درست به خاطر نمىآورم که اولین آشناییام با جناب آقاى حسن یوسفى اشکورى به چه زمانى باز مىگردد. آنچه به یاد مى آورم حضور آن جناب در حلقهی نزدیکان و همفکران زنده یاد مهندس عزّتالله سحابى و نمایندگان مستقل اولین دورهی مجلس شوراى پس از بهمن ۵۷ است که زمینهساز آشنایى بیشتر راقم با آن وجود شریف شد.
بعد از پایان دورهی اول مجلس، بدیهى بود که تمایلى به حضور شخصیتهایى از جنس جناب یوسفى اشکورى و مهندس سحابى و امثال آنها وجود نداشت که سخن و عمل خود را با ترازوى اعتقادات خود و منافع ملى مىسنجیدند و داراى استقلال رأى بودند، نه تنها در مجلس، بلکه در دیگر نهادهاى حاکمیتى و دولتى.
جاى تأسف بود که نظام خود و میهن و مردم را از استفاده از نیروهاى مؤمن و میهندوست و مخلص و شجاعى محروم کرد که در عین دفاع از نظام، بر اساس اعتقادات دینى و آرمانهاى ملى و مشى اصلاحى، براى خود حق نقد و تذکر و اعتراض به رخدادهاى ناشایسته و ناصحیح قائل بودند. این محرومیت افزون بر ایجاد فضائى بسته و تکصدا، زمینهساز شکافى شد که روزبهروز عمیقتر و موجب ضرر و زیان فراوان براى ملک و ملت و سرمایهی اجتماعى و اخلاقى و اعتقادى جامعه شد.
در آن ایام در نشستهایى که مرحوم مهندس سحابى و همفکران او در منازل خود برپا مى داشتند، در صورت توفیق حضور، زیارت جناب یوسفى اشکورى و همفکران او نصیبم مىشد. گاهی نیز پس از خروج از کتابخانهی مجلس، در میدان بهارستان، جناب یوسفى اشکورى را که عازم خانه خود بود ــ که در آن ایام در یکى از کوچههاى غربى عمود به خیابان ایران قرار داشت ـ مى دیدم و سلاموعلیکى و خبرى مبادله مى شد. آن ایام او در شرکت سهامى انتشار با مرحوم مهندس سحابى همکارى داشت. همکارى او با مهندس در شرکت مذکور که از مؤسسات فرهنگى دیرپاى اسلامى بود و هست، از سویى دلبستگى آنان را به آگاهى رسانى و مشى اصلاحى نشان میداد و از سوى دیگر نشانگر عزت نفس و استغناى روحى آنان بود که حاضر نبودند رسالت فرهنگى خود را با هیچ رانتى که در برخى مواضع یافت مى شد، تعویض نمایند؛ به بیان حضرت سعدى علیه الرحمه: هر که نان از عمل خویش خورد/ منت حاتم طائى نبرد.
در سالهاى بعد، بیشتر توفیق دیدار دست مى داد، از جمله در ایامى که به بنیاد فرهنگى زنده یاد مهندس بازرگان میرفتم و از حضور سرورانى که افزون بر برخوردارى از فضائل گوناگون، از کاربست اخلاق در عمل نیز بهره مند بودند مستفیض و مستفید مى شدم. در این دوره از تألیفات و ترجمههاى جناب یوسفى بهرهها مىبردم.
از مصائبى که در میهن براى جناب یوسفى اشکورى و خانواده بزرگ و خدمتگذار سحابى و همفکران آنان پدید آمد متأسفم و متألم از اینکه جامعه نتوانست از خدمات آنان، آن چنان که باید سود ببرد. امیدوارم هر چه زودتر با درایت و مسئولیتشناسى مسئولین محترم و رفع موانع، جناب یوسفى اشکورى و همهی هموطنان دوستدار میهن و سربلندى ایران بتوانند در وطن خود در کنار سایر اعضاى خانواده از حقوق بدیهى شهروندى و قانونى و شرعى برخوردار و به خدمتگذارى مشغول شوند. به نقل خاطرهای از مجلس تذکرى که در سال ١٣۶۴ در مسجد ارگ برگزار شد و خطیب آن جناب آقاى یوسفى اشکورى بود، بسنده میکنم و براى او و همهی علاقمندان به میهن و سرافرازى ایرانیان، از حضرت حق جل و علا درخواست سلامت، توفیق و حسن عاقبت مى نمایم.
