درآمد
دوست و اندیشمند بزرگوار جناب آقای حسن یوسفی اشکوری، نظراتی در مورد نوشتهی اینجانب پیرامون مقالهی قبلی ایشان تحت عنوان «طالقانی و بازگشت به قرآن» نگاشتهاند که با عنوان «آیا از قرآن یک صدا شنیده میشود؟» در زیتون به چاپ رسیده است. این نوشتار نکاتی را در ارتباط با مقالهی مزبور ـ با پیروی از همان عناوینیکه نویسندهی محترم داشتهاند ـ ارائه میدهد.
یکم ـ کارکرد قرآن
در این قسمت از مقاله جناب اشکوری از «نقش قرآن در ذهن و زبان و زندگی ما مسلمانها» پرسیدهاند؛ و اینکه اصولاً «قرآن به چه کار میآید و این متن مقدّس چه استفادهای به ما میرساند؟». سپس به خاطراتی از حضورشان در برخی جلسات انجمن اسلامی مهندسین اشاره داشتهاند که (۱) مصلحانِ قرآنمحور به مؤمنان وعده میدهند از طریق تمسّک به قرآن، از خرافات و عقبماندگیها آزاد خواهند شد (۲) آیا قرآن به مثابه یک کتاب قانون است که باید مو به مو به آن عمل شود؟ یا احکام دینی تغییر پذیرند؟ آیات مربوط به حدود و دیات و زن و خانواده و اهل کتاب (مثلاً جزیه) چه میشود؟ آیا باید برای همیشه دست دزد را قطع کرد یا زناکار را تازیانه زد؟ و (۳) ما بهتر میفهمیم یا شیخ طوسی؟
در ارتباط با مطالب فوق من چند نکته دارم که پس از ذکر آنها به موضوع «کارآیی قرآن» خواهم پرداخت. به طور خلاصه عرض میکنم که:
اوّلاً به گمان من مصلحانِ قرآنمحور (از سید جمال الدّین اسدآبادی گرفته تا طالقانی و بازرگان و دیگران) به حق دیدهاند که جوامع اسلامی را خرافات و بیگانگی نسبت به علم پُر کرده و مسلمانها برخلاف گذشته که عالمانی چون ابوعلی سینا و ابن هیثم و سایرین از میان آنها برمیخاست، از دنیا عقب ماندهاند. آنها علّت این امر را در اخباریگری و گرایشِ افراطی به احادیث دیدند و از اینرو ندای بازگشت به قرآن سردادند که به نظر من حرکت درستی بوده و هست؛ زیرا کافی است که امروزه انسان به برخی مطالب که در رسانههای ایران به غُلُوّهای بیمانند دربارهی بزرگان دینی میپردازند گوش فرا دهد و آنگاه به قرآن بنگرد که خطاب به پیامبـرص میگویـد «قُلْ لَا أَقُولُ لَکُمْ عِندِی خَزَآئِنُ اللهِ وَ لَا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لَا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ = بگو: به شما نمیگویم که خزائن خدا نزد من است؛ غیب نمیدانم و نمیگویم به شما که فرشتهام، جُز آنچه را که به سوی من وحی میشود پیروی نمیکنم» (انعام/۵۰). قرآن برخلاف بسیاری از احادیث، به عقل و علم دعوت کرده و در دهها آیه مخاطبانش را به چالش میکشد که «أَ فَلَاتَعْقِلُون = آیا اندیشه نمیکنید؟» و میفرماید: «وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لَایَعْقِلُونَ = و خدا بر کسانیکه نمیاندیشند پلیدی مینهد» (یونس/۱۰۰). و از پیروی مطالب بدون علم نهی نموده و هشدار میدهد که «وَ لَاتَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ = چیزی را که به آن علم نداری (جاهلانه) پیروی مکن» (إسراء/۳۶).
به علاوه قرآن هیچگاه نگفته که آنچه را در این کتاب آمده پیروان را کافی است و دنبال منابع و آموزشهای دیگر نروند! بلکه آموزش رشتههای مختلف علوم از زمینشناسی و تاریخ و غیره را تشویق نموده و از همینرو بین مصلحانِ قرآنمحور انواع تخصّصهای علمی از مهندسی گرفته تا طب و حقوق و سایر موارد، مشاهده میشود و بنابراین مراد، «قرآنمحوری» بوده و نه «قرآن بسندگی»!
