امسال برادر عزیز و بزرگوارم جناب یوسفی اشکوری هفتادمین سال زندگی پربار خود را پشت سر می گذارد، زندگی پرفرازونشیبی با دستاوردهای فراوان فکری. اعتبار یوسفی اشکوری نخست بدان جهت است که به جای آنکه همچون بسیاری روحانیون دیگر، سقف معیشت خود را بر ستون شریعت بنا نهد و نان خویش از قِبَل دین خورَد، عطای آن لباس به لقای آن بخشید و مصائب روحانی منتقد بودن را در یک نظام ایدئولوژیک به جان خرید. به زندان افتاد و از حقوق اجتماعی خود محروم شد؛ اما هیچگاه دل به قدرت نَبَست و دین به دنیا نفروخت. در نهایت نیز پس از آنکه امکان هرگونه فعالیت اجتماعی و فکری از او سلب شد، از سر اجبار سکنی در دیار غربت را برگزید. بقول ابتهاج که می گوید:
چه غریبانه تو با یاد وطن مینالی من چه گویم که غریب است دلم در وطنم
از سوی دیگر یوسفی اشکوری از اکابر نواندیشی دینی معاصر محسوب می شود که نحله ای از روشنفکری دینی در میان روحانیون است. مرز ظریفی است میان نواندیشی دینی و روشنفکری دینی. روشنفکران دینی بر اصلاح در حوزه کلام دینی متمرکز شدهاند و نواندیشان دینی در حوزه اصلاح در فقه دینی. اولی در پی بهره بردن از علوم جدید در تفسیر کلام دینی است و دومی به دنبال تبیین اجتهاد در اصول فقهی. یوسفی نواندیشی است که با نگاهی انتقادی، به مفاهیم و قرائت رسمی و سنتی از دین مینگرد و تلاش میکند تفسیری از متن دین عرضه کند که با دنیای امروز همخوانی داشته باشد و آدمی میان زیستن در دنیای مدرن و ماندن در عالم دینورزی مُخَیر نماند. به همین خاطر ترجیح دادم در بزرگداشت این برادر عزیز و نواندیش دینی، سخنی هرچند کوتاه در چیستی روشنفکری دینی (که در مولفههای ذاتی خود تفاوتی با نواندیشی دینی ندارد) بیان کنم؛ زیرا از نظر نگارنده، هنوز مقولههایی همچون روشنفکری دینی و نواندیشی دینی در ذهنیت جامعه به صورت یک منظومه منسجم شکل نگرفته و نیاز به تبیین بیشتر دارد. ادامهی مقاله به بیان این موضوع اختصاص یافته است.
در دنیای اسلام سه رهیافت اصلی در پارادایم اصلاح دینی می توان شناسایی کرد:
مؤلفه های روشنفکری دینی
اگر بخواهیم این نحلهی فکری را بیشتر بشناسیم، حداقل ده مولفه ذیل را باید تبیین کرد تا بدانیم ساختار اندیشهی روشنفکری دینی از چه مصالحی قوام یافته و عوامل سازندهی آن کدام است.
۱. نوع مواجهه با مغرب زمین: در میان روشنفکران معاصر کسانی معتقدند غرب یک کلیت همراه با وحدت در شخصیت است و در مواجهه با این کلیت نمیتوان گزینشی عمل کرد. از این دیدگاه، یا باید غرب را با کلیت آن بپذیریم و یا کل آن را رد کنیم. مثلاً نمیشود علم و تکنولوژی آن را گرفت و فرهنگ و اخلاق آن را وانهاد. غرب یک ریشه و اصل دارد و شئون مختلف آن به همان ریشه و اصل باز میگردند. ریشهای که از جنس فلسفه است و تاریخ غرب را تاریخ فلسفهی آن می سازد. اما روشنفکری دینی غرب را حائز کلیت و شخصیت واحد نمیداند؛ بلکه ترکیبی میداند از شئون و اجزای مختلف که در رویارویی با آن، میتوان این اجزا را گزینش کرد. به عبارت دیگر غرب یک کل است؛ اما کلیت نیست و لزومی ندارد که آن را یکجا بپذیریم یا کلاً نفی کنیم. این نگاه درپی بومی کردن مدرنیتهی غربی یا برساختن مدرنیتهی درون زا است.
