علی کشتگر و اصل صورت مسئله!

احمد زیدآبادی

از آدمی با سن و سابقۀ علی کشتگر طبعاً انتظار می‌رود که هر گاه می‌خواهد سخنی را به نقد آورد، ابتدا درونمایۀ آن را به روشنی مطرح سازد و بعد لوازم، کاستی‌ها، تناقضات و پیامدهای آن را مورد انتقاد قرار دهد.

کشتگر اما با نقدی که بر مصاحبۀ من با سایت زیتون در همان سایت نوشته، نشان داده است که بعد از آن همه تجربه‌های تلخ و تلاطماتی که پشت سر گذاشته، گویی چندان التفاتی به اصول و آداب نقد پیدا نکرده و در این سن و سال، ترجیح می‌دهد همچون نوجوانی هیجان‌زده اصل موضوع مورد مناقشه را به کناری نهاده و با به میان آوردن پاره‌ای مسائل پیرامونی و حاشیه‌ای، آن هم به طور کاملاً تحریف‌آمیز، صورت مسئله را به کلی پاک کند.

در واقع در آن مصاحبه اصل حرف من این بود که انقلاب صرف نظر از اینکه خوب باشد یا بد، نیاز به رهبری منسجم، برنامۀ روشن، استراتژی مدون، تاکتیک‌های پیچیده، تشکیلات و سازماندهی گسترده، امکانات مالی و تدارکاتی انبوه، توان حمایت و حافظت از جمعیت دخیل در انقلاب و مدیریت و هدایت آنها به سمت و سوی اهداف از پیش تعیین شده و موارد دیگری از این قبیل دارد.

آقای کشتگر به جای آنکه توضیح دهد کدامیک از این موارد را فراهم کرده که مردم را امر به انقلاب می‌کند، به درخواست من از میرحسین برای ایضاح بیانیه‌اش چسبیده و نتیجه گرفته است که من خواهان سکوت در برابر هر رفتار دستگاه حاکم شده‌ام!

گویا آقای کشتگر بر این گمان است که انقلاب به تمهید و امکانات چندانی نیاز ندارد و اگر هم داشته باشد، میرحسین آن را در اختیار دارد و به نیابت از وی و دوستانش آن را به انجام می‌رساند!

عجیب‌تر از آقای کشتگر اما توئیت دوست دیرآشنا علی افشاری بود که مرا از ترمز شدن بر سر راهِ گذار انقلابی به دمکراسی برحذر داشته بود!

 

«بی‌مسئولیت» کیست آقای زیدآبادی؟

 

پناه بر خدا! علی که خود تجربۀ وقایع ۱۸ تیر را از سر گذرانده است، آیا از یاد برده که او و دوستانش در دفتر تحکیم وحدت، حتی نتوانستند چند صد دانشجوی خشمگین را مدیریت کنند به گونه‌ای که سرانجام مجبور به اعلام برائت از رفتار آنها و رقم خوردن عاقب کار بدان صورت شدند؟

من این روزها به سخن مدافعان ضرورت انقلاب در ایران گوش می‌کنم. آنچه از آنها اصلاً نمی‌شنوم، طرح و برنامه و استراتژی و شرحِ امکانات و تشکیلات و سطح توانایی آنهاست و آنچه به وفور و بی‌وقفه شنیده می‌شود، فلسفه‌بافی و زجموره و عصبانیت و تحریک و پرخاش و ادعا و ناسزاست! خب، با این قبیل دارایی‌ها در کدام کشور انقلابِ دمکراتیک به ثمر رسیده است که در شرایط پیچیده و به غایت بغرنج ایران به ثمر رسد؟
همین وقایع خونین آخر آبان ماه آیا نشانه‌ای از میزان هزینه‌های جانی و مالی انقلاب در ایران بود یا اتفاقی برای به وجد آمدن و برانگیختن شور انقلابی! آنها که از آن حوادث به وجد آمده‌اند آیا اصلاً می‌دانند که چه کسانی کشته شدند؟ حال و روز خانواده‌های آنها چیست؟ کدام حمایت را دریافت کردند؟

آنچه رخ داد تنها تصاویری در شبکه‌های خبری نبود تا دوستان مهاجر ما برایش اشک بریزند و یا عصبانی شوند. اینجا برای ما مسئلۀ مرگ و زندگی بود که با گوشت و پوست و استخوان لمس و احساس شد.

