زیتون ـ محمدرضا سرداری: مراسم چهلم جانباختگان اعتراضات آبان ۹۸ تحت حکومت نظامی اعلام نشده برگزار شد. یک روز پیش از پنجم دی نیروهای امنیتی کلیه مناطقی که در آن بیم از اعتراض و تجمع میرفت را مسدود کردند. اقدامی که رسانهها نام آن را «اقتدار موتوری» گذاشتند.
با بازداشت تعدادی از اعضای خانواده جانباختگان اعتراضات از جمله خانوادههای بختیاری و کریم بیگی، جمهوری اسلامی تلاش کرد تا جای ممکن از شکل گرفتن هر گونه تجمعی جلوگیری کند. اما جلوگیری از تجمع این بار تنها هدف حکومت نبود؛ بلکه به نظر میرسد هدف اصلی برای چنین تدابیر سنگین امنیتی، پیشگیری از خونریزی بیشتر بود.
به نظر میرسد ارائه آمار ۱۵۰۰ کشته در اعتراضات آبان و خبر دستور مستقیم آیتالله خامنهای برای سرکوب اعتراضات که در خبرگزاری رویترز منتشر شد؛ از یک سو و تأخیر چهل روزه سران ایران در ارائه آمار کشتهشدگان از سوی دیگر، شوک عجیبی به هواداران جمهوری اسلامی وارد کرده است. از این رو جلوگیری از افزایش تجمعات و تلفات بیشتر در این شرایط یکی از دغدغه های جدی مسئولان جمهوری اسلامی پیش از پنجم دی بود.
ترس از فاصله مردم از نظام
چنانچه از شواهد پیداست یکی از تبعات جدی اعتراضات آبان، عمیقتر شدن فاصله میان مردم و نظام جمهوری اسلامی است که توییتر فارسی آیتالله خامنهای نیز تلویحا به این واقعیت اذعان کرده است. در توئیتی منتشر شده در حساب کاربری رهبر جمهوری اسلامی سخنان وی در سال ۷۹ بازنشر شد که گفته بود «عامل درجه یک و عامل مباشر در فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی انقطاع از مردم است. آنها با مردم کاری نداشتند. هیچ رابطهای بین رهبری شوروی و مردم وجود نداشت؛ یعنی رهبری آنها، هیچ وقت نمیتوانست روی مردم حساب باز کند.»
چنانچه از شواهد پیداست یکی از تبعات جدی اعتراضات آبان، عمیقتر شدن فاصله میان مردم و نظام جمهوری اسلامی است که توییتر فارسی آیتالله خامنهای نیز تلویحا به این واقعیت اذعان کرده است.
جمهوری اسلامی نیز که ابتدا با ۹۸ درصد مردم تأسیس شد؛ امروز به نظر نمیرسد حامیان زیادی داشته باشد. برخی هم معتقدند انتخابات پیش روی مجلس، محکی جدی برای سنجش مشروعیت آن است. مسئلهای که حامیان جمهوری اسلامی از حسن روحانی و علی مطهری تا مداحان بیت رهبری را بهشدت نگران کرده است. اما ریشه این نگرانی کجاست و چرا قرائن نشان میدهد شخص آیتالله خامنهای پشت کشتار خونین آبان ۹۸ قرار دارد.
خامنهای؛ ترس از نابودی انقلاب
یکی از علل تصمیمات سرکوبگرانه در حکومتهای خودکامه نگرانی از تداوم بقا است. موضوعی که ایران هم در دوره پهلوی دوم و در دوره جمهوری اسلامی آن را تجربه کرده است. بر پایه گزارش رویترز، آیت الله خامنهای در هنگام تصمیم گیری برای مواجهه با اعتراضات بسیار مضطرب بوده و دستوری همراه با پرخاش صادر کرده است.
نقل قول از آیتالله خامنهای: «در سن ۸۰ سالگی از ۵ صبح تا ۱۰ شب در دفترم هستم. ۱۰ شب دلم میخواهد بخوابم اما از شدت گزارشهایی که از تمهید دشمن برای نابودی انقلاب به من میرسد بسیاری از شبها تا اذان صبح قدم میزنم و نمیتوانم بخوابم.»
