طرح مساله
رهبری مبارزات مردم برای تغییر رفتار حکومت، یا برای تغییر حکومت، مستلزم وجود تشکلهای سیاسی است. رهبری این مبارزات ممکن نیست مگر آن که تشکلهایی که هدایتگر آن مبارزاتاند، خود رهبر معین داشته باشند.
تلاش رهبری نظام برای کنار زدن اصلاحطلبان و بیمعنا کردن انتخابات و نهادهای انتخابی، خواسته و ناخواسته معطوف به تقویت رهبری سلطنتطلبان و مجاهدین است. آقای خامنه ای خود در این زمینه سنگ تمام گذاشت. او رفتار بیرحمانه گزمگانش با مردم عاصی را «تقابل نظام با رضا پهلوی» وانمود کرد. تو گویی او دیگر ابا ندارد – به جای چهرههای مردمی و محبوبی چون آقایان موسوی و کروبی و خاتمی – این مردم گرسنه و عاصی، شاهزاده رضا پهلوی و خانم مریم رجوی را از جنس خود یا «فرشتگان نجات» بپندارند.
دستگاه رهبری نظام، طی یک دهه تلاش، موفق شده است اعتبار مجلس، رئیس جمهور و انتخابات را در ذهن میلیونها شهروند منتفی سازد. فسادی فراگیر از یک سو، و «فشار حداکثری و تحریم ها» از سوی دیگر خشم را در روح جامعه مندرج ساخته و سرنگونیطلبی را به سکه رایج، اما کمپشتوانه، بازار بدل کرده است.
تلاشها برای حفظ ارکان جمهوریت نظام، و برای به روز کردن جمهوری اسلامی از راه تغییرات تدریجی و مسالمت آمیز در ساختار حکومت و سیاست های آن، با دشواری های فزاینده مواجه بوده است.
رهبری سی ساله آقای خامنه ای رو به پایان است و میراث به جا مانده از او بیش از همه با پوچ کردن ارکان جمهوریت نظام، با منزوی سازی اصلاح طلبی و اعتدال گرایی، با بازگشت و رسوخ سایه و صدای سرنگونیطلبی و سلطنتخواهی به اعماق اقشار فقر زده ایرانی، قابل شناسایی است.
مدافعان جمهوریت، با اشراف بر این وضعیت دشوار، بر تلاش های خود، برای مقابله با آن افزوده اند. شمار همایشها، برآمدهای جمعی، به نام تشکلها یا با امضای نخبگان، با گذشته قابل قیاس نیست. اما این به معنای یک رهبری قابل اتکا برای هدایت مبارزات مردمی نیست. هنوز شهروندان معترض و عاصی صدای مدافعان جمهوریت را خوب نمیشنوند. این «کمشنوایی» به سطح فرهنگی جامعه و به ضعف جنبش جمهوری خواهی باز می گردد. جنبشی که مهم ترین ضعف آنان فقدان یک جبهه فراگیر و خلاء یک رهبری کارآمد برای سازمانگری، هدایت و پیگیری مطالبات مردمی است.
برخلاف مجاهدین، سلطنت طلبان و آن شورای تازه تاسیس، چهار تشکل عمده جمهوریخواه در خارج کشور هنوز نه در سطح ملی از یک نهاد رهبری شناخته شده برخوردارند و نه پیداست که رهبری کدام یک از جریانهای مدافع جمهوریت را تقویت می کنند.
گرچه رسانه های پرمخاطب فارسیزبان در خارج کشور بیش از گذشته فعالیت های مخالفان حکومت را پوشش می دهند؛ و گرچه شبکههای اجتماعی امکان سازمانگری و سمتدهی به فعالیت میدانی را صدها برابر کرده است. اما تا اینجا هنوز جمهوری خواهان ایران موفق نشده اند در برای دفاع از هستی آرمانی خود تحت لوای یک رهبری واحد عمل کنند.
