ماندگارترین تصویری که از علی افشاری در ذهن دارم به زمستان سال ۷۹ برمیگردد؛ روزهایی که او در بازداشتگاه مخفی ۵۹ به سر میبرد.
علی را به همراه مهندس سحابی در اواخر آذر به آن بازداشتگاه منتقل کرده بودند و بعد هدی صابر نیز به آنها اضافه شده بود.
در آستانۀ محاکمهام، مرا هم شبانه با پتویی کشیده بر سر از اوین به آنجا بردند. روزهای سختی بود. حضور علی را دو- سه باری در هواخوری کوچک آنجا از زیر چشمبند حس کردم اما یک بار هم که به جای قدم زدن در یک خط مستقیم، پشت به دیوار داده و در مقابل آفتاب نشسته بود، نیمی از چهرهاش را که از چشمبند پت و پهنش بیرون مانده بود، به عیان دیدم.
آن چهره را هرگز فراموش نمیکنم. غمی به پهنای عالم بر آن نشسته بود و این مرا به سختی تکان داد. از آن پس در هر محفل و مراسمی علی را به عنوان جوانی پرشور و پرتلاش و نمونۀ بارز نسلی معرفی کردم که بیرحمانه مورد سرکوب قرار گرفت.
اینک اما سالهاست که افشاری از وطن مهاجرت کرده و پنداری آن همدلی و همراهی و همدردی هم به تدریج رنگ باخته است به گونهای که امروزه ظاهراً در نگاه هم غریبه مینماییم و از لحن کلام یکدیگر آزرده خاطر میشویم.
من اما در مجادلۀ کوچکی که بینمان پدید آمد، هیچ قصدی برای آزار علی نداشتم و بحث ۱۸ تیر را فقط از آن رو پیش کشیدم تا مشقت و پیچیدگی کار را به او یادآوری کنم.
او اما آشکارا از یادآوری آن واقعه به آن شکل، آزرده شده است و این آزردگی از سطر سطر نوشتهاش تراوش میکند.
به نگاه من سیاست آنقدرها هم اهمیت ندارد که دوستانی که روزگاری درد مشترکی را تجربه کردهاند، بخواهند با نزاع بر سر آن، گریبان هم را بگیرند یا بدرند!
به هر حال دوستان مهاجر در نقطهای از جغرافیای زمین مقیم شدهاند که به نظرم عمدتاً از یک جنبه به قصۀ ایران مینگرند، اما ما که اینجا نشستهایم؛ به جز امر حکومت باید به چیزهای بسیار بیشتری فکر کنیم.
در این میان، من به دلیل نوع حرفهام، مسائل ایران را نه فقط از جنبۀ داخلی بلکه در چارچوبی منطقهای و بینالمللی هم دنبال میکنم و شاید به همین دلیل، با آن دوستان به اختلاف نظر رسیدهام.
به نظر من، مشکلات ایران به قدری عمق یافته و در تمام نسوج جامعه ریشه دوانده که راه حلی مانند «انقلاب» کار را به سامان نمیآورد و بخصوص از آن دمکراسی زاده نمیشود.
به دلایل مختلف نمیخواهم این موضوع را باز شکافم و بخصوص نمیخواهم این مجادله را با حامیان برپایی انقلاب ادامه دهم. فقط برای خاتمۀ بحث همینقدر بگویم که من همچنان به مطلبی که بیش از یک سال پیش تحت عنوان «۲۰ گزارۀ روشن و شفاف در بارۀ وضعیت کشور» در کانالم نوشتم، سخت باور دارم و گمان نمیکنم مسیر تحولات خلاف آن را پیموده باشد.
از نگاه من، جامعۀ ایران برای گذر از این شرایط بحرانی سه راه پیش رو دارد.
راه کمهزینه و آسان و بیدردسرِ آن، تصمیم زمامداران به تغییر ریل سیاست در مواجهۀ مستقیمشان با انواع مشکلات است. به خلاف نظر عموم دوستان، این امری غیرممکن نیست و همچنان شانسی برای آن وجود دارد.
