زیتون: پیام میرحسین موسوی درباره اعتراضات آبان ماه، جدا از اینکه طرفداران ولی فقیه و شاه فقید را توامان رنجاند، برخی از تحلیلگران سیاسی را هم به اظهار این رای واداشت که این پیام بیپیامد نیست. اینکه پیامد این پیام چه میتواند باشد، ممکن است در اعتراضات بعدی جامعه ایران روشن شود. پیوستن نسبی طبقه متوسط به طبقات پایین در اعتراضات آبان ۹۸، برخلاف دی ۹۶، ممکن است در دور بعدی اعتراضات جامعه ایران در اثر همین پیام میرحسین موسوی تشدید شود. موسوی سیاستمداری است که ۳ میلیون نفر در حمایت از او به خیابان آمدند؛ جمعیتی که اکثرا عضو طبقه متوسط جدید بودند. همچنین موضعگیری اخیر موسوی، اگر ادامه یابد، چه بسا غول خفته تهران را از خواب بیدار کند و دوباره پایتخت را به مهمترین شهر معترض ایران بدل سازد. رضا علیجانی، فعال ملی-مذهبی و تحلیلگر سیاسی و سردبیر نشریه توقیفشده «ایران فردا»، در این مصاحبه چند و چون پیام میرحسین موسوی را برای خوانندگان زیتون وامیکاود.
در پیام مهندس موسوی درباره اعتراضات اخیر در ایران، آبان ۱۳۹۸ با شهریور ۱۳۵۷ و آقای خامنهای با شاه مقایسه شده بود. آیا این قیاس نوعی مجوز انقلاب علیه جمهوری اسلامی نیست؟
به نظر میآید آقای مهندس موسوی در این پیام کوتاه، کمتر حالت تجویزی دارد؛ عمدتاً حالت توصیفی دارد. یعنی آقای میرحسین بدون اینکه مرعوب و تسلیم روایت رسمی بشود و در حمایت از مردم به اما و اگر و لکنت بیفتد، صریحاً برخورد کرده و تعبیر «شهیدان بیگناه» را به کار برده است. این تعبیر آدم را یاد عاشورای سال ۸۸ میاندازد که آنجا هم مهندس موسوی در پیامش، از «مردم خداجو» نام برد. یعنی کسانی را که حکومت آنها را اراذل و اوباش و بیدین و ضد انقلاب توصیف میکرد، مهندس موسوی از آنها با عنوان امخداجو یاد کرد.
مهندس موسوی پرهیز و تردیدی ندارد که بگوید اگر عقبنشینی نکنید، شما هم مثل حکومت قبلی سرنگون خواهید شد.
آقای موسوی در این پیام اخیرش، میگوید حکومتی که به نام دین سر کار آمده است، مثل حکومت قبلی که غیردینی بود، دست به کشتار مردم زده است. و در پایان پیامش گفته است که نظام به عواقب کشتار میدان ژاله توجه کند و افراد نمیتوانند با صدا کلفت کردن و فرافکنی، این زخم عمیق را التیام ببخشند. یعنی از قضا حکومت را هشدار داده و گفته است اگر این مسیر را تغییر ندهید، انقلاب هم خواهد شد. در حالی که ترجیح آقای موسوی این است که مردم به حقوق خودشان برسند و حکومت در برابر مردم عقبنشینی کند. اما مهندس موسوی پرهیز و تردیدی ندارد که بگوید اگر عقبنشینی نکنید، شما هم مثل حکومت قبلی سرنگون خواهید شد.
سایت آقای مصباح یزدی مصاحبهای با ایشان منتشر کرده که آقای مصباح آنجا با زبان خودش آقای خامنهای را به دلجویی از کسانی فرامیخواند که بین آنها و آقای خامنهای رابطه حسنهای برقرار نیست. فکر نمیکنید مصباح یزدی هم مثل مهندس موسوی در حال هشدار دادن نسبت به عواقب مسیر فعلی نظام است؟
من البته حرفهای آقای مصباح را نشنیدهام. ولی فقط این را میدانم که الان آقای خامنهای از درون نظام هم تحت فشار است. نارضایتی از ایشان بسیار بالاست. به یاد داریم که آقای حیدری، نماینده مجلس، در گفتوگو با نشریه «ستاره سرخ» مصاحبهای کرد و گفت هر سه فراکسیون مجلس درباره حل معضلات اقتصادی کشور، با هم کار کردند و به این نتیجه مشترک رسیدند که باید سیاست خارجی کشور تغییر کند و با جهان مشکلاتمان را حل کنیم. یعنی حتی فراکسیون ولایی هم سیاست خارجی آقای خامنهای را تایید نمیکند. ولی مصالح و منافعشان باعث میشود در ظاهر کمتر اعتراض کنند.