۲. نفی بازگشت به گذشته: از نگاه روشنفکران دینی، امکان بازگرداندن گذشته وجود ندارد. به عبارت دیگر بازگشت به گذشته برای ما دیگر میسر نیست؛ زیرا جهان جدید ادامه جهان قدیم محسوب نمی شود، بلکه جهانی است با ویژگیهایی متفاوت از جهان قدیم. مثلاً «انسان محوری» در جهان جدید جایگزین «خدامحوری» در جهان قدیم شده است؛ همین تحول گفتمانی، کل نگرش انسان را نسبت به نظام هستی دگرگون کرده و جهان دیگری متفاوت از جهان قدیم را بنیان نهاده است. سبب این تفاوت ماهوی میان جهان قدیم و جدید، تفکری است که به نام مدرنیته میشناسیم. در مقابل مدرنیته، مدرنیسم قرار دارد که به صورت یک ایدئولوژی درآمده است و اساس آن در تامل عقلانی در جمیع امور بشری است و پذیرش سیطره عقل بر تمامی امور؛ عقل خودبنیادی که همه چیز را در چنبرهی نقد خود گرفته و هرچه را خارج از آن است انکار میکند. مدرنیته ریشهی درختی بود که جهان نوین از آن رویید؛ اما مدرنیسم یک ایدئولوژی است که هرچه خارج از دایره نفوذ خود را نفی می کند و همچون تمامی ایدئولوژی های دیگر، به گونهای جزماندیشانه فاقد هرگونه تسامح و تعامل با غیر خود است.
۳. بازنگری در سنت: نمیتوان سنت دینی را نفی کرد و روشنفکر دینی شد؛ بلکه از طریق چالش با سنت است که میتوان به خلق مفاهیم جدید نائل آمد. روشنفکر دینی معتقد به بازخوانی متن است، نه نفی و انکار آن. به عبارت دیگر آنچه نزد روشنفکر دینی اعتبار دارد نقد و بازاندیشی است، نه نفی و انکار. فرهنگ هر ملت در بستری از آداب و رسوم رشد کرده است و سابقهای به قدمت آن ملت دارد. طبیعی است که سنت دینی نیز همانند سایر سنن در این بستر رشد کرده و تکامل یافته است؛ لذا حذف و نفی سنت دینی به معنای آسیب رساندن به فرهنگ جامعه تعبیر می شود. لیکن بازخوانی سنت دینی میتواند به رشد فرهنگ جامعه مدد برساند.
۴. نقد عقل زدگی در مغرب زمین: نگرش روشنفکران دینی به مقولهی عقل و جایگاه آن در معرفتشناسی الزاماً بر نگرش مغرب زمین منطبق نیست. از نظر روشنفکران دینی سپردن همه چیز به دست عقل نقاد و خودبنیاد و قداستزدایی از امر دینی خطر تهی شدن جامعه از اخلاقیات را به دنبال دارد. مگر نه آنکه فجایعی همچون جنگهای جهانی اول و دوم و بروز حوادث شرمآوری مانند قربانگاههای آشویتس و داخائو و موارد فراوان دیگر، حاصل همان عقل خودبنیادی است که از قید اخلاق رها شد و با استفاده از ابزارهایی همچون علم، صنعت و ثروت و جایگاه رفیعی که مدرنیسم به آن بخشید، پدید آمد. به همین خاطر است که روشنفکران دینی با عقل زدگی به مفهوم غربی آن مخالفند و قداست زدایی از امر دینی و در مقابل جامه تقدس پوشاندن بر علوم جدید و عقلانیت مدرن را برنمیتابند.
۵. غربشناسی به جای غربستیزی: از نگاه روشنفکران دینی، ما مسلمانان در مبادی و مبانی فکری و ارزشی با غرب اختلافهای اساسی داریم؛ در نتیجه هم برای درک درست این موارد اختلافی و هم برای نفی سلطهی فرهنگی غرب، چارهای جز شناخت دقیق، عالمانه و منصفانهی آن نداریم. اگر بپذیریم که راه صحیح برگرفتن تجارب و دستاوردهای مثبت تمدن غرب و نفی جنبههای منفی آن است، گریزی و گزیری جز شناخت درست و دقیق مغربزمین نداریم. باید آن را به درستی بشناسیم و به انصاف دربارهی آن داوری کنیم. قوتهای آن را برگزینیم و ضعفهایش را رها سازیم. تأمل و تعمق در اصول و مبانی ماهیت تمدن غرب و درک لوازم و الزامات و پیامدهای آن و نیز تحلیل و تحویل درست سیاست، اقتصاد و اخلاق به مبانی نظری آن، پدیدهای مغتنم و ارزشمند است که روشنفکران دینی نقش بسزایی در طرح آن در جامعه ایران داشتهاند.