راه دوم، «انقلاب» است که به استثنای یک صورت خاص! اصولاً به جای موفقیت، به هرج و مرج و بینظمی و بیثباتی و خونریزی منجر میشود.
راه سوم اما همان صورت خاص است! بدین معنی که دولت آمریکا سیاست تغییر رفتار جمهوری اسلامی را به طور رسمی به سیاست «تغییر رژیم» تبدیل کند و در صدد سازماندهی اپوزیسیونی به عنوان آلترناتیو بر آید و با حمایت مالی و دیپلماتیک و رسانهای خود آن را در افکار عمومی جا بیندازد. چنین اپوزیسیونی میتواند از نارضایتی گستردۀ مردم برای تحرکات انقلابی بهره ببرد به شرط آنکه قدرت نظامی آمریکا هم به عنوان پشتوانۀ آن عمل کند!
طبعاً من طرفدار راه حل نخست هستم و به سهم خود دعا میکنم که صورت تحقق به خود گیرد. اما دوستانی که بر راه حل دوم به عنوان جایگزینی برای راه حل اول و سوم اصرار میورزند، با توجه به مجموعۀ داشتهها و امکاناتشان، به طور ناخواسته به عنوان بخشی از راه حل سوم و یا حتی در خدمت آن عمل خواهند کرد. به خلاف نظر افشاری عزیز، «آن اقلیت پر سر و صدا» در این ماجرا نیرویی حاشیهای و بیاهمیت نیست و ابتکار عمل را خواه ناخواه به دست خواهد گرفت.
اگر دوستانی واقعاً مایلاند در این نوع سناریو سهیم شوند، به خودشان مربوط است، اما بدانند که همچون گروههای رنگارنگ دخیل در انقلاب ۵۷، نهایتاً برندۀ بازی نخواهند بود.
گذشته از اینها و بدون آنکه روی سخنام به علی باشد، به آن دسته از کسانی که این روزها مرتب مرا به ترس و محافظهکاری و عافیتطلبی و رها کردن آرمانها و رؤیاهایم متهم میکنند یادآوری میکنم که اگر منظورشان جوک گفتن است، من هم حاضرم به آن بخندم! و اگر قصدشان بیاعتبار کردن است که من اعتبارم را در زمین جستجو نمیکنم!
18 پاسخ
جسارتا کسی نیاز به پاسخگویی جنابتان از جانب(زیدآبادی) ندارد که خودتان را وکیل ایشان قرار میدهید و از جانب ایشان سخن پراکنی میکنید.اگر نیاز به پاسخ گویی مستدل به نقد های فوق بود خودشان باید پاسخ بدهند ولاغیر.و نکته آخر اینکه انسان های سانتی مانتال در یک صد سال اخیر نه طرف ملت بوده اند و نه وقعی به دموکراسی در عرصه عمل در ایران گذاشته اند.ممنون.
یکم:نوشتن اصول و ریزه کاری هایی دارد که باید رعایت شود.این ملودرام(به قول شما)آماده سازی ذهن مخاطب برای خواندن یک مطلب غیر جدلی ست.
دوم:گفته اید خب بخودش نامه بده چرا ما را قاطی میکنی!او نخواسته شما را قاطی کند اظهار نظری کرده و جوابی شنیده جوابی داده کار به دلخوری و آزردگی رسیده و ترجیح داده است که لب کلامش را بگوید و به احترام روزهای سختشان بیش از مجادله را به این سبک ادامه ندهند.جسارتا این شما هستید که خود را قاطی ماجرا کرده اید!
سوم:نوشته اید تار مویشان فدای اعدامی ها.حالا چون اعدام نشده اند بروند و از بلندی خودشان را بیندازند.آرشی که نامش را میبرید تا زنده بود چقدر حمایتش کردید.بعد از مرگش(اگر نگاهش را میپسندید)چقدر رهروش بودید.شک ندارم پایتان به بازداشتکاه کلانتری هم نرسیده که اگر رسیده بود زندان رفته ها را حرمت نگه میداشتید.تا در آن مکان نباشی معنای خوفش را درک نمیکنی.