ثانیاً این عجیب است که هرچند همه اذعان داشتهاند که آیات احکام کیفری در قرآن بیش از چند تایی نیست و قریب ۹۵ درصد قرآن معطوف به خداشناسی و اخلاق و بحث از سرانجام عمر و آخرت میباشد، باز آنچه که امروز و در طول تاریخ در مورد اسلام و قرآن بیش از هرچیز دیگر مطرح شده است؛ همان موضوع مجازاتها و برخورد با متخلّفان کیفری است، گویی اساساً اسلام هویّت خود را از اموری چون قطع دست دزد و کیفر زناکار و مواردی از این قبیل میگیرد!
البتّه به نظر من این موضوع دلیل دارد. دلیلش این است که سالیان سال در تاریخ، خلفاء و
امراء به نام اسلام حکومت کرده و اطاعت میطلبیدهاند و سرکوب مجرم و اجرای مجازاتها، خود وسیلهای برای سلطه و حکومت بوده است. ولی حقیقت این است که در هیچ کتاب دینی، مجازات مجرم، به قدر قرآن با تشویق به عذرخواهی و اصلاح و گذشت، نیامیخته و راه برای توقّف و گریز از کیفرها، گشوده نشده است. به ملاحظات زیر توجّه نمایید:
از شواهد فوق سلیقهی إلهی در برخورد با مجرمان به دست میآید که هرچند در جهت
حفظ حقوق مظلوم احکامی مقرّر شده، ولی (۱) ترجیح خدا در گذشت و اصلاح است و (۲) تبصرهها و انعطافپذیریهایی در آیات هست که به اجرای احکام بنا به مقتضیات زمان، کمک میکند.
به علاوه به قول استاد حسینی طباطبایی خداوند در قرآن برای تغییر احکام بنا به شرائط، چند ضابطه به دست داده است: ازجمله آنکه میفرماید «فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَهٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ = پس هرکه ناچار شد ـ بی آنکه به گناه متمایل باشد ـ همانا خدا آمرزنده و مهربان است» (مائده/۲). هرچند موضوع آیه مربوط به استفاده از خوردنیهای حرام است، ولی میتوان آن را به سایر موارد نیز تعمیم داد. دیگر آنکه فرموده «مَاجَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ = خدا در دین برای شما هیچ حرجی (تنگی) قرار نداده است» (حج/۷۸). بنا به آثار وارده از أئمّهی شیعه (ع) این اصل که خدا در دین نظر به ایجاد مشکل برای مردمان نداشته، به جمیع موارد قابل تعمیم است (یُعرَف هذا و اَمثاله مِن قَولِهِ تَعالی ماجَعَلَ عَلَیکُم فِی الدِّینِ مِن حَرَج). بنابراین هرگاه در اجرای حکمی حرج و تنگی پیش بیاید، حُکم رفع میشود. همچنین خداوند به ما آموزش داده که با تغییر موضوع، میتوان حکم را تغییر داد (که نمونههای فراوانی دارد). بنابراین احکام ـ با ضابطه ـ تغییرپذیرند ولی نه بدون ضابطه.
ثالثاً شک نیست که مسلمانها ـ اعمّ از شیعه و سنّی ـ با کولهباری از آثار عدّهای به نام فقهاء مواجهاند؛ از شیخ طوسی گرفته تا شیخ مرتضی انصاری و دیگران. من خوشبینانه عرض میکنم که آنچه این آقایان آموخته و ارائه دادهاند، معتبر بوده و هیچیک ملاحظات دنیوی برای خود قائل نبودهاند و صرفاً از سر دغدغهی دینی سخن گفتهاند. ولی به هرحال، آیا میتوان گفت که اشتباه هم نمیتوانستهاند بکنند؟ آیا فتاوای آنان برای شرایط امروز نیز که تفاوت فاحش با دوران آنها دارد، میتواند کارساز باشد؟ مسلّماً خیر؛ مگر مردمان همه عقل و واقعبینی را به یک سو نهاده به اطاعت مطلق از گذشتگان در چند صد سال پیش تن بدهند که این خود بنا به قرآن، از مقولهی تسلیم مطلق در برابر غیر خدا و انحراف از توحید است. بگذریم که چه بسا برخی آقایان فقهای ما از دوران اُمَوی گرفته تا عبّاسی و صفویّه و قاجاریّه و حتّی بعدها، در بستر زور زمان میزیسته و در واقع دین را به امیال حکومت بخیه میزدهاند.
