«مویه کردن» رسم خوبی است. بالاخص به آن شکل که در سرزمین مادری من انجام میشود. به زبان مازندرانی «موری» مینامندش.
داستان از این قرار است که صاحبانِ عزا، مادر، پدر، برادر، خواهر و هر آنکس که خود را صاحب عزا میداند، گرد هم مینشینند و شرح جان باختن مرده را میدهند. با جزییات و به شعر. در جا میسرایندش. اینکه چگونه زندگی کرد، چرا مرد، آرزوهایش چه بود و ناکامیهایش کدام، «جان کند» یا «خلاص شد»، جوان بود یا پیر، پیمانه حیاتش را به تمامی سرکشید یا ناتمام رهایش کرد و نابههنگام رفت.
به تمامی تمرکز بر اوست که «نیست»، سنگ تمام میگذراند برایش. انگار روحش به شهادت فراخوانده میشود، که بیا و ببین که همهی داستان بر سر توست.
روایت کردن، «جان»بخشی ست، ادامه دادن است. نقطه مقابل مرگ و خواست کُشنده، که میخواهد همه چیز در سکوت تمام شود، دود شود و به هوا برود، جوری که انگار «او» هرگز نبوده و نزیسته است.
روایت، احضار کردن «مرده» است در خلال موجهای سوگوار بدنهای زنده که با کوبیدن بر پاها و زاریها با هم هماهنگ میشوند. سرودن شعرهایی که در آن بر سر هر بند نام جانباخته تکرار میشود. گویی همزمان که شهادت زندگیست بر ناگزیری مرگ، «هل من مبارز» طلبیدن هم هست در برابر آن. با توسل به نامیرایی روایت.
شرح ماوقع که به پایان رسید، «موری»گر میگوید که بعد از این چه خواهد کرد؛ با جای خالی او، با علت مرگش، با یادگار او، کودکی اگر باشد یا مایملکی، نشانهای یا آرمانی. فقط ناله و فغان نیست یا دل سبک کردن. فرای آن است.
مردگانِ تمام شده، بی مویهگر رهاشدگانند. به حقیقت مردهاند. در لحظه مرگ به پایان رسیدهاند، بی ردی در آینده. پیروزیِ قطعی در این میدان با مرگ است که صاعقهوار آمده، سوزانده و رفته است.
و حالا … کشتهشدگان آبان ۹۸ «مویه گر» میخواهند. کسی که خود را صاحب عزا بداند، روح کشتهشدگان را حاضر کند و قصه را تمام و کمال روایت کند. از لحظهای که پا را از خانه بیرون نهادند تا زمانی که بر سر دست برگشتند، یا نه؛ در گوشهای از خیابان جان دادند، آرام، با ردی از خون بر سنگفرش، در میانه فرار دیگران، وقتی برای آنان دیگر دلیلی برای دویدن نبود.
روایت «آبان ۹۸» میتواند درک مفهوم خطی از زمان را به چالش بکشد، هفته آخر آبان ۹۸ را کش بیاورد تا ماهها و سالهای بعد. تا جایی که شوق حیات آن جانهای از کف رفته یاری میکند.
روایتگر میتواند وظیفه شام و نهار عزا و تدارکات را بدهد به دیگران. او دربست در اختیار «جانباخته» باشد، با شرح جزئیات زندگیش مانع از غلبه زودهنگام مرگ بر او شود. بگوید که آن روز نهار چه خورده بود، کجا زاده شده بود، چه کسی را دوست داشت و تیر کجایش را شکافته بود.
باید مانع از فرستادن تمام و کمال کشتهشدگان آبان ۹۸ به سرزمین مردگان شد، چرا که هنوز رد آنها در زندگی بر جای مانده است؛ تا زمانی که هنوز خون شسته نشده و سنگ قبرها گرفته نشده است. در بحبوحه سیاستورزی و محکوم کردن.
کشتهگانی که روایت نشدند، رنج ها و «زندگی»هایشان آنگونه که باید بازگو و دادخواهی نشد به هر بهانهای باز میگردند، مانند کشتهگان ۶۷، در زندگیهای شخصی، در تار و پود لباس سیاه مادرانشان که هرگز از تن به در نشد «حضور» دارند. در زندگی جمعی و سیاسی هم از میان یک صدای ضبط شده بر یک نوار کاست ۳۰ساله سر برمیآورند. منتظر، پرسشگر و دادخواه.
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…