باری، من به آن دسته از کسانی که مصمم شده‌اند به هر بهایی حتی گذر از جوی خون و دامن زدن به هرج و مرجی بی‌پایان در ایران انقلاب کنند، کاری ندارم. خطاب من به آن دسته از نیروهایی است که با احساس مسئولیت در راه سیاست گام نهاده‌اند. اقتضای مسئولیت آنها نه هیجان‌زدگی و نادیده گرفتن تجربه‌ها، بلکه تلاش بی‌وقفه برای کشف راه‌های بی‌هزینه و یا کم‌هزینه برای گذر امن و امانِ کشور و مردم از این وضعیت است.

می‌دانم که اگر به فرض موج انقلاب به راه افتد این قبیل حرف‌ها پشیزی خریدار ندارد، اما دنیای بعد از انقلاب هم برای خود داستانی دارد!

 

براندازی در حال برند شدن است

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

23 پاسخ

  1. ممکن است بفرمایید جوانان ماهشهر و اسلام شهر و فردیس کرج نوشته های کدام تئوریسین را خوانده اند و چه کسانی آنها را رهبری کرده است؟ محافظه کاری موجب خودفریبی شده است و چشم بر فقر مردم بسته اید.لابد مصاحبه ها را هم دیده اید که فریاد آزادی خواهی ندادند پی لقمه نانی شرافتمندانه هستند و شما آنها را به تن فروشی یا خودفروشی دعوت میکنید

  2. از سویی نگرانی های آقای زیدآبادی درباره داستان های بعد از انقلابِ پیش رو قابل درک و از سوی دیگر دلایل مخالفان ایشان در مورد به بن بست رسیدن راههای اصلاح و گذار بی مخاطره و کم هزینه هم منطقی است.جمهوری اسلامی گرچه به شدت دچار بحران مشروعیت و ناکارآمدی و پوسیدگی از درون شده و صرفا با زور سرنیزه در تلاش برای به تاخیر انداختن سرنوشت محتوم خویش است اما در عین حال آینده خنجری زیر گلوی ایران نهاده و سرنوشت این کشور را هم گروگان بقای خود نموده و متوسل به بازی کثیف یا هیچ یا همه شده.اما نکته مهم این است حتی بر فرض درست بودن راهکار پیشنهادی آقای زیدآبادی باز هم تا شاهد استمرار خیزش ها آبانگونه نباشیم چنین حکومت بی مسئولیت و تمامیت خواهی حتی در صورت یکدست شدن نیز علاقه ای به تن دادن به خواست عموم برای یک تحول اساسی در سیاست هایش نخواهد داشت و خواهی نخواهی حتی اگر مخالف یک انقلاب و دگرگونی تمام عیار هم باشیم باز هم راه تحمیل اصلاحات درونی به حکومت و واداشتنش به تغییر سیاست هایش از مسیر افزایش فشارهای اجتماعی و خیزش ها و طبعا خونریزی های متعاقب آن می گذرد.جمهوری اسلامی در طی چهل سال گذشته بارها در مسائلی مانند پایان دادن به بحران گروگانگیری دیپلماتهای امریکایی یا پذیرش آتش بس و خاتمه دادن به جنگ بی حاصل با عراق یا تن دادن دیرهنگام و پرهزینه به توافق هسته ای ثابت کرده تا عمیقا تحت فشار قرار نگیرد و مصلحتی را به زور چماق بر سرش نکوبند تغییر مشی و روش نخواهد داد

