در خیزش اخیر کشتهها بسیارند و دردمندان و زخمخوردگان انبوه و حجم فاجعه حیرتآور. جانهایی گرفته شدهاند که هر یک سوگنامهای را در خود میپرورند. اما آنچه فکر آدمی را در این وانفسای درد واندوه به خود مشغول میکند این است: آنکه میمیرد را همه میشناسند آدمیزاده ای است مثل همگان که روزی برای خواستن حداقلهایی از خانه خارج شده است و به خیل «رفتگان بیبرگشت» پیوسته است اما آنکه میکشد کیست.
ستاندن جان آدمی که با تو دشمنی و شناسایی ندارد، رهگذریست بینام. یا صاحب فریادیست که به ستیز نیامده است ،او میگریزد و تو به شکارش میروی، او میگریزد و تو در پی صیدش هستی. «تو» که هستی. «تو» به مثابه «قاتل».
مرگ در فرهنگ بستر سرفصلی جداست کیفیتها را تغییر میدهد. میراندن نیز! قاتل به طور معنیداری با دیگران فاصله پیدا میکند و هراس میآفریند و حاشیهای میشود، گویی آستانهای را شکسته است که نبایست میشکست. از تابویی عبورکرده است که گناهی همیشگی را با خود دارد. کشتنهایی که به واسطه ایمانی رخ میدهند نظامی معنایی را با خود دارند که این قاتلبودگی را توجیه میکنند و حتی بازی زبانی را نیز تغییر میدهند. قاتل به مجاهد تبدیل میشود یا به چریک. اما آنکه معترضی را در خیابان میکشد از این سیستم معنایی نیز بیبهره است توجیه شکستن تابویی قدرتمند چون «کشتن دیگری» به پشتوانهای قوی نیاز دارد تا کنشگر را در خود بگیرد و به او دلداری بدهد و عذاب وجدانش را کنترل کند .او بایست بتواند به این سوال که «به کدامین گناه کشته شدند» پاسخ بگوید و با این پاسخها برای خود آرامشی بطلبد. و اگر این فرایند با وقفه مواجه بشود و سیستم توجیهی موفق نباشد، مجاهد به قاتل تبدیل میشود. در سرزمین ما دوران ایدئولوژیهایی که به راحتی میکشتند و کشته میدادند از رونق افتاده است و این کشتهها روی دست کشندگان خواهند ماند، در فرهنگ عامه کهن مفهومی هست که «خون به ناحق ریخته صاحبش را میجوید».
کشتن به واسطه تابوشکن بودنش تیغی دو لب است، اگر میتواند هراس را عمیق کند و معترض خشمگین را به افسردگی و سکوت وا بدارد. در سویهی دیگر میتواند باعث عمیقتر شدن نفرت و شکاف اجتماعی بشود؛ عمقی که به راحتی قابل ترمیم نیست. بنابراین آنان که به راحتی دستور کشتن میدهند بایست بدانند که اگر این کشتنها نترساند و به خانه نراند و به سکوت وا ندارد، خشم و کینهای را انباشته میکند که میل به سرنگونی و انتقام در آن جوش میزند و میتواند بنیادی را فرو بریزد. بنا براین بر بالای پشته کشتهشدگان قهقه مستانهزدن ،همیشه نشانه پیروزی نیست که میتواند نظرگاهی باشد برای نظاره سیلی که از دور دست چشمانداز را پر کرده است. با هر نهیب خود فریاد میزند که دروغی نیست به بزرگی: «پیروزی با ترساندن است».
2 پاسخ
تا زور و غلاده ترامپیسم و درهم کوبنده برجام بر ملت ایران حاکم است، حکومت بطور خود آگاه و ناخود آگاه، مجوز تحمیل فقر و گرانی و توجیه سوء اداره مملکت را دارد.
پس، فعلا، تا نوامبر آتی باید صبر کرد! چهل سال صبر، یکسال دیگر هم روش!
نباید به آسانی مردم رابه کشتن داد. تر و خشک با هم سوخته میشوند. و منطقی نیست.
اپوزیسیون اگر در میانشان اهل عقل و درک و احساس هست، باید دلش برای مقتولان و مصدومان ملت (معترضین، آشوبگران، و حتی نیروهای سرکوبگر رژیم)، از همه رقم ! بسوزد. و الا کراوات زدن و چیز خوردن و در رادیو و رسانه دست زدن برای معترضان، هیچ هنری نیست که نیست!
تاریخ را بن ارخه است
معنای آن آر به دست
کارنامه ایست در آرشیو
پراکنده چون توده است
از قرآن خوان بس قصص
نمی یابیش بی گسست
قصاص را بین یکی فرض
تا ظلم یابد پس شکست
ملت نشد گر پیگیر
ذلت بر سر خود نوشت
دیدگاهها بستهاند.