اهمیت آنچه توسط نمایندگان این جریان ها در رسانه های پر مخاطب عنوان می کنند هزاران برابر بیش از زمانی است که موضعگیری آنها توسط اعلامیههاشان و از کانال وب سایت ها انتشار می یافت. این پوشش تلویزیونی، به همراه شبکه مجازی، فضای تازه ای برای فعالیت سیاسی در خارج کشور گشوده و توانمندی پرچم داران جمهوریخواه برای همراستا کردن نیروهای خود، و مقابله با تهاجم ولایت و سلطنت را به چالش کشیده است.
مطالعه موردی
نظر به تاثیرات این پوشش ها در تقویت یا تضعیف امکان شکلگیری رهبری میدانی برای آن تشکل ها، مفید است که نظرات ابراز شده توسط این نمایندگان در هر مورد زیر ذره بین قرار گرفته و درجه نمایندگی در آنها اندازه گیری شود. در اینجا مقصود از نمایندگی نه فقط بیان نظرات دستگاه رهبری هر تشکل، که فراتر از آن، دفاع از هستی اجتماعی، هویت تاریخی و انعکاس تمایلات توده حامیان و علاقه مندان به آن تشکل است.
در هفته های گذشته در شبکه تلویزیونی بیبیسی فارسی در قالب برنامه «به عبارت دیگر» مصاحبه های جداگانه ای انجام شد که مطالعه موردی آنها برای تشخیص درجه تکوین نمایندگی و رهبری در این تشکل ها مفید است.
حسن شریعتمداری، رهبر «شورای مدیریت گذار»، مسعود فتحی، نماینده «اتحاد جمهوریخواهان ایران»، و بهروز خلیق، عضو «حزب چپ (فدائیان خلق)» در این برنامه ها شرکت داشتند. من در سطور زیر درجه همخوانی اظهارات آنان را با تمایلات اعضا و هواداران آن سازمان ها رابررسی کرده ام.
۱- حسن شریعتمداری در برنامه به عبارت دیگر و در دیگر رسانه ها، همه جا بهجای دفاع از ضرورت گفتگوی میان ایران و امریکا و دعوت حکومت به تکیه بر دیپلماسی، از «فشار حداکثری و تحریم ها» دفاع کرده و از عزم شورا برای مراجعه به عربستان و اسرائیل و دولت ترامپ برای تسهیل شرایط گذار خبر داده است. گرچه این مواضع برای اکثریت مردم آزار دهنده و غیرقابل پذیرش است، اما تا آنجا که من اطلاع دارم در جوهره خود مورد پذیرش روح حاکم بر شورای گذار است و امر نمایندگی تا حدود زیاد رعایت شده است.
اما هرگاه شما به زبان و مواضع مهران براتی در برنامه اخیر پرگار، یا آنچه او و اسفندیار طبری در همایش جمهوری خواهان بیان کردند توجه کنید؛ هرگاه زبان و نحوه سلوک شهریار آهی و محسن سازگارا با غیرخودی ها، حتی با اصلاح طلبان حکومتی، را معیار بگیرید، در خواهید یافت که رفتار آقای شریعتمداری با شیوه عمل هموندانش زاویه معین دارد و کهنه تر است. زبان او در بینندگان این حس را تقویت می کند که ایشان با حق موجودیت دیگر نحله های سیاسی کشور مشکل دارد. اگر رویای شورای گذار گردآوردن وسیع ترین طیف مخالفان حکومت زیر یک چتر واحد باشد، زبان و رفتار حسن شریعتمداری با آن ناسازگار است. این زبان روح شورا و هموندان آن را نمایندگی نمی کند و منش و روش آنان را کج تر می نماید.