  3. هموطنان واژه بس مهم است، ولی همانقدر که مهم است مورد سوء استفاده قرار میگیرد ،
    هدف انقلاب (در عربی به انقلاب کودتا میگویند ) ،ویا اصلاحات نیست ،اینها وسیله اند.
    یک انقلاب میتواند عقبگرد باشد .
    باید روی موضوعات بطور خالص ،و عمیق پافشاری کرد،و یک سیستم را ایجاد و دنبال کرد.
    موضوع انسان ایرانی و ایران است
    موضوع جهل عمومی و رهبران ،حرص ،تکبر ،حسد ،زیاده طلبی ،رهبری مادام العمر ،انتخابات تقلبی، و مهندسی شده ،…….
    موضوع آن است که حکومت و حاکمیت و رهبران باید نوکر ملت باشند .ساده زیست ترین ها، همچون مردان الهی ،و بدون عقده ،برای مردم کار کردن است ،چند نفر در جمهوری اسلامی تا کنون اینگونه زیسته اند ،
    به انقلاب اسلامی نیز خیانت شد،
    ملت باید حکومت را سرپرستی ،و نظارت کند ،مانند یک .کودک خردسال ،و متدوما ،والا به انحراف میرود .

  4. نکاتی را که اقای زیدابادی مطرح کرد، جای تامل و تفکر دارد.
    بنظر میاید که عده ای نظریه پرداز و سیاست باز، هدفی را پیش روی نهاده اند و برای رسیدن به ان، بهایش را با دست و دلبازی از جیب ملت میپردازند و نگران قیمتش و یا جنسی که تحویل میگیرند نیستند.
    بنظر من، این اشخاص در دنیای محدو و بدور از واقعیات خودشان گیر کرده اند. شاید وقتش باشد که بجای خیالبافی های مجازی و شعار دادن و جوانان را بکشتن دادن، خودتان وارد گود بشوید و جلوی صف قرار بگیرید. … ایا مرد میدان هستید؟

  5. جناب آقای زیدآبادی عزیز!
    نکن آقا…باخودت اینطور مکن!
    حجم عصبانیت مردم بیش از تصورات شماست وشما هم معذوراتی خیلی زیاد دارید!
    لااقل کامنت های مردم در پای نوشته هایت را به دقت بخوانید…
    بطوریقین همه ما نویسندگان کامنت ها نویسنده تمام وکمال نیستیم درغیر اینصورت کارت بسی بسیار دشوارترمیشــد!
    آقای شرف اهل قلــم نکن!! احمدجان نکن اینطوری با خودت !
    صدای کسانی همچون آرش قلم گیر ودیگرانی مثل او را که دوست دارند بشنــو!

  6. طلسم یک حکومت که شکسته شود ،که آن هم ریختن ترس مردم ،و پذیرش شهادت در راه آرمان، سربدار دادن در راه حق و حقیقت ،و سرباز جانباز ملک و فرهنگ و دین و آیین و ملت و…شدن است.
    آنجا که رهبران خودکامه ،فاسد و زورگو و بی عدالتی شان سیستماتیک شود .
    و بیت المال کشور را غارت ،در دیگر کشور ها بعنوان عمق استراتژیک‌‌ستون پنجم ایجاد میکنند و دشمنان ایران
    بهانه میدهند که در ایران ستون پنجم‌
    ایجاد ،تا تجزیه را هموار کنند،
    سیستم بانکی رانتی و رباخواری ،
    و……خدا یا ایران و ایرانی را
    فراموش نکن.جلوانی ویرجینیا