۶. گفتگو به جای منازعه با غرب: از نگاه روشنفکران دینی، برای آنکه بتوانیم مفاهیم فرهنگ اسلامی را در عرصهی بین المللی مطرح کنیم، نیازمند گفتگو با دنیای غرب در مقام رقیبی جدی در مقابل فرهنگ اسلامی خویش هستیم. گفتگو نیز الزامات خود را میطلبد. اولین شرط این است که خود را صاحب حقیقت تام و مخاطب را فاقد هرگونه حقی ندانیم و بپذیریم که هم بخشی از اعتقادات ما ممکن است از حقیقت دور و هم بخشی از اعتقادات مخاطب ما ممکن است بر نهج حقیقت باشد. دومین شرط نیز این است که بپذیریم لازمهی گفتگو، استدلالی بیروندینی است، نه استشهادی دروندینی. برای گفتگو با دنیای غرب نیز باید به او نزدیک شد و از این امر نهراسید. شناخت دنیای امروز دنیای لزوم ما لا یلزم است. همه به یکدیگر نیاز دارند و بهترین راه شناخت یکدیگر نیز همانا گفتگو و مباحثه است.
۷. تاکید بر تقویت درونی: روشنفکران دینی اعتقاد دارند که به جای خصومتورزی با دنیای غرب یا دلباختگی به آن، باید در خود نظر کرد و حضور در دنیای جدید را امری ناگزیر تلقی کرد؛ به همین خاطر به جای انکار مغربزمین و آنچه بدان وابسته است، باید خود را برای حضور در این جهان نو آماده کنیم، الزامات آن را بپذیریم و به تقویت بنیانهای اندیشگی خویش بپردازیم.
۸. اعتقاد به دین حداقلی: این که دین جامع جمیع علوم و احکام باشد را روشنفکران دینی نمیپذیرند. از نگاه اینان دین داور است نه منبع. کارکرد دین در دنیای امروز صرفاً معنابخشی به زندگی برای نجات انسان از بحران معنویتی و معرفتی است. از نگاه روشنفکران دینی، دین کامل است؛ اما کامل بودن دین الزاماً به معنای جامع بودن آن نیست. کمال آن در این است که برای رسالت خود، پاسخی کامل داده باشد. بر این اساس دین کمال دارد نه جامعیت؛ کمالِ آن هم اقلی و ثبوتی است، نه اکثری و اثباتی.
۹. تکثرگرایی معرفتی: روشنفکران دینی به نوعی از تکثرگرایی در عرصهی دین اعتقاد دارند. در نگاه سنتی، بهخصوص در ادیان ابراهیمی، اعم از اسلام، یهودیت یا مسیحیت، سعادت از آنِ فردی است که صرفاً به آن دین خاص اعتقاد ورزد و به مناسک و آداب آن پایبند بماند. در مقابل این نگاه، تکثرگرایی یا پلورالیزم قرار دارد که حداقل بر دوگونه تعریف می شود. در شکلی از آن نه تنها حقانیت تمامی ادیان مورد تایید است، بلکه اعتقادات همه آنها نیز به طور نسبی صادق است و هیچ دینی از حقانیت مطلق برخوردار نیست (پلورالیزم صدق). در شکل دیگر در عین آنکه یکی از ادیان نسبت به بقیه ارجح تشخیص داده می شود، اعتقاد بر آن است که پیروان سایر ادیان نیز در صورت تبعیت و اعتقاد قلبی از دین خود، می توانند موجبات سعادت اخروی خود را فراهم کنند (پلورالیزم نجات). روشنفکران دینی از موضع پلوراریزم نجات نه به آن دیدگاه سنتی ــ که جز پیروان یک دین خاص برای سایرین سعادتی در آخرت متصور نیست ـ معتقد هستند و نه با نگاهی نسبیانگارانه حقانیت تام تمامی ادیان را تایید میکنند. از دید اینان ریشهی تمامی ادیان ابراهیمی یکی است؛ لذا هرآنکس که اخلاقی زیستن را در قالب هر کدام از این ادیان تجربه کند، می تواند به سعادت در جهان دیگر نیز امیدوار باشد.