این واقعیت با گفتههای یکی از نزدیکان به بیت رهبری هم پوشانی دارد. یکی از شواهد گزارش رویترز میتواند گفتههای محمد خواجوی که رسانهها وی را استاد و پژوهشگر حوزه مینامند، باشد. وی از قول آیتالله خامنهای در مجلس خبرگان نقل کرده «در سن ۸۰ سالگی از ۵ صبح تا ۱۰ شب در دفترم هستم. ۱۰ شب دلم میخواهد بخوابم اما از شدت گزارشهایی که از تمهید دشمن برای نابودی انقلاب به من میرسد بسیاری از شبها تا اذان صبح قدم میزنم و نمیتوانم بخوابم.» از این رو چنین احتمالی که رهبر جمهوری اسلامی از شدت اعتراضات مردم و بیم از تداوم آن، بهویژه با ملاحظه اعتراضات ضد جمهوری اسلامی در لبنان و عراق، مغلوب ترس شده و دستور سرکوب اعتراضات را صادر کرده چندان دور از ذهن نیست. اما خود این ترس ریشه در چه دارد؟
وخامت بیماری رهبر جمهوری اسلامی، یک فرضیه
هر چند که اطلاعات موثقی از وضعیت فعلی سلامت رهبر جمهوری اسلامی در دست نداریم؛ اما سرکوب خونین اخیر را میتوان نشانهای از وخامت حال آیت الله خامنهای دانست. پیشتر اخبار غیر رسمی و تایید نشدهای درباره ابتلای آیتالله علی خامنهای به سرطان پروستات منتشر میشد؛ اما فقط خبر عمل جراحی پروستات وی منتشر شد. قرائن نشان میدهد رهبر فعلی جمهوری اسلامی همچون سلف خویش آیت الله خمینی و همچنین محمدرضا شاه دچار اضطراب ناشی از بحران جانشینی است.
گفته میشود وی که مدتها است بخشی از اختیاراتش را به شکلی نانوشته به فرزندش مجتبی منتقل کرده، امیدوار است تا زمانی که در قید حیات است، پایه حکومت فرزندش را نیز محکم کند؛ اما بحرانهای سیاسی و اجتماعی این روند را به تأخیر انداخته. از این رو خامنهای همواره در کابوس لاینحل ماندن بحران جانشینی بسر میبرد. شرایطی که آیت الله خمینی نیز در آن قرار داشت.
بیماری آیت الله خمینی، بحران جانشینی و اعدام های سال ۶۷
شرایطی که امروز آیت الله خامنهای در آن بسر میبرد، آیت الله خمینی نیز تجربه کرده بود. فرسایشی شدن جنگ، ورشکستگی کامل کشور و بیماری رهبر پیر از یک سو و اختلافات میان آیت الله منتظری قائم مقام رهبری با خمینی از سوی دیگر بحران جانشینی را به مرز حساسی رسانده بود.
علائم شدت یافته بیماری آیت الله خمینی خود را در ۱۳ خرداد ۶۷ با ظاهر شدن علائم درد شکم و خونریزی شدید روده بزرگ و کم خونی خود را نشان داد. یک ماه قبل از پذیرش قطعنامه و کمتر از دو ماه از صدور حکم اعدامهای سال ۶۷ .
شواهد تاریخی نشان میدهد که آیت الله خمینی امیدی به بهبودی نداشت و نگران آینده میراثی بود که از خود بر جای گذاشته بود. فاطمه طباطبایی عروس وی در خاطراتش درباره بیماری پدرشوهرش نوشته است: «امام فرمودند: «خانم من فردا می روم بیمارستان برای جراحی». خانم: برای چی؟ امام: «خوب دیگر، من می روم برای جراحی و بعد هم دیگر تمام می شود، من برنمی گردم» خانم گفت: «نه بابا! این حرفها چیه! ان شاءالله به سلامتی برمی گردید.» دیگر، آقا هیچی نگفتند. آمدیم ناهار خوردیم. علاوه بر حضرت امام و خانم، من و لیلی خانم بروجردی هم بودیم. امام فرمودند: «من می خواستم یک مساله برای شما مطرح بکنم. من عمر خودم را کرده ام. دیگر هم مساله ای نیست، دارم فردا می روم بیمارستان، ولی ظاهرا این نهار آخری است که با هم می خوریم». من گفتم: «نه، آقا این حرفها چیه!؟ یک مقدار جنبه شوخی گذاشتم روی کار، گفتم: من هم ممکن است فردا نباشم. ممکن است عصری که می روم بیرون تصادفی پیش بیاید، بله همیشه احتمالات هست، من ممکن است تا شب نباشم. امام گفتند: «نه، شوخی نکن، من دارم جدی حرف می زنم».دیگر چیزی نگفتیم ولی در عین حال که خیلی ناراحت شده بودیم، می خواستیم قضیه را عادی جلوه بدهیم. »
استدلالهای حکومتی برای اعدامهای زندانیان ۶۷، شباهت زیادی با دلایل امروز برای سرکوب اعتراضات آبان دارد.