  7. کسی که چگونگی شکلگیری انقلاب را فرمولبندی کرد، لنین بود. ظاهراً این فرمول بیش از هرجای دیگری در انقلاب ۱۳۵۷ ایران درستی کارکرد خودرا نشان داد- و احتمالاً نشان خواهد داد. لنین می گوید انقلاب زمانی روی می دهد که نخست “شرایط انقلابی” در جامعه حاکم شود. اما این تازه اول کار است. باید ۴ شرط دیگر نیز احراز شود تا انقلاب به پیروزی برسد:۱- بالایی ها نخواهند و نتوانند به روال سابق حکومت کنند؛۲- پائینی ها نخواهند که به روال سابق بر آن ها حکومت شود؛۳- آلترناتیو یا جایگزینی برای رژیم حاکم شکل گیرد که انقلاب را رهبری و سازماندهی کند؛ ۴- شرایط بین المللی برای حدوث انقلاب مساعد باشد. در شرایط فعلی ایران، به نظر می رسد که شرط نخست که به اعتباری مهم ترین شرط هم هست، هنوز تأمین نشده است(رژیم ج.ا نشان داده که کماکان میتواند به روال سابق حکومت کند، هر چند رشته اداره امور تا اندازه ای از دستش خارج شده است). شرط دوم تا اندازه زیادی حاصل شده است. شرط سوم کماکان غایب است؛ و حصول شرط چهارم در ابهام است. بنابراین می توان نتیجه گرفت که برطبق این فرمولبندی لنین، فعلاً از انقلاب در ایران خبری نیست. یا به زبان عام تر، چای شرایط هنوز “دم نکشیده” است!

  8. با سلام خدمت آقای زیدآبادی،
    مصاحبه شما با آقای پارسا بیش از هر چیز نشان دهنده محذورات تان در چارچوب آزادی مشروط و احتمالاً موقت پس از آنهمه حبس و تبعید بود. نه می‌توانستید عمق اندیشه خود را به روشنی بیان کنید چون به خوبی می‌دانستید کدام سرویس ضد امنیتی فردا شما را احضار خواهد کرد و نه وجدان بیدار شما اجازه همرنگی با سرکوبگران را میداد. بنا بر این پیچاندید و پیچیده گفتید. و راه حل هایی پیشنهاد کردید که بخشی از آن در گذشته تجربه شده است (نظام یکدست با آقای احمدی نژاد) و بعضی دیگر عملاً غیر ممکن است (کناره گیری بخش مهمی از سیاستمداران حرفه ای از سیاست !). شما فراموش کردید که این نظام چهل سال است که از طرفی در «برهه حساس کنونی» و در تحریم خود خواسته زندگی می‌کند و از طرف دیگر همواره در حال یکدست شدن بوده است است و خواهد بود (حذف آقایان شریعتمداری، بازرگان، بنی صدر، مجاهدین، ملی گرایان، منتظری، خاتمی، موسوی، کروبی … و به زودی روحانی). اما هر بار بین آنان که مانده اند اختلاف جدیدی رخ می‌دهد چون اشکال اصلی ذاتی و در طبیعت و پایه های ایدئولوژیک نظام است. دلایل این گفتمان کجدار و مریز شما البته از لحاظ انسانی قابل درک است اما در چنین شرایطی آیا سکوت بهتر نیست ؟

    در فکر این بودم که طبق معمول و به عنوان یک شهروند ساده که نه زندان رفته و نه تبعید کشیده است کامنتی بنویسم که جوابیه آقای کشتگر آمد و به دنبالش پاسخ کوبنده شما. و اینجا بود که برای اولین بار لحن تحقیر آمیزی از شما دیدم که تا به حال در آقای زید آبادی لیبرال و نرم گو نمی‌شناختم. در واقع تا به حال فقط شاهد گفتگوی شما با «خودی» ها بودم اما اینبار طرف مقابل یک دیگر اندیش و علاوه بر آن چپگرا بود. یعنی دوبار مهدورالدم ! و خوب می‌دانستید که برای کوبیدنش آتش به اختیارید.

    آقای زید آبادی عزیز،
    آقای کشتگر و امثال ایشان در خارج کشور هستند چون با آنچه «شما» در سالهای شصت به بعد با آنان کردید ماندن و زنده ماندنشان در داخل کشور غیر ممکن بود. می‌گویم شما به طور جمع چون شخص شما هم در آن زمان بخشی از رژیم بودید و کسی به یاد نمی‌آورد که شما به آنچه بر آنان رفت، از جمله کشتار سال ۶۷، اعتراضی کرده باشید. بنا بر این در این مسئولیت جمعی شریکید. اینکه برخی مجبور به مهاجرت شده و در غربت دلشان برای مام میهن می‌تپد نباید مایه انتقاد باشد و به عکس مایه سربلندی آنان است. کسی که در داخل کشور زندگی می‌کند مجبور است دلسوز باشد. اینکه هنر نیست ! سرکوفت زدن به مهاجرین سیاسی یکی از روش های تفرقه بیانداز و حکومت کن رژیم است. در شأن شما نیست که در این دام بیفتید.

