شانزدهم مرداد سال ۱۳۷۹ دو روز بعد از جشن نودوچهارمین سالگرد انقلاب مشروطه و پس از گذشت نزدیک به ربع قرن از انقلاب اسلامی حجت الاسلام والمسلمین حسن یوسفی اشکوری، طلبهی انقلابی در رژیم پهلوی و نماینده انقلابی دراولین دورهی مجلس شورای اسلامی پس از انقلاب، به جرم شرکت در کنفرانس برلین و اظهار نظر و دفاع از آزادی زنان در انتخاب پوشش و مخالفت با پوشش اجباری بازداشت شد. حجت الاسلام والمسلمین یوسفی اشکوری در دادگاه ویژهی روحانیت تهران محاکمه شد. دادگاه ابتدا او را به اعدام محکوم کرد؛ اما در دادگاه تجدیدنظر به هفت سال حبس و خلع لباس روحانیت محکوم شد. او پس از سپری کردن حدود پنج سال از حبسش آزاد شد و بعد از آزادی بدون لباس روحانیت همان آقای حسن یوسفی اشکوری شد که بود و میخواست باشد. آقای یوسفی اشکوری در خاطراتش اینطور مینویسد:
یکی از تلخترین روزها و لحظات زندگیام همان روز و همان لحظات بود که به دستور دادگاه خلع لباس شدم. نه به این دلیل که به اصطلاح «خلع لباس» شده بودم بلکه به دلیل زهر تحقیری که بدین ترتیب در کامم ریخت. چرا که روشن است این کار را به عنوان توهین و تحقیر در مورد روحانیون انجام میدهند و گرنه «خلع لباس» مطلقاً فاقد وجاهت حقوقی و شرعی است. مگر لباس طلبگی یک طلبه و روحانی را کسی یا نهادی به او میدهد که بتواند (به هر دلیل) از او بستاند؟ اصولاً مگر روحانیت شیعه مانند کلیسا و حتی مانند الازهر است که کسی سلسله مراتب را طی کند و به شرایط و شروطی دست یابد و به او مقام و نقش مشخصی بدهند و در صورت فقدان شرط و شروط مرتبه و مسئولیت را از او بگیرند؟ وانگهی، چه ربطی به دولت و حکومت دارد که تشخیص دهد چه کسی به اصطلاح خودشان «اهل علم» است و برای علم و تبلیغ دینی صلاحیت دارد و چه کسی ندارد؟
اقای یوسفی چند سال بعد پاسخ سوالش را گرفت. حوزهی علمیهی قم در مصوبات سال ۱۳۸۹ شمسی به منظور ساماندهی، رسمیتبخشی، حفظ و حراست از قداست لباس روحانیت و تشویق و ترغیب طلاب به امر تلبس، آییننامه تلبس طلاب حوزههای علمیه را به شرح ذیل تدوین می کند:
فصل اول: تعاریف و کلیات؛ ماده ۱: تلبس به لباس مقدس روحانیت، برای کلیه طلاب و روحانیان، صرفاً بر اساس ضوابط مندرج در این آییننامه، امکانپذیر است. تبصره ۱: هر گونه تلبس به لباس روحانیت، برای افراد عادی، ممنوع است. تبصره ۲: تلبس به لباس مقدس روحانیت، برای طلاب فاقد پرونده از مرکز مدیریت حوزههای علمیه، ممنوع است؛ این افراد موظفاند پس از اخذ کد مرکز مدیریت حوزههای علمیه، نسبت به تلبس بر اساس ضوابط این آییننامه، اقدام نمایند. ماده ۲: وظایف واحدهای مجری این آییننامه، به شرح زیر است: الف) معاونت تهذیب مرکز مدیریت حوزههای علمیه، مسئول برنامهریزی، ساماندهی تلبس و نظارت بر حسن اجرای آن است؛ ب) معاونت تهذیب مدیریتهای حوزهی علمیهی استانی، مسئولیت تشکیل پرونده تلبس، تأیید صلاحیت نهایی پس از استعلام صلاحیتهای علمی و عمومی از واحدهای سازمانی مربوط، و صدور مجوز تلبس طلاب را به عهده دارد. ماده ۳: لباس روحانیت، عبارت است از عمامه، عبا و قبا که نشانگر برخورداری از تحصیلات دینی در حوزههای علمیه، پایبندی به ارزشهای اسلامی و آمادگی ایفای نقش در جامعه اسلامی است.
