صورت این انجمن گر محو شد پروا کراست/ خامه نقاش ما نقش دگر خواهد نمود (بیدل دهلوی)
هنگامی که شروع کردم این مقاله را در مورد حسن یوسفی اشکوری بنویسم، فرصتی شد تا به یاد آورم که آنچه هستم و آنچه همنسلان من هستند، تا اندازهی زیادی حاصل میراث نسلهای گذشته بوده است. این حقیقت، مرا بدین سو میبرد که در این مقاله در مورد جنبهای از هستی یوسفی اشکوری صحبت کنم که به طور مستقیم با هویت فکری و سیاسی من پیوند میخورد؛ و این سخن که از دل برآمده است.
در اغلب مواقع، هر نسلی در زمانی که در کانون میدان عمل قرار میگیرد، خودآگاه یا ناخودآگاه با این پندار خو میکند که بهترین است. معمولاً در عرف عام در میان افراد یک نسل نوعی حس برتری نسبت به نسل گذشته وجود دارد. نسلی که کنونی و امروزین به حساب میآید، در لحظاتی که میبیند حرفهایی نوتر و متفاوتتر میزند وضعی پیدا میکند که برایش مسجل میشود که از نسل گذشتنه جلوتر، مترقیتر، خوشفکرتر و … است. افراد این نسل معمولاً نمیبینند که بر دوش نسلهای گذشته ایستادهاند. تجربهی نسل پیشین که بیواسطه در اختیار آنان گذاشته شده است، از کانون توجهشان دور میماند. اما تنها زمانی که در داشتهها و دانستههای خود ژرف میاندیشند این امکان را مییابند در حالتی خودآگاهانه، بر ارزشهای نسل گذشته و نسلهای پیش از آن واقف آیند. من متعلق به نسلی هستم که پس از نسل یوسفی اشکوری وارد گود شد. آگاهی بر این واقعیت نکتههایی را برایم بازمینماید که پیش از این کمتر به آن میاندیشیدهام.
یوسفی اشکوری در حال حاضر در خارج از ایران مشغول تاریخنگاری است و گاه نیز به سیاست و سیاستورزی نگاهی دارد. به وضوح به یاد دارم که این تاریخنگار کنونی، همان انسانی است که از اوایل دههی ۱۳۶۰ او را بهتدریج شناختم و بین ما رابطهی دوستی برقرار شد. هرقدر در عمق زمان گذشته بیشتر جلو میروم، چهرهی تاریخنگار کمرنگتر میشود و چهرهای دیگر نمایان میشود، چهرهای از یک انسان الگوآفرین. به خوبی به یاد دارم که در لحظاتی از یکی از فرازهای زندگی یوسفی اشکوری، چگونه ابعاد مختلف هستی او برای بخش وسیعی از جامعهی ایرانی بازنمایی میشود: کنفرانس برلین. او که از ابتدای انقلاب گویی با دموکراسی و نواندیشی در دین عقد اخوت بسته بود، سرانجام این هر دو دغدغه را در کنفرانس برلین در ابتدای سال ۱۳۷۹، به نحوی مخاطرهآمیز بیان کرد. در آن کنفرانس او از موضع یک روحانی، بر تغییرپذیری احکام اجتماعی اسلام و اجباری نبودن حجاب از منظر دین اسلام تاکید کرد. همین باعث شد تا برخی مقامات قضایی، زمزمهی ارتداد او و انکار اصول دین طرح کنند و سخن از امکان صدور حکم اعدام به میان آید. تا اینجا صحبت بر سر آن است که او معرفتی را پیش مینهد که گروهی آن را نافی اعتقادات خود میبینند و نسبت به آن واکنش نشان میدهند. اما هستی ویژهی یوسفی اشکوری از این به بعد فعال میشود. با وجود واکنشهای تند مخالفان و نیز، توصیههایی که از طرف دوستانش برای ماندن در خارج از ایران به او شد، او به گونهای بهتآور، به سرعت به ایران بازگشت و همانگونه که انتظار میرفت دستگیر و محاکمه شد. در این میان، بخت به یاری میآید و حکم اعدام دادگاه بدوی تغییر میکند و چند سالی در زندان میماند.
در عمق زمان گذشته جلوتر میروم. یوسفی اشکوری همان کسی است که پس از گذراندن دورهی نمایندگی در اولین مجلس شورا در پیش از انقلاب، راه به سوی عرصهی عمومی گشود تا تمامی فعالیتهایش را در این عرصهی گفتوگویی-جنبشی سامان دهد. از همان سالهای اول انقلاب تشخیص داد که در جایی فعالیت کند که نه فشار عوامگرایی و سنتهای ارتجاعی و نفوذ پول باشد و نه سیطرهی دولت. از این رو به سپهر عمومی روی آورد: سخنرانی و گفتوگو، نوشتن در نشریات مستقل و ایجاد ارتباط با روشنفکران و نیروهای سیاسی و جنبش دانشجویی.
