اعتراضات گسترده آبانماه ۹۸ در تاریخ قیامهای بهخونکشیدهشده ایرانیان علیه جمهوری اسلامی یک نقطه عطف تاریخی است. شدت مقابله و خونریزی که شخص ولیفقیه در مقام فرمانده کل قوا علیه تهیدستان به خرج داد و به قول معروف از کشتهها پشته ساخت و حتی در توجیه بدنه نیروهای مسلح که نگران مساله دارشدنشان بود، نام مستعضف را هم از تهیدستان پس گرفت و آن را به خود و سرکوبگران اهدا کرد یک نقطه عطف تاریخی در مناسبات جمهوری اسلامی و تهیدستان است.
حمایت بی چون و چرای میرحسین موسوی از اعتراضات مردم و محکوم کردن صریح حکومت دینی و شخص ولی فقیه و تاکید بر محاکمه آمران و عاملان این جنایات نیز به لحاظ عبور از آنچه در جمهوری اسلامی خط قرمز نامیده می شود، یک نقطه عطف در زندگی این سرشناسترین زندانی سیاسی جمهوری اسلامی است. در این میان موضعگیری محمد خاتمی نیز در حمایت از آنچه خامنه ای با مردم کرد، نیز نقطه عطفی در سیر قهقرایی او و رابطه اش با مردم است که در تاریخ می ماند.
سیر قهقرایی گفتمان و رفتار آن بخش از اصلاح طلبان که با جنبش سبز مرزبندی داشتند از مدتها پیش مشاهده می شد. اما شاید کمتر کسی باور می کرد که خاتمی در قبال کشتار وسیع معترضان تهیدست این چنین آشکار در کنار خامنه ای به حمایت از او بلند شود.
سه روز پس از بیانیه قاطع میرحسین موسوی در حمایت از مردم و محکوم کردن کشتار مردم به امر خامنهای، خاتمی در دیدار به ایثارگران می گوید:
«جایگاه رهبری به عنوان شخص اول مملکت در قانون اساسی کاملا مشخص است که باید آن را ارج نهاد. این جایگاه سبب می شود در پیش آمدهای ناگوار ناگهانی کشور از بحران به درآید…در همین مورد اخیر دولت باید سپاسگزار رهبری باشد که با موضع گیری خود امواج مخرب سازمان داده شده علیه دولت و ملت را به محاق بردند».
در این جملات خاتمی هم بر دروغهای مکرّر خامنهای و نیروهای امنیتی که به رسم معمولشان اعتراضات خودجوش مردم را به اقدامات از پیش «سازمان داده شده» دشمن و اشرار نسبت دادند صحه می گذارد، هم مهر تائید بر سرکوب وحشیانه اعتراضات مردم می کوبد و هم با سپاسگزاری از رهبر که این «امواج سازمان داده شده را به محاق بردند» نمک بر زخم ملت عزادار می پاشد.
ضرورت وجود خودکامه ای به نام «شخص اول مملکت» برای حفظ امنیت و کیان کشور بخشی از گفتمان پوسیده دوران قاجار است که پس از کودتای ٢٨ مرداد هم دوباره معمول شد. و حالا در دوران یکه تازی ولایت مطلقه از نو به ادبیات تبلیغاتی امامان جامعه و مداحان تبدیل شده است. گفتن ندارد که در جهان امروز امنیت در هر کشوری قبل از هرچیز نتیجه تسلیم حاکمان به رای و اراده مردم و همبستگی میان حکومت و ملت است و برعکس حذف مردم از تصمیم گیری و توسل به خودکامگی عامل اصلی شکاف میان مردم و حکومت و گسترش بحران های اجتماعی و سیاسی است. و مگر ممکن است سیاستمدار مجرب و کهنه کاری مثل خاتمی نداند که ولایت مطلقه فقیه با تهی کردن نهادهای انتخابی، حذف احزاب و مردم از مشارکت سیاسی و سرکوب سیستماتیک آزادی رسانه ها و نهایتا توسل به سرکوب خونین اعتراضات گذشته مردم عامل اصلی همین بحرانی است که حالا خاتمی بخاطر برخورد داهیانه خامنه ای با آن از او سپاسگزاری می کند. خاتمی با کدام انگیزه ای به اتخاذ چنین مواضعی متوسل شده؟
ترس؟ فشار نیروهای امنیتی؟ تلاش برای نزدیک شدن به حلقه اصلی قدرت به امید اثر گذاری؟ و یا از سر اعتقاد قلبی؟ که درهر صورت باید گفت این خاتمی همان خاتمی دوران تولد اصلاحات نیست.
