او خود را سرباز می نامد. توصیفی ساده اما بسیار تاویلپذیر !
نگارنده از مرگ او خوشنود نیست اما از اقدامات دوران حیات او نیز ناخرسند است و آنها را علیه منافع ملی ایرانیان میداند و این ناخشنودی را در آنچه در پی خواهد آمد پنهان نخواهد کرد .
برای شناخت او بهتر است از ادعاها و القاب پیرامون او که اغلب آمیخته با احساسات مثبت یا منفی و تبلیغات است فاصله بگیریم و به همان مقدار رد و نشانه و سخن که از او برجاست برای نقد او اکتفا کنیم.
علیرغم آنچه اینجا و آنجا گفته میشود او کم حرف نیست! با احتیاط رفتار میکند اما فعال است. این احتیاط در گفتار او هم دیده میشود، به آرامی سخن میگوید و برخی کلماتش را تصحیح میکند اما پُرگوست. تحصیلات او در حد خواندن و نوشتن برای رسیدن او به اهدافش کفایت کرده است. سعی میکند این ضعف را (نسبت به جایگاهش ) در پوشش ادبیات مذهبی خود پنهان کند. از همان ادبیاتی استفاده میکند که چهرهی تطهیر شدهی جمهوری اسلامی را نمایندگی میکند اما در شلیک به هر کس که روا یا ناروا با ولایت مقبول او در اُفتد ،شک نخواهد کرد.
«قاسم سلیمانی» روایتی توطئهمحور از منطقه استحفاظی خود دارد و اغلب در شرح مجاهدتهای خود و دوستان درون و برون مرزیاش دچار روایتهایی خرافی و بعضا استنباطیست. باور به الهام و امداد غیبی ، قیاس انبیا و اولیا دین با حاکمان دینی فعلی به نفع حاکمیت موجود و در عین حال اشاره به برخی حقایق نظامی بدیهی، در اثر تجربه، نشان از یک ویژگی خاص و شخصیست که به مرور ایام در او پرورده شده است. هرچند این ویژگی به لحاظ نظامی امتیاز محسوب نمیشود و حتی یک ضعف ودلیل بر عدم شایستگی با استانداردهای فرماندهی نظامیست اما برای رهبری افراد شبهنظامی غیر حرفهای و ملیشیا بهتر از یک فرمانده تحصیلکرده موثر خواهد افتاد.
قاسم سلیمانی در یک بیچرائی محض تابع و معذور تمامی دستورات شخص آیتالله خامنهای ست و لحظهای در تبعیت بی قید از او تردید نمیکند و تعریف او از سرباز بودن از همین منظر دیده میشود. او هر سخن و کلامی را که از آقا صادر شود چون وحی منزل سرلوحه تصمیمات خود قرار میدهد و تلاش او این است که نتیجه هر واقعهای، نهایتا منطبق با کلام صادر شده از دهان آیتالله خامنهای باشد و در این راه اگر خونها ریخته شد یا شهرها در درون و برون مرز ویران شد نیز رواست.
قاسم سلیمانی برای اینکه اینها را به دقت به ما بگوید چندین مصاحبه و سخنرانی از خود بهجای گذاشته که به راحتی قابل دسترسیست. آنچه او در مصاحبهها و نطقهایش به آنها نمیپردازد ، نتایج است ! او تعاریف آکادمیک و حتی ساده و ابتدایی از منفعت ملی را بهسادگی به سخره میگیرد و با حواشی بی اهمیت و غیر قابل اثبات برای دفاع پرهزینه از بشار اسد به سادگی و به شیوه همیشگی جمهوری اسلامی با روایتی غیر مستند، داستانسرائی میکند. چنان که در جایی میگوید روزی پادشاه عربستان بشار اسد را به لبنان برد و لبنان را به او پیشکش کرد، مشروط بر آنکه بشار به ایران پشت کند که البته اسد نپذیرفت. با همین روایت به باور او سوریه ی در اختیار بشار اسد تنها کشور عربیست که به جمهوری اسلامی پشت نکرده است پس دیکتاتوری خونریز او مانع از حمایت بی قید و شرط و پر بها از او در مقابل معترضانش نمیشود. در این اظهارات به روشنی می توان خط نانوشتهی او در ولایتمداری و حمایت بیقید او از آنچه مقام معظم رهبری و حضرت آقا مینامد را دید و خواند!
