شوخی با مسلسل ( قسمت دوم)
با مروری بر تفسیر حامد عبدالصمد
دورباطل خشونت و اهانت
معلوم نیست مرغ اول بوده یا تخم مرغ، معلوم شدنش هم مشکلی را حل نمی کند، یعنی هر چه مسلمانان تندتر و تیزتر واکنش نشان دهند، فرنگی ها و غربی ها هم بیشتر و بیشتر واکنش تند نشان می دهند و بر ضدیت با این خشونت دینی یا بهتر بگویم اسلامی واکنش نشان می دهند. هر چقدر هم که اهانت و تند گوئی علیه مقدسات مسلمان ها بشود، آنها برحجم خشونت و میزانش خواهند افزود، اتفاقا باج دادن به تروریست ها هیچ گاه راه خوبی نبوده و مفید نیست. متاسفانه فرانسوی ها در همزیستی با جریان های اسلامی سابقه خوبی ندارند. اغلب رهبران تروریست های دنیا آموزش دیدگان پاریس هستند و چپ اروپایی، بخصوص سبزها سال هاست برای گرفتن رای به اقلیت عرب و بخصوص مراکشی و الجزایری که به راحتی خریده می شوند و خلاف می کنند، باج داده است. در واقع چپ های فرانسه مثل پنیر کممبر بوگندوی فرانسوی محل تولید انواع ویروس و قارچ و باکتری اسلامی هستند. همانطور که سال ها طرفداران استالین در پاریس از دیکتاتور بزرگ حمایت می کردند، حالا هم چنین حمایت هایی وجود دارد. البته بدبختی فرانسه این است که سویه مقابل این ناسیونالیست های ضد خارجی در فرانسه همان چپ های دموکراتی هستند که خودشان از حقوق خارجیان دفاع می کنند و خودشان هم توسط آنها کشته می شوند.
(قسمت سوم)
در واقع منظورم این است که علت اقدامات تروریستی انتشار آثار تحریک کننده نیست، نقد و توهین و شوخی با همه ادیان سال هاست که در پاریس می شود، ولی قرار نیست که کسی با مسلسل به آنها پاسخ بدهد. کتابی مانند « بیست و سه سال» اگر امروز منتشر شده بود، صدها نفر در اعتراض به آن کشته می شدند، حتی درباره سلمان رشدی هم همین طور است. اگر آیات شیطانی امروز منتشر شده بود، سلمان رشدی تا حالا هفت کفن پوسانده بود. بسیاری از آثار تاریخی انگلیسی زبان درباره اسلام که چندین دهه قبل منتشر شده، اگر امروز منتشر شود خون ها ریخته خواهد شد. یا مثلا همین آمبروز پیرس در دائره المعارف شیطان شوخی های بسیاری با دین اسلام دارد که اصلا کسی به فکر آنها هم نیست. در واقع الآن موضوع چیز دیگری است. مسئله اصلی این است که مسلمانان امروزی در جهان، بخاطر دفاع از هویت خودشان چنین اعمالی انجام می دهند، و نه به دلیل اجرای احکام دینی یا خشم و ناراحتی شان.
(قسمت سوم )
نواب صفوی، مهدی رضایی، سعید مرتضوی
خشونت علیه روزنامه نگاران و بخصوص طنزنویسان نخستین بار نیست که در جهان اسلام رخ می دهد، چه علیه افرادی که در بیرون جامعه اسلامی بودند و چه آنان که بخشی از جامعه اسلامی به شمار می آمدند. میرزا آقاخان کرمانی نویسنده و روشنفکر و طنزنویس ایرانی اعدام شد، احمد کسروی توسط تروریست های فدائیان اسلام کشته شد، دفتر نشریه این هفته توسط مجاهدین خلق مسلمان منفجر شد، بعد از انقلاب ایران هم ده ها نویسنده ایرانی توسط حکومت مذهبی ایران در داخل و خارج کشور کشته شدند، دهها تن زندانی شدند و صدها نشریه و روزنامه توقیف شدند. بیش از شصت درصد طنزنویسان و کاریکاتوریست های ایرانی در دوران معاصر یا زندانی شدند، یا ممنوع القلم شدند یا به ترک کشور مجبور شدند. جنگ دینداران اعم از مسلمانان و پیروان ادیان دیگر با متفکران بطور اعم و شوخی سازان بطور اخص همیشه بوده است و اتفاقی که بر سر نشریه شارلی ابدو رخ داده اتفاق جدیدی نیست.