اما دلایل حمایت خاتمی از سرکوب اعتراضات مردم و ایستادن در کنار ولایت مطلقه فقیه هر چه باشد، نتیجه کار یکی است؛ نومیدی هرچه بیشتر مردم از شخص خاتمی و اصلاح طلبان!
آنچه در تاریخ ثبت می شود و امروز مردم شاهد زنده آن هستند آن است که در جریان سرکوب وحشیانه اعتراضات مردم میرحسین موسوی محکم در کنار مردم و در برابر ولایت مطلقه فقیه ایستاد و خاتمی برعکس در کنار ولایت فقیه و نتیجتا در برابر مردم ایستاد.
با توجه به رشته پیوندهای عاطفی و عادتی میان بسیاری از اصلاح طلبان و شخص خاتمی کم نیستند کسانی که در پی توجیه و تعدیل گفته های خاتمی برآمده اند و طبعا نقد مواضع او را برنمی تابند، هرچند خود آنان نیز در عمق وجودشان از آنچه خاتمی گفته برآشفته و درعذاب و در عجبند.
حقیقت آن است که سرکوب خونین اعتراضات پایان خیزش ها و اعتراضات اجتماعی که هربار وسیع تر و فراگیر تر می شوند نیست. در چنین شرایط ملتهب و متحولی که در پیش است، خاتمی اگر دست کم امروز سکوت می کرد می توانست در آینده و در شرایط اوج گیری بحران و اعتراض پلی میان مردم و حکومت باشد، او اما با این موضع گیری همه پل های ارتباطی پشت سر خود را ویران کرد. درهم آمیختگی و همراه شدن دو خواست عمومی یعنی مطالبه نان (عدالت) و آزادی (مشارکت مردم در سرنوشت خود) که به معنی اتحاد لایه های تهیدست و حاشیه نشین های شهری با اقشار متوسط و طبقه فرهنگی است، از هم اکنون در چشم اندازهای آینده قابل رؤیت است.
میرحسین در همراهیش با اعتراضات اخیر و از اطلاعیه کوتاهش نشان داد که او با پیش بینی ادامه و تعمیق بحران و اعتراضات آینده خواهان همراه کردن اقشار متوسط آزادیخواه که در اعتراضات جنبش سبز حضور وسیع داشتند با لایه های تهیدست جامعه به عنوان راه حل شکل گیری یک رهبری مسوول و مورد اعتماد مردم برای عبور از خودکامگی است و دیگر امیدی به راه و کارهای انتخاباتی که همه مسیرهای آن به روی اراده ملی مسدود شده ندارد. در حالی که خاتمی در عبارات زیر همراهی اقشار متوسط و تهیدسان را خطری بزرگ می داند و می گوید: «خطر بزرگ این است که نارضایتی معیشتی و فقر با نارضایتی سیاسی و اجتماعی به هم گره بخورند» و بر این اساس از آنجا که چنین تحولی که در حال تکوین است، «خطر بزرگ» است خاتمی و امثال او هم بر خلاف میرحسین موسوی باید در کنار دشمن بزرگ این خطر که شخص ولایت مطلقه فقیه و فرماندهان تحت امر او هستند بایستد و تا می تواند برای اختلال در روند همراهی اقشار متوسط و لایه های تهیدست انرژی منفی و انفعال و نومیدی ایجاد کند.