قاسم سلیمانی خروج پولهای کلان از ایران به مقاصد منطقهای را با عناوینی مجعول و موهوم توجیه میکند. او این اقدامات را به روشنی حمایت مالی – معنوی- تجهیزاتی از جریانات ضداستکباری مینامد و سعی میکند با ادبیات خاص خود آنرا در زمرهی منافع ملی تشریح کند. روایت او دربارهی جنگ ظفرمندانهی سی و سه روزه حزب الله لبنان در مقابل اسرائیل از تمامی روایتهای او خرافیتر است . او روایتی سینمایی با جلوههای ویژه از این جنگ ارائه میدهد تا تمام امتیازات مادی و معنوی این کشتارها را به حساب حضرت آقایی بریزد که از نظر او به حق و با اعتباری الهی مقام معظم رهبری نامیده میشود. حضرت آقا با ورد و دعائی صغیر و مکاشفهای بی بدیل از حقیقتی پنهان روند جنگ سی و سه روزه را به نفع حزب الله لبنان تغییر میدهد او در این جعل و انکار اتفاقات چنان پرگویی میکند که تا شرح تعقیب و گریزی از خود و سید حسن نصرالله نزدیک به فیلمهای هالیوودی پیش میرود.
خیر، قاسم سلیمانی ساکت و مرموز نیست ! آنچه دیگران از قاسم سلیمانی می دانند نه آن حاج قاسمیست که او از خودش بروز میدهد، بلکه سردار و ژنرالیست که از او ساخته اند. قاسم سلیمانی دارای اختیارات تام و بیمانند در اجرای برنامههای جمهوری اسلامی ایران در منطقه بوده است. قاسم سلیمانی از عناصر اصلی گزارش و تخمین میزان نیاز بودجه برای اقدامات منطقهای بوده. او اختیار تام در بکارگیری این بودجه و پولهای کلان و ویژه برای اجرای برنامهها و عملیاتهای خاص داشته. قاسم سلیمانی ویرانههای حاصل از جنگ سی و سه روزه را در کمترین زمان ممکن با بهترین کیفیت ممکن بازسازی میکند. قاسم سلیمانی به جانباختگان این جنگها انعام و ابرام و بخششهای فراوان میکند . قاسم سلیمانی در میان این جنگجوها محبوبیتی خاص دارد. انعکاس و حتی بسامد این تمجید به داخل مرزها هم میآید به صنعت مبالغه در کارگاه تبلیغات عامه به آن جلوه ها داده می شود تا آنجاکه بعضا بخشی از جامعهی به ستوه آمده که خود از فقر ناشی از اتلاف پول وثروت کشورش در منطقه جان به لب آمده است، لب به تمجید او میگشاید اما عدم اراده ملی قاسم سلیمانی برای گرسنگان کشورش را مغفول و مسکوت میگذارد.
این نوشته به سهم دشمنان او در جلوه دادن به نام او نپرداخته است که آن نیز بحثی جذاب و جداگانه است. چهرهی قاسم سلیمانیِ خوب ، در مقابل خونهای ریخته در سوریه و عراق و لبنان و یمن و بحرین و افغانستان به ناگهان رنگ میبازد و از او قاسم سلیمانی دیگری میسازد که راوی داستانهای دیگریست . قاسم سلیمانی آنها نه با داعش که با بخش بزرگی از معارضین سوری مخالف بشار اسد جنگیده است. او اعتراضات مدنی را در سوریه به خاک و خون کشید. او بشار اسد را توجیه کرد که این نه ادامهی بهار عربی بلکه توطئه استکبار در براندازی حق برای استقرار باطل است. او از نگاه آنها، باعث مرگ کودکان زیادی در عراق و سوریه است او حامی بشار اسدی ست که بارها افراد غیر مسلح را با بمبهای شیمیایی هدف قرار داده است. او در خیابانهای بغداد و بصره توسط جوانان شیعهی عراقی محکوم شد،نام و نشانش به آتش کشیده شد، و پس از مرگش به پاس داشت جان باختنش پایکوبی ها شد و …
به باور نویسنده پروپاگاندای سلیمانیسازی و پذیرش این تصویر از او در جامعهی ایرانی ( و نه جمهوری اسلامی) حاصل یک بحران هویتیست. بحرانی آمیخته با ناسیونالیسم کور . ترسی بر آمده از توهمی بنام بحران تمامیت ارضی آمیخته با انفعال اجتماعی. ما از او یک قاسم سلیمانی ساختهایم که آنچنان شجاعتی در او هست که بهجای انفعال همهی ما از تمامیت ارضی این کشور دفاع خواهد کرد. دفاعی چنان که ما میخواهیم نه آنچنان که او بوده است.
