زیتون– حسن یوسفی اشکوری ( زاده ۱۳۲۸ در اشکور) نویسنده، دینپژوه، روزنامهنگار و فعالی ملی-مذهبی است. وی از چهرههای شاخص اولین دوره مجلس شورای اسلامی در ایران است که پس از سخنرانی در کنفرانس برلین، که جنجال سیاسی و تبلیغاتی گستردهای در ایران بهدنبال داشت، به همراه چند تن دیگر از سخنرانان ایرانی کنفرانس دستگیر و در دادگاه ویژه روحانیت تهران محاکمه و ابتدا به اعدام محکوم شد ولی پس از نقض آن حکم در دادگاه دوم، به هفت سال حبس و خلع لباس روحانیت محکوم شد.
یوسفی اشکوری پس از گذراندن کمتر از پنج سال از دوران محکومیت، در بهمن ماه سال ۱۳۸۳، از زندان ازاد شد. او هم اکنون ساکن المان است.
این یادنامه در هفتاد سالگی یوسفی اشکوری و به پاس خدمات فکری و سیاسی و اجتماعی این تاریخپژوه و نواندیش دینی با مشارکت گروهی از اهل قلم تهیه شده که در ادامه میآید.
سعید مدنی
سال ۱۳۶۵ به اتفاق جمعی از دوستان همفکر تصمیم گرفتیم به مناسبت دهمین سالگرد شهادت دکتر علی شریعتی کاست موسیقی تولید و منتشر کنیم. با توجه به حساسیتهای دوران بنا شد با برخی از علاقمندان دکتر مشورت کنیم و دربارهی شکل و محتوای کار نظر آنها را جویا شویم. برخی را از قبل میشناختیم و روشن بود که طرف مشورت هستند. در جریان گفت و گو با این گروه از جمله مرحوم مهندس سحابی و آقایان دکتر پیمان، عنایت اتحاد و پرویز خرسند و به توصیه آنها چند نفر دیگر نیز به جمع مشورتی ما اضافه شدند، از جمله آقای یوسفی اشکوری. این آشنایی تا امروز ادامه یافته است. در آن دوران آشنایی با فردی ملبس به لباس روحانیت که قاطعانه و حتی متعصبانه از آرا و اندیشههای دکتر شریعتی دفاع میکرد، بسیار غریب و غیرمنتظره بود و برای من و دوستانم آشنایی با ایشان بسیار مغتنم. صمیمیت، صراحت و جدیت آقای یوسفی آنچنان مجذوب کننده بود که موجب شد… ادامه مطلب…
مسعود پدرام
صورت این انجمن گر محو شد پروا کراست/ خامه نقاش ما نقش دگر خواهد نمود (بیدل دهلوی)
هنگامی که شروع کردم این مقاله را در مورد حسن یوسفی اشکوری بنویسم، فرصتی شد تا به یاد آورم که آنچه هستم و آنچه همنسلان من هستند، تا اندازهی زیادی حاصل میراث نسلهای گذشته بوده است. این حقیقت، مرا بدین سو میبرد که در این مقاله در مورد جنبهای از هستی یوسفی اشکوری صحبت کنم که به طور مستقیم با هویت فکری و سیاسی من پیوند میخورد؛ و این سخن که از دل برآمده است.