حتی فراکسیون ولایی هم سیاست خارجی آقای خامنهای را تایید نمیکند. ولی مصالح و منافعشان باعث میشود در ظاهر کمتر اعتراض کنند.
به علاوه اینکه، نباید فراموش کنیم که خطر سرنگونی حکومت، خیلی از رانتخواران و روحانیان نزدیک به قدرت را نگران کرده است. اگر حکومت سقوط کند، بند ناف اینها از چاههای نفت قطع خواهد شد. ضمناً این افراد بعضاً کارهایی کردهاند که پس از سرنگونی حکومت نمیتوانند در افکار پاسخگوی آن کارها باشند. به هر حال این افراد نگران هستند و آقای خامنهای را به مصلحتاندیشی برای حفظ حکومت نصیحت میکنند. و البته در بین روحانیون و سیاسیون، احتمالا کسانی هم هستند که با جامعه ارتباط بیشتری دارند و از شدت نارضایتی مردم خبر دارند و یا از خونریزی، بنا به دلایل دینی و شرعی، راضی نیستند. ممکن است این افراد هم آقای خامنهای را نصیحت کنند. بنابراین من فکر میکنم در ایران جدا از اینکه حکومت اقلیت بر اکثریت داریم، در بین اقلیت هم اقلیتی – که سپاهیان و آقای خامنهای و بخشی از امنیتیها- به پشتوانه و هدایت آقای خامنهای، مشغول زورگوییاند و آقای خامنهای دچار استبداد رایی شده که شاه در سالهای آخر دچار شده آن شده بود.
اعتراضات دی ماه ۱۳۹۶ عمدتاً اعتراض طبقات پایین قلمداد شده است. در سال ۸۸، میرحسین موسوی رهبر اعتراضات طبقه متوسط جدید بود. به نظرتان حمایت موسوی از اعتراضات آبان ۹۸، که کم و بیش شبیه اعتراضات دی ۹۶ بود، چه تاثیری میتواند بر فضای سیاسی کشور بگذارد؟
این یک واقعیت است که اعتراضات دی ماه ۹۶ و بخش عمدهای از اعتراضات آبان ۹۸، اعتراض ناراضیان اقتصادی و معیشتی و جوانان ناراضی از تحمیلهای حکومت است. این جوانان هم عمدتا نزدیک به اقشار کمدرآمدند. اما در اعتراضات آبان ماه، ما شاهد حضور بخشهایی از طبقه متوسط هم بودیم. مثلا پویا بختیاری، که در جریان این اعتراضات جانش را از دست داد، مادرش فرهنگی است و پدرش کارگاه کوچک تولیدی دارد. گفتارهای اینها گفتارهای طبقه متوسط است؛ البته با رویکرد رادیکال به سیاست. و این رادیکالیسم وجه اشتراک این بخش از طبقه متوسط با طبقات کمدرآمد است. یعنی تمام ماجرا را نمیتوان به یک امر طبقاتی فروکاست. هر چند به هر حال میشود برش طبقاتی زد و این برش بخش مهمی از رخدادها را توضیح میدهد. اما طبقه متوسط فرهنگی هم از ابتدا به دو بخش تقسیم شده بود. یعنی بخشی از این طبقه در انتخابات شرکت میکرد و بخش دیگرش نه. این بخش دوم رادیکالتر بود و احتمال پیوستناش به اقشار کمدرآمد بیشتر بود.