در این زمینه که شخص آیت الله خمینی درصدد بوده تا فرزندش را جانشین خویش کند؛ شواهد دقیقی وجود ندارد اما امروز شواهدی در دست است که احمد خمینی انگیزه زیادی برای کسب جایگاه پدر داشته. از هدایت پروژه برخورد با منتظری، دخالت در تصمیم گیریهای مهم جمهوری اسلامی تا حتی انشای احکام پدر. از جمله این تصمیم گیریها اعدامهای سال ۶۷ است. موضوعی که با بحث بحران جانشینی و ترس از فروپاشی نظام پس از پذیرش قطعنامه آتش بس با عراق گره خورده است. شواهد نشان میدهد احمد خمینی مانع اصلی تلاشهای منتظری برای متقاعد کردن خمینی برای صرف نظر کردن از ادامه اعدامها بوده است.
استدلالهای حکومتی برای اعدامهای زندانیان ۶۷، شباهت زیادی با دلایل امروز برای سرکوب اعتراضات آبان دارد. آن زمان استدلال میکردند گروهی از زندانیان قصد شورش و فرار از زندان داشتند تا به مجاهدین حملهور شده به مرزها بپیوندند.
امروز هم سخنگوی دولت و مشاور رئیس جمهور استدلالات مشابهی در علت سرکوب خونین آبان بکار بردهاند. فرماندهان سپاه از جنگ جهانی و کربلای ۴ گفتند و حتی حسامالدین آشنا نام این سرکوب خونین را «مرصاد ۲» گذاشت.
شاه و دغدغه جانشینی
محمدرضا پهلوی نیز از جمله حاکمان ناکام در حل بحران جانشینی بود. امروز که شواهد تاریخی زیادی از آن دوره در دست است بهراحتی میتوان ارزیابی کرد که اگر وی توانسته بود بحران جانشینی را حل کند، شاید هیچگاه انقلابی در ایران روی نمیداد. وی البته همچون خمینی و خامنهای نیازی برای جا انداختن فرزندش به عنوان جانشین نداشت.
طبق سنت پادشاهی، فرزند ارشد جانشین میشد،؛ اما ولیعهد هنوز به سن قانونی نرسیده بود. شاه باید دست کم تا سال ۱۳۶۰ در قدرت باقی میماند تا بتواند تاج و تخت خویش را به پسرش واگذار کند. اما ابتلا به بیماری لاعلاج و اطلاع وی در دورهای که بحران کشور را فراگرفته بود، او را نیز به سمت تصمیماتی سوق داد که به فروپاشی نظام سلطنتی منجر شد. مستندات تاریخی نشان میدهد که شخص شاه دستور کشتار میدان ژاله را صادر کرده بود. به او نیز گزارش دادند که چریکهای فلسطینی مسلح قصد تظاهرات دارند. همانطور که به خمینی و خامنهای گزارشهای دروغین دادند.
گرچه در خرداد ۶۸ جمهوری اسلامی توانست علیرغم مشکلات درونی از بحران جانشینی عبور کند، اما این عبور سرانجامش به انسداد امروز رسیده است. انسدادی که صدها کشته بر دست مردم به جای گذاشت و بحران و بیخوابی «رهبر» جمهوری اسلامی را در پی داشت و همچنان سرمنزل بعدی آن ناپیداشت.
8 پاسخ
آخی چه نویسنده منصفی… گاهی آدم فکر میکنه اینا فرض کردند که با دسته کورا طرفند. میگه امام خودش که هیولا نبود ، پسرش انشا میکرد بهش. امام پاک بود مرگش را هم دیده و گفته بود. شاه ولی ساده لوح بود و قاتل، دستور کشتار را هم خودش داد چون از راهپیمایی فلسطینی ها در ایران ترسیده بود.
من با خواندن این توی احساس کردم باید توی کمد لباسم دنبال پالان باشم.
دیکتاتور زیاد هست و انواع دارد. اما بیائید از توهم فرهنگ ۲۵۰۰ ساله لحظه ای فاصله بگیریم و حقیقت و واقع امر نگاه کنیم یک دیکتاتور به نام خدا و نماینده تام الاختیار خدا بر روی زمین به ما حکومت میکند .این بنجل ترین نوع یک دیکتاتور است و فقط شیرین عقل مثل عبدی میتواند آنقدر لطیف و امیدوار با آن مواجه شود.