این خود به نظر من، تجربهای برای روشنفکران دینی در این دور و زمانه است که راه حلّ ریشهای برون رفت از مشکلات را نه در کنار گذاری دین، بلکه در ایجاد جایگاه درست دین در جامعه ببینند.
امّا در مورد کارایی قرآن: سخن در این زمینه هرچند کم گفتهاند، ولی بسیار میتوان گفت. آقای حسینی طباطبایی رسالهای تحت عنوان «قرآن در روزگار نو» دارد که مدّتها پیش در تهران به چاپ رسیده است. ولی من نمیخواهم وارد مطالب فنّی کلاسیک شوم و صرفاً تجربهی خود را در اینجا منعکس میکنم؛ مطلب را بدینگونه میبینم:
میگویند که آدمی با پیروی از عقل و منادی آن که علم یا آگاهی است، میتواند مسیر درست را در زندگی برگزیند و با پیمودن آن مسیر، به امنیّت و سعادت دست یابد. امّا در اینجا مشکلی هست؛ زیرا انسان فقط عقل و صلاحاندیشی نیست، بلکه غرایز وخواستههایی در او هست که وی را به سوی خود میکشند و آن خواستهها و هوسها در بسیاری موارد، عقلانی نیست. عقل تلاش میکند که خواستهها را پس زند و فرمان خود را در وجود انسان مستقر سازد، ولی از عهده برنمیآید زیرا نیروی غرایز و خواستهها در آدمی بسیار قوی و جذّابتر از دعوت عقل است. از سوی دیگر سرکوب غرایز نیز کار درستی نیست و انسان با پایمال کردن غرایز، به مشکلات عدیدهی روحی و اجتماعی میرسد و از برخورداریهایی که حقّ اوست، بازمیماند.
تنها راه حلّ کار این است که کاری کرد تا سلطان عقل در کشور وجود، مستقر گردد و بر طبق فرامین و صلاحدیدِ او از غرایز استفاده شود. امّا عقل برای این منظور، محتاج کمک است و به تنهایی نمیتواند از پس غرایز و هوسها برآید. این کودتای ایمان است که میتواند عقل را در وجود انسان بر تخت سلطنت بنشاند و سپر حفظ عقل در غلبهی بر غرایز گردد.
اینجاست که پای قرآن به میان میآید که به صُوَر مختلف از سرمنشأ خلقتِ آدمی تا
وصف مراحل عمر و خطراتیکه او را ـ از درون و برون ـ تهدید میکند، انسان را به احراز رسالت خود در مقابله با بدیها و ترویج نیکیها فرا میخواند. تذکّر میدهد که ای انسان! تلاشهایت بیهوده نیست، سرانجام به سوی من بازمیگردی و به عکس العمل کامل کردارت میرسی و فراموش نکن که من همواره تو را میبینم و هرآنچه بگویی میشنوم و از نظارتِ من خارج نخواهی شد.
به نظر من این بزرگترین کارکرد قرآن در این عصر و زمانه است که با تذکّرهای مستمر، انسان را به تعلّقاتی «بیرون از خود» فرا میخواند و مسئولیّتهایش را به یاد او میآورد. آدمی طی حفظ تماس با قرآن، میتواند خود را بسازد و سپر ایمانی عقل را در فرمانروایی بر غرایز استحکام بخشد؛ این به گمان من کارکرد بزرگ قرآن در همهی عصرها و مکانها است که هیچگاه کهنه نمیشود.
دوّم ـ چند صدایی بودن آیات قرآن
در این قسمت از مقاله، اندیشمند گرامی نکاتی آوردهاند تا ـ برخلاف نظر اینجانب ـ نشان دهند که قرآن «تک صدایی» نیست، بلکه معانی مختلف و گاه حتّی متضادّ از آیات آن به دست میآید. در این ارتباط من چند نکته دارم که به قرار زیر از نظر میگذرانم.