در اغلب مواقع، هر نسلی در زمانی که در کانون میدان عمل قرار میگیرد، خودآگاه یا ناخودآگاه با این پندار خو میکند که بهترین است. معمولاً در عرف عام در میان افراد یک نسل نوعی حس برتری نسبت به نسل گذشته وجود دارد….ادامه مطلب…
محمد ترکمان
درست به خاطر نمىآورم که اولین آشناییام با جناب آقاى حسن یوسفى اشکورى به چه زمانى باز مىگردد. آنچه به یاد مى آورم حضور آن جناب در حلقهی نزدیکان و همفکران زنده یاد مهندس عزّتالله سحابى و نمایندگان مستقل اولین دورهی مجلس شوراى پس از بهمن ۵۷ است که زمینهساز آشنایى بیشتر راقم با آن وجود شریف شد. بعد از پایان دورهی اول مجلس، بدیهى بود که تمایلى به حضور شخصیتهایى از جنس جناب یوسفى اشکورى و مهندس سحابى و امثال آنها وجود نداشت که سخن و عمل خود را با ترازوى اعتقادات خود و منافع ملى مىسنجیدند و داراى استقلال رأى بودند، نه تنها در مجلس، بلکه در دیگر نهادهاى حاکمیتى و دولتى. جاى تأسف بود که نظام خود و میهن و مردم را از استفاده از نیروهاى مؤمن و میهندوست و مخلص و شجاعى محروم کرد… ادامه مطلب…
محمد توسلی
به مناسبت هفتادمین سالروز تولد جناب آقای حسن یوسفی اشکوری جمعی از دوستان برای تقدیر از خدمات گذشته ایشان قرار است ویژهنامهای منتشر کنند. برای مشارکت در این اقدام شایسته، که تقدیر از ایستادگی و خدمات آگاهیبخش چند دههی گذشتهی ایشان است، کوشش میکنم در این یادداشت ضمن اشارهی اجمالی به سوابق خدمات ایشان، به طور مشخص به همکاری ایشان با بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان بپردازم. آقای یوسفی اشکوری از جمله روشنفکران نواندیش تاریخ معاصر ایران است. حدود پانزده سال دورهی طلبگی خود را تا سال ۱۳۵۷ در حوزهی قم گذراند و در شرایط خاص بعد از انقلاب در مجلس اول به نمایندگی مردم دو شهرستان شهسوار و رامسر انتخاب شد… ادامه مطلب…
سید امیر خرم
امسال برادر عزیز و بزرگوارم جناب یوسفی اشکوری هفتادمین سال زندگی پربار خود را پشت سر می گذارد، زندگی پرفرازونشیبی با دستاوردهای فراوان فکری. اعتبار یوسفی اشکوری نخست بدان جهت است که به جای آنکه همچون بسیاری روحانیون دیگر، سقف معیشت خود را بر ستون شریعت بنا نهد و نان خویش از قِبَل دین خورَد، عطای آن لباس به لقای آن بخشید و مصائب روحانی منتقد بودن را در یک نظام ایدئولوژیک به جان خرید. به زندان افتاد و از حقوق اجتماعی خود محروم شد؛ اما هیچگاه دل به قدرت نَبَست و دین به دنیا نفروخت. در نهایت نیز پس از آنکه امکان هرگونه فعالیت اجتماعی و فکری از او سلب شد، از سر اجبار سکنی در دیار غربت را برگزید. بقول ابتهاج که می گوید:
چه غریبانه تو با یاد وطن مینالی من چه گویم که غریب است دلم در وطنم…ادامه مطلب…
سعید درودی
حدود ۳۰ سال قبل، من که آن زمان جوانی ۳۰ ساله بودم با مرحوم وحید میرزاده و آقای سعید رشتیان برای یافتن پاسخ سؤالات و ابهامهایی که در آن سالهای پر نوسان و پر مسئله داشتیم، با بسیاری از کسانی که فکر میکردیم پاسخهایی برای سؤالاتمان دارند، تماس میگرفتیم. پیشنهاد بحث و گفتگو میدادیم و پیشنهاد بحث و گفتگو میگرفتیم. در این ملاقاتها توفیق پیدا کردیم که جلساتی با آقای یوسفی اشکوری داشته باشیم. بحثهای خوبی با ایشان کردیم و بعد از مدتی احساس کردیم که از نظر روش و شیوهی عمل خیلی با هم نزدیکیم. در آن ایام که در سطح جامعه احساسات بر تعقل غلبه زیادی داشت، آقای یوسفی اشکوری خیلی بر کار بلندمدت فرهنگی تأکید می کردند. ایشان زیاد با شور و هیجان بدون پشتوانهی فکری و نظری میانهای نداشتند؛ از همین رو در جلسات میگفتند که به جای اینکه بیشتر عواطف و احساسات مخاطبانمان را خطاب قراردهیم، بهتر است به مباحثی بپردازیم که انتشارش در جامعه می تواند مخاطبان را به تفکر برانگیزد و سؤال در ذهنشان ایجاد کند….ادامه مطلب…
