دوست گرامی احمد زیدآبادی در پاسخ به نوشته آقای کشتگر در سایت زیتون تعریضی به بنده کردهاند که گویی لوازم و شرایط انقلاب را نمیدانم، عصبی هستم و شتابزده و هیجانی سخن میگویم و جان مردم را به خطر میاندازم! و با مقایسه نامرتبط با ۱۸ تیر به من یادآوری کردهاند که توان مدیریت چند صد دانشجوی خشمگین را نداشتهام!
برای مدتی خیره و متعجب شدم که واقعا این احمد زیدآبادی است که چنین کلماتی را نوشته است؛ آن هم با مقدمهای که خطاب به علی کشتگر نوشته و تذکر داده که آداب و اصول نقد باید رعایت شود! اما خود آقای زیدآبادی متاخر که به نظر من نه تنها نشانی از زیدآبادی آشنا برای من ندارد بلکه در نقطه متفاوتی قرار گرفته، اصول منطقی نقد و الزامات بحث و استدلال را رعایت نکرده و با صورتبندی غلط از مسئله ادعاهایی را مطرح کرده اند که ارتباطی به مواضع من ندارد.
ابتدا از ۱۸ تیر شروع می کنم که گویی گذشت زمان باعث شده تا حافظهشان دچار مشکل شده و در نتیجه روایت غلط تاریخی را طرح کردهاند. در ۱۸ تیر هزاران دانشجوی معترض و ده ها هزار مردم خشمگین حضور داشتند. بنده هم کسی هستم که به شهادت ناظران حوادث کوی دانشگاه در حالی که دانشجویی ۲۶ ساله بودم، توانستم جمعیت خشمگین چند ده هزار نفره را بدون اینکه یک سنگ پرتاب کنند از جلوی ساختمان وزارت کشور به کوی دانشگاه تهران روانه کنم. البته ادعایی نداشته و ندارم و خودم را هم سوپرمنی نمی دانم که قرار است انقلاب آینده را از واشنگتن دی سی رهبری کنم!
دفتر تحکیم وحدت در جنبش اعتراضی ۱۸ تیر رویکرد اصلاحطلبی پارلمانتاریستی داشت و از طرف دیگر هم اساسا شرایط جامعه ایران در آن مقطع پذیرای انقلاب نبود. طبیعی بود تحکیم با خط آشوب و نگرش های غیر اصلاحطلبانه مرزبندی کرد و این کار هم نه در انتهای کار بلکه از همان آغاز انجام شد. اما مشکل اصلی فقط روایت غلط تاریخی نیست، بلکه اساسا قیاس نابهجا است. شرایط اجتماعی و سیاسی ایران در سال ۹۸ تفاوت های اساسی با ۲۰ سال پیش دارد. سیر تحولات سیاسی و اتفاقا تجربه ناکامی جنبش اعتراضی ۱۸ تیر باعث شده تا رویکرد انقلابی در افق سیاسی ایران تقویت شده و حرکت های اعتراضی سنگین و گستردهای چون آبان ۹۸ رخ بدهد که با ساختار قدرت جمهوری اسلامی مشکل دارد. تغییر دیدگاه سیاسی بنده از رفورم به انقلاب نیز به میزانی ریشه در تجربه نافرجام جنبش اعتراضی ۱۸ تیر و ریشه یابی ساختاری و رویکردی مشکلات دارد.