۲- شرکت مسعود فتحی در برنامه به عبارت دیگر به نمایندگی از اتحاد جمهوری خواهان بود. او جنبش های مدنی را تکیه گاه مبارزات مردم برای دستیابی به حقوق خود معرفی و تاکید کرد اتحاد جمهوری خواهان برای پیگیری اهداف خود صرفا به نیروی داخلی تکیه می کند و با مداخله قدرت های خارجی مخالف است. فتحی از مذاکره میان جمهوری اسلامی و ایالات متحده دفاع کرد. او تحریم ها و سیاست فشار حداکثری را محکوم کرد. او در معرفی مواضع اتحاد موفق بود و آنچه گفت با نگاه گسترده ترین طیف حامیان اجا همسویی داشت. او هیچ موضعی نگرفت که در اتحاد جمهوری خواهان تکیه گاهی قوی نداشته باشد. او روی تفاوت هایی که عموم فعالین و حامیان جمهوری خواهی مایلاند بین خود و اصلاح طلبان حکومتی ترسیم کنند، نیز انگشت گذاشت. اظهارات مسعود فتحی تمایز میان اتحاد جمهوری خواهان و شورای مدیریت گذار را در زمینه تحریم ها، تکیه بر قدرت های خارجی و مذاکره ایران و امریکا، محتاطانه اما به روشنی برای بینندگان توضیح داد. مصاحبه مسعود حفره های معین هم داشت. از جمله در زمینه الغا نظام و چگونگی آن. اما فتحی در این زمینه هم همان روح حاکم بر همایش جمهوری خواهان را بازتاب داد.
۳- صحبت بهروز خلیق با عنایت فانی، از نظر فرم اجرا و زبان، روان، ساده و صریح بود. توضیح او در زمینه هویت حزب چپ نوین، و تمایز آن با احزاب کمونیست و نظام شوروی، با دیدگاه های غالب بر حزب چپ و فدائیان همگونی داشت. اگر ابهامی در حرف های او بود ناشی از ابهام در مواضع حزب و حتی ابهام در مواضع چپ به طور کلی است. بحث خلیق در زمینه «شکل مبارزه با حکومت» و تاکید او بر ناتوانی یک پا و ضرورت تکیه بر پای دوم، تکیه بر اعتصابات علاوه بر تکیه بر تظاهرات خیابانی، با دیدگاه هایی که من از اعضای شورای مرکزی حزب و روح غالب بر کنگره آن سراغ دارم انطباق کامل داشت. او به نگاه منفی حزب چپ نسبت به انتخابات اشاره نکرد. البته فانی هم نپرسید. لذا این سکوت تخطی از مسئولیت نمایندگی نیست.
خلیق به سوال فانی درباره نظر فدائیان خلق نسبت به سیاست و خط مشی شورای مدیریت گذار پاسخ نداد و برخورد از بالای شریعتمداری را مانع شمرد. گرچه می دانیم که اقلیتی در حزب او سیاست و خط مشی شورای گذار را مانعی در راه همکاری و نزدیکی تلقی نمی کنند. اما مطمئنم که یک اکثریت قوی مخالف مواضع و خط مشی آن شوراست. امتناع فدائیان خلق از نزدیکی به شورای گذار به نوع برخورد حسن شریعتمداری مربوط نیست. آنها به حمایت آن شورا از فشار حداکثری و تحریم ها، به پیوند نزدیک آنها با دست راستی های افراطی در منطقه و در آمریکا، به تلاش آنها برای ائتلاف با نیروهای ضدلیبرالی هوادار رضا پهلوی اعتراض دارند.
فدائیان خلق بین همکاری یا مخالفت با راستگرایان حامی سلطنت سرگردان نیستند، آنها با هر نوع ولایت پذیری مرزبندی و مخالفت دارند.
تفاوت شورای گذار با حامیان رضا پهلوی
جالب است که علیرغم پوشش رسانه ای بسیار سخاوتمندانه برای شخص رضا پهلوی و دبیرکل شورای مدیریت گذار، تشکل های جمهوری خواه هنوز سیاست و رفتار مشترکی در قبال آنها تدوین نکرده اند. حتی تفاوت جنبش جمهوری خواهی با تمایلات مسلط بر شورای گذار و حامیان سلطنت نیز هنوز اجماعی نشده است. در سطور زیر کوشش شده محورهای این تفاوت ها واکاوی و پیرامون چشم انداز مناسبات آنها با یکدیگر، و با سایرین گمانه زنی شود.