۱۰. حضور در عرصهی اجتماع: تفاوت اساسی روشنفکران دینی با دانشگاهیان در حضور اجتماعی آنها است. روشنفکران دینی پروژهی فکری خود را تنها در کتابخانهها پیگیری نمیکنند. آنان نسبت به شرایط اجتماعیـسیاسی حساساند و در قبال آن موضع میگیرند. به همین خاطر نیز وابستگان به این نحلهی فکری عمدتاً خارج از ساختار قدرت حضور دارند و منتقد آن هستند. اگر هم در شرایطی خاص کسی مانند دکتر سروش در اوایل انقلاب به ساختار قدرت وارد شد، در کوتاه مدتی عطای این حضور را به لقای آن بخشید و به جایگاه واقعی خود، روشنفکر دینی و مصلح اجتماعی، بازگشت.
برونداد اعتقاد به پلورالیسم معرفتی و تکثر در آرا و عقاید، در صحنهی اجتماعی به پلورالیزم سیاسی منتهی خواهد شد؛ لذا روشنفکران دینی در میان انواع نظامهای سیاسی، عمدتاً به نظامهای دموکراتیک (لیبرال دموکراسی یا سوسیال دموکراسی) گرایش دارند. همچنین اعتقاد به دین حداقلی، در عرصهی نظریه سیاسی، طبیعتاً نمیتواند با حکومت دینی همساز باشد. حکومت دینی حکومتی است که در آن اولاً نظام سیاسی مشروعیت خود را از دین میگیرد؛ ثانیاً قوانین اجتماعی برگرفته از فقه دینی است و با آن سنجیده میشود. از نظر روشنفکران دینی این برداشت از حکومت دینی موجب خواهد شد که اولاً مفسر جمیع قوانین مرتبط با امور زندگی مردم، در نهایت فقیهان باشند و سایر اندیشمندان در حوزههای مختلف علوم جدید همچون اقتصاد، سیاست، هنر و امور مرتبط با حکمرانی عملاً نقشی جدی در اداره جامعه نداشته باشند؛ ثانیاً مشروعیت بخشی دین به حکومت و قوانین عرفی، باعث خواهد شد نوعی قداست، حکومت و قوانین مصوب آن را دربر گیرد و همین امر نقد حکومت یا قوانین جاری را برابر نقد احکام دینی میگذارد و منتقد حکومت یا قوانین به مثابهی کسی تلقی میشود که باور خود به بدیهیات دین را از دست داده است؛ به همین علت نیز مستوجب مجازاتی درخورِ کسانی است که به ستیز با دین برخواسته اند. برای پرهیز از تبعات چنین نگرشی است که روشنفکران دینی به مرزبندی میان امر حکومت و امر دین قائل هستند و سکولاریسم سیاسی را که به معنای جدایی دین از امر حکومت (نه سکولاریسم فلسفی به معنای قداستزدایی از جمیع امور دینی و ستیزهجویی با هرآنچه رنگ و بوی دینی دارد) است توصیه میکنند. از نظرگاه روشنفکران دینی، چون در یک نظام سکولار هر نوع رفتار نادرست حاکمان را به پای دین نمینویسند، بیش از یک نظام دینی، به حفظ امر دین کمک خواهد کرد و در چنین نظامی، مردم دیندارتر خواهند ماند.
در شناخت نحله فکری روشنفکران دینی، قطعاً به این موارد، نکات بسیار دیگری می توان افزود. بیان این مطالب نیز تنها برای قدرشناسی از کسی بود که عمری را در راه اصلاح اندیشه دینی و نیز اصلاح ساختار قدرت سیاسی در ایران صرف کرده و همچنان نیز برسر پیمان خویش باقی مانده است. عمرش دراز باد که نسل ما به او و دیگر نواندیشان و روشنفکران دینی معاصر بسیار وامدار است.
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…