علیرضا رجایی
در بحبوحهی انقلاب ۵۷ و تا یک-دو سال پس از آن که موضوع «ایدئولوژی اسلامی» و فرضیهی ترقیخواهی و پیشروتر بودنِ آن در مقایسه با هر نظریهی سیاسی دیگری مطرح بود، راستگراییِ ارتجاعی فرصتی برای بروز نمییافت. با اینکه بهمن ۵۷ با رهبری یک روحانی به پیروزی رسیدهبود، روند غالب، این رهبری را براساس روایتی ترقیخواهانه تفسیر میکرد؛ روایتی که عمدتاً تحت تأثیر آموزههای شریعتی در دهههای ۱۳۴۰ و۱۳۵۰ بود و به عقیدۀ بعضی نویسندگان، همین گروه از روشنفکران نخستین بار عنوان «امام» را برای آیتالله خمینی به کار بردند. گسترهی این روایت تنها محدود به نوگرایان دینی نبود، برخی چپگرایانِ غیرمذهبی و گروههای وسیعی از طلّاب و روحانیان جوان نیز رهبری انقلاب و مشی حکومت جدید را در همین چهارچوب تعریف میکردند…ادامه مطلب…
امیر رضایی
یوسفی اشکوری را شهید دکتر کاظم سامی به من معرفی کرد. سال ۱۳۶۴ بود. یکـدو سالی بود که تدوین و تنظیم مجموعهی آثار دکتر شریعتی (از مجموعه آثار ۹ تا ۳۵) را به همراه شهید مجید شریف به اتمام رسانده بودیم. اندیشهی «دگرگونساز» شریعتی بر روح و فکرم ــ مانند روح و فکر همهی همنسلانم ـ نفوذ کرده بود و از این بابت رسالت سنگینی بر دوشم احساس میکردم. در این سال سرشار از سکوت و سکون و ستم که «وای جغدی هم نمیآمد به گوش»، تصمیم گرفتم هرسال یادنامهای برای او ــ که نسل ما سخت مدیون افکار و آرای اخلاقی، انسانساز، مسئولیتآفرین و راهگشایش بود ـ منتشر کنم؛ زیرا بیم آن میرفت که در آن فضای تیره و تار و غبارآلود این نام که حاصل میراث عظیم تاریخیـفرهنگی ما و نماد برجستهی نواندیشی دینی و تندیس مبارزه با زر و زور و تزویر بود، به دست فراموشی سپرده و مهمترین حلقهی وصل ما با گذشته از دسترس خارج شود.
دکتر سامی گفت: «از اشکوری هم میتوانی مقاله بگیری.» گفتم: «ولی او روحانی است!» پاسخداد: «بله، ولی آخوندی است که آمده اینطرف!»…ادامه مطلب…
محّمدرضایی
بعضی اندیشهها گاه در وجود شخصی یا در سرنوشت و سرگذشت او پیکری مادی مییابند، بدان سان که میتوان با پیگیری سرنوشت و سرگذشت این شخص، سرنوشت و سرگذشت آن اندیشه را نیز بازخوانی کرد. اندیشهی علی شریعتی یکی از این نمونهها و یکی از کسانی که نمونهی این پیکریافتگی مادی و عینی است، حسن یوسفی اشکوری است.
«روحانیِ طرفدار شریعتی» موقعیت به ظاهر پارادوکسیکالی بود که یوسفی اشکوری را شخصیتی جذاب میکرد. شریعتی از همان اولین نوشتههایش نشان داده بود که منتقد سرسخت دستگاه روحانیت یا دستکم بخش قابل توجهی از روحانیت است. به عقیدۀ او این گروه در موقعیتهای تاریخی و بیبدیلی که فرا رویش قرار گرفته بود، به جای احیای اسلام و دمیدن روحی تازه در آن، به احیای شعائر بسنده کرده بود، و به جای آنکه نام و نانشان را فدای دین کنمد، دین برایشان نام و نان آورده بود؛ البته شریعتی در یکی از نوشتههایش پس از بسته شدن حسینیه ارشاد گفته بود امیدش همچنان به دانشجویان است و البته طلبههای جوان، و یوسفی اشکوری در آن زمان یکی از این طلبههای جوان بود…ادامه مطلب…
حسین رفیعی
از مواهب انقلاب ۱۳۵۷ این بود که نیروهای جدیدی به میدان سیاست آمدند که از قبل شناخته شده نبودند. حکومت ۵۷ سالهی پهلویها، الیت سیاسی را کاملاً متصلب و حیطهی سیاست را محدود و مسدود کرده بود. انقلاب و مخصوصاً، مجلس اول، چهرههای جدیدی را به میدان آورد که اکثر آنها سابقه سیاسی قبلی نداشتند. البته شخصیتهای باسابقه و مجری، چون مهندس بازرگان ، دکترسامی، دکتر سحابی، مهندس سحابی در داخل کشور و چهرههایی چون دکتر یزدی در خارج کشور نسبتاً از قبل شناخته شده بودند که وارد دولت موقت و بعد مجلس اول جمهوری اسلامی شدند.