به دلایلی که هفت سال پیش در مقاله «در باره نشست پراگ» (آذرماه ۹۱) در پانزده بند توضیح داده ام، یقین دارم که روح حاکم بر شورای گذار روحی ماندگار است و این را تحولات ۷ ساله اخیر نیز نشان داده است. این که این روح در جسم همین اعضای کنونی آن ماندگار می شود البته به همت بنیانگذاران و به چرخش زمانه بستگی دارد. آرزوی بنیانگذاران این شورا آرزوی اقشاری از مردم ایران است که می خواهند با پشتیبانی نیروهای دست راستی های، در امریکا و در منطقه، ایرانی بسازند متحد غرب به سرکردگی آمریکا. حامیان رضا پهلوی هم بخش عمده حامیان چنین ایرانی هستند.
تفاوت میان شورا و حامیان شاهزاده، بر سر رد و قبول «سرکردگی آمریکا» نیست. آنها هر دو در این باب متفق القول اند. روحیه و رفتار ولایی و ضد لیبرال حامیان شاهزاده مانع عمده است. طرفداران اندیشه لیبرالی راستگرا، از جمله مرحوم داریوش همایون، دهه ها کوشیدند حامیان شاهزاده را با موازین لیبرالیسم آشنا و همخو کنند. اما این کوشش ها تا اینجا نتایج محدود و دلسرد کننده ای داشته است. بخش عمده ای از حامیان رضا پهلوی، بعد از آمدن ترامپ، از مواضع «غیر لیبرال» به مواضع فحاشانِ «ضد لیبرال» در غلطیده اند. آنها به زبان «دوران آریامهری» برگشته و زیر پرچم مبارزه علیه «ارتجاع سرخ و سیاه» مبشر «عدم تحمل» و «نفرت» علیه هرنوع چپ گرایی و هر نوع اسلام گرایی هستند.
در چشم انداز: که با که متحد می شود؟
چنانچه تلاطمات سیاسی در ایران بالا بگیرد، و آرزوی فروپاشی جان های پرشمارتری را مفتون کند، بسیار بعید می دانم که بانیان شورای گذار وحدت با حامیان سلطنت را به پای همکاری با جمهوری خواهان قربانی کنند.
اما چنانچه سیر حوادث در ایران و جهان فضا را از نو برجامی کند، شورای گذار احتمالا همنوایی با تشکل های جمهوری خواه را بیش از وحدت با ضد لیبرال های سلطنت طلب، مفید خواهند یافت.
حزب چپ ایران (فدائیان خلق)، اتحاد جمهوری خواهان ایران، جبهه ملی ایران در خارج کشور، و همبستگی جمهوری خواهان تشکل هایی همسو هستند. آنها به رهبری دولت آمریکا در جهان اعتقادی ندارند و از همکاری برابر حقوق همه دولت ها در جهان حمایت می کنند. بر خلاف شورای مدیریت، نگاه این تشکل ها به امریکا، به نگاه محمد رضا شاه و فرزندش به امریکا شبیه نیست؛ با نگاه دکتر مصدق و مهندس بازرگان همراستاست.
این تشکل ها همه جمهوری خواهند و قدرت سیاسی را در مهار جامعه مدنی می خواهند. علیرغم برخی تفاوت نظرها، «گذار مسالمت آمیز و تدریجی» از نظام مبتنی بر ولایت فقیه به جمهوری مبتنی بر انتخابات آزاد، استراتژی آنهاست و ایجاد شکاف در حکومت شرط ضرور برای تحقق گذار مسالمت آمیز است. برای همه آنها مقاومت مدنی تاکتیک محوری، و جامعه مدنی تکیه گاه اصلی برای تولید این شکاف است.
از سوی دیگر طی سه دهه گذشته در درون و پیرامون حاکمیت جمهوری اسلامی تلاش های گسترده ای از سوی شاخه های مختلف اسلام گرایی، زیر عنوان اصلاح طلبی، برای حفظ یا تقویت عناصر جمهوریت و دموکراسی در کشور، و برای تغییرات سیاسی و ساختاری در جمهوری اسلامی جریان یافته است. تلاش های آنها متوجه تنش زدایی با امریکا، حکومت قانون، گشایش فضای سیاسی، افزایش تاثیر انتخابات در اداره امور کشور، بوده است. این تلاش های اصلاح طلبانه با حمایت گسترده و فعال طیف های چپ، دموکرات و لیبرال کشور پی گیری شده است.