چهارم:اگر نوشته های دکتر را دنبال میکردید شما هم هجوم اعراب و اسرائیل(نه پشت سر آمریکا بلکه مجزا و با حمایت غیر حضوری آمریکا)را امری محال میدانستید.نمونه ی آرامکو نشان داد عرب های بی آمریکا فقط لات های کوچه خالی هستند و بس.اسرائیل نیز به دلیل محاصره شدنش میان حامیان ایران (که قدرت هجومی شان به دلیل زیر زمینی بودن قابل محاسبه نیست )وهمچنین نزدیکی به ایران و نیز عدم امکان حضور در خلیج فارس بدلیل حسایت مردمان عرب با ایران وارد جنگ نمی شود.از قضا این گزاره یکی از معدود راههای نجات حاکمیت است و بعید است سیاستمداران اسراییل این موهبت را به نظام اهدا کنند.عذر میخواهم ولی آنقدر شناخت تان از تقسیم قدرت بین نیروهای نظامی اندک است که اساسا توجه نمیکنید چیدمان نیروهای نظانی به گونه یی ست که کمترین احتمالکودتا از سوی هر کدام از گروه های نظامی تقریبا نزدیک به صفر است.کودتای فرضی سپاه را ارتش نمینشیند و نگاه کند.
و در آخر دلیل این وقت گذاشتن و کامنت نوشتن تان غیر از بی خبری از مواضع کسانی ست که نام برده اید و تن دادن به رسم دوران که همان فحاشی به حرف حساب گویان و تخریب آنهایی ست که در فرداها بشدت نیازشان داریم؟موید باشید.
گفت دانایی که گرگی خیره سر / هست پنهان در نهاد هر بشر از فریدون مشیری
در مقدمه سخنرانی استاد محترم جناب آقای دکتر سروش نسبت به جناب زید آبادی آمده است که “اهل قلم ایشان را شرف اهل قلم خطاب میکنند بسبب استقامت و تحملی که طی دوران زندان از خود نشان دادن ”
ضمن ابرازادب و احترام به هردو عزیزان و احترام مضاف به جناب زید آبادی علارقم محرومیت های شدیدی که در فضای ایران وجود دارد هرگز رغبتی به سیل عظیمی از ایرانیها که هر سال از ایران خارج میشوند را نشان نداده است و همچنان در مسیر تحولات سیاسی و اجتمائی ایران فعال است و همیشه در نوشته هاش رعایت ادب و احترام را حفظ میکند , شک نیست که ایشان هم مانند خیلی از دوستان و همقطاران خودش میتوانست براحتی از ایران خارج شود و زندگی راحتی برای خودش و خانواده اش ایجاد کند ولی ترجیح داد که دندان رو جگر بگذارد و در ایران بماند و ای کاش ما در کلام خودمان نسبت به افرادی که دیده و شناخته شده هستند حرمت همین ماندن این افراد را در جهنمی که جمهوری اسلامی بنا کرده است را رعایت میکردیم .
چطوره که همه ساکت شویم وزیتون هم تعطیل شود؟ اینقدر دعوت به سکوت، و از دور نشستن و لنگش کن؟
اینهمه با بی مهری و خشن با هم حرف زدن، و همه هم مدعی انسان و انسانیت و انسان دوستی!
جناب زیدآبادی عزیز
باسلام
البته که راه اول پسندیده است، لیکن این راه حتی با دعای همه ی مخلوقات کره زمین وبا پشتوانه دعای ۱۲۴ هزار پیامبر امکان پذیر نیست واتفاق نمی افتد! زیرا بقول آن روزنامه نگار معروف شما گویا جاذبه «قدرت خانم» را یادرنظر نگرفته ای ویا اصلا” « قدرت خانم» را از ذهن بدر کرده و در تحلیل هایت آن را در نظر نمیگیری!
همانند شما به مرحوم مهندس سحابی عشق می ورزیدم و کماکان به ایشان ارادت دارم و او را چراغ راهم در زندگی میدانستم ورفتار آن خدابیآمرز را می پسندیدم لیکن، با اتفاقاتی که در این چهل واندی سال بعد از انقلاب افتاد و وقتی با یک نگاه ساده به رفتار و گفتار…ودرنهایت چرخش افراد انقلابی را دیده ام سخت براین باور رسیده ام که اگر ایشان هم به قدرت می رسیدند بی شک همین وضع را داشتیم!