مغول های داعشی صحرانشین می آیند
داعش، قوم بربر وحشی و پر عصبیت اند، همچون مغولان قرن هفتم بر زمین دنیای اسلام راه می روند و می درند و سر می برند و می کشند. به راستی علت پیدایش آنان چیست؟ دلیل تاریخی بروز و حضور آنان چیست؟ بخشی از پاسخ را به نظرم در کتاب نه چندان بی عیب « حامد عبدالصمد» به نام « زوال جهان اسلام» می توان یافت. او معتقد است که علت گسترش و توسعه خشونت در جهان اسلام به دلیل زوال دنیای اسلام، احساس ویرانی و مرگ نزدیک و مانند تکان های تندی است که با احساس مرگ در انسان مشرف به موت رخ می دهد. در واقع افزایش خشونت در جهان اسلام به عنوان یک پدیده بیست سال گذشته، یا در حقیقت پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ در ایران، به همین دلیل است. حامد عبدالصمد جامعه شناس جوان مصری که در سال ۲۰۱۰ و پیش از اوجگیری انقلابات بهار عرب و تشکیل داعش از دل تکفیری ها و القاعده این کتاب را به عنوان پیش بینی و از زاویه فلسفه تاریخ نوشته است، توانایی فراوانی برای درک توسعه خشونت در دنیای اسلام در سالهای اخیر به ما می دهد. من تلاش می کنم با نگاهی از زاویه دید او به این موضوع بنگرم.
خشونت، واکنش تمدنی که در حال نابودی است
حامد عبدالصمد معتقد است تمدن جهان اسلام در حال زوال است. معتقد است که همانگونه که اشپنگلر به درستی معتقد بود تمدن مسیحی یا در واقع تمدن غرب در حال سقوط است، نشانه هایی که او ارائه داده بود، بر تمدن اسلامی امروز هم صدق می کند. وی از قول اشپنگلر می گوید: « با آغاز پیری این تمدن، آتش روح آن رو به خاموشی می گذارد. این نیروی کاهش یافته تلاش می کند تا یک بار دیگر، مانند عصر کلاسیسیسم که همه فرهنگها خاموش شده آن را می شناسند، دست به یک آفرینش بزرگ بزند؛ و یا مانند عصر رومانتیک غمگنانه به یاد دوران کودکی اش می افتد. و سر آخر این تمدن، خسته، دلزده و سرد، شوق خود را برای بودن از دست می دهد و مانند امپراتوری روم مشتاقانه از نور هزار ساله به تاریکی عرفان بدون روح، به دامن مادر، به آرامگاه ابدی بازمی گردد.»
از این نگاه، تحلیل اشپنگلر از سالهای زوال تمدن غرب ( مسیحی) شباهت به وضع امروز جهان اسلام دارد. مسلمانانی که نمی توانند به جهان مدرن پناه ببرند و برای فرار از آن به دیانت خود پناه می برند. بقول عبدالصمد: « صفوف اسلام گرایانی در برابرم دیدگانم می آیند که خود را در برابر روح زمان می بندند و هنوز شیفته اولین امت اسلامی خیالی در مدینه هستند.»
چنین تصویری را در نومسلمان هایی که به داعش پیوسته اند می توانیم ببنیم. البته منظور عبدالصمد از جهان اسلام، دین اسلام نیست، بلکه اسلام به عنوان یک فرهنگ و یک تمدن است. از این رو معتقد است که دنیای اسلام در حال زوال فرهنگی است. اگر فرض کنیم که زندگی در سه بخش آن قابل تعریف است، یعنی نان و اقتصاد، تفریح و بازی و فرهنگ ، امروزه کشورهایی مانند ایران، عربستان، ترکیه و اغلب کشورهای اسلامی دیگر، کم و بیش از نان و غذای غربی و از تفریحات و سرگرمی ها و تکنولوژی آنان استفاده می کنند، اما سعی می کنند از فرهنگ و اصول اخلاقی و فرهنگی آن دور بمانند:
« محو تدریجی علاقمندان به فرهنگ، مرگ هنر و جاافتادن فرهنگ نان و بازی( مصرف و تفریح) این ها همان پدیده هایی هستند که آدم می تواند با برداشتن عینک مذهبی خود به خوبی در جوامع کنونی اسلامی مشاهده کنند.» و می گوید: « کشورهای اسلامی به چنان ذهنیت مصرفی سقوط کرده اند که به نظر می رسد و هیچ راه حل معنوی برای خروج از این بن بست برایشان باقی نمانده است.»