    متاسفانه رژیم سرکوب بخوبی توانسته است برای بقای خود، عده ای از روشنفکران را اعدام یا حذف فیزیکی کند، عده دیگری را زیر شمشیر داموکلس آزادی مشروط قرار دهد، عده ای را منفعل و بعضی دیگر را مجبور به جلای وطن کند و همه را در مقابل هم قرار دهد. در این میان بر هیچ‌یک از زخم خوردگان حرجی نیست مگر آنکه زخم دیگران را به رخشان بکشند و مایه سرکوفت زدن به آنان کنند. یعنی به شکلی دستیار رژیم سرکوب شوند.

    من که امروز خود را یک شهروند لیبرال به معنی واقعی آن میدانم، یعنی به آن معنی که جان استوارت میل می‌گوید، حس میکنم برای بعضی از لیبرال های وطنی یک دیگراندیش خوب فقط یک دیگراندیش مرده است.
    به این امید که شما از آن دسته نباشید.

  9. انقلاب یک اتفاق است که میافتد ،میشود،
    انقلاب کردن ،بی معنی است .
    حتی ۵۷ ما که در سیاسی ترین مدارس بودیم ،انتظار وقوع انقلاب را نداشتیم .،بله انقلاب شاه و مردم، با تدارکات بود.

  10. تخطئه و زورگوئی و عصبانیت، توهین و برچسب و اهانت، در کلام فرهیختگان اهل اندیشه بندرت دیده میشود. اگر زیاد شد، معلوم میشود دیگر فرهیخته نیستند، موجوداتی احساساتی و مخالف بحث و درک و فهم هستند. و از نظر منطق و دلیل هم احساس شکست میکنند. مثل تیم فوتبالی که بازی را که باخته می بیند، شروع به درگیری و لگد و فحاشی و پاچه گیری میکند! و به هر قیمتی میخواهد از رقیب انتقام بگیرد. تا اگر در بازی جوانمردانه نشد، در بازی مشت و لگد برنده شود!
    زنده باد اهل ادب و اندیشه و حزم.

  11. دسته جات آشوبگر ؟
    دقیقا از کدام دسته جات آشوبگر سخن می گویید؟
    نکند مردم به ستوه آمده که درگیر هزار و یک مشکل ریز و درشت هستند و هر روز توسط حاکمین و اعوان و انصار و افراد ریز و درشت داخل دایره قدرت استثمار می شوند و مال و جان و آینده و دین و دنیایشان به حراج گذاشته می شود از نظر شما اغتشاشگر هستند ؟
    والله حیا هم خوب چیزی هست و شرافت انسانی به ما حکم می کند به محرومین و حاشیه نشین ها و فقیر نگاه داشته شد هایی که از سر درد فریاد حق خواهی زدند اتهام زشت و تهوع اور آشوبگر را نزنیم و مانند حاکمیت بی شرف بودن را فریاد نزنیم

  12. زیدآبادی دچار توهم خودهمه چیز دانی است و فکر میکند بقیه مردم و تحلیلگران مزدور چپ و راست و یا افراد جاهل و بیسوادی هستند که در و گوهرهای عالمانه او را نمی فهمند. و این آقا هر یاوه ای بسراید مردم به گوش جان نیوش می کنند… نه اخوی، مردم با هیچکس عقد اخوت نبسته اند و عاشق چشم و ابروی کسی هم نیستند، عاشق مطالب و عملکرد افرادند… یک زمانی محبوب بودی و حرفت خریدار داشت قرار نیست در بر همان لنگه بچرخد برایت…