در نیمهی اول دههی ۱۳۶۰، همراه با عزتالله سحابی و دیگر افراد سرشناسی که بعدها به جماعت ملی-مذهبی شهرت یافتند، فعالیتی جمعی را در عرصهی فرهنگ، جامعه و سیاست شروع کرد. این جمع که نام شط (مخفف شریعتی-طالقانی) را بر خود گذاشت، به راستی میتوانست سرمنشأ اصلاحاتی شود که نقطهی عزیمت آن نه درون حکومت، بلکه درون سپهر عمومی باشد. به خاطر دارم که سویهی سیاسی این جمع را این سخن عزتالله سحابی در آن سالها نمایان میکرد که ایران ظرفیت و توان یک انقلاب دیگر را ندارد و باید با تشکیل یک جبهه به راهی دیگر برای تغییر اندیشید. اما تحمل حکومت پیشااصلاحات کمتر از آن بود که اجازه دهد این راه ادامه یابد.
من و همنسلانم در قلمرو هویت ملی-مذهبی، بیاد داریم که شیفتگی یوسفی اشکوری نسبت به شریعتی زبانزد بود. در طول دههی ۱۳۶۰ که شریعتی از دو منظر لیبرالیسم ایدئولوژیستیز و محافظهکاری روشنفکرستیز به حاشیه رانده میشد و طرفداران شریعتی در معرض ستیز بودند و بسیاری به زندان افتادند، یوسفی اشکوری در زمرهی پرچمداران احیای نام و اندیشههای شریعتی بود. او هم به دفاع از شریعتی برخاست و هم در مسیری گام برداشت که به گفتهی خودش شریعتی نیز طی کرده بود: نقد قدرت و سنت در سپهر عمومی.
پس از سخنرانی شجاعانهی یوسفی اشکوری در مجلس سوگواری برای شهادت دکتر کاظم سامی در مسجد حجتبنالحسن، در سال ۱۳۶۷، تظاهراتی خیابانی در اعتراض به حکومت به راه افتاد. پس از این سخنرانی یوسفی اشکوری که تا آن زمان در دانشگاه علامه طباطبایی تدریس میکرد، اخراج شد. در این اوضاع، او به خوبی دید که گام برداشتن در سپهر عمومی و پرداختن به نقد قدرت و سنت مخاطرات زیادی در بر دارد؛ اما ایمان به آرمانش او را در این قلمرو نگاه داشت تا از طریق اندیشهورزی و کنشگری به صورت الگویی در برابر نسل بعد قرار گیرد.
یوسفی اشکوری همواره انرژی و زمان زیادی را در قلمرو فرهنگ صرف کردهاست. او در بسیاری مواقع مرزهای فرهنگ و سیاست اصیل را درهم میآمیزد. همکاری با دائرهالمعارف تشیّع، عضویت در شورای سردبیری ایران فردا، تأسیس نشریهی احیا و تأسیس دفتر پژوهشهای فرهنگی دکتر علی شریعتی از جمله فعالیتهای او در سپهر عمومی است. همهی این فعالیتها در جامعه آگاهیبخش و ارزشآفرین است؛ اما گره خوردن منش و اخلاق او با این فعالیتهاست که هر یک را به صورت یک الگو نمایان میکند.
فلسفهی سیاسی و جنبههایی از جامعهشناسی و مطالعات فرهنگی و مکاینتایر و هابرماس و رالز و فوکو و … را از منابع متعددی میشود آموخت؛ اما صداقت و تواضع و کاستن از فاصلهی میان نظر و عمل و شجاعت در ایستادگی بر ارزشها را به آسانی نمیشود از نزدیک مشاهده و تجربه کرد؛ و این فرصت برای من فراهم آمد. اکنون که به یوسفی اشکوری و زیست اندیشهورزانه و کنشمندانهی او باز میگردم، حس میکنم در زمرهی آخرین افرادی است که در نسل خود میراث الگوسازی را بردوش میکشد و زنجیرهی حیات نسلهای گذشته و افرادی چون خود را به آیندگاه پیوند میدهد؛ میراثی که در نسل ما به ندرت بازتولید میشود. شاید این مقاله نهیبی به خودم باشد تا به طریقی که امثال طالقانی و بازرگان و سحابی و پیمان و یوسفی زیستند، بیش از گذشته بیندیشم. نمیدانم چقدر از آنان آموختم؛ اما دلم در گرو رسیدن به این وضعیت انسانی است.
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…