نام نویسنده نزد زیتون محفوظ است.
20 پاسخ
حاج قاسم الان اگر بودکرونائی شده بود. ولی خب عمرش به این سوسول بازیا قد نداد.
هر کس روش و قانون بازی را مراعات نکنه آمریکا با اردنگی حذفش میکنه.
دست نویسندش هم درد نکنه
بله نویسنده مطلب نکات درست و مهمی را گفته. تمام اینا نشان دهنده این بود که قاسم اکثر شرایط کاندید شدن برای رفتن به لیست دشمن خطرناک امریکا را داشت . این لیست یک لیست تبلیغاتیه به این شکل که اصولا وقتی آمریکا به یک مخالف مسلح خودش الکی پر و بال میده ، و پروار و بزرگش میکنه، معنیش اینه که گذاشتتش توی آبلیمو و توی نوبته … وقتش که برسه ترتیبشو میدن تا در اون برهه از زمان استفاده های تبلیغاتی ،سیاسی، نظامی لازم را که میخوان ببرن. قاسم را امریکا بزرگ میکرد تا وقتی میزنتش دنیا بگه چه چیزی را زد. این خلاصه ای از حقیقت به نظر من و وبه زبان ساده بود که البته نویسنده جان مطلب را هم گفته بود.
حاج قاسم ، شعبون استخونی و تمام لات و لوت های هر حکومتی واسه خودشون یال و کوپالی داشتن که فقط با پروپاگاندای حکومتی ها درست شدن. اینها همه نشانه هائی از اعماق جهان سومی بودن ماهاست. جهان سوم را سروش و امثال سروش ها تولید و توجیه می کنند. دست نویسنده این مطلب درد نکنه، عالی بود!
این داستان زندگی دوقطبی ما ایرانیهاست که هیچیک از طرفین قادر به قانع کردن طرف مقابلش نیست که واقعیت چیست. نویسنده عزیز در مورد شخصیت سلیمانی حق با شماست ولی متاسفانه جامعه ما سر ابتدایی ترین مسایل باهم مشکل دارن چه برسه به شناسایی شخصیتی مثل حاج قاسم که افرادی مثل من و شما که سرمون تو اینترنت هست میدونیم چه خبره.
بنده خدا ها چه زوری میزنن که از یک بچه کُش یک اسطوره بسازند بابا جان قاسم سلیمانی زیر تشریح تیغ بی رحم و دقیق تاریخ قرار میگیره و تمام توانایی هاش یا مسمومیت هاش و بیماری هاش رو میشه چنانکه الان هم شده… دفاع نمی خواد ، آیه و سوره خدا و پیغمبر نمی خواد. الان دو تا حالت داره یا داره حوری بازی میکنه یا تو صف قیر و قیف داغه . هیچ کدومش هم قابل اثبات نیست اما کارهایی که با ایران و توران و کودکان درون و برون کرده خوب و بد و زشتش معلومه… حالا یکی میگه توی جنگ خوب بود ،باشه… عده ای هم از خود خود خودش و حرفاش و کاراش ادله آوردن میگن که تو بعد از جنگ بد بود و در جنگ فرامرزی زشت و قبیح بود . یا حتا به روایاتی و اسنادی جانی بود.
حالا میخواد خوشت بیاد میخواد بدت بیاد . به قول اوستای قدیمیتون اوس مموت آب رو بریز اونجایی که…؟؟؟
آفرین مقاله خوبی بود.