حجتالاسلام والمسلمین یوسفی اشکوری یکی از افرادِ دستهی اول بود که با ورود به مجلس اول شناخته شد. من و آقایان رئیسی و نوحی پس از جدایی از سازمان مجاهدین خلق در مرداد ۱۳۵۹ در جستجوی سیاستمداران جدیدی بودیم که به برکت انقلاب وارد عرصهی سیاست شده بودند. در همان سال ۱۳۵۹ با فراکسیونی از نمایندگان مجلس آشنا شدیم که محوریت آن با مهندس عزتالله سحابی بود…ادامه مطلب…
احمد زیدآبادی
سال ۱۳۶۱ در راه بازگشت از مدرسه، آشنایی مرا سوار ماشینش کرد. او که از گرایش سیاسیام آگاه بود، رادیوی خودروش را روی موج خاصی تنظیم کرد. رادیو نطق یکی از نمایندگان مجلس اول را پخش میکرد. بر خلاف انتظارم، ناطق با بیانی شیوا و روان مسلسلوار از سیاستهای جاری کشور انتقاد میکرد، آن هم از نگاه و زاویهای که بسیار مورد علاقهام بود. با خوشحالی و هیجان نطق را تا آخر به دقت گوش دادم و بهویژه کنجکاو شدم که بدانم آن نماینده کیست؟
گویندۀ رادیو به کمکم آمد و پس از پایان نطق اعلام کرد: «آنچه شنیدید نطق پیش از دستور حسن یوسفی اشکوری، نمایندهی تنکابن، در مجلس شورای اسلامی بود.»
بدین ترتیب، نخستین بار با نام حسن یوسفی اشکوری آشنا شدم و پی بردم که او در شمار شخصیتهایی است که علایق سیاسی و فکری مرا نمایندگی میکند…ادامه مطلب…
علی ساریخانی
امسال مصادف با هفتادمین سال تولد آقای یوسفی اشکوری است. قریب به سی سال است که ارتباط نزدیکی با آقای یوسفی دارم و به این توفیق که به من عطا شده است میبالم. مدتی در این اندیشه بودم که دربارهی آقای یوسفی اشکوری چه میتوانم بگویم که دیگران ندانند و یا قبلاً مکتوب نشده باشد؛ دیدم شاید ارتباط و آشنایی نزدیکتری که در این قریب به سی ساله برای من وجود داشته چند نکته و یادآوری را ارجح کند.