آقای زیدآبادی مدعی شده است که «مدافعان ضرورت انقلاب در ایران طرح و برنامه و استراتژی و امکانات و تشکیلات و نداشته و به فلسفهبافی و زجموره و عصبانیت و تحریک و پرخاش و ادعا و ناسزا مشغول هستند»! آقای زیاد آبادی یک مورد مستند در این خصوص در مورد بنده مثال بزنند که چنین برخوردی داشته ام. بر عکس مخالفان انقلاب جز برخوردهای کلیشه ای، هراسافکنی، چشمپوشی بر تحولاتی که در ابعاد مفهومی و سیاسی انقلاب در دهه های اخیر رخ داده است، خلط مباحث تاریخی و اتفاقا ناسزاهای سیاسی و اتهامزنی و مصلحتاندیشیهای نابهجا که خروجی ناخواسته آن چیرگی بیشتر اقتدارگرایان و نهاد ولایت فقیه بوده ، سخنی نداشته اند. آنها چشم بر روی واقعیت های سیاسی بسته اند وبا مانور بر روی ملاحظات و بعضا شیفتگی های هویتطلبانه به رویکردهای رفورمیستی به برخوردهای تخیلی در سیاست روی آورده اند. آقای زیدآبادی تجربه برخورد با یک گروه کوچک ولی پرهیاهو در اپوزیسیون را مدتها است به همه مخالفانخواهان تغییر جمهوری اسلامی تعمیم داده و پراتیک سیاسیاش هم عمدتا معطوف به تقابل با این مساله شده که گویی آنها در پشت دروازه پایتخت بوده و هر آینه ممکن است کشور را تسخیر کرده و به انتقام گیری از آقای زیدآبادی روی آورند!
آنچه از زیدآبادی متاخر دیده می شود موضعگیری های متعارض و مواضع پر نوسان و پاندولی در برخوردهای سیاسی است که از یک سو اصلاحطلبی پارلمنتاریست را رد می کند و از سوی دیگر مهر ابطال بر حرکت های ساختارشکنانه و انقلابی میزند. حاصل سیاستورزی خوشبینانه مد نظر وی انفعال و دعوت به خانهنشینی و بهترین حالت مقاومت منفی است تا اصول گرایان و بخش مسلط قدرت حاکمیت یکپارچه را دردست گرفته و سپس به دلیل ناتوانی از حل مشکلات به تغییرات سیاسی رضایت بدهند. حال اینکه در کدام تجربه گذار به دمکراسی در شرایط مشابهی با کشور ایران و ساختار حکومتی با مختصات جمهوری اسلامی چنین اتفاق به باور من خیالبافانه افتاده است، آقای زید آبادی باید توضیح بدهند.
اما ایشان به گونه ای صورتبندی کرده اند که گویی امثال علی کشتگر، بنده و دیگرانی که از گذار انقلابی به معنای آرام دفاع می کنیم اولا سودای رهبری داریم، ثانیا حضور مردم در خیابان ها کار ما است و در کشته شدن آنها و اتفاقات مرگبار مقصریم! باز هم نمی توانم شدت حیرتم از اینکه این نوشته ها بر قلم زیدآبادی آمده است را باور کنم و بیشتر فکر می کنم حاصل عصبانیت لحظهای و بنبست نظری و گفتمانی وی در سیاست ورزی است که به مغالطه روی آورده است.
مردمی که به خیابان آمده اند بر اساس تشخیص خود و سیر تحولات و مسائل عینی عمل کرده اند. آنها نه به حرف امثال من توجهی داشته اند و نه اعتنایی به خوشبینیهای آقای زیادآبادی و صدالبته حوصله صبر ده ها ساله برای سر عقل آمدن زمامداران جمهوری اسلامی را نیز نداشته و ندارند. آشنایی با کسانی که جانباختهاند و مواضع آنها و خانواده های شان روشن می سازد که عمدتا آگاهانه به میدان آمده و دل در گرو تغییرات انقلابی سیاسی داشتند. آنها بر اساس فراخوان من نوعی به میدان نیامدهاند، که آقای زیدآبادی نسبت به خونهای ریخته شده هشدار میدهند. مسئولیت کار با کسی است که اولا به صورت مخفیانه و با سلب حق مشارکت مردم در تصمیمگیری قیمت بنزین را چند برابر کرده و سپس به جای پذیرش نظر مردم خشمگین از این اتفاق و توجه به مخالفت آنها به کشتار گسترده روی آورده است. حکومت نه جوی که خندقی از خون بین خود و نیروهای معترض کشیده است. ظاهرا در دستگاه تشخیص زیدآبادی متاخر، مسئولیت خون جان باختگان با مدافعان گذار انقلابی است چون توصیههای محافظهکارانه و عافیتاندیشانه افراد پیر دیر و خشونتپرهیزی چون آقای زیادآبادی را نادیده گرفته و مردم نیز تحت تاثیر سخنان آنها دچار هیجان شده اند! شاید هم آقای زیادآبادی انتظار داشته اند من نوعی در میانه خشونت شنیع حکومتی و کشتار گسترده معترضان به مردم بگویم که به خانه های شان بروند تا کشته نشوند!