سخنان خاتمی هرچند اشاره ای به اطلاعیه صریح و قاطع میرحسین موسوی ندارد، اما به گوهر حمله به آن و مرزبندی صریح با آن است. تا به امروز بویژه از اعتراضات ٨٨ به این سو همه کوشش خامنه ای این بود که گفتمان و گرایشی که بطور فشرده در اطلاعیه اخیر میرحسین بیان شده در فضای سیاسی ایران منزوی شود. چرا که دعوت به همراهی اقشار متوسط شهری و تهیدستان و اتحاد آزادی و نان به مثابه راهی برای تقویت و گسترش اعتراضات مدنی بی خشونت که ظرفیت رهبری آن نیز در ایران موجود است برای دیکتاتوری ولایت مطلقه از همه چیز خطرناک تر است. طبقه حاکمه به رهبری خامنه ای نه از «دشمن» خارجی و حتی مداخله خارجی می ترسد و نه از گروههای مسلح و یا متکی به حمایت خارجی. برعکس به دشمن خارجی و گروههای خشونت محور برانداز نیاز دارد. هر سه حرکت بزرگ اعتراضی مردم در یک دهه اخیر کاملا درون زا و به دور از هر گونه دخالت خارجی و گروههای طرفدار خشونت مسلحانه بودند، اما خامنه ای و بلندگوهای تبلیغاتی او هربار، همه این اعتراضات را به براندازان طرفدار مبارزه مسلحانه و متکی به قدرت های بیگانه و دشمن نسبت دادند، و البته آن گروهها نیز از سخنان خامنه ای به سود خود بهره برداری کردند. هر دو سوی این دو قطبی در خفه کردن و منزوی و منفعل کردن جنبش اصیل دموکراسی خواهانه و عدالت جویانه داخل که طیفی از کنشگران سیاسی سبز، ملی مذهبی، چپ و نیروهای موسوم به جبهه ملی را شامل می شود منافع مشترک دارند و به یکدیگر نیازمندند. موضع گیری به موقع و صریح و قاطع میرحسین موسوی از یکسو انرژی و جنب و جوش تازه ای به این جریانات داد و از سوی دیگر هر دو سوی دو قطبی مورد علاقه خامنه ای را دست کم بطور موقت مات کرد.
چنان که هم مجاهدین و هم طرفداران بازگشت سلطنت پس از اطلاعیه موسوی، خامنه ای را فراموش کردند و لبه تیز حمله شان را متوجه او کردند.(١)
و درست هم زمان سخنان خاتمی کمک و دستاویز به موقعی برای تبلیغات هر دو سوی دو قطبی بویژه طرفداران ولایت فقیه بود.
در شرایطی که سرکوب خونین صدها نوجوان و جوان تهیدست به فرمان شخص خامنه ای این پرسش را در پایگاه سنتی جمهوری اسلامی و در بدنه نیروهای مسلح مطرح کرده که چرا جمهوری اسلامی باید به روی تهیدستانی که از فقر و بیکاری و گرانی بی طاقت شده اند اسلحه بکشد، خاتمی به کمک شخص خامنه ای می شتابد و برای توجیه سرکوب و قانع کردن مساله دارشدگان اردوی ولایت خوراک تبلیغاتی تولید می کند. این موضع گیری خاتمی طبعا سرکوبگران را در اقدامات خود هارتر و حق به جانب تر و بازجویانی که هم اکنون قربانیان خود را برای پروژه ندامتی گیری و نمایش های چندش آور تلویزیونی آماده می کنند تا اعتراضات اصیل مردم را به توطئه های «سازمان داده شده» بیگانگان و براندازان مسلح نسبت دهند دلگرم می کند تا با انرژی بیشتری جنایات خود را ادامه دهند و از این سو پیام خاتمی برخلاف پیام شرافتمندانه و قاطع موسوی گرد نومیدی، انفعال بر سر و روی جامعه میپاشد.