اوّل آنکه قرآن خود را کتاب «هدایت» نامیده: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ = همانا این قرآن به استوارترین راهها هدایت میکند». من عرض کردم کتاب «هدایت» نمیتواند مقاصد ضدّ و نقیض داشته باشد، ولی البتّه ممکن است افراد ـ در بستر هدایت ـ استنباطهای مختلف از بعضی عبارات داشته باشند که آسیبی به هدف اصلی نمیرساند. برای روشنی مطلب چند مَثَل میآورم:
دراینجا عبارت «لَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا» را برخی از مفسّران به این معنی دانستهاند که ای قارون برخورداریهایت را هم از این دنیا فراموش نکن، توجّهات به سوی آخرت (عبارت قبلی در آیه) آنقدر نباشد که تو را از بهرهمندی دنیویت بازدارد. امّا آقای حسینی طباطبایی میگوید این برداشت چندان موجّه نیست؛ اینگونه نصایح به شخص مالدوست و دنیاطلبی چون قارون لزومی نداشته است؛ بلکه مقصود از عبارت مزبور این بوده که ای قارون از یاد مبر که نصیب کوتاهی از این دنیا داری و در فرصت محدودت ـ با استفاده از امکانات خداداده ـ نیکوکاری به خلق را فراموش مکن. امّا هرکدام از نظرات را هم اگر ما بگیریم به لحاظ پیام «هدایتی» آیه چندان تفاوت نمیکند و به هرصورت پیام هدایت آیه در معرّفی شخصیّتی چون قارون و خودخواهیهای او یکسان است.
در اینجا بحثی هست که برخی (از جمله مفسّران شیعی) مقصود از «شُرَکَاءکُمْ» را صرفاً بتهای عرب جاهلی میدانند و دیگران با توجّه به قرائن مشخّص آیه، استدلال میکنند که مقصود، هر شخصیّتی است که صفات منحصر به خدایتعالی ـ مانند کمک ورای اسباب طبیعی ـ را به او نیز تسرّی دهند. این، بحثِ مصداقی است و در معنا و مفهوم آیه که میخواهد بیتأثیری غیر خدا را در سرانجام آدمی نشان دهد، تأثیری ندارد زیرا معنای اخیر از آیات روشن دیگری نیز در قرآن به دست میآید.
در همین ارتباط میتوان به آیهی۱۰۲ سورهی بقره اشاره کرد که مرحوم علاّمهی طباطبایی ـ بعد از ذکر همهی احتمالات مطرحشده توسّط مفسّران ـ اعلام میدارد که «با توجّه به قرائن داخلی آیه، یک معنا از میان معانی محتمل را برای آیه برگزیده است» که رویهمرفته دعوت به ایمان صحیح و پیروی از کتاب آسمانی مینماید و مردم ـ به ویژه یهودیان را ـ از رفتن در پی سحر و جادو و افکار شیطانی بازمیدارد. حتّی با در نظر گرفتن همهی احتمالات معنایی نیز که مفسّران پیش آوردهاند، مفهوم هدایتی مذکور از آیه، تفاوتی نمیکند.
دوّم آنکه فرمودهاند «فهم کلمات و واژگان و جملات در هر زبانی کف دارد ولی سقف ندارد». آری، بنده با این سخن موافقم. آیات قرآن نیز چه بسا در مواردی، یک معنای اساسی و اوّلیّه دارند که عرب ۱۴۰۰ سال پیش هم آن را میفهمید و سپس آن معنا با کسب اطّلاعات و کاوشها و تجارب جدید، تعمیق شده است. بر این مبنا ـ چنانکه سالها پیش به آقای دکتر سروش (وقتی برای معرّفی کتاب «قبض و بسط» به انجمن اسلامی مهندسین آمده بودند) عرض کردم، آیات قرآن در معرض «قبض و بسط» است، منتها «در طول» و نه «در عرض». قرآن خود این مطلب را به ما نشان داده، آنجا که میگوید دو نفر برای حَکَمیّت در اختلافاتشان نزد داود ع و سلیمان ع رفتند و سلیمان قضیّه را بهتر فهمید (فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمَانَ)، ولی در عینحال متذکّر میگردد که «وَ کُلًّا آتَیْنَا حُکْمًا وَ عِلْمًا» یعنی به هر دو (سلیمان و داود) علم و حکمت داده بودیم؛ ولی سلیمان رأی بهتری داد. بنابراین درک معنا و مفهوم آیات قرآن نیز میتواند چنین قبض و بسط داشته باشد، چنانکه داشتهاند و مثلاً امروزه آیات مربوط به تشکیل نطفهی آدمی در رَحِم مادر، یا فلسفهی وجود و حرکت کوهها و امثال آن مسلّماً بهتر و جامعتر از گذشته فهمیده میشوند. البتّه در بعضی موارد سنّت پیامبرص آیاتی را بازمیکند به مانند «أَقِیمُواْ الصَّلاَهَ» و «آتُواْ الزَّکَاهَ» که شرحش را در سنّت پیامبرص میبینیم.