دوگانگی زیستی در دنیای اسلام
به دنیای اسلام ثروتمند که اغلب حامیان مالی و انسانی داعش در آن زندگی می کنند و بخصوص ترکیه، قطر و عربستان سعودی نگاه کنید، این سه کشور از غذاها، وسایل رفاهی و تفریحات ساخته غرب استفاده می کنند، اما محتوای فرهنگی شان با آن تضاد دارد. مسلمانان امروز به راحتی از تولیدات و غذاهای دنیای غرب استفاده می کنند، تفریحات شان هم دقیقا همان تفریحات است، اما نه فرهنگ غربی را می پذیرند و نه خودشان تولید فرهنگی دارند. در واقع اسلام رادیکال توانایی فرهنگی مقابله با مادیگری مصرفی را ندارد، تا جامعه را متعادل کند، زیرا تفکر دینی به شکلی افراطی در برابر مصرف گرایی صف آرایی می کند و آنرا مورد لعن قرار می دهد.
عبدالصمد می گوید: « نتیجه این واکنش افراطی یک ترکیب انفجاری است که بسیار خطرناک تر از خود دیانت رادیکال است.» یعنی دیانت رادیکال مانند وهابیگری سعودی یا اخوان المسلمین یا شیعیان جمهوری اسلامی، در دوگانگی زندگی می کنند، اما گروه هایی مانند القاعده یا داعش برای گریز از این دوگانگی به واکنشی افراطی می رسند که از این اسلام موجود هم خطرناک تر است. دوگانگی موجود این است که در جامعه غرب در برابر ماتریالیزم و رفتار معنوی، با اتکاء به گنجینه فرهنگی فرهنگی عصر روشنگری و اومانیسم تعادل ایجاد می شود، اما در جوامع اسلامی محصولات مدرن بلعیده می شود، ولی ذهن به روی آن گنجینه فرهنگی بسته می شود. همین باعث یک انسان دوگانه می شود. همین دوگانگی « موجب فروپاشی دینی است که دیگر هیچ پاسخ سازنده به پرسش های جهان مدرن ندارد. … زوال فرهنگی است که ویژگی های اصلی خود را در تحول ناپذیری تعریف می کند….»
در واقع، چندان بیراه نرفته ایم، اگر بگوئیم که از دل این اسلامگرایی که با اشکالی از توحش و هجوم خود را نشان می دهد، نوعی احساس نابودی و ترس از توطئه دشمنان دین و هراس از بین رفتن دین وجود دارد. در واقع آنها که برای ارتش اسلام سربازان اروپایی می گیرند، می خواهند به خودشان بگویند که اسلام و تمدن اسلامی نه یک تمدن رو به زوال بلکه یک تجدید حیات است. ما به عیان می بینیم که قاهره پنجاه سال قبل با آن سینمای پراز تولید، آن موسیقی شگفت انگیز به لانه زنبور اسلامگرایان تبدیل شده. اسلامبول که ده ها سال مرکز تولید ادبیات و فرهنگ و موسیقی و فیلم بود، با سرعت و متاثر از اسلامگرایی به گذشته حرکت می کند. تهران از پنجاه سال قبل قدیمی تر و کهنه تر و ارتجاعی تر شده و حتی عربستان سعودی هم از سی سال قبل اسلامگراتر و دورتر از امکان یک زندگی متمدن شده است. از یاد نمی بریم که کابل، بغداد، دمشق و بسیاری دیگر از پایتخت های کشورهای مسلمان نشین، انگار با سرعت نور به عقب رفته اند. در همه این پایتخت ها مفتیان و مجتهدان و پیشنمازها از خطر نابودی اسلام حرف می زنند و گروه هایی از جوانان و زنان به حجابی روی آورده اند، که چهل سال قبل هرگز به این شدت وجود نداشت. دلایل آن را خواهم گفت.
ادامه دارد…
پدیده اسلام در بروکسل ( قسمت اول)
پدیده اسلام در بروکسل ( قسمت دوم)
پدیده اسلام در بروکسل- (قسمت سوم)
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…