طی ده سال گذشته هرچه زمان گذشته مواضع این دو طیف فوق، علیرغم هویت مذهبی و غیرمذهبی، در عرصه مسائل سیاست داخلی و سیاست خارجی سیر همگرایی داشته. آنها اکنون در زمینه اشکال مبارزه و منابع قدرت، در مورد ضرورت انتخابی بودن همه ارکان حکومت از راه برگذاری انتخابات آزاد، در مورد پذیرش حق موجودیت تمام کشورها و ضرورت گفتگوی مستقیم و تعامل گسترده با همه قدرت های بزرگ جهانی و منطقه ای، و از همه مهم تر، در زمینه ضرورت ارتباط مستقیم، همفکری، همکاری با یکدیگر، اتفاق نظر دارند. چشم انداز همکاری ها و مناسبات آن دو همچنان رو به گسترش است. موضع گیری اخیر آقایان موسوی، کروبی، خاتمی و بیانیه ۷۷ نفر، در اعتراض به کشتارها و محاکمه و مجازات عاملان و آمران اعتراضات، نشانه امیدبخش این همگرایی است. آنها مهم ترین و مطمئن ترین متحد استراتژیک جنبش جمهوری خواهی ایرانی هستند.
این که در سیر چرخش حوادث در کشور ما و در دنیا راه برای کدام نوع «گذار»، ناگهانی یا تدریجی، گشوده شود، از قبل قابل پیش بینی نیست. نوعِ گذار، فقط به قابلیت رهبران سیاسی برای جلب حمایت مردم مربوط نیست. رفتار حاکمان با مردم، و با قدرت های جهانی و منطقه ای، و نیز تحول در اوضاع امریکا، نیز تاثیراتی تعیین کننده دارند. این عوامل تناسب قدرت میان حامیان گذار «تدریجی» و «ناگهانی»، میان حامیان اندیشه «اصلاح طلبی» «براندازی»، میان «افراط گرایی» و «میانه روی»، در جامعه ایرانی را از بنیان دگرگون خواهند کرد.
چنانچه روندهای آتی، مثل دو سال گذشته، در راستای تحکیم دیکتاتوری فردی باشد، به احتمال بسیار جناح های سرکوبگرتر حکومت را به انحصار خود کشیده و ایران با شتابی متفاوت در مسیری از ۱۵ خرداد ۴۲ تا ۲۲ بهمن ۵۷ پیش رفته، حامیان گذار تدریجی میانه ی میدان را به سرنگونی طلبان خواهند باخت.
چنانچه فشار از درون یا تغییر در بیرون، باب مذاکره و تنش زدایی با آمریکا و متحدانش در منطقه بگشاید و در حکومت هم حامیان پر شمارتری پیدا کند، نقشه «گذار ناگهانی» باز به حاشیه رفته و چالش میان «گذار تدریجی به دموکراسی» و «حفظ ولایت مطلقه فقیه» باز خصلت نمای سیر رویدادهای آن خواهد شد.
و در مسیر این رویدادها همین جمهوری خواهان با پیشینه اسلام گرایی، و جمهوری خواهان با پیشینه سکولار، بار اصلی هدایت مبارزات مردم برای پیگیری مطالبات صلح طلبانه، آزادیخواهانه و عدالت پژوهانه را بر عهده خواهند داشت. رهبری متحد جنبش جمهوری خواهی ایران محصول همگرایی همین دو نیروست.
13 پاسخ
رضا پهلوی باید ختم سلطنت در ایران را کتبًا أعلام کند و از گذشته رها شود تا بسوی آینده ای باز در حرکت باشد و سایر احزاب و گروه ها هم خواسته هایشان را تا حد فقط دمکرات بودن بکاهند و همگی فقط کاندید ریاست جمهوری خود را معرفی کنند و از پرچم هم به سه رنگش بسنده کنند ، گذشته را بحال خود رها کنند ، بی کینه و انتقامجویی و عقده های سیاسی حرکتی برای سازندگی ایران نو را آغاز کنند ………
گذشته زنجیر وجودی و ذهنی ماست ، خود را از آن برهانید ????