فصل دوم: ضوابط و مقررات؛ ماده ۴: شرایط عمومی تلبس، عبارتاند از: ۱. داشتن حداقل، ۱۸ سال سن؛ ۲. داشتن وضعیت جسمی و روحی مناسب که در صورت نیاز و تشخیص ضرورت، از طریق آزمایشهای پزشکی و روانشناختی، بررسی میشود؛ ۳. عدم عضویت و سابقه ارتباط با گروهکهای انحرافی و گروههای مخالف اسلام و تشیع و نظام اسلامی؛ ۴. عدم انحراف فکری و سیاسی و اخلاقی؛ ۵. التزام عملی به اصل ولایت فقیه و قوانین جمهوری اسلامی؛ ۶. نداشتن محکومیت کیفری و حقوقی مؤثر، تبصره ۱: احراز شرایط مندرج در بندهای ۳، ۴، ۵ و ۶، بر عهده واحد سازمانی آمار و بررسی مدیریتهای حوزه علمیه استانی خواهدبود؛ تبصره ۲: ملاک در احراز صلاحیتهای عمومی افراد، حسب مورد، حال فعلی آنها خواهدبود؛ ماده ۵. شرایط علمی تلبس، عبارتاند از: ۱. اتمام پایه پنجم (قبولی در تمامی امتحانات مربوط) برای طلاب مدارس بلندمدت؛ ۲. توان پاسخگویی به سؤالات دینی رایج در جامعه تبصره: احراز این شرط، با ارزیابی علمی -که محتوا و نحوه اجرای آن، توسط دستورالعمل مصوب مرکز مدیریت حوزههای علمیه تعیین میگردد- صورت میپذیرد؛ ۳. گذراندن دوره ویژه مربوط به وظایف روحانیت در پایه پنجم، بر اساس دستورالعمل مصوب مرکز مدیریت حوزههای علمیه؛ ماده ۶. شرایط اخلاقی و رفتاری تلبس …
یقیناً امروز اقای یوسفی پاسخ سوال خود را گرفته است.
آیا واقعا در لباس عوام احساس هدایت مردم و تبلیغ دین از وجودش رخت بربسته؟ او پاسخ سوال خود را در ظاهر گرفته است و ناچار بدان تن داده که نهادی رسمی و قانونی وجود دارد که مجوز پوشیدن لباس روحانیت می دهد. همان نهاد قانوناً می تواند در صورت تشخیص عدم صلاحیت روحانی، لباسش را پس بگیرد. اما یوسفی اشکوری نیک میداند تنی که شرافتش را از آدمیت میگیرد، با لباس و بی لباس، روحانی است. برای یوسفی، طلبهی انقلابی شاگرد و پیرو شریعتی، مشی و منش روحانیاش بر اساس آرمانهای الهیات رهایی و اسلام سیاسی شکل گرفته است. خلع لباس توسط نهاد روحانیت کمترین هزینه است و خللی در ادامهی روشنگریهای او ایجاد نمیکند. نزد یوسفی اشکوری، طلبهی ملبس انقلابی دیروز و روشنفکر غیر روحانی امروز، سیاست نمی تواند از دیانت جدا باشد؛ زیرا از ویژگیهای منحصر به فرد روحانیت شیعه، به رغم بار معنایی آن که شاید ناشی از واژهی «روحانی» (غیر مادی و دنیایی) باشد، حضور روحانیت شیعی در مهمترین مسئله دنیوی، یعنی سیاست است. یوسفی باور دارد خلع لباس او را از الهیات رهاییبخش که به جای اتکا بر نهاد دین به برانگیختن مقاومت دینداران جهت رهایی خود از ستم و ستمگران تکیه دارد و خارج از حلقههای دانشگاهی و نهادهای دینی، در جستجوی ابزاری برای