واما، مردمیکه از فرط نداری و شرمندگی پیش خانواده به آنجا رسیده اند که راضی به مرگ اند یعنی صبح که ازمنزل قدم به خیابان میگذارند، آرزو میکنند که یه اتفاقی بیافتد که شب زنده به خانه برنگردند که شرمنده فرزندان خویش باشند برایشان آینده چه اتفاقی خواهد افتاد مهم نیست!
وهمانطوریکه قبلا”هم گفتی مردم نه به حرف شما گوش میدهند ونه به حرفهای آقایان علی افشاری و کشتگر ودیگران….
بنابراین احمدآقای عزیز! برای خدمت به خودت هم که شده خیلی مفید است یه مدتی نظاره گر اتفاقات باشی و تحلیل هایت را قلمی نکنی عزیز!
بعنوان نوجوانی که از هفت سال قبل از انقلاب در راه سیاست و دین وارد شدم و در اصفهان در مرکز انقلاب بچشم بسیار مشاهدات داشتم ، انقلاب بسیار زیر ورو کننده است ،زلزله است ،اتفاقی است ،که البته علل دارد.
امروز هم انقلاب همان نتایج زلزله را خواهد داشت ،
ولی باید انقلابی بود و عمل کرد ولی انقلاب نه .امیدوارم روشن گفته باشم .
افراد و جوامع باید انقلابی رفتار و عمل کنند و باشند ولی بلبشوی انقلابی نه .
نباید حقوق هیچ کس حتی جنایتکاران
و خائنین، پایمال شود.در ۵۷ و بعد پایمال شد.نباید از یاد برد که کشتن یک بیگناه ،کشتن یک ملت است.
و لذا بحث اصلاحات و یا انقلاب ،
بحث اولویتی نیست ،
اولویت انسان انقلابی و جامعه انقلابی ،ایثاری ،سربدار ،فدایی،سرباز (نده )
است در راه حق و حقیقت و فلاح و ازادی و آزادگی و عدالت و استقلال ،ملت و کشور.
من فکر میکنم آقای زیدآبادی هم میدونه خامنه ای اصلاح ناپذیر و به شدت متوهم و خودرای است و تا زنده است امیدی به اصلاح شرایط نمی باشد.شاید امید ایشان تغییر شرایط با مرگ نزدیک رهبر جمهوری اسلامی است ولی به هر علت از گفتن رک و راست آن پرهیز دارند.
آقای زیدآبادی درست میگویید.سه راه در پیش رو و… و هرسه محتمل و مردمی هم که جنگ و انقلاب را تجربه کرده اند از راههای دوم و سوم گریزانند اما انقلابها وجنگهای ویرانگر از پس نابخردی حکمرانان این ملک بلادیده به قدمت اساطیر شاهنامه و برادرکشی ، طمع ،کوتاه نگری وحسادت از ایرج تا به امروز ادامه دارد. میگویید راه صلح وآشتی و اصلاح کاملاً بسته نیست ؟ عملکرد حاکمان اما خلاف این را بشان میدهد. مشکل حکومت شاه فقط ارتکاب کودتا نبود. ادامه حذف کامل احزاب و طرفداران مصدق ، منتقدین و حتی کسانی که جرات اندکی استقلال رای داشتند بود که حکومت را به بن بست و مردم را به انقلاب رساند. حاکمان امروز هم نمیخواهند بپذیرند که کودتای سال هشتاد و هشت در نگاه مردم قیام ملی نبود . هنوز به خیال باطل پاک کردن آثار جرم و جنایات آشکار خود، بر حذف کامل رهبران و طرفداران جنبش سبز پافشاری میکنند که هیچ ،مدام در پی یکدست کردن حکومت و بی اثر کردن نهادهای انتخابی هستند. کمترین توجهی ب خواسته های مرد م ندارند و پاسخ جوانهای معترض را با گلوله میدهند و بعد نمایش خیمه شب بازی در میاورندو…با ادامه این وضع بیشک روزی خواهد رسید که مردم (با استفاده ازشعر مهدی اخوان) علیرغم زنجیر ها که بر پایشان سنگینی میکند بار دیگر کتیبه را بگردانند، حاصل هرچه که میخواهد باشد. آنها که مدتهاست میخوانند:
من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که میبینم بد آهنگ است،
بیا ره توشه برداریم،
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هرکجا آیا همین رنگ است.