مقاله فوق مستندات چندانی ندارد. بیشتر حدسیات است. خامنهای با هوشتر از آن است که فرزندش مجتبی را که تقریباً از منظر عام مخفی بوده به یک باره به عنوان جانشین معرفی کند. بهرحال هر کسی رهبر آینده شود ( امیدوارم که یه آنجا نرسد) باید علاوه بر مقبولیت مردمی از رجال سیاسی باشد و تأیید و پشتبانی حوزه علمیه را داشته باشد و این فعلاً در مورد مجتبی فراهم نیست. از آنجایی که تاریخ نشان داده است که در کشورهای جهان سوم دیکتاتور که بمیرد کسی برای فرزندانش تره خورد نمیکند مگر اینکه حکومت موروثی باشد، بعید است که حتی با وصیت خامنهای هم مجتبی شانس زیادی برای جانشینی داشته باشد. نمونه آن جلو چشم ما است. کمتر از چند ساعت از قرائت وصیتنامه خمینی نگذشته بود که دقیقاً بر خلاف وصیتش که اگر کسی نقل قولی از او آورد نباید مورد قبول واقع شود مگر مستند به فیلم و … باشد ، هاشمی رفسنجانی با داستان سرایی هم قانون اساسی را زیر پا گذاشت و هم خامنهای را فرد مورد نظر خمینی جا زد. این در حالیست که مغبون اصلی یعنی احمد خمینی را هم توانسته بود فریب دهد تا با او همراهی کند. بعدها موسوی اردبیلی که یکی از شاهدان روایت انتخاب خامنهای به جانشینی معرفی شده بود بیان داشت که موضوع دقیقا آن گونه که هاشمی رفسنجانی گفته نبوده است و در واقع پس از کنار زدن آقای منتظری وقتی به او میگویند که چه کسی شایسته جانشینی است به هر سه نفر آخوندی که در رأس قوای سهگانه بودند اشاره میکند و نه تنها خامنهای.اشتباه بزرگ خامنهای این است که فکر میکند تنها روشهای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی یا مانند سرنگونی رژیم پهلوی است و یا مانند انقلابهای رنگی و فکر میکند که برای جلوگیری از سرنگونی همانند رژیم پهلوی کوتاه نیامدن و مشت آهنین راه حل است و برای پیشگیری از انقلابهای مخملی یا رنگی از بین بردن نهادهای غیر دولتی و همچنین خبرنگاران آزاد. چیزی که علیرغم مشاوره با کارشناسان روسی و چینی دستکم گرفته شبکههای اجتماعی، اطلاع رسانی شبکههای ماهوارهای است. گرچه امروزه حسن روحانی به بیاعتبارترین رئیس جمهور چهل سال گذشته تبدیل شده است اما کمتر کسی است که از نقش خامنهای در به وجود آمدن بحرانهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی آگاه نباشد. خامنهای استاد در رفتن از مسئولیت است. گرچه در تمام امور ریز و درشت مملکت دخالت میکند اما براحتی از پاسخگویی فرار میکند. کمتر کسی است که نداند بحران اقتصادی کشور درست نخواهد شد مگر سیاست خارجی درست شود . خامنهای فکر میکند که میتواند بحران اقتصادی را گردن دولت بیکفایت بیندازد در حالی که در سیاست خارجی مستقیم و غیر مستقیم دخالت کرده و انتظار دارد که بدون تغییر در سیاست خارجی اقتصاد مملکت درست شود.
با سلام. پس مقصر آن است که گزارش دورغین به امام خمینی و آیت الله خامنه ایی داده و باعث این کشتار شده است. ماجرا امام و عروس هم بسیار رومانتیک است و اشک به چشم میاورد. در مورد کشتار توسط نظام مقدس اسلامی هم که صد البته هیچ شواهدی برای هیچ کدام در دست نیست. ولی مستندات تاریخی نشان میدهد که شخص شاه دستور کشتار میان ژاله را داده. حالا یک اتفاقی به دست خارجیها افتاده بهتر است صلوات بلند که شعأر ملی و دینی ماست فرستاده و برای شادی روح مرده و زنده فاتحه بفرسیتم
با سلام
بعد از خواندن از مقاله شما به این فکر افتادم که شاید تنها راه نجات ملت مظلوم ما از دست دیکتاتور های زمانه بیماری سرطان باشد. که یا بگیرند و راحت شویم و یا بگیریم و راحت شویم. اگر چه هرکدام از دیکتاتورها قبل از رفتنشان پیشاپیش انتقام بیماری شان را از ملت میگیرند. و از طرف دیگر با رفتن هر یک دیکتاتوری مخوف تر میآید. به هر حال تا آنجا که به آقای خامنه ای مربوط میشود این تنها روزنه امید تغییر است وگرنه ایشان درمقیاس میانگین عمر هم سنخان و هم لباسانشان تازه در عنفوان جوانی اند، نشاط و شادابی شان از زمان آتش سوزی سینما رکس آبادان تا به حال کمتر نه که بیشتر شده است و اراده و اشتهای شان برای خونخواری و کشتار جوانان هرچه بیشتر و قویتر. متاسفانه دیکتاتوری و خونخواری بیماری های مزمنی است که با گذشت زمان هرچه حاد تر میشود و تنها راه نجات از آن مرگ است. بهترین نماد آن در ادبیات ما ایرانیان ضحاک مار به دوش است که فردوسی طوسی آنرا به خوبی به تصویر کشیده است.