سوّم در موضوع «جبر و اختیار»، بنده معتقدم در مقولهی کفر و ایمان و عمل که سرنوشت آدمی را در برابر خدای او رقم میزند، جبری در کار نیست و انسان در انتخاب راه و گزینش گناه یا ثواب آزاد است؛ و الاّ ارسال رُسُل و بشارت به بهشت و اخطار به جهنّم ـ که بخش قابل ملاحظهای از قرآن را تشکیل میدهد ـ بیمعنا میشد. در این ارتباط نکات زیر معروض میگردد:
بدیهی است که انسان در فکر و اراده و تصمیم و عمل ارادی، آزاد است و به قول مولوی: اینکه گویی این کنم یا آن کنم خود دلیل اختیار است ای صنم
ولی عکس العملها، در دست انسـان نیسـت و بر طبق قوانیـن جاری در طبیعت و جوامع،
به آدمی میرسند. مثلاً ممکن است شخصی تصمیم بگیرد خود را از فراز ساختمانی به پایین پرتاب کند، تا اینجای کار به دست اوست ولی اینکه بر زمین میخورد و کشته میشود، دست او نیست، بلکه قانون جاذبه به مرکز ثقل زمین است که این کار را انجام میدهد. حکایت جبر در قرآن نیز چنین است؛ میگوید ای انسان! اگر با توجّه به انگیزههایی، راه عناد و لجاج در برابر حقایق پیش بگیری، انصافت را برای درک حقیقت ازدست میدهی؛ این قانون خداست که در دل و طبایع انسانها نهاده («دل» یا «قلب» به معنی مرکز پذیرش و اطمینان در وجود آدمی، نه قلبِ گوشتی) و از اینرو میفرماید «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ خَتَمَ اللهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَهٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ = بیگمان برای کافران یکسان است که بیمشان دهی یا ندهی، ایمان نمیآورند؛ خدا (با روحیّهی حقپوشی و عنادیکه دارند) بر دلها و بر گوشهایشان مُهر نهاده و بر چشمانشان پردهای است (که بینای حق نیستند) و آنان را عذاب بزرگی است» (آیات ۶و۷ سورهی بقره).
به همین ترتیب آیهی۲۶ سورهی بقره نیز که فاضل گرامی در مقاله به آن اشاره داشتهاند، ایماءِ به جبر ندارد، چنانکه میخوانیم «إِنَّ اللهَ لَا یَسْتَحْیِی أَن یَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَهً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللهُ بِهَذَا مَثَلًا یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیرًا وَ مَایُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ = همانا خدا شرم ندارد از اینکه (برای هدایت خلق) مَثَل زند و آن (مَثَل) به پشهای و یا فراتر از آن باشد؛ پس کسانیکه ایمان آوردهاند میدانند که این (مَثَل)ها حق و از جانب خداسـت، ولی آنها که کفـر ورزیده (و حقپوش و معاند)اند، گویند: چه قصدی خدا با این مَثَلها داشته؟ (آری، خدا) بسیاری را با این (مَثَلها برطبق قوانین خود در درون آدمیان) گمراه و بسیاری را هدایت میکند و جُز فاسقان (متجاوزان از حدّ انصاف) را گمراه نمیگرداند».
در مقابل خداوند به کسانیکه انصاف نشان داده با بیغرضی در فهم آیات او بکوشند، بشارت هدایت داده و میفرماید «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا = کسانی که در(بارهی)ما مجاهدت کنند، بیشک آنان را به راههای خود هدایت میکنیم» (عنکبوت/۶۹).
بنابراین جبرِ مطلق در قرآن نیست بلکه موضوع، بر سر روحیّه و عمل انسان و عکس العمل رفتار و کارهای اوست. روحیّه و عمل از آدمی است ولی نتایج آن روحیّه و عکس العمل، بر طبق قوانین جاری و تکوینی در درون و برون انسان به او میرسد و خداوند در مقام واضع تمام قوانین هستی، آن نتایج و عکس العملها را به خود نسبت داده است.([۱]) مسئلهی گمراهی و هدایت چنین است؛ مقدّماتش را خود انسان با فکر و عمل خویش فراهم میسازد و نتیجه، بر طبق قوانین طبیعی (إلهی) به او میرسد.