آن بخشی هم که گاهی در انتخابات شرکت میکرد، الان با توجه به عملکرد دولت حسن روحانی، فراکسیون امید در مجلس و افراد راهیافته به شورای شهر تهران، ناراضی و ناامید شدهاند از مسیری که طی کردهاند و به همین دلیل رویکرد رادیکالتری پیدا کردهاند
اما آن بخشی هم که گاهی در انتخابات شرکت میکرد، الان با توجه به عملکرد دولت حسن روحانی، فراکسیون امید در مجلس و افراد راهیافته به شورای شهر تهران، ناراضی و ناامید شدهاند از مسیری که طی کردهاند و به همین دلیل رویکرد رادیکالتری پیدا کردهاند. نکته بعدی این است که آقای موسوی تبارش به جریان چپ مذهبی برمیگردد و در دوران انتخابات ۸۸ هم از نازیآباد شروع به فعالیت کرد و گفتارش عدالتخواهانه بود. اما الان چیزی که موسوی را تا حدی قابل توجه و برجسته میکند، این است که بخشی از جریان چپ ایرانی، اعم از مذهبی و غیر مذهبی، که رویکرد ضد امپریالیستیشان بر آزادیخواهیشان میچربد و همین امر باعث میشود قطبنمای حرکت سیاسی آنها درست کار نکند و در سطح جهانی در کنار دیکتاتورها میایستند و در سطح داخلی هم از سیاستهای ماجراجویانه ایران در منطقه بعضا حمایت میکنند، اما میرحسین در یک فرایند استعلایی به تدریج بر این نقیصه غلبه کرده و حالا میتواند بین آزادی و عدالت پیوند برقرار کند و قطبنمای سیاسیاش روی سوزن ضد امپریالیستی گیر نکند و به دموکراسی اولویت دهد. شاید ملیترین راه حل برای ایران این باشد که پویش ناراضیان سیاسی از طبقه متوسط و ناراضیان اقتصادی از طبقات پایین و ناراضیانی که نسل جوان جامعه را تشکیل میدهند و در هر دو طیفق وجود دارند، به هم پیوند بخورند و اعتراضات را گستردهتر و مدنیتر کنند و با این کار امکان سرکوب اعتراضات را کاهش دهند.
جمهوری اسلامی هم توان سرکوب دارد هم اراده سرکوب. با توجه به این دو مولفه، آیا افزایش شمار معترضین از طریق حضور طبقات گوناگون در اعتراضات، واقعاً میتواند اراده سرکوب حکومت را مختل کند؟
اینکه جمهوری اسلامی هم توان سرکوب و هم عزم سرکوب دارد، یک واقعیت است. مهندس سحابی در کلاسهای «پنجاه سال خاطره و تجربه»اش جمله بسیار مهمی گفت . آن اینکه، دیکتاتورها گاهی اوقات در وضعیتی قرار میگیرند که نمیتوانند از همه ظرفیتهایشان استفاده کنند. خانم اریکا چینووت ۳۲۳ جنبش اعتراضی را بررسی کرده و میگوید اگر ۳ونیم درصد جمعیت یک کشور به صورت فعال (نه به صورت موردی) در اعتراضات حضور داشته باشند، قطعاً پیروز میشوند. البته ایشان میگوید اعتراضات خشونتپرهیز، در قیاس با اعتراضات خشن، چهار برابر بیشتر جمعیت جذب میکنند.
نقطه ضعف جمهوری اسلامی، این است که نیروهای سرکوبش، عمدتاً از اقشار کمدرآمدند و با ایدئولوژی حمایت از مستضعفین تربیت شده است.
همچنین شانس موفقیت این اعتراضات، دو برابر بیشتر از اعتراضات خشن است. من خودم یکبار در زندان با یک فرد مرتبط با ساواک همزندان بودم. او نکتهای گفت که به لحاظ تکنیکی مهم بود. آن آقا گفت وقتی در چندین نقطه شهر تظاهرات میشد، ما با کمبود نیرو مواجه میشدیم. یعنی شهر از دست پلیس خارج میشود. تجربه انقلاب ۵۷ هم نشان داد وقتی که مردم از مردن نترسند، کار برای نیروهای سرکوب سخت میشود. من در همین اعتراضات ۹۸ چند صحنه دیدم که مامور در حال تیراندازی به یک فرد است ولی افراد دیگر فرار نمیکنند و به سمت آن مامور هجوم میبرند. اما در عین حال جمهوری اسلامی نشان داد که برای ماندن خودش حاضر است حمام خون هم راه بیندازد. اما نقطه ضعف جمهوری اسلامی، یکی این است که نیروهای سرکوبش، عمدتاً از اقشار کمدرآمدند و با ایدئولوژی حمایت از مستضعفین تربیت شده است. به همین دلیل الان آقای خامنهای باید با سستی تمام بگوید مستضعف به معنای اقشار محروم نیست.