شکاف در جنبش اصلاح طلبی از اعتراضات پس از انتخابات خرداد ۸۸ و تولد جنبش سبز آغاز شد. از آن زمان نوعی اصلاح طلبی بی رمق در برابر راهبرد مقاومت مدنی شکل گرفت که هر چند در حرف همواره می گفت و می گوید اعتراض حق مردم است اما در عمل هیچ گونه مقاومت مدنی و اعتراض مردمی را برنمی تابد و فقطه به راهبرد نصایح الملوک باور دارد. این راهبرد هرگونه اعتراضی را به بهانه هایی مثل خطر سوریه ای شدن ایران، فقدان رهبری، خطر سرکوب و کشتار و پیامدهای خطرناک فروپاشی منتفی می داند. این راهبرد که در داخل و خارج از ایران پیروان خاص خود را دارد، تنها راه اصلاح امور و حکومت را صندوق های رای می داند و هرگونه نگرش اپوزیسیونی و مبارزه و مقاومت خیابانی را تخطئه می کند گفتن ندارد که این همان راهبردی است که خامنه ای و رسانه ها و نیروهای امنیتی او دنبال می کنند. صندوق رای فقط در دموکراسی ها که حکومت گران به رای کاملا آزادانه مردم برای یک دوره معین انتخاب می شوند و هیچ مقامی بالاتر از نهادهای انتخابی در کار نیست ابزار اصلی تغییر و تحول است و تازه در همین کشورها نیز در فاصله انتخابات ها مبارزه مدنی و تظاهرات و اعتصابات ابزار دیگر ابراز بیان و مشارکت عمومی در مهمترین مسائل و تصمیمات کشورها محسوب می شوند. در ایران که «شخص اول مملکت» همه راههای مشارکت عمومی در تعیین سرنوشت کشور و ملت را مسدود کرده، راه و راهبرد اصلی تغییر و تحول، مقاومت و اعتراضات مدنی است و کاملا طبیعی است که راهبرد شرکت در انتخابات در هر شرایطی و به هر قیمتی و به موازات آن مخالفت با مقاومت و اعتراضات مدنی، بن بستی است که رهروان آن را در هریک از بحران ها و پیچ های تاریخی در کنار دیکتاتور قرار می دهد. آنان که دلسوز ایران و مردم اند از هم اکنون باید به فکر همراهی و رهبری اعتراضات محتوم آینده باشند، نه ایستادن در کنار استبداد.
_________________________________________________
?
۱)به عنوان نمونه، نقل قولی با تصویر میرحسین موسوی در میان کاربران شبکههای اجتماعی و رسانههای نزدیک به طیفهای سلطنتطلب، مجاهدین و اصولگرا شایع شد که از ضرورت خشونت در برابر مخالفان سخن میگفت. اما سایت کلمه با انتشار منبع اصلی متن، نشان داد که این مدعا دروغ است و آن سخن، متعلق به سید حسین موسوی تبریزی، دادستان کل کشور در سال ۶۰ است نه میرحسین موسوی! این رفتار، چنان که سایت کلمه نیز در حاشیه خبر به آن اشاره کرد آویختن به روشهای صداوسیمای جمهوری اسلامی و کیهان شریعتمداری است و این شباهت در هدف و روش اتفاقی نیست؛ هدف هر سه طیف حمله به موسوی و روش هر سه خبرسازی و دروغپردازی است
15 پاسخ
راه حل چیست؟
پایان رهبری های ما دم العمر و غیر انتخابی مستقیم توسط ملت اولین خواست ماست.
عزیزان ،
امور لازم و ضروری در زمان پیش رو چیست ؟
به آنها نیز بپردازیم ،
باید به صدر حکومت گفت :
اگر سر نیزه ها را بر دارید ،می مانید ؟
پس به حاکمیت ملت اهتمام کنید ،قبل از ،اعتصابات ،تظاهرات و تحصن ها،و سرکوب ملت توسط حکومت ،و دخالت خارجی
حکومت مادام العمر رهبر را از کشور پاک کنید ،رهبر باید با انتخاب مستقیم ملت انتخاب شود ،و مدت رهبری بیش از ۸ سال نباشد.اصلاح ،قانون اساسی ،و ابطال خبرگان و نظارت استصوابی ،تشکیل مجلس جماهیر استان های فدرال ایران.