این حجم از مغالطه و صورتبندی نادرست مسائل واقعا حیرتبرانگیز است و برای ابطال آن کافی است با خانواده های جانباخته و یا زندانیان صحبت شود تا دریافته شود که مسئولیت خونهای ریخته شده کنونی با چه کسی است و کدام حرف مسئولانه است. آن کس که چشم بر مشکلات و تنگناها می بندد و رویکرد انقلابی مردم را نادیده گرفته و بدون اعتنا به شکست های متعدد اصلاح طلبی باز مردم خشمگین را به مقصد نامعلوم و مدار بسته احاله می دهد، در خور سرزنش است؟ یا کسی که با تشخیص چرایی اعتراضات و همراهی با تصمیم مردم در مبارزه ستیزنده رویکرد سیاسی درست و متناسب با انتظارات جامعه ودارای چشم انداز روشن برای آینده را طرح می کند و مردم را دنبال نخود سیاه نمی فرستد؟ اگر بنا بر به صحنه آوردن مسائل اخلاقی در صحنه مبارزه باشد، آقای زیدآبادی بهتر است وارد نشوند چون آسیبپذیر هستند. برای درک این موضوع کافی است همین سخنان شان را رودررو به خانواده یکی از جان باختگان بگویند و واکنش آن را ببینند.
اما در بخش دیگری از نوشته آقای زیاد آبادی به تکرار بدیهیات روی آورده اند. قطعا گذار انقلابی نیاز به «تشکیلات، رهبری منسجم، برنامۀ روشن، استراتژی مدون، تاکتیکهای پیچیده، تشکیلات و سازماندهی گسترده، امکانات مالی و تدارکاتی انبوه» نیاز دارد و آقای زیادآبادی اگر حوصله می کردند و مطالب و مصاحبههای بنده را حداقل گوش می کردند، متوجه این مسئله می شدند که نه تنها در حوزه نظری به این مسائل پرداخته ام بلکه پراتیک سیاسیام نیز سالها است معطوف به کمک در تحقق این پیشنیازها است.
اما محل نزاع اینجا نیست، محل نزاع درستی و یا نادرستی و امکان و یا امتناع انقلاب است. نوشته های آقای زیدآبادی نشانگر مخالفت با اصل انقلاب است که البته هیچ تفاوتی بین نسل انقلابهای اخیر با کلاسیک در آن مشخص نیست. سخن از آماده نبودن شرایط نیست. کسی که معتقد به گذار انقلابی باشد جهت فعالیتهایش به سمت تسهیل مسیر و برطرف سازی مشکلات است و سعی می کند تا چاره اندیشی پیرامون مخاطرات انقلاب داشته باشد تا اتفاقی مشابه اروپای شرقی، آمریکای لاتین در موج سوم گذار به دمکراسی و تونس و سودان در موج اخیر اتفاق بیفتد. قائلان به گذار انقلابی می دانند و باور دارند که اولا کنش انقلابی امر ارادی نیست که تشویق من و یا نهی زیاد آبادی وقوع آن را تعیین کند. زهدان انقلاب عواملی چون «تضاد حل ناشدنی وضع موجود و وضع مطلوب» ، «اصلاح ناپذیری ساختار قدرت سیاسی» و «اراده بخش مسلط قدرت در مقاومت در برابر تغییرات» است. انقلابها می آیند نه اینکه بشوند.
