جناب آقای خامنهای
رهبر جمهوری اسلامی ایران
این نامه سرگشاده نیست، در واقع نامهای است برای شخص شما که چون هیچ راهی برای رساندن آن به دستتان ندارم، اجبارا منتشر میکنم. این نامه را از این رو نمینویسم که به ادامه عمر حکومت شما علاقمندم، جایی برای علاقه باقی نگذاشتید، اما متاسفانه منافع حکومت و کشور چنان در هم آمیخته است که حفظ کشور برای آدمی مثل من مهمترین موضوع است. چرا که:
یک، کینههای بزرگی علیه کشور ایران ایجاد شده و کشورهایی مانندآمریکا، عربستان و اسرائیل و بخش مهمی از کشورهای همسایه اگر حکومت ایران در معرض خطر قرار بگیرد، از هیچ کوششی برای ویرانی کامل آن فروگذار نخواهند کرد.
دو، علیرغم افزایش امید اجتماعی در چند ماه گذشته که به دلیل ناکامیهای تروئیکای آمریکا اسرائیل عربستان است، خطر اصلی در داخل کشور است و حفظ امنیت مرزها و امنیت بینالمللی به معنای وجود امنیت در داخل نیست. چرا که فضای اجتماعی کشور غرق در یاس و ناامیدی نسبت به آینده است و تا حداقل شش ماه تا یک سال آینده این وضع تغییر نمیکند. هر بحرانی در این مدت بهسرعت میتواند تبدیل به یک شورش و اعتراض خونین شود.
سه، کشور به دلیل اداره غلط اقتصاد، وضع اجتماعی، وضعیت سیاسی و وضعیت فرهنگی و تبلیغاتی، در شرایط بیهنجاری و فروپاشی ناشی از بیهنجاری است. خودکشیهای فراوان در معرض عمومی، خودکشیهای خیابانی فریادهای افرادی است که حاضرند بمیرند و فقط بگویند این شرایط برای زندگی قابل تحمل نیست. این صدا را باید بشنوید. این صدا، صدای مردمان مظلومی است که مشکل نان و آبرو و حفظ خانواده و شرف خود را دارند. کشتن خانواده به دلیل احساس بیشرافتی جنایت است، ولی این بیشرافتی را الزاما پدران و مادران بد ایجاد نمیکنند. حکومت متاسفانه شرایط زندگی شرافتمندانه را از افراد سلب کرده است.
چهار، احتمال سقوط حکومت از نظر من زیاد نیست، اما اگر آمار کشتهها به دویست و سیصد و هزار برسد، حتی اگر کشور باقی بماند هم دیگر عمر نظام سرآمده است. و کشوری که برای هر اعتراضی دست به جنایت بزند، مقبول مردم نخواهد بود. در چنین حالتی دومینوی سقوط علیرغم داشتن نیروی سرکوب ممکن است. یادتان باشد که در اول ماه مرداد ۵۷ رولزرویس میخواست در ایران کارخانه بسازد و ایران می خواست به افغانستان ۷۱ میلیون دلار وام بدهد، از آغاز ماه مرداد تا زمانی که شاه صدای انقلاب ایران را شنید، یعنی ماه آبان، سه ماه بیشتر طول نکشید. حکومت پهلوی اگر در اواسط سال ۱۳۵۶ پذیرفته بود که انتخابات آزاد برگزار کند و مخالفان را در قدرت شریک کند، مطمئنا خمینی هیچ جایی در تاریخ پیدا نمیکرد و در همان نجف باقی میماند. حتی اگر در ماه اردیبهشت سال ۱۳۵۷ هم شاه همان تصمیمات را گرفته بود، هم شاه در قدرت میماند و هم کشور آرام میشد. منتهی «اعلیحضرت» محمدرضا شاه نتوانست بپذیرد که بخشی از قدرت را به دیگران بدهد. من به عنوان یک ایرانی که کشورم را دوست دارم، در انقلاب حضور داشتم و تمام عرصات سیاسی کشور را میشناسم به شما نه به عنوان مخالف حکومت، بلکه به عنوان یک شهروند دوستدار کشور از شما میخواهم بطور جدی به این موضوع فکر کنید. شما همیشه فرصت تجدید نظر کردن در تصمیمات خود را نخواهید داشت.