از نظر ایشان مستضعف یعنی کسانی که حق سیاسیشان خورده شده است نه کسانی که حق اقتصادیشان پایمال شده است. با این تعریف جدید، مستضعفین رهبران بالقوه جهانند. یعنی خود آقای خامنهای و اطرافیانش که حقشان را در دنیا خوردهاند ولی بعدا رهبر جهان میشوند. به هر حال جمهوری اسلامی نیروی سرکوبش را با دو نگاه دشمنستیزانه و عدالتخواهانه تربیت کرده است. آمریکاستیزی یعنی تاکید مدام بر دشمن، عدالتخواهی هم یعنی حمایت از طبقات فقیر و محروم و مظلوم. بنابراین کشتن مظلومین با این نیرو، خیلی هم ساده نیست. مخصوصاً در شهرهای کوچک که همه همدیگر را میشناسند، نیروی سرکوب از یکسو ممکن است شناخته شود، از سوی دیگر کسانی را باید بکشد که آنها را میشناسد. بنابراین اگر سرکوب فرسایشی شود، قدرت نیروی سرکوب کاهش خواهد یافت. در واقع مقاومت مردم در یک روند طولانی، قدرت نیروی سرکوب را دچار فرسایش میکند. نقطه ضعف دوم جمهوری اسلامی در امر سرکوب معترضین، همان افزایش تعداد معترضین است که باعث میشود کنترل شهرها از دست حکومت خارج شود.
اگر سرکوب فرسایشی شود، قدرت نیروی سرکوب کاهش خواهد یافت. در واقع مقاومت مردم در یک روند طولانی، قدرت نیروی سرکوب را دچار فرسایش میکند.
البته ما امیدواریم نیازی به این سناریو نباشد. سناریوی بهتر این است که طبقه متوسط و طبقه کمدرآمد به هم نزدیک شوند و در اعتراضات مدنی، صدایشان را به گوش حکومت برسانند و حکومت هم عاقلانهتر رفتار کند و در برابر خواست مردم عقبنشینی کند. شاه اگر به جای تاسیس حزب رستاخیز به احزاب مجوز فعالیت میداد، روند حوادث در ایران به گونه دیگری میشد و نیازی نبود که در آبان ۵۷ به مردم بگوید صدای انقلاب شما را شنیدم. جمهوری اسلامی البته باید هم سیاست و هم ساختارش تغییر کند. یعنی قدرت در دست ولی فقیه و شورای نگهبان و نهادهایی از این دست متمرکز نباشد و توزیع شود. این امر یا در یک فرایند مسالتآمیز مثل آنچه در لهستان و شیلی و آفریقای جنوبی اتفاق افتاد، رخ میدهد؛ یا اینکه در یک فرایند غیر مسالمتآمیز، مثل رومانی و انقلاب ایران و لیبی حادث میشود. امیدواریم یک سناریوی ملیتر رخ دهد. در این صورت دیگر نیازی به محاسبه توازن وحشت و قدرت و خشونت نخواهیم داشت.
چرا اعتراضات عراق دو ماه طول میکشد و اعتراضات ایران چهار پنج روز؟
حکومت دو کشور متفاوتند. حکومت ایران از سال ۱۳۶۰ به بعد، نوعی سرکوب سیستماتیک را اعمال کرده است. نخبگان و نهادهای مدنی و تودههای خیابانی طی ۳۸ سال گذشته سرکوب شدهاند. از اعدامهای وسیع در دهه ۶۰ تا قتلهای زنجیرهای و جنبش سبز و دی ماه ۹۶. فکر میکنم ارعاب و سرکوب سیستماتیک، یک علت مهم ناپایداری اعتراضات در ایران باشد. تفاوت دیگر این است که حکومت عراق از جهان هم حساب میبرد ولی حکومت ایران مثل حکومت کره شمالی، از دنیا حساب نمیبرد و در واقع نوعی حکومت بسته نسبت به همه قواعد جهانی است.