گسترش اندیشهی رهاییبخش اسلامی است، جدا نمیکند. مبارزه با جهل و فقر و ستم در چارجوب مفهومی زر و زور و تزویر در آموزههای اسلامی و سایر ادیان توحیدی و حتی غیرتوحیدی اصلی اساسی است. در قرآن نیز تأکید فراوانی نسبت به یاری فقرا و یتیمان و زنان و مردان فرودست و به حاشیه رانده شدگان وجود دارد. همین تعالیم و اهداف مشترک میتواند زمینهساز همکاری و همراهی دینداران و صاحبان ایدههای عدالتطلبانه در مبارزه با استبداد و استعمار و استثمار در سطح بومی و جهانی باشد، فارغ از اینکه چه دین و چه ایدهایی دارند. در این راه هرچه تعینات و وابستگیهای فردی و نهادی کمتر باشد، سبکتر و مؤثرتر میتوان قدم برداشت. فقر، جنگ و تجاوز وخشونت و بیکاری و آوارگی مشکلات مشترک درکشورهای پیرامونی را نظام سرمایهداری به این جوامع به حاشیه رانده شده تحمیل کردهاند. وظیفهی هر انسان است که به قدر همت و طاعت و به سهم خود برای رفع این مشکلات تلاش کند. اما دیندارانی که آرمان رهایی بخش را دنبال میکنند، به طور خاص مسئولیت حل و رفع این مشکلات را بر دوش دارند؛ به ویژه از نواندیشان دینی انتظار میرود با تکیه بر آموزهی عدالت و اخلاق که از مبانی و اصول اسلامی و توحیدی است، طرح و نقشهی راهی برای رهایی انسانها و مسلمینی داشته باشند که پرتعدادترین مردم گرفتار فقر و تحقیر و عقبراندگی و عقبماندگی هستند. آقای یوسفی اشکوری نیز در مقام روشنفکر و نواندیش دینی چنین مسئولیتی را بر دوش احساس میکند. او برای برخورداری از امنیت لازم در نوشتن و تحقیق و مطالعه تن به هجرت داد و جلای وطن کرد ــ که ایکاش نمی رفت. به هر حال اکنون او آزادی و امنیت بیشتر و تریبونهای بیشتری برای دریافت نظرات روشنفکران جهان و بیان آرا و نظرات نواندیشانهی دینی خود در اختیار دارد. انتظاری که از ایشان می رود این است که ذهن و زبان و قلمش زمینهساز و نقطهی اتصال نواندیشان مسلمان و غیرمسلمان ایرانی با صاحبان ایدههای الهیات رهایی بخش در جهان شود. در این تردیدی نیست که نقطهی عزیمت نواندیشان دینی و روشنفکران مردمگرا و سوسیالیست عدالت و اخلاق است؛ اما برداشتهای متفاوت و متکثراز این دو مفهوم سبب دوری روشنفکران و دینداران از یکدیگر شده است. از این رو بر مؤمنان، اعم از مهاجر و انصار، است که با یکدیگر گفتگو کنند و سخن یکدیگر را بشنوند تا بتوانند راهی برای رهایی از سه اقنوم پر قدرت فقر و جهل و ستم و رسیدن به صلح و آشتی بیابند. برای یوسفی اشکوری و تمامی جانهای شریفی که قدم در این راه سخت و عقبههای نفسگیرش گذاشتهاند آرزوی بهروزی و موفقیت داریم.
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…