اما یک امید دیگر میتواند طب اسلامی باشد. در اخبار خواندم فرزند رشید آقای هاشمی شاهرودی فرموده اند که پدرشان با توسل به طب اسلامی روند درمان خود را دو سال عقب انداخته و این تاخیر در درمان باعث جوانمرگ شدن آن حضرت شده است. چه خوب بود که همه کسانی که همچون ایشان در کتاب «بایسته های فقه جزا» اجرای احکام شرعی از جمله مثله کردن و زجر کش کردن را برای جامعه امروز تجویز میکنند به منطق خود وفادار مانده و برای درمان بیماری هایشان نیز به طب اسلامی روی میآوردند (البته ایشان هم بالاخره از خدا مایوس شدند و به پروفسور سمیعی متوسل شدند. اما از طرفی دیگر دیر شده بود و از طرف دیگر از ترس عدالت زمینیان مجبور شدند آلمان را سریعاً ترک کرده دوباره به کشور امام زمان پناه بیاورند). یاد آوری میکنم که ایشان به مدت ده سال و در ابتدای قرن بیست و یکم میلادی «قاضی القضات !!» یک کشور هشتاد ملیونی بودند و تحت امر ایشان که خود شخصی پیشرو محسوب میشدند چه جنایت ها شد. در اینجا به یاد «استاد» بخت برگشته ابوالفضل بهرام پور، این پیرمرد ساده دل بی خبر از سیاست، میافتم . تنها اشتباه او این بود که «علومی» که ویژه حوزه های «علمیه !» و متخصصین امر است را در تلویزیون و در فضای عمومی بیان کرد و باعث مشمئز شدن عوام بیسواد از دین و ایمان شد. وگرنه اینها همان درس هایی است که آقای هاشمی شاهرودی و امثالش قرنها گرفته اند و با اضافه کردن یک لایه به عنوان ارزش افزوده تحویل نسل بعدی داده اند .
خلاصه چه خوب بود که آقای خامنه ای نیز که تا به حال آنهمه بودجه صرف «ایجاد» علوم انسانی اسلامی کرده اند و هنوز دست بر نمیدارند طب اسلامی را هم میپذیرفتند و برای شفا به آن متوسل میشدند. مگر حضرت خاتم الانبیاء و ائمه اطهار به طب غربی متوسل میشدند ؟ یا حد اقل طب اسلامی را در کشور برای عموم اجباری میکردند تا ما بمیریم و راحت شویم. چون من راه دیگری برای رهایی از دست این اختاپوس هزار پا نمیبینم.
اگر کسی راه و چاره ای دیگر سراغ دارد پذیرا هستم.
.
خدا کنه ولی فقیه نیز موروثی گردد
برادر ارزشی! جان ایرانیان اینقدر بی ارزش است که امامان شما هر وقت به اخر خط میرسند، بکشند؟، واقعا که از این اینهمه استدلال و فهم سیاسی سیاسی شما در عجب ماندم!!!، این امامان جنایت کار و دزد شما از هر کشتاری دریغ نکرده اند، تا ستون های نظام مقدسشان را محکم کنند، حالا هر چه میخواهی برادر ارزشی! زمین و زمان را به هم بدوز تا این جنایت کاران تبرئه کنی!!
امان از وقتی که کسی به مسئله ای، مثلا “بحران جانشینی”، برسد و گوئی که خود را کاشف آن بداند، برای شاه و خمینی و خامنه ای و .. مدل درآورد و اگر فرصت یابد همه ی تاریخ را با آن تحلیل میکند! و آنوقت است که ذهنیات و توهمات برای چیدن پازل شخص کاشف، صورت فکت و واقعیت پیدا میکند و تمام سیاه چاله های تاریخ معاصر روشن میشود!
دیدگاهها بستهاند.