متنی بسیار گویا اما نه برای قاسم سلیمانی که فعلا درقید حیات نیست ، بلکه به طریقی تطهیر اقدامات وحشیانه ترامپ و این منطق قلدر مآبانه ای که برای افراد حقیر قابل پذیرش و تمکین است و هم بیانگر روانشناسی معلول و معیوب قلم به دستی ست که این اثر حاصل عقده های حقیرانه تا آن جا که حتی کوچکترین قابلیتی برای کسی که در مقابل ارتش صدام هم رشادت و راد مردی را به اعلا رساند ، قائل نیست. و در آخر : قل اعوذ برب الفلق… من شر حاسد اذا حسد.
بسیار بسیار زیبا و شیوا بود این مطلب.
در جواب علی تبریزی :
حاکی از فهمی گسترده تر و دوراندیشانه تر است، همان فهمی که در غیابش حال و روز امروز ایران و مردمان و زیست بومش چنین ( آشفته ) است!
آفرین باریکلا … آدم حالش بهم میخوره از این همه جفنگیات الکی و هاله تقدس پشمکی که واسه سلیمانی درست کردن. حالا خوبه بیخ گوش خودمون بود دیدبم چه جلادیه… لابد تاسوعا عاشورا را هم باید باور کنیم ، نه؟؟؟؟
اینمطلب فوق العاده بود مخصوصا آنها که سلیمانی را کمی ملموس تر دیده و شناخته بودند، می توانند بهتر درک کنند که نویسنده کجا ها را دیده و به شیوائی چه گفته در موردش.
وطن دوست …. آخ وطن دوست…
بله، اونقدر در آرامش داره می نویسه که حتی جرات نکرده اسم خودش را منتشر کنه.
وطن دوستهایی مثل تو و سردار باید همه با هم برید ، اون موقع است که ما می مونیم و آرامش…
فعلا این مائیم که داریم میریم ما… ما مسافرهای پرواز ۷۵۲ اوکراین. تو بمان و آن انگشت روی ماشه ات.
او رفت تا تو بمانی و بتوانی در آرامش بنویسی!
و در نهایت همان حضرت آقاش او را معامله کرد … چه معامله ی توپی! آن گریه های آقا هم اتفاقا حقیقی بود، برای این اشک می ریخت که چرا کار به جایی کشید که مجبور بشود برای تغییر جو و اوضاع حاج قاسمش را به قربانگاه بفرستد و خون بهایش تبدیل به اعتبار برای خودش و نظامش کند.
خود باختگی و ندیدن بزرگی، شجاعت، تدبیر، و انسانیت فرمانده ی هموطن ،در جدال با اجانب و مزدوران آنها، و نیز سعی در کوچک کردن مردی که جامعه وطن دوستان تائید ش کرده اند، حاکی از چیست؟
اللهم ارنی الاشیاء کما هی
صادقانه ، خوش فرم و آگاهانه نوشته شده.کاش می شد دانست نویسنده اش کیست. البته لابد حکمتی در ندانستن است.
{تحصیلات او در حد خواندن و نوشتن برای رسیدن او به اهدافش کفایت کرده است. سعی میکند این ضعف را (نسبت به جایگاهش ) در پوشش ادبیات مذهبی خود پنهان کند. از همان ادبیاتی استفاده میکند که چهرهی تطهیر شدهی جمهوری اسلامی را نمایندگی میکند اما در شلیک به هر کس که روا یا ناروا با ولایت مقبول او در اُفتد ،شک نخواهد کرد.}
واقعا همینجور هستش. نویسنده این مطلب کیه؟
دوستی گفت حاج قاسم را زدند شما دیگه نزنید. خواستم بگم مشکل حاج قاسم نیست. مشکل سیستمی ست که باید به حاج قاسم ها نیاز داشته باشد، چرا باید حاج قاسم داشته باشیم که باعث افتخار بین المللی ما باشد. در جهان شعر و عشق و رقص و ترانه، چرا نباید پای بر شادی و شور بکوبیم. تا کی خون و جنگ و فرمانده و تیر. تا کی تلاش برای آزاد زیستن بخدا خجالت دارد. بگذاریم مردم کمی انسان وار زندگی کنند. دست برداریم از این تولیدات از این حاجی بازی ها. اما نگفتم هیچ کدام از این حرفها را نگفتم.
خوب و بجا و دقیق بود، البته نویسنده همونجور که خودش گفته، مثل اکثریت ملت، پیداست که زیاد دل خوشی از این سلیمانی نداشته.
دیدگاهها بستهاند.