در تاریخ ۴ دى ۱۳۶۴، مهندس احمد مصدق فرزند زنده یاد دکتر محمد مصدق به رحمت ایزدى پیوست. از سوى علاقمندان دکتر مصدق و نهضت ملى ایران مجلس تذکرى در تاریخ شنبه ٧ دى در مسجد ارگ تهران آگهى شد. در روز موعود جمعیت فراوانى به رغم مشکلاتى که براى شرکت کنندگان فراهم آمده بود، در آن مجلس حاضر بودند، به گونهاى که افزون بر شبستان مسجد، افراد بسیارى نیز در سرمای زمستان در حیاط مسجد ایستاده بودند. از جمله کسانى که در مجلس حضور داشتند، مرحومان آیت الله سید مرتضى پسندیده، آیت الله سید ابوالفضل زنجانى، مهندس مهدى بازرگان، دکتر غلامحسین صدیقى و دکتر شمس الدین امیرعلائى را به یاد مىآورم . جمعى کوچک که در آن سالها شناخته شده بودند و کارشان به هم زدن اجتماعاتى بود که «غیرخودى» پنداشته مى شد، با شعارها و ایجاد ناآرامى در حد فاصل شبستان و حیاط مسجد مىکوشیدند مانع از برگزارى مجلس تذکر در آرامش شوند، مجلسی که در همهی فرهنگها، از جمله در اسلام باید برخوردار از احترام باشد. خوب به خاطر مىآورم که میداندار جمع مذکور خطاب به مرحوم آیت الله پسندیده که در ضلع غربى شبستان به اتفاق جمعى از مشاهیر کشور نشسته بود، فریاد مىزد: «آقاى پسندیده ! دفعه آخر باشه که در چنین مجالسى شرکت مى کنى!»
با حرکت جناب یوسفى اشکورى به سوى منبر، تظاهرات و بدگویىهاى آن جمع کوچک شدت گرفت. از آنجا که فضا ملتهب بود، خوب به خاطر نمىآورم سخنران محترم چگونه مجلس را اداره و به پایان رساند؛ چون نگاهها بیشتر متوجه حرکات و حملات و فریادهاى ناصواب آن عده بود. در تمامى این لحظات شاهد بودم که مرحوم مهندس بازرگان و مرحوم دکتر غلامحسین صدیقى و صاحبان مجلس که در ورودى شبستان ایستاده بودند، استوار و با ارادهاى مستحکم، ناشى از ایمان به درستى راه و مشى اى که مى پیمودند، بدون توجه به آن شلوغىها و بداخلاقىها ، به سرسلامتى شرکتکنندگان پاسخ و از آنان سپاسگزارى میکردند.
از جمله صحنههایى که در آن مجلس شاهد بودم، خروج زودهنگام مرحوم دکتر ابراهیم باستانى پاریزى از مجلس بود؛ پس از لحظاتى مشاهده کردم که آن مرحوم مجددآ کفش به دست وارد شبستان مسجد شد و پس از عرض ارادت به مرحوم دکتر صدیقى در گوشهاى نشست. به گمانم مرحوم باستانى پاریزى براى دکتر صدیقى که به او ارادت مى ورزید، احساس خطر کرده بود و به شبستان مسجد بازگشته بود که استاد و مراد خود را تنها نگذارد. مرحوم دکتر شمس الدین امیرعلائى نقل مىکرد که پس از خروج از مسجد، افرادی او و چند شخصیت دیگر را به بهانۀ در امان ماندن از تعرضات آن گروه سوار وسیلهی نقلیه کردند و در طول راه مى گفتهاند که سرشان را پایین نگه دارند تا شناسایى نشوند و مورد آزار قرار نگیرید. آن مرحوم نقل میکند: «آزارى که در این وسیله نقلیه و این شرایط مىبینیم، گمان نکنم کمتر از آزار آن جماعت بوده باشد!» در خروج از شبستان روشن شد که شرکت کنندگان از ضرب و شتم در امان نماندهاند، از جمله آقاى دکتر عباس شیبانى که در آن ایام نماینده تهران در مجلس بود. در آن لحظهها، خانم دکتر نیکو صدیقی فرزند مرحوم دکتر غلامحسین صدیقى را در آستانه در مسجد دیدم که نگران سلامت پدر بزرگوارش بود. او را تسلى دادم و در دل تأسف خوردم بر کشورى که خادمانش و سرمایههاى انسانى آن این چنین مورد اذیت و آزار قرار مىگیرند و هیچ نهاد و مؤسسهاى براى دفاع از حقوق ابتدائى انسانى، قانونى و شرعى آنان نیز وجود ندارد.
خوانندگان خود داورى خواهند کرد که سخنرانى در چنین مجلس و با چنین فضایى نیازمند به چه میزان شجاعت و اخلاقمدارى و همچنین حقگذارى نسبت به رهبر نهضت ملى ایران و آزادى و سرمایههاى وطن دارد که افتخار آن در آن روز بهیادماندنى نصیب حضرت یوسفى اشکورى شد. باید براى این کار سترگ او را ستود، گرچه در زندگى براى پیمودن چنین مسیرى، فراوان متحمل سختىها شده است. انشاءالله نزد احرار، خدمات او فراموش ناشدنى و نزد حضرت حق، مأجور خواهد بود.