آنها که تعدادشان هروز بیشتر و صدایشان هرروز بلند تر میشود. دریغ اما که : در ده ما همه کورند و کرند. بیچاره قاصدک !!
حکومت ایران تا ۱۰۰ سال دیگه اصلاحات نخواهد کرد ولی امریکا وکشورهای خلیج فارس صبر مردم ایران رو ندارند وصبر نمیکنند تا ایران اصلاحات بشه اونها میدونن بعد از یمن ولبنان وعراق بزودی حکومت ایران اقلیت شیعه این کشورها رو مسلح و مثل عراق ویمن ولبنان حکومت این کشورها رو هم تحت سیطره خود خواهد گرفت و بدین ترتیب توی تمام کشورهای مسلمان دارای اقلیت شیعه این کار را خواهد کرد همانکاری که شوروی میکرد بنابراین تمام توانشان رابرای نابودی حکومت ایران به هر قیمتی تجزیه وجنگ داخلی هم شده به کار خواهند گرفت چون غیر از این اگه باشه خودشون نابود میشن.اینهم یه چیز زمانبره الان ۸ ماه از تحریمها صفر شدن نفت ایران گذشته نتایج برای امریکا فوق العاده بوده بعد از سه چهار سال چه خواهد شد. جکومت بنظر من بهیچوجه اصلاحات نخواهد کرد.حتی ۱ درصد .
جناب زیدابادی در نوشته شما دیگر اثری از توهین نبود و این خودش مایه امید است! که ما از گفتار با همدیگر یاد میگیریم و یاد میدهیم! به هر حال سیاست فقط سیاست نیست، بلکه تعیین کننده زندگی ۸۰ میلیون انسان ایرانی میباشد، و ما نمیتوانیم از زندیگیمان همینطور بگذریم! بنابر این مداخله در سیاست کشورمان و نظر دادن و دخالت کردن در آن ، جزیی از زندگی ما میباشد. برای همین سیاست خیلی اهمیت دارد!!
شما چرا فکر میکنید، که افرادی که در ایران زندگی نمیکنند ، فقط به یک جنبه “به قصه ایران” مینگرند؟، اولا چرا این کلمه “قصه”، ایران قصه نیست، بلکه یک کشور با بیش از ۸۰ میلیون انسان! که در حل حاضر این مردم با تنگناهای اقتصادی، فرهنگی . سیاسی، اجتماعی و غیره مواجه هستند! منظور شما از قصه چیست؟ و چرا فکر میکنید ، که شما فقط به فکر این “قصه” هستید ؟ شما و امسال شما چه گلی به سورت این “قصه” زدید، که دیگران نزده اند؟
ما همه آرزو میکنیم که مردم کشورمان از یک راه کم هزینه به بیشترین برتریها و موفقیتها برسند، شما و دوستان استمرار طلب تان راهی را مشخص نمیکنید، فقط شعار میدهید، اخر نظام مقدس شما اهل دیدن مردم و خواسته آنهاست؟ آیا تا بحال این مقدسان شما با “مشکلات مواجه” نشده اند؟ درست است آنها کجا و مشکلات مردم کجا!
به هر حال شما میخواهید به دعا متوسل شوید! من پیشنهاد میکنم به دعا و همینطور یک آاش رشته، که زنان بیت شما آنرا پخته و بین دوستان پخش کنند، اینطور حتما دعأ شما جواب میدهد!
زید ۲ چیز را هرگز فراموش نکن!
نخست،طیف امثال شماها و اصلاح طلب ها برای این وطن عملا کاری نکردید و در مقابل آن اپوزیسیونی که سرزنش میشوند از منظر شما اتفاقا جان فشانی ها کرده اند و اگر غیرت آنها نبود اکنون هم ضرورتی نبود که شما باز به نمایش درآیید!
