کشورشان، نگاه به غریبه و شهروند درجه دومی بوده است که هر وقت فرصت شود از ترکیه جدا خواهند شد. پس در برنامهی خردهامپریالیستی ترکیه نسبت به ایران، ضمیمه کردن بخشی از ایران به کشور خود به منظور تغییر نسبت جمعیتی و نیز در صورت جدایی بخشی از این کشور، بخشی دیگر را به آن اضافه کند، بوده است. بنابراین سیاست و برنامه است که بر تبلیغات پانترکی در آذربایجان ایران افزوده است.
اما موفقیت این پروژهی امنیتی – خردهامپریالیستی، بدون وجود بستر مناسب، ممکن نیست، که متاسفانه حاکمیت تمرکزگرای استبدادی ایران این بستر را طی بیش از سه دههی گذشته مهیا کرده است. بیتوجهی به نیازهای اولیهی مردم ایران در هرکجای این خاک، بیتوجهی به ضرورت توسعهی همهجانبه و ملی، اعمال خشونت و خفقان در سراسر کشور، درگیریهای غیرضروری و ایران بر باد ده با کشورهای منطقه و جهان، سماجت بر باورهای غلط و ضد منافع ملی، رعایت نکردن حقوق بشر و حقوق شهروندی، برخوردهای امنیتی و ضدانسانی با واقعیات جاری سیاسی و اجتماعی، رشد فقر و بیکاری و فساد و تورم، رکود اقتصادی و سقوط روزافزون مردم به زیر خط فقر، بیتوجهی و له کردن کرامت انسانی ایرانیان و … همان بستر مهیایی است که جمهوری اسلامی ایجاد کرده است.
حال در چنین شرایطی چه باید کرد نیروهای تحولخواه چیست؟
طبیعی است که باید نقدها را متوجهی مبدایی کنیم که این بستر را فراهم کرده است. باید همچنان بر حقوق بشر و شهروندی تاکید و آن را از حاکمیت استبدادی مطالبه کنیم. باید به تمام مردم ایران حق اظهار نظر دهیم و در فرآیند گفتگو به نتیجهای درست و منطقی برسیم. باید حاکمیتی را مقصر بدانیم که با بیتدبیریها، سوءمدیریتها و اهداف و برنامههای ضدمنافع و حقوق ملی، بستری را فراهم کرده است که مردم ایران از خانهی خویش فراریاند و کشورهای همسایه با وقاحت تمام مناسبات خردهامپریالیستی ایجاد کردهاند. به قول مهندس بازرگان، استیلای خارجی و استعمار هم اگر حاکم شود، مقصر اصلی استبداد حاکم و بیلیاقتی مستبدین است.
یک پاسخ
مقصر را معلوم کردید.
حال چه باید کرد؟
با شعار، نه کار حکومت سامان میگیرد، نه مثلا اپوزیسیون.
دیدگاهها بستهاند.