حکومت عراق از جهان هم حساب میبرد ولی حکومت ایران مثل حکومت کره شمالی، از دنیا حساب نمیبرد و در واقع نوعی حکومت بسته نسبت به همه قواعد جهانی است.
علت سوم، اجمالاً این است که فردگرایی در ایران رشد کرده است. ما ایرانیها الان در اوج فردگرایی و اتمیسم اجتماعی هستیم. در حالی که جنبشهای اجتماعی نیازمند نوعی جمعگرایی یا دست کم تلفیقی از اصالت فرد و مصلحت جمع هستند. چنین چیزی در ایران امروز ضعیف است. ولی جامعه عراق، بویژه جامعه شیعی عراق که الان در اعتراضات این کشور نقش مهمی دارد، شاید هنوز به این حد از فردگرایی رایج در جامعه ایران نرسیده باشد. در عراق هنوز برخی ساختارهای جمعگرا وجود دارد. ولی مهمترین دلیل ماهیت حکومت عراق و فقدان سرکوب سیستماتیک در این کشور است.
انقلابیون سال ۵۷ بر «استقلال» تاکید زیادی داشتند. جمهوری اسلامی هم به مراتب مستقلتر از رژیم شاه بوده است. اما آیا همین مستقل بودن جمهوری اسلامی، یکی از علل توانایی این حکومت در سرکوب معترضین داخلی نیست؟
آنچه در جمهوری اسلامی هست، چیزی نیست که نیروهای انقلابی سال ۵۷ در پی آن بودند. استقلال در آن زمان به معنای موازنه منفی بین قدرتهای جهانی بود. موازنه منفی از دکتر مصدق به ارث رسیده بود و در دوران انقلاب تبدیل شد به نه شرقی، نه غربی. خلاصه منظور انقلابیون از «استقلال» این بود که ایران زیر بار سلطه هیچ کشوری نرود. این هم عکسالعملی بود به دخالتهای خارجی. بعد از جنگ جهانی دوم، بسیاری از کشورها از زیر یوغ استعمار آزاد شده بودند. وانگهی مداخلات قدرتهای خارجی در کار کشورهای غیر غربی بسیار زیاد بود. آمریکا در بیش از ۵۰ کودتا در گوشه و کنار جهان نقش ایفا کرده بود. کودتای ۲۸ مرداد هم در ایران رخ داده بود.
تلقی آقای خامنهای از جهان، تلقی بسیار عقبماندهای است. از نظر ایشان رابطه با جهان یا بر اساس سازش است یا ستیز. در این نگاه اصلاً منافع ملی وجود ندارد.
همه اینها موجب شده بود که استقلال برای انقلابیون سال ۵۷ مهم باشد. آنچه در جمهوری اسلامی اتفاق افتاده، انزوا است نه استقلال. اساساً تلقی آقای خامنهای از جهان، تلقی بسیار عقبماندهای است. از نظر ایشان رابطه با جهان یا بر اساس سازش است یا ستیز. در این نگاه اصلاً منافع ملی وجود ندارد. ایشان همه کشورهای جهان را مرعوب آمریکا میداند به جز ایران و کره شمالی. در حالی که بسیاری از کشورهای جهان، مثل هند و چین و مالزی و ترکیه و ژاپن و ویتنام، دچار تلقی عقبمانده جمهوری اسلامی از مفهوم استقلال نیستند. این کشورها مستقلاند و بین آنها، ژاپن و ویتنام سابقه جنگ با آمریکا را هم داشتهاند ولی الان رابطه خوبی با آمریکا دارند. یعنی بین دوگانه ستیز و سازش، که آقای خامنهای به آن معتقد است، کشورهای بسیاری در جهان وجود دارند که مستقلاند ولی نه ستیزهای با قدرتهای جهانی ندارند نه منافعشان را در برابر قدرتهای جهانی به باد میدهند.