شرایط ایران سالها است که در وضعیت انقلابی قرار دارد و مدعای بنده این است که با توجه به این زمینه ساختاری و میل بخش مهمی از جامعه به گسترش و تعمیق مبارزه با اقتدارگرایان و انفعال و وادادگی روزافزون اصلاح طلبان و پیامدهای وحشتناک تداوم وضعیت فلاکتبار کنونی برای میهن و ملت، گذار انقلابی خشونتپرهیز مدل مناسب و کارگشایی است. به لحاظ ذهنی نیاز است تا کنشگران سیاسی و مدنی ایران اصل ان را پذیرفته و به سمت آماده سازی حرکت کنند نه اینکه مانند زیدآبادی متاخر و برخی از چهره های ملی -مذهبی پرونده انقلاب در ایران را به صورت کلی و یا تا آینده نامعلوم بسته و به مقاومت ذهنی روی بیاورند. البته ملاحظه آنها و بهخصوص آقای زیدآبادی در خصوص نگرانی از خشونت و ریخته شدن خون بیگناهان را درک می کنم، اما خروجی رویکرد سیاسی آنها محتوم بودن زندگی در زیر سایه ساختار قدرت جمهوری اسلامی و ناگزیری چانهزنی با آن است که نه تنها کشتار و شکنجه و اعدام متناوب شهروندان ایرانی را در پی دارد، بلکه زندگی کنونی و آینده میلیون ها ایرانی را تباه و تباه تر می سازد. زدن حرفهای زیبا ملاک نیست بلکه باید دید پیامدهای حرفهای زیبا چیست که زشتی از آن بیرون نیاید. با حلوا حلوا دهن شیرین نمی شود.
مهندس میرحسین موسوی نشان داد علیرغم حصر خانگی ده ساله به مراتب درک درستتری از مسائل سیاسی ایران دارد و با برخوردی مسئولانه سکوت خود را شکست و با زبان و ادبیات خود ورود شرایط سیاسی ایران به وضعیت انقلابی را اعلام کرد. به نظرم آقای زیدآبادی به جای بحث با آقای کشتگر در خصوص تفسیر پیام کوتاه اما برنده و اصولی مهندس موسوی، به این فکر کنند که دلیل تفاوت زیاد بین منطق نهفته در موضعگیریهای زیدآبادی متاخر و مهندس موسوی و خانم زهرا رهنورد چیست؟ آنها که نه بیرون از ایران زندگی می کنند و نه به اپوزیسیون تعلق دارند؟ شاید آقای زیادآبادی مهندس موسوی را هم در خور سرزنش مشابهی می بیند!
در پایان هم استقبال خود را از نقد سازنده و عالمانه و نه پلمیک و مغالطه اعلام میکنم. گذار انقلابی خشونتپرهیز هم ریسکهای خودش را دارد و گفتگوی گسترده در این خصوص می تواند به تدوین تمهیدات منجر شود. منتهی لازمه آن پذیرش فایدهمندی اصل انقلاب آرام است بعدا می توان در مورد چگونگی، مقدمات و شرایط لازم و کافی آن به بحث پرداخت. اما انقلابهراسی و اصرار بر رفورمیسم با توجه به دو دهه ناکامی نظری و عملی جایی برای تعامل باقی نمیگذارد. باز هم به آقای زیدآبادی عزیز پیشنهاد می کنم که ترمز مبارزات انقلابی مردم ایران نشوند و ملاحظات خودشان را در قالب مناسب و آنطور که زیبنده سوابق و دانش تخصصیشان است بیان کنند. همچنین جمع کوچکی از اپوزیسیون افراطی و پرهیاهو را که خود بنده مورد حملات سنگین آنها هستم، نماینده همه اپوزیسیون و یا نیروهای مدافع گذار انقلابی خشونت پرهیز به حساب نیاورند.
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…