آقای محمد مینویسد رضا پهلوی دزدی نکرده. ممکن است لطفا بگویید ثروت میلیاردی خانواده پهلوی از کجا آمده؟ اصولا فرق بین این سوپر آقازاده و دیگر آقازاده های پیش از انقلاب با آقازاده های بعد از انقلاب در چیست؟
با سلام
جناب نگهدار حق دارد که نسبت به سلطنت بدگمان باشد .چرا که خود آن زمان را تجربه کرده . اما اینکه انقدر فک خود را مشغول کند که رضا پهلوی و سلطنت طلبان را لو لو نشان دهد آیا اندیشیده است که سلطنت موروثی حداقل . امتداد و بقایش در ولیعهدی است (فرزند دکور) که فعلا رصا پهلوی از این امر بی بهره است .
حال اگر و واقعا دغدغه گذار خواسته جناب نگهدار است . لطفا با اندکی تسامح و گذشت به صف یکی از دو طرف . یعنی مردم و یا نظام مستقر بپیوندد. تا گذار انجام شود .
البته مردم ایران با مردم سال ۵۷ خیلی تفاوت دارن و فرق جمهوری و حکومت ولایی و شاهی را خوب می دانند و اگر انتخاب قانون اساسی شود کفه ترازو به جمهوریت خواهد بود.
جمهوریت پارلمانی بیشترین رای را خواهد آورد.
.
“سلطنت طلب” نه
مشروطه خواه
بخش اصلی طرفداران پهلوی، مشروطه خواه هستن
متاسفانه اصلاح طلبان، حاکمیت و حامیان رجوی عامدانه از واژه “سلطنت طلب” استفاده میکنند.
البته بی تدبیری حکومت، رخوت و استمرار طلبی اصلاح طلبان کار را به جایی خواهد رساند که مردم حتی از سلطنت نیز حمایت کنند.
ایکاش به جای عداوت با شاهزادهی نیک اندیش و روشنفکر از او حمایت میکردید.
افسوس که تنفر و تبختر بخشی جدایی ناپذیر از هویت و سلوک فردی چپهای ایرانی است
پیر مردی ۷۸ ساله با ماسک اکسیژن بر دهان و یک کیسه دارو در دست ایستاده است.
تحلیل واقع بینانه ایست. جامعه ما ظرفیت پذیرش گروه صد درصد لائیک را ندارد و سلطنت طلبی هم نوعی بازگشت به عقب است. به هرحال بعد از انقلاب جامعه مزۀ انتخابات را چشیده است هرچند در دهه آخر مهندسی شده بود ولی باید اذعان کرد که بطورنسبی انتخابات در سیاست کلان کشور تاثیرگذار بوده است.
کاملا” درست است،
گرچه آقای مهندس موسوی آدم باسواد و دست پاکی هست لیکن، اگر همین امروز در این کشور رای گیری شود، بطور یقین رای هر ۳نفر آقایان کروبی، موسوی و خاتمی یکجا به رضا پهلوی نخواهد رسیــد و این عین واقعیت است در میان افراد خانواده های ایران امروز…!
گفتار تحلیلی جالبی بود. ولی فکر نکنم جمع کثیر اپوزیسیون بی خاصیت و فرصت طلب خارج کشور، که دریای بزرگیست به عمق یک بند انگشت، با آن موافق باشند.