  13. فکر می کنم آقای زید آبادی تجربه حاشیه ای خود از شورش سال ۵۷ را به انقلاب های واقعی دنیا تسری می دهد. دستور آشپزی ایشان برای پختن آش شله قلمکاری که نام انقلاب به آن داده با هیچ واقعیت تاریخی همخوانی ندارد. توصیه می نمایم حد اقل کتاب کالبد شکافی چهار انقلاب را (دوباره) بخواند. مهمترین انقلاب جهان که انقلاب فرانسه باشد فاقد تمام آن عناصری است که ایشان به عنوان طرز تهیه انقلاب ارایه می دهد. دستور رزا منتظمی برای انقلاب عبارت است از: بی عدالتی، خیلی + طبقه خودنما و فخر فخر فروش یک قلاده + روشنگری، قدری + سیستم پوسیده و فاسد یک عدد + تحریکات بیرونی، یک قاشق

  14. زنده یاد بازرگان هم اهل حزم و دور اندیشی بود، اما ظاهرا جوانان احساساتی، همچون دانشجویان پیرو خط امام که سفارت را گرفتند، حالا میخواهند به قیمتی ایران را بگیرند!
    پیران اپوزیسیون برانداز هم خسته و نالان و متفرق، از جا پریده اند بالا، چون خشم مردمان فقیر، و احتمالا حضور دستجات آشوبگر، انها را ذوق زده کرده است. کسانی که در خارج نمیتوانند صد نفر را بطور دموکراتیک رهبری و مدیریت کنند.
    حالا به جائی نرسیده، هر مخالفی را میخواهند دهان ببندند، و یا با یک برچسب ناچسب، منزوی کنند!
    زهی خیال باطل،
    مردم، مردم ، مردم، اگاه تر از من و شما هستند، لذا بی گدار به آب نمیزنند.

  15. اقای زیدآبادی با سلام و عرض ادب.
    بنظرم حضرتعالی به «ساختارگرایی افراطی» در تحلیل اوضاع و شرایط دچار شده اید. در عرصه اجتماع، اگرچه توجه به ساختارها و نهادها، عاملان و حاملان لازم و‌ضروریست؛ اما افراط در اهمیت پیشینی آن، عملاً دامن زدن به محافظه کاری و بی عملی می شود. در واقع اگر بخواهم ناظر سازی کنم:
    توجه به بهداشت امر درست و لازم است اما وسواس، یک اختلال روانیست که به ضد خودش تبدیل می شود.
    حضرتعالی در کتاب «الزامات» نوشته اید: خوانش افراطی از هر پدیده، دیگر آن پدیده نیست. (نقل به مضمون). این حجم تاکید و پافشاری جنابعالی بر تمهید تام و تمام مقدمات انقلاب، که حتی در حد بیانیه میرمحصور‌را هم برنمی تابید، عملاً نشانگر نگاه افراطی شما به ساختارگراییست. با سپاس

  16. زیدآبادی بحث را منحرف کرده است، بحق بر سر انقلاب کردن یا نکردن نبوده و نیست. بحث بر سر موضه زیدآبادی در قبال بیانیه موسوی بوده و هست. زیدآبادی باید بگوید چرا قصد خفه کردن صدای موسوی در گلویش را دارد؟ زبدآبادی باید لگوید یکدست شدن حاکمیت چه تاثیری جز سازش حاکمیت یکدست با امریکا دارد؟ و صادقانه و مسئولانه بر این واقعیت صحه بگذارد که نه دغدغه حاکمیت ملی ایران را دارد و نه وضع معیشتی میایونها حان به لب سیده، دغدغه زیدآبادی و همفکرانش منافع امریکا در ایران است.

  17. نمی دانم در کدام انقلاب اول اینها را تدارک دیده اند و بعد اعلام کرده اند که ما از فردا انقلاب می کنیم . ای کاش اقای زیدابادی یک رفرنس برای مطالبشان غیر خود را اعلام بکنند .
    اقای زیدابادی بهتر می دانند که انقلاب را نمی کنند که به امکانات و … نیاز باشد . بلکه تمام راه ها مسدود شود . دیگر سوپاپ اطمینان ها هم کارایی خود را از دست بدهند . انوقت انقلاب می شود . انقلاب همچون حوادث غیر مترقبه هست . درست هست کثیری دوست ندارند انقلاب بشود چون انقلاب ها در خاورمیانه و شمال افریقا نتنها به وعده های خود عمل نکرده اند بلکه مثبت های قبل خود را هم با خود برده اند. اما اینکه برای انقلاب امکانات مهیا نیست این بنظرم دلیل قانع کننده و حرف محکمه پسندی نمی باشد .