بخش نظرات تعطیله یا اینترنت قطعه
آقای آرش گرامی تنها باحرام خودتان این یکی دو سطر را مینویسم و گرنه وقت و فرصتی برای تاجزاده ها نمانده، باید رو به جلو حرکت کرد و منتظر بازماندگان از حرکت تاریخ نماند.
از خود بپرسید چرا آعاجری و بسیاری دیگر آن بیانیه را امضا نکردند و بیانیه دیگری صادر کردند. و مهمتر چرا حکومت راجع به بیانیه آبکی ۷۷ امضا اینقدر حساسیت نشان میدهد و پیرامون بیانیه موسوی و دیگران در داخل که بسیار تندتر بودند سکوت محض اختیار کرده؟ آیا این صحنه سازی با هدف قهرمان سازی از پهلوان پنبه ها برای انحراف لااقل بخشی از جنبش از موضوعات اصلی تر نیست؟
آقای محمد عزیز، ملاک و خط قرمزهای مطرح در ایران امروز موضعگیری این یا آن شخص پیرامون بازرگان یا سحابی و یا دیگری نیست (با تمام احترامی که برای آقای سحابی قائلم). یعنی مردم جان به لب رسیده منتظر ننشسته اند تا بطور مثال موسوی ابتدا نظرش را راجع به آقای بازرگان روشن کند تا آنها به خیابان آمده و از وی حمایت کنند. مطالبات مردم کاملا روشن در برابر دیدگان همه قرار دارند. این دیگرانند که ابتدا باید با این مطالبات همراه شده و راه حل ارائه کنند.
هم راه حل های سیاسی و هم اقتصادی نیز موجودند.
راه حل های سیاسی ارائه شده توسط اصلاح طلبان حکومتی گوش شنوایی در بین مردم پیدا نمیکند چون مردم از کل این نظام عبور کرده اند و اینکه چه کسی بر کرسی مجلس یا ریاست جمهوری و حتی ولایت تکیه بزند، خاتمی یا رسایی یا رئیسی، برای مردم فرقی نمیکند- که با توجه به تجربیات دو دهه گذشته نباید هم بکند.
راهکارهای اقتصادی اصلاح طلبان حکومتی هم چیزی جز آنچه دولت روحانی اجرا کرده و میکند نیست. یعنی هیچ تغییری در وضع معیشتی اکثریت جامعه ایجاد نخواهند کرد. در نهایت اینطور خواهد بود که سرداران، لباس سپاه را از تن کنده و با لباس شخصی بر اموال ملی چیره باقی میمانند و یا خصولتی ها را بشکلی “قانونمند” به زعم خود “بخش خصوصی” که همان آقا زاده های دارای ژن خوب باشند تحویل میدهند و اموال عمومی را برای همیشه تصاحب میکنند. در نتیجه چه اصولگرا و چه اصلاح طلب هر دو جناح بدنبال سلب مالکیت از مردم هستند. منتها به اشکال مختلف. اولی با مبارزه دروغین با استکبار و عمل به اوامر نهادهای همان استکبار در خفا و دومی پیروی علنی و بدون قید و شرط هم از استکبار و هم از نهادهای مالی آن. راه حل همه جناح های حکومت همین نولیبرالیسم است که طی سه دهه گذشته با رضایت هر دو جناح مو به مو اجرا شده.
حال برگردیم به موسوی، موسوی در ۱۸ بیانیه خود در سال ۸۸ فکر کنم در حد لازم پیرامون لزوم جامهه متکثر سخن گفته باشد، اگر همچنان بدانها پایبند باشد که چنین مینماید. وی حتی در این آخرین بیانیه خود از آنها فراتر رفته و نهاد ولایت فقیه را سدی در برابر مردم معرفی کرده که باید برچیده شود.