فکر میکنید بعد از این پیام، میرحسین موسوی میتواند نقش خاصی در حرکتهای اعتراضی بعدی در ایران داشته باشد؟
به نظر میآید آقای موسوی به عنوان یکی از سرمایههای اجتماعی جامعه ایران که در بخشی از نیروهای سیاسی موافقان جدی دارد، بتواند هر از چندی موضع اجتماعی بگیرند، این موضعگیری در شرایطی که جامعه سیاسی تحت فشار است و تشتت آرا هم زیاد، در ایجاد انسجام کمک بکند. الان بخشی از جریان اصلاحی، برخلاف دی ماه ۹۶، با اعتراضات مردمی همسویی نشان دادهاند اما بخشی از این جریان هم ساکت است و بیشتر گرایش به رویکردهای انتخاباتی دارد. البته برخی از اصلاحطلبان حامی اعتراضات اخیر هم ممکن است گرایش انتخاباتی داشته باشند. در عین حال من احساس میکنم بین بدنه و بخش مهمی از سران جریان اصلاحی، فاصله افتاده است.
الان بخشی از جریان اصلاحی، برخلاف دی ماه ۹۶، با اعتراضات مردمی همسویی نشان دادهاند اما بخشی از این جریان هم ساکت است و بیشتر گرایش به رویکردهای انتخاباتی دارد.
بخشی از آن جریانی که در راس قرار دارد، مستقیم یا غیر مستقیم از حضور در انتخابات اسفند ماه دفاع میکند و پرچم سفید تسلیم را هم بالا آورده است که یعنی شما هر کاری بکنید، ما در انتخابات شرکت خواهیم کرد. بخشی از حضور مشروط حرف میزنند. بخشی مرددند و بخشی هم قاطعانه معتقدند مجلس دیگر از حیز انتفاع ساقط شده است. آقای کروبی از ضرورت اصلاحات ساختاری یاد کرده است. در شرایط کنونی که هم انتخابات را پیش رو داریم و هم اعتراضات را به تازگی پشت سر گذاشتهایم، اگر کروبی و بویژه میرحسین موسوی بتواند مصداقی درباره اصلاحات ساختاری بحث کنند، میتوانند در بدنه اجتماعی طرفدار اصلاحات ایجاد انسجام کنند. همچنین اگر میرحسین بتواند به تناوب درباره شرایط سیاسی کشور موضعگیری داشته باشد، مواضع وی میتواند یأس و انفعال را به امید و انگیزه بدل کند و نوعی همگرایی بین تلاشهای مدنی-صنفی و عرصه خیابان پدید آورد و در واقع عرصه خیابان را مدنیتر کند. این امور هر هر چند زمانبر است ولی باید از جایی شروع شود. سرمایه اجتماعیای که میرحسین و کروبی و خانم رهنورد دارند، میتواند به این امر کمک کند. البته این تاثیر را نباید بزرگتر یا کوچکتر از حد واقعیاش جلوه دهیم. این سه نفر نماد مقاومت هستند و مرعوب فشارهای امنیتی و تسلیم روایت رسمی نشدهاند و بر سر ارزشهایی والا ایستادگی کردهاند.
اعتراضات دی ۹۶
در مقایسه با سال ۸۸ وزن اجتماعی میرحسین موسوی کاهش پیدا نکرده است؟ بویژه اینکه در دی ۹۶ و آبان ۹۸ کسی راجع به رفع حصر شعار نمیداد.
اعتراضات کنونی در ایران و عراق و لبنان و شیلی و هنگکنگ، جنبشهای بیسر هستند. ما در سراسر جهان با موجی از اعتراضات اجتماعی شبکهای مواجهیم. در ایران هم چنین وضعی وجود دارد. به دلیل همین بیسر بودن جنبش، در اعتراضات دو سال اخیر شعاری درباره رفع حصر هم شنیده نشده است. بویژه اینکه این اعتراضات، در قیاس با اعتراضات سال ۸۸، توسط قشر متفاوتی از مردم صورت میگیرد. نکته مهم این است که نیروهای سیاسی بتوانند فکری بکنند برای پراکندگی و تشتت این اعتراضات؛ تشتتی که ناشی از ناامیدی مردم از راههای تاکنون طی شده است. دوم اینکه این اقشار معترض اساسا نماینده و سخنگوی خودشان را پیدا نمیکنند.
جنبش اعتراضی فعلی در ایران، شعار واحد ندارد، هدایت واحد هم ندارد. نقشی هم که رهبر یا رهبران یک جنبش باید بازی کنند، خود این جنبش بدون اینکه رهبر واحدی داشته باشد ایفا میکند.