اول اینکه، آقای یوسفی با لباس روحانیت و یک دوره نمایندگی مجلس، شاید میتوانست مانند بسیاری از هم لباسیها و یا نمایندهها، بعد از دوران نمایندگی پست و مقام بطلبد و سر به زیر انداخته و مشغول روزمرگی شود (البته آنهایی که نسبتاً سلامت بودند و به راههای اختلاس و … نرفتند)؛ اما آقای یوسفی بر این راه نرفت. اینکه چرا نرفت را باید از خود ایشان سوال کرد؛ شاید یکی از علتهایش آشنایی با بزرگانی چون مهندس بازرگان و دکتر سحابی و دیگر نواندیشان ملیـمذهبی و البته اندیشههای دکتر شریعتی باشد؛ این هم البته کم توفیق و نعمتی برای ایشان نبود…ادامه مطلب…
احسان شریعتی
چیستی هر چیز همان تاریخ او است.[۱] «ذات» یا چیستی واقعی یک چیز یا پدیده، در نحوهٔ پیادهشدن یا بسط یافتن آن طی زمان و مکان در طول تاریخ نمودار میشود. تاریخزدگی عمومی ما عبارت است از مسحور «گذشته» شدن و به تعبیر نیچه، فراموشی «زندگی»، خواه با تقدیس گذشتهٔ متصلّب (سنتگرایی)، خواه با تعظیم در برابر عصر بزرگ «طلایی» (بنیادگرایی)، و خواه در خردهگیری یا «نقدگرایی» خوارکنندهٔ سنّت نازا و سترون (نوگرایی). تنها آن نوع بازخوانی تاریخی «غیرجانبدار» و «عینی» است و به تعبیر تاسیت «بدون خشم و بی مماشات»، که مورخی انجام دهد که بتواند تناسبی میان سویههای مفید و مضرّ دو ضرورت «حافظه» و «فراموشی» برقرار سازد؛ تاریخی که به مدد روش عقلانی و انتقادی آدمیان را از سلطهٔ «حافظهٔ» خودمدار فرقهای و عقیدتی رها کند و با فاصلهگیری از دو ورطهٔ فراموشی گذشته یا غلبهٔ وسواسآمیز آن بر اکنون، بکوشد تاریخ را بفهمد و در مطالعهٔ گذشته، بیشتر به ساحت «آینده» توجه کند و تفاوت و تازگی و نوبودگی اکنون را دریابد؛ زیرا از نظر هگل، درسی که تاریخ به ما میآموزد این است که حکومتها و ملتها از تجربهٔ تاریخ، به دو علت درسی نمیآموزند: نخست، خودویژگی هر دوران و آزاد و سیّال بودن حال حاضر یا فعلیَت تاریخی. چنین رویکردی به تاریخ «در خدمت فردا» است که شایستهٔ فراخواندن آن خطاب به مردم است. کاری که مورخ فرانسوی، بلوخ، از مکتب آنال[۲] با تعریف و روایت تاریخ خطاب به فرزندان و کودکان انجام میداد. این تاریخ باید صدای قربانیان خاموش تاریخ باشد که نمیتوانستهاند آلام و آراء خویش را به گوش جهانیان برسانند…ادامه مطلب…
فیروزه صابر
شرایط پرالتهاب و بحرانی پدید آمده در بدو ورود به دههی ۱۳۶۰، در ما، نسل نوشکفتهای با کوله باری از امید به آیندهای خوش در پس انقلاب ۵۷ نوعی تنگی نفس پدید آورده بود؛ انقلابی متاثر از روشنگریهای شریعتی و دیگر بزرگ معلمان و مبارزان با صبغهی ملی و مذهبی، به ورطۀ ابهام و شوکهای پی در پی ناشی از سهمخواهیها و آغاز اقتدارگراییها، حیرت از برادرکشی در درون و جنگ ناخواسته از بیرون تا اشغال خطهی جنوب ایران افتاده بود؛ آن وضع و آن قبض ما را تشنهی اندیشههای نو، قدمهای استوار و قلبهای پاک و رئوف کرده بود. در همان ایام سال ۱۳۶۰ و همزمان با اولین دورهی مجلس شورای اسلامی (خرداد ۱۳۵۹ تا خرداد ۱۳۶۳) به اتفاق چند دوست جوان دیگر مشتاق تفکر شریعتی، با تعدادی از نمایندگان نوگرای مجلس اول با گرایش به شریعتی و دیدگاههایش دیدار کردیم، نیز ملاقاتی با حسن یوسفی اشکوری انجام شد. با آنکه برخی از ما به دلیل روحانی بودن ایشان تمایلی برای دیدار نداشتیم، پس از نشستی تقریباً دو ساعته، در آن شرایط مملو از ناخالصی، بسیار تحت تاثیر سخنان روشنفکرانهی ایشان قرار گرفتیم و علاقمند به استمرار پیوند با ایشان شدیم…ادامه مطلب…
فاطمه گوارایی
با حسن یوسفی اشکوری از مجموعه کتابهای احیا و یادنامههای دکتر شریعتی آشنا شده بودم. اوایل دههی ۱۳۷۰ بود و هنوز فضای سیاسی و اجتماعی به شدت امنیتی و متاثر از رویدادهای دهه خونین ۱۳۶۰. شکلگیری مجموعههایی چون احیا در آن فضا و شرایط، نشان از سر سودایی دستاندرکارانش داشت و البته چراغ و نور امیدی بود در آن سالهای خفقان و استبداد.