دوم، قلب شما هنوز با و برای جمهوری اسلامی ئی که رویای شماست می تپد و ما از آن بیزار تریم. این ما اکثریتی خاموش از ایران است.
برادر چگونه فکر میکنید نظامی که میتواند قتل های زندانیان در دهه ۶٠ را با افتخار انجام دهد قتل های زنجیره ای و کشتار ٩٨ را انجام دهد و از صدر تا ذیل نظام تبریک موفقیت سرکوب را بگویند حتی خاتمی فرهنگی سپاس بگوید چگونه میتواند تغییر ریل بدهد؟ چرا تا کنون تغییر ریل نداده است؟
کسی جوک نگفته، رویاپردازی میکنند. شما به دل نگیرید.
با احترام به دکتر زید آبادی عزیز
منهم در رابطه با انقلاب ، سالهاست همچون دکتر زید آبادی فکر میکنم . یک مشکل با این بزرگوار دارم و آنهم این است که میگویند یا فکر میکنند که بهترین راه حل ” تصمیم زمامداران به تغییر ریل سیاست و مواجهه مستقیمشان با انواع مشکلات است ” . این حرف ایشان را نمی فهمم . “زمامداران جمهوری اسلامی و یا جمهوری مصباح یزدی و حسین شریعتمداری و سرداران پرخورده مست ” و تغییر ریل سیاست به نفع مردم ایران ؟ . شوخی میکنند و یا من مفهوم کلامشان را نمی فهمم ؟ ! چه اشکالی دارد که آدم بگوید من راه حل این مشکل را نمیدانم ؟ !
این ملودرام زید -افشاری و زندان و پشت به دیوار و آفتاب و… میخواهد به من خواننده چه بگوید؟ اصلا به من چه؟ من روایتهای زیبا تر و شرافتمندانه تر و حسین وار تری از غم و افسوس و زندان دارم… شما به خودش مستقیم نامه بده عمو جان . ما را چرا قاطی بده بستان دل و قلوه خود می کنید. تمام زندان و چشم بند و پتوی روی سر شما که محصول بخشی از جنگ قدرت درون نظام بود فدای یک تار موی زندانیان سیاسی ئی که اعدام شدند فدای یک تار موی فرزاد کمانگر و رویاهای زیبایش… تمام سخن شما این است که سه راه هست دوتاش بده یکیش خوبه و محتمله… اون وقت ما این حرف را جوک فرض نکنیم ولی تو روی سخن منتقدین به خودت را جوک میدانی؟؟؟ بی هیچ توضیحی… مثلا راه دیگر حمله اسرائیل یا اعراب به ایران است پس از درک عدم حمایت مردمی از حاکمیت .
راه دیگر انقلاب مخملی ست… راه دیگر کودتایی ناگهانی از سوی سپاه و راه دیگر تجزیه ناگهانی یا تدریجی ایران و… چند راه دیگر…
با سلام . هیچ ایرانی واقعی دنبال راه خوشونت و کشتار نیست. راه اول ( راه کم هزینه ) یک امید واهی است. تاریخ به ما نشان داده که نظامهای استبدادی انهم بدترین نوع استبداد که استبداد دینی باشد به راحتی قدرت را از دست نمیدهند حتی اگر به آنها زمان بدهید. لذا، متاسفانه راه اول فقط یک آرزو است و دل خوشی. با دعا و نذر شله زرد هم کار ما درست نمیشود. راه دوم که انقلاب و کشتار باشد خیلی بد است و امیدوارم که اتفاق نیفتد. راه سوم گر چه خوشایند نیست ولی به نظر میرسد که در آن آدم کشی کم تر باشد. به هر حال دست ما نیست و از بیچارگی ماست.
من نمیدانم که آینده ما چه خواهد شد، ولی پس از ۷۰۰۰ سال تاریخ آیا این است سرنوشت ملت بزرگ ما؟ گریه آور است که هنوز در ستایش انقلاب به سر میبریم.
اگر اعتبارات را در زمین جستجو نمیکنی، راجع به مردم صحبت نکن چون مردم در زمین هستند و نه در آسمان.
دیدگاهها بستهاند.