و اما در مورد “سیاست های خانمان برانداز” مورد اشاره وی در بیانیه آخرش، من بر پایه شناختی که از مواضع اقتصادی وی و بخصوص شناخت آنچه که مشاوران وی در داخل ایران بعنوان راه حل برون رفت از بحران کنونی ارائه داده اند، یقین دارم که منظور وی از این سیاست ها، سیاست های اقتصادی نولیبرالی است. بخصوص که صریحا اشاره به سیاست هایی میکند که این مردم را به اعتراض کشانده اند. ولی حتی اگر بر فرض محال
موسوی اشاره اش به سیاستهای دیگری بوده باشد و در عرصه اقتصادی همسوی نولیبرالهای داخلی حال چه در اردوی ولی فقیه و یا در اردوی اصلاح طلبان حکومتی باشد، یقین بدانید که مردم از وی نیز عبور خواهند کرد. و وی نیز به سرنوشت شوم خاتمی دچار خواهد شد و بدون تعارف برایش تیتر خواهند کرد: “موسوی هم رفت”!
با سلام خدمت آقای کشتگر و تشکر برای مقاله روشنگرانه تان
گفتمان و مواضع آقایان خاتمی و موسوی منطبق با عملکرد و شخصیت آنها در طول تاریخ جمهوری اسلامی است. با این تفاوت که به نظر میرسد آقای موسوی در این نه سال حبس به حقایق جدیدی رسیده است. اما متاسفانه به نظر میرسد که دیگر بدنه جامعه «بی سر» ما از هر دو گفتمان عبور کرده است. در اعتراضات اخیر حتی یکبار شعار «یاحسین میر حسین» شنیده نشد. چون این شعار هم رنگ مذهب دارد و هم بوی نظام میدهد. و مردم به جان آمده از هردو بیزار شده اند.
چه بسا که آقای خامنه ای از منزوی و منفعل کردن این آخرین پل ها بین «نظام» و مردم خشنود باشد. اما دور نیست روزی که همچون شاه مخلوع در به در به دنبال راه حل «آخرین شانس» بگردد تا آب رفته را به جوی باز گرداند و مأیوسانه و بیفایده دست به دامن یک «بختیار» دیگر بشود. متاسفانه دود این اشتباه در درجه اول در چشم ما خواهد رفت.
تاریخ معاصر کشور ما تاریخ اشتباهات و فرصت سوزی هاست. چه از طرف حکمرانان، چه از طرف مردم.
در خاتمه میخواستم از « یک دوست» عزیز گلایه کنم چون کمی در حق آقای تاجزاده کم لطفی میکنند. گویی از مواضع گذشته و فعلی ایشان بیخبرند. بویژه در قبول مسئولیت تام بیانیه ۷۷ تن. شاید هم بر روال سالهای اول انقلاب افراد را بر حسب معیار لیبرال و رادیکال دسته بندی میکنند و دسته اول بکلی از الطاف ایشان محرومند ؟
هنوز زمان آن نرسیده است که از اشتباهات گذشته درس بگیریم ؟
با عرض سلام خدمت جناب ثابتی. کارنامه من همانند ملیونها ایرانی آواره است. نه شغل و مقامی داشتهام و نه جویای نام و مقامی در اینده. این آقایان مردان و سران سیاسی کشور برای سالها بوده و هنوز هم امیدوار به مقامی در آینده. یک رهبر سیاسی است که با عملش تخم نفرت میریزد و باید حساب پس بدهد نه یک آواره یلا قبا. ایام خوش
جناب آقای یکدوست!
باشما در کلیات موافقم،
اول ازهمه من به پاکدستی آقای موسوی بسیار احترام میگذارم، لیکن آقای موسوی هنوز نظریه اش در مورد تکثرگرائی و احزاب را شفاف نکرده ضمن اینکه ایشان هرگزدر مورد افرادی مثل بازرگان، مهندس سحابی و… هم چیزی نگفته و! ولی آنجا که نوشته:مردمی … زخم خورده از سیاستهای خانمان برانداز …” میتواند اشاره ایشان به سیاست های خارجی هم باشد که دراصل همین سیاست کشور برباد ده است که وضع اقتصادی را به اینجا رسانده ومردم را به فلاکت رسانده،
گوئی فضای مجازی مال خالی بستن و شعار دادن است؟!