به یاد دارم فضا آنقدر سنگین بود که در سالهای ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۶ بخشی از چهرههای سیاسیای که میخواستند فعالیت فکری و پژوهشی هم داشته باشند، با اسم مستعار در نشریاتی که تعدادشان به انگشتان یک دست هم نمیرسید مطلب مینوشتند. خود من در اولین حضور بیرونیام بعدِ زندان، برای شناسایی نشدن سریع (به علت زن بودن) از اسم مستعار مردانه در نگارش یکی از مقالات یادنامههای شریعتی که اتفاقاً ایشان نیز از جمله دست اندرکارانش بود، استفاده کردم...ادامه مطلب…
محمد محمدی اردهالی
اوّلین بار از مهندس عزت الله سحابی نام آقای حسن یوسفی اشکوری را شنیدم. ایشان میگفت همانطور که مهندس بازرگان مطهری را کشف وهمراه کرد من هم حسن یوسفی اشکوری رایافتم با این تفاوت که مطهری بعدها با دیدگاه دکتر شریعتی مخالف شد وحسن یوسفی اشکوری با دیدگاه دکتر شریعتی همراه و موافق بوده است. آقای مهندس سحابی در مجلس اول به نمایندگی از تهران انتخاب شد و به مجلس راه یافت و آقای حسن یوسفی اشکوری هم از لنگرود.
در مجلس اول که فشار زیادی روی ملیون بود، همکاری بیشتر آقای حسن یوسفی اشکوری با ملیون سبب تقویت این جناح شود. بعد از مجلس اول آقای یوسفی اشکوری یکی از روحانیانی بود که مجالس ختم یا بزرگداشت درگذشتگان این گروه را بسیار ارزنده اداره میکرد؛ مثلاً چند سال بعد از انقلاب مجالس دعای کمیل دوباره تشکیل شد و ایشان یکی از سخنگویان این جریان قرارگرفت و در مجالسی مثل شهادت دکتر سامی، شهادت داریوش فروهر، بزرگداشت دکتر شریعتی و مرحوم بازرگان واقعا با شهامت کامل خوش درخشید…ادامه مطلب…
مینو مرتاضی لنگرودی
شانزدهم مرداد سال ۱۳۷۹ دو روز بعد از جشن نود و چهارمین سالگرد انقلاب مشروطه و پس از گذشت نزدیک به ربع قرن از انقلاب اسلامی حجت الاسلام والمسلمین حسن یوسفی اشکوری، طلبهی انقلابی در رژیم پهلوی و نماینده انقلابی دراولین دورهی مجلس شورای اسلامی پس از انقلاب، به جرم شرکت در کنفرانس برلین و اظهار نظر و دفاع از آزادی زنان در انتخاب پوشش و مخالفت با پوشش اجباری بازداشت شد. حجت الاسلام والمسلمین یوسفی اشکوری در دادگاه ویژهی روحانیت تهران محاکمه شد. دادگاه ابتدا او را به اعدام محکوم کرد؛ اما در دادگاه تجدیدنظر به هفت سال حبس و خلع لباس روحانیت محکوم شد. او پس از سپری کردن حدود پنج سال از حبسش آزاد شد و بعد از آزادی بدون لباس روحانیت همان آقای حسن یوسفی اشکوری شد که بود و میخواست باشد. آقای یوسفی اشکوری در خاطراتش اینطور مینویسد:
یکی از تلخترین روزها و لحظات زندگیام همان روز و همان لحظات بود که به دستور دادگاه خلع لباس شدم. نه به این دلیل که به اصطلاح «خلع لباس» شده بودم بلکه به دلیل زهر تحقیری که بدین ترتیب در کامم ریخت…ادامه مطلب…
متن کامل این یادنامه در شکل پیدیاف نیز در اینجا قابل دریافت است.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…