البتّه این مطالب از من نیست، بلکه نتیجهی جستجوها و درسهایی است که به لطف و توفیق خدا آموختهام. برای توضیح بیشتر در مورد «جبر و اختیار در قرآن» میتوان به کتاب «خیانت در گزارش تاریخ، پاسخ به کتاب ۲۳ سال» نوشتهی استاد حسینی طباطبایی، جلد اوّل، مراجعه کرد.
چهارم (و بالأخره) اینکه متأسّفانه اندیشمند گرامی، ملاک قضاوت دربارهی قرآن را عملکرد افراد قرار دادهاند، درصورتیکه باید برعکس باشد. چنین کاری جفا به هر مأخذی است. مثلاً نمیتوان برای قضاوت دربارهی مارکسیسم، عملکرد استالین را مدّ نظر قرار داد، بلکه باید برای روشن شدن ادّعای مارکسیست بودن استالین، عملکرد او را با گفتار مارکس سنجید. خیلی مسلمانها در طول تاریخ ـ به نام اسلام ـ دست به خیلی کارها زدند (و اندیشمند گرامی چون خود با تاریخ سر و کار دارند این مطلب را بهتر از من میدانند) ولی آیا درست است که ما اعمال آنها را مبنای داوری دربارهی قرآن قرار دهیم یا باید معکوس عمل کرد و اعمال آنان را با قرآن سنجید؟
وقتی داعش دست به آن جنایتِ زنده سوزاندن افسر نیروی هوایی اردن زد، در گزارشی از آنها رسید که به آنان گفتند در حدیثی از پیامبرص آمده که از آنحضرت دربارهی مجازات زنده سوزاندن جانیان سؤال کردند و فرمود: هیچکس جُز خدا، حق ندارد انسان را به آتش مجازات کند. داعشیها اذعان داشتند که حدیث نبوی درست است، ولی مَعَذلِک بدان عمل نکردند و افسر بیدفاع را زنده سوزاندند. قرآن میگوید «در راه خدا با کسانی جنگ کنید که با شما میجنگند و تجاوز نکنید» (بقره/۱۹۰) و «اگر آنها (دشمنان) به صلح متمایل شدند تو نیز مایل باش و بر خدا توکّل کن» (انفال/۶۱) فقط در مورد مشرکانیکه با مسلمانها پیمان عدم تعرّض داشتند و آن پیمان را شکسته بر سر راهها و در اماکن به راهزنی مینشستند میفرماید آنها را «هرکجا یافتید محاصره کنید و بگیرید و بکشید» (توبه/۵) و الاّ در مورد غیرمسلمانیکه با مسلمین سر جنگ ندارد ولی میخواهد بر راه و طریق خود باقی بماند، میفرماید «خدا شما را منع نمیکند که با آنها نیکی کنید و عدالت ورزید که خدا دادگران را دوست میدارد» (ممتحنه/۸) پس چگونه نمیتوان در برابر داعش و دیگران که برخلاف مدلول صریح آیات مزبور و فراوان آیات دیگر دست به آنهمه جنایات انسانی زدند، به صراحت گفت که راه و روششان در انحراف قطعی از اسلام بوده است؟ اسلام، تنها سخن و ادّعا نیست (منافقان هم ادّعای ایمان میکنند) اسلام، حقیقتی است که در گرو ایمان پاک و عمل شایسته شناخته میشود. با کمال احترام عرض میکنم که بندهی کمترین این ادّعا را میکنم و با افتخار و قاطعیّت و وثاقت، فهمِ خود را از قرآن بدینصورت اعلام میدارم که قرآن منشور آزادی عقیده، همزیستی مسالمتآمیز با موافق و مخالف و حکومت و تصمیمگیریهای اجتماعی را بنا به رأی و خواست مردم تأیید میکند و بهترین یادآور خداشناسی، اخلاق و ملاحظات انسانی است. هر عیب که هست از مسلمانی ماست.
با تشکّر از اندیشمند گرامی که با درج مقالهی خود و پاسخ به مطالب مطروحه، این بنده را به پاسخگویی برانگیخته و مفتخر نمودند.
([۱]) مثلاً در مورد نزول باران فرموده خداست که بادها را (با تغییرات جوّی) حرکت داده ابرها را متراکم میسازد و از خلال آن ابرها، باران میفرستد که زمین مرده را بدان زنده میگرداند (روم/۴۸ و فاطر/۹).
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…