رهبر یا رهبران یک جنبش اعتراضی یا یک انقلاب چه کار میکند؟ بدنه را هماهنگ و هدایت میکند، شعار و خواستههای واحد درست میکند، تاکتیکها و راهبردها را مشخص میکند و نهایتاً با آن جریانی که این جنبش بر ضد او شکل گرفته، مقابله یا مذاکره میکند. جنبش اعتراضی فعلی در ایران، شعار واحد ندارد، هدایت واحد هم ندارد. نقشی هم که رهبر یا رهبران یک جنبش باید بازی کنند، خود این جنبش بدون اینکه رهبر واحدی داشته باشد ایفا میکند. البته فکر میکنم اعتراضات جامعه ایران در این شرایط تاریخی، برخلاف سال ۵۷، دیگر نمیتواند رهبریِ واحد داشته باشد. شاید از این حیث در وضعی شبیه انقلاب مشروطیت باشیم که رهبران متعدد، اهداف نسبتاً واحدی را پیگیری میکردند. ما نمیتوانیم یک نفر را به عنوان رهبر انقلاب مشروطه معرفی کنیم. من فکر میکنم آینده ایران هم اینگونه خواهد بود. بنابراین افرادی نظیر میرحسین موسوی میتوانند یکی از رهبران و هدایتکنندگان لایههای مختلف اجتماعی باشند.
میرحسین به دلیل پیشینه چپگرایانه مذهبی گفتارش، با اعتراضات اقتصادی مردم همدلی دارد ولی در بین این معترضین نفوذی ندارد.
میرحسین به دلیل پیشینه چپگرایانه مذهبی گفتارش، با اعتراضات اقتصادی مردم همدلی دارد ولی در بین این معترضین نفوذی ندارد. اما اگر پیامهای او ادامه پیدا کند میرحسین میتواند مروجانی در میان نسل جوان و طبقه متوسط به پایین داشته باشد. روشنفکران و فعالان و احزاب سیاسی باید با خواستهای اقتصادی مردم ارتباط برقرار کنند و آنها هم از عرصه خیابان استفاده کنند. یعنی نترسند و صندوقمحور نباشند. آنها هم اعتراضات و تجمعاتی داشته باشند. همان طور که معلمان و کارگران تجمعاتی دارند، احزاب سیاسی هم میتوانند در حمایت از مطالبات اقتصادی مردم در خیابان حضور پیدا کنند و تدریجاً به صورت مدنی میتوانند با اقشار فقیر هم پیوند برقرار کنند. البته لازمه ایم امر تحمل حکومت است؛ چیزی که تا به حال ندیدهایم. ولی اگر فضای سیاسی و روشنفکری کشور به حکومت فشار بیاورد، حکومت شاید ناگزیر از تحمل اعتراضات شود. یعنی همان طور که گاهی صندوق رای مفید واقع شده است، اعتراضات خیابانی هم بیفایده نخواهند ماند. پیوستن احزاب سیاسی و روشنفکران به توده مردم ناراضی از وضع اقتصادی، و به تبع آن عقبنشینی حکومت در برابر خواستههای ملت، بهترین چشمانداز برای آینده ایران است ولی متاسفانه من زیاد به درک و شعور حاکمان مستقر در ایران خوشبین نیستم. آنها مسیری را میروند که شاه رفت و صدای انقلاب مردم را دیر خواهند شنید. بنابراین نه در صحنه اعتراض مدنی خیابانی بلکه در یک فرایند انقلاب ممکن است دوباره رهبران مختلف و متعدد در صحنه عمل اجتماعی به هم برسند. نهایتا آرزو میکنم سناریوی کمهزینهتری برای ملت ایران رقم بخورد و حکومت ایران سناریوهای پرهزینه را به مردم عاصی ایران تحمیل نکند.
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…
تردیدی نیست که تداوم نزاع اسرائیل و فلسطین که اینک منطقهی پرآشوب و بیثبات خاورمیانه…
تصور پیامدهای حمله نظامی اسرائیل به ایران نیروهای سیاسی را به صفبندیهای قابل تأملی واداشته…
ناقوس شوم جنگ در منطقۀ خاورمیانه بلندتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد. سهگانۀ…