چرا سران مهم مثلا اپوزیسون، یک سخن متین وبرنامه مشخص ندارند و فقط منتظرند بنزینی گران شود و نفتی روی دل آتش گرفته ی مردم بریزند و تماشا کنند؟!
زنده باد دلسوزان ملت که وقتی تابع جوسازان و غوغا سالاران نمیشوند، مثل مرحوم مهندس عزت الله سحابی، توسط جوانان خام و فسیل های مثلا اپوزیسیون، که تشنه قدرت و سلطنت بر ملت اند، چوب دوسر طلا میشوند!!
آنها که در انقلاب پر مایه ی ۵۷ شهید و مجروح شدند، چه گیرشان آمد، که حالا مردم مظلوم و فقیر را به آن راه های بیحاصل میخواهید به کشتن دهید؟!
سلام شاید نکته ای که درسخنان خاتمی زیاد به آن توجه نشده اینست که خاتمی نقش نیروهای آتش به اختیار وعزم آنها در سرنگونی دولت قانونی را به درستی متذکر شده وهشدار میدهد
سلام آقا علی سون، شما اول برادری خودت را ثابت کن. کارنامه موسوی با همه نقاط ضعف و قوتش پیش روی همگان است! شما با کدام کارنامه میخواهید به زور تخم کین در دل دیگران بکارید؟
سلام. ما اهریمن بد و یا ملایم نداریم. همه عمال نظام اسلامی اهریمن هستند با ماسکهای گوناگون.
۱- آقای کشتگر گرامی توصیه من این است که تنها به یک فرد نپردازید. درست است که خاتمی نماد اصلاح طلبان حکومتی است، اما اگر تنها به مواضع وی بتازیم، حاشیه امنی برای فرصت طلبانی ایجاد میکنیم که یا سکوت اختیار کرده اند و یا حتی بیانیه موسوی را به چالش گرفتند. بهترین نموته های این دسته یکی تاج زاده است که به لکنت زبانی بی سابقه دچار شده و دیگری احمد زیدآبادی است که هراسیمه بیانیه موسوی را “متنی نوشته شده از سر خشم که هوادارانش را بلاتکلیف کرده” (نقل به مضمون) نامید. البته هراس زیدآبادی پیش و بیش از همه ناشی از رویکرد اقتصادی موسوی است.
۲- توصیه دیگرم اینست که به همه جنبه های بیانیه بپردازیم. از لحاظ سیاسی موسوی به مقابله با استبداد ولایتی برخاسته. اما در همان بیانیه موسوی به سیاست های اقتصادی حکومت هم توجه کرده است. موسوی آنجا که مینویسد، ” مردمی … زخم خورده از سیاستهای خانمان برانداز …” سیاستهای اقتصادی حکومت را نشانه گرفته است.
با مسکوت گذاشتن این بخش از نظرات موسوی، مردم جان به لب رسیده را نمیتوان برای مبارزه ای ملی و مخالف دخالت بیگانگان بسیج کرد. برعکس آنها را به سمت تبلیغات دروغین شاه الهی ها و مجاهدین سوق میدهید.
سابقه قبل از انقلاب مهندس موسوی و دکتر رهنورد با خاتمی و باند رانتخوار اطرافش بسیار فرق دارد. موسوی به خمینی توهم داشت ولی به نظرمیرسد که دیدگاههایش نسبت به استبداد فقیه تغییر یافته است. گردنش زیر ساطور حکومت جنایتکار است ولی از حقگویی خودداری نمیکند. موسوی بدرستی خامنه ای تبهکار را بعد از کشتار تهبدستان در سراشیب سقوط میبیند.
دیدگاهها بستهاند.