پنج، آقای خامنهای! من شک ندارم که بسیاری از نیروهایی که به دشمنان کشور تعهد مالی و حقوقی دارند، در حال برنامهریزی برای تغییر نظام هستند، هیچ تردیدی ندارم که مجاهدین خلق در این اتفاقات کوشش میکند نقش داشته باشد. مطمئن باشید جریانها تجزیهطلبی که روی تجزیه ایران کار میکنند مثل لاشخور بالای نقشه این کشور نشستهاند و به بوی خون میآیند.؛همان خونی که شما ریختید! همان خونی که بر زمین مانده است. اگر میخواهید لاشخورها نیایند خون نریزید، اگر نفرین نمیخواهید آدم نکشید. برای شما بسیار راحت است که دریابید چقدر از معترضان واقعا به مشکلات اقتصادی معترضند و چقدر به کل حکومت، و البته هر دوی اینها به هم وابسته است. اما باید امکانی برای اعتراض آزاد فراهم شود. اگر قیمت نان مردم یا قیمت بنزین مردم یک شبه سه برابر شود و مردم اعتراض نکنند، حتما آن جا قبرستان است، وگرنه جامعه زنده به یک دهم افزایش قیمت اعتراض میکند. واقعا کدام اعتراض مشروع تر از اعتراض به افزایش ناگهانی قیمت است؟ وقتی هیچ راهی برای اعتراض به قیمت نمیگذارید، وقتی مردم نمیتوانند با مجوز رسمی اعتراض کنند، آیا راهی جز سنگ به دست گرفتن باقی میماند؟ کشتن مردم گرسنه و پدران فقیر و مادرانی که نان شب شان را ندارند چه افتخاری دارد؟ وقتی نرخ کالا بالا میرود، امکان اعتراض سلب میشود، مردم به گلوله بسته میشوند، آیا غیرطبیعی است که مجاهد و سلطنتطلب فیلم اعتراض را پخش کند؟ وقتی خودتان کانال های ارتباطی اینترنتی را میبندید، غیرطبیعی است که کانالهای عربی سلطنتطلبی و آمریکایی و اسرائیلی پوشش خبری اعتراضات را بدهند؟
شش، آقای خامنهای! به مردم برای اعتراض فضا بدهید. تصمیمات ملی این چنینی را به معرض انتخاب بگذارید، مردم را در قدرت شریک کنید، بگذارید فقط مواجب بگیرانتان مدافع حکومت نباشند. کل مشکل جمهوری اسلامی سهیم نکردن بخش مهمی از مردم در قدرت است، از همین روست که در تصمیم گیریهای سیاسی فقط خودتان و دولتتان مدافع شما هستند، این امر کافی نیست.
هفت، از نظر من جمهوری اسلامی در حال حاضر برخلاف گفته بسیاری از تحلیلگران سیاسی نه در موضع ضعف که در منطقه در موضع قدرت است، اما این قدرت در فضای بین المللی و جهانی است. ایران امروز شبیه قلعه مستحکمی است که درون آن مردمی فقیر و گرسنه و ناراضی و غمگین و نومید زندگی میکنند، اگر میخواهید خودتان را نجات دهید الآن که به ظاهر شرایط خوب است این کار را بکنید، اگر شرایط بدتر شود، بعدها باید هزینه بیشتری بدهید.
هشت، یکی از شانسهای من در زندگی آشنایی با پیر دیر سیاست احسان نراقی بود، همیشه میگفت: این انقلابیها و اصلاحطلبان نمیفهمند که فکر میکنند سلطان را باید کشت یا اصلاح کرد، او اگر اصلاحکردنی بود که سلطان نمیشد، اگر هم کشتنی بود که کار ما کشتن نیست. میگفت: سیاستمدار باید در این مملکت سلطان را نصیحت کند که این یکی را نکش، این یکی را به من ببخش، از اعدام آن یکی بگذر. به او گفتم: حالا اگر مردم به تنگ آمدند و انقلاب کردند چه؟ نراقی پاسخ داد: این دیگر به ما مربوط نیست، ما میخواهیم کار به خون و خونریزی نرسد، اگر سلطان اینقدر عقل ندارد که دلش میخواهد با خونریزی بمیرد، این دیگر کار ما نیست. برود بمیرد.
نه، این خاطره را یکی از پیرمردهای اهل هنر از قول یکی از ادبای اهل سیاست که مورد اعتماد محمدرضاشاه بود، تعریف کرد. وی از طریقی به شاه گفته بود که باید در جریان واقعیات امور قرار بگیرد وگرنه دیر میشود. شاه هم گفته بود من حاضرم هر کاری بکنم که دیر نشود. قرار گذاشته بودند که شاه به تنهایی او را سوار بر ماشینش بکند و در مسیر رامسر تا ویلای شاه، او واقعیات و راه حل ها را بگوید، ماشین راه افتاده بود. کمی که از تهران بیرون رفته بودند، اعلیحضرت فرموده بودند: بگو، باید چه کنم؟ و او دهانش را باز کرده بود و دو سه دقیقهای حرف زده بود. میگوید: هنوز چند دقیقه نشده بود که ایشان وسط جاده ترمز کرد و گفت برو پایین. من رفتم پایین و ایشان گاز داد و رفت. آقای خامنهای! وضعیت شما چندان از شاه سابق ایران بهتر نیست، لطفا اگر چنین کسی پیدا شد، او را از ماشین پیاده نکنید.
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…