یک نکته مهم در این مقاله و دیگر مقاله های نگهدار و همفکران “جمهوریخواه”شان وجود دارد، که همانا تأکید متعصبانه بر اتحاد جمهوری خواهان بجای اتحاد دمکراسی خواهان است. معلوم نیست جمهوری مورد نظر وی و همفکرانش چگونه می خواهد با وجود این طیف گسترده و ناهمگون که یک سویش اصلاح طلبان به اصطلاح جمهوری خواه، و سوی دیگرش مجاهدین سرنگونی طلب ِ انحصارجو هستند، یک جمهوری واقعی در ایران برقرار کنند. ضمن آنکه نگهدار و همفکرانش نگرشی کینه جویانه نسبت به شورای گذار و دبیرکل آن، حسن شریعنمداری، دارند. نگهدار بخوبی می داند که شریعتمداری یک جمهوریخواه تمام عیار است که البته برخلاف او به دمکراسی معتقد است- چنانکه این را در ترکیب رهبری شورای گذار می بینیم که طیف گوناگونی از جمهوریخواهان و مشروطه خواهان دمکرات را شامل می شود. وی در بخش دیگری از مقاله اش بدون هیچگونه سند و مدرکی محبوبیت موسوی و کروبی و خاتمی را بیش از رضا پهلوی و شریعتمداری می داند که بی پایه است. نظرسنجی نسبتاً معتبر “گمان” در چند سال پیش نشان داد که رضا پهلوی با فاصله زیادی از آن سه نفر محبوب تر ، و در همان حال طرفداران نظام جمهوری بیشتر از نظام پادشاهی است.به هرحال آینده درستی یا نادرستی مواضع و پیش بینی ها و پیشگویی های نگهدار و همفکرانش را نشان خواهد داد.
شما جناب آقای نگهدار، بارها از طرفداران شما شنیده ام که گفتند خدا پدرآقای نگهدار را بیامرزد که رفتاری همچون مسعود رجوی نکرد و ما را به کشتن نداد! اما، در مورد شما ها تاریخ درآینده خواهد نوشت که شما چگونه برای از بین بردن رقیب به امثال بازرگانها خیانت کردید! لیکن بدون تعارف مردم ایران در انقلاب بیشترین زیان را از امثال شما و گروهک شما و همچنین از جد شما مرحوم کیانوری و حزب صد در صد مرتجع توده دیده است واکنون نیز نه تنها شما بلکه اکثر به اصطلاح روشن فکران نشسته در غرب از اصل موضوع پرت هستید غیر از همان رضا پهلوی و آن گروه ققنوس…
زیرا، بزرگترین و بیشترین ضرر ما ملت ایران از فقر سواد سیاسی و دانش مدیریتی مدیرانش در تمام این چهل ویکسال بوده وهست!
شما آقای نگهدار، یه جوری از سلطنت و پهلوی لو لو می سازید که انگاری قبله گاه شما شوری امامزاده بوده و می باشــد!
رضا پهلوی هم باسواد هست و هم سیمستمدار واگر او برای انتخابات ریاست جمهوری خود را نامزد کند بدون شک بیش همه رای خواهد آورد ضمن اینکه ایشان نه دزدی کرده و نه دستش به خون آلوده است زیرا به هنگام انقلاب نوجوان بود،
باشما موافقم،
چپ گرایی و آمریکا ستیزی شما آقای نگهدار و امثال شما و نیز سلطنت طلبی شاهزاده و شاهزاده پرستان هر دو به تاریخ پیوسته اند. در بین نیروهای موجود فعلی همان شورای گذار واقع بین تر از بقیه است.
با سلام آقای بازرگان گرامی :هر وقتی من وشما بعد چهل ویک سال سیاه شهامت تغییر و قبول شکست از راهی که در ضدیت با نظام پادشاهی در پیش گرفته بودیم را میداشتیم ویا کسب میکردیم؟ایران می توانست بجای شباهت به کشورهای توسعه یافته به سمت کشورهای پس افتاده وفقر وفلاکت زاده نمیرفت!هنوز فرخ نگهدار ها کروبی ،موسوی وخاتمی و شما دل به تفسیر و استخراج زندگی و روش نو از لابلای کتب کهنه می گردید!!؟؟
لطفا برگردید ودنیایی نو و آینده ایی روشن را نوید دهید،مرحوم مهندس بازرگان چهل سال پیش از امروز شما نو اندیش تر واز یک قرن دیگر فرخ نگهدار (ارتجاع و استبداد) نوتر بود!!
دیدگاهها بستهاند.