  18. واقعا جای تاسف داره که شخصیتی مانند زیدآبادی که قبلا او را شرف اهل قلمش می خواندند امروز در قلمش جز پرخاش و نقدناپذیری و یاوه سرایی و تفرعن و خودبزرگ پنداری موهوم چیزی دیده نشه.
    انسان اگر عقل متواضع نداشته باشه دچار جزمیت و جمود میشه. مشکل زیدآبادی هم همین عدم تواضعشه و عیبش اینه که نتایجش رو گرفته و دیگه اون ها رو قابل بررسی مجدد نمیدونه و همین جمود فکری و جزم اندیشی باعث شده که اگر کسی تفکرش رو زیر سوال ببره نه بتونه باهاش صحبت مشترکی داشته باشه و نه بتونه مثل یک انسان شریف و متشخص جوابش رو بده…

  19. در آمریکا جمله زیر علیه انواع تبعیض رایج است:
    No sex, No race, No age
    یعنی در قضاوت، برخورد و نقد کسی نباید به جنسیت، نژاد و سنّ سوژه اشاره کند وگرنه حرکتی تبعیض‌آمیز مرتکب شده است.
    آقای زیدآبادی به جای پاسخ به پرسش‌های من، از جمله پاسخ به این مسئله اصلی که «شما از کجا و با چه دلیلی می‌گویید اگر جمهوری اسلامی یکدست‌تر شود مفید و منشاء تصمیمات خوب به سود مردم است؟» دو بار به سن من اشاره کرده که می‌گویم دریغ و افسوس!
    به بقیه حرفهای ایشان نمی‌پردازم. نوشته‌های ایشان و من در زیتون منتشر شده‌اند؛ قضاوت با خوانندگان.

  20. واقعا بهتر است جناب زیدآبادی فعلا سخنی نگویند چون انبوه موارد مطرح شده همچنان سوال برانگیز است چند تای دیگر هم اضافه شد أبشان دنبال راه حل بی هزینه! یا کم هزینه تر برای گذر أمن! از شرایط موجود هستند ! چطور است بنشینید مذاکره کنید تا حکومت را به مردم تحویل دهند!

  21. خوب با این اوصاف چرا به خود اجازه دادید اصلا وارد این بازی های سیاسی بشید. چرا حرکت انقلابی کردید و ان نامه معروف رو به شخص اول مملکت نوشتید. ایا فکر عاقبتش رو کرده بودید و فکر هزینه ای که رفتارهایی این چنین به ارمغان میآورد. شاید تو این چند سال تبعید متنبه شده اید. بیچاره انسان هایی که از تو حمایت میکردند و از رنجت در رنج بودند تا تو عاقل شوی و در مقام نظریه پرداز امر و نهی کنی. ای کاش اصلن هیچوقت وارد بازی نمیشدی و همانطور که از بقیه میخواهی سکوت میکردی. مشکل تو تفکرات نیستند. مشکلت احساسات هستند که به همه و البته به استثنای قدرتمندان حاکم امر و نهی کنی و انتقاد کنی و دعوت به بی عملی و سکوتشان کنی.
    خیلی زود و بطور کامل فراموش خواهی شد.

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که در بقای آن نقش دارند، بسیار چالش‌برانگیز است. آیا می‌توان پذیرفت که کسانی که به دلایل مختلف به نظام دیکتاتوری

ادامه »

امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندی‌ها و خودآگاهی‌هایی است که انسان‌هایی عاشق، اندیشمند و بیزار از خشونت و

ادامه »

  در حالی‌که با نفس‌های حبس‌شده در سینه منتظر حمله نظامی اسرائیل به کشور‌مان هستیم، به نگارش این یاداشت کوتاه

ادامه »