آسمان میگفت آن دم با زمین
گر قیامت را ندیدستی ببین
عقل حیران که چه شورست و چه حال
تا فراق او عجبتر یا وصال
میدانم که حاکمان ایران غرق سرور و غروراند. چنین جمعیت هایلی را در بدرقه مرگ عزیزی حافظه تاریخ معاصر کمتر به یاد دارد. شاید تشییع پیکر کمال آتاتورک٬جمال عبدالناصر و روحالله خمینی با آن قابل قیاس باشد و بس. ایران در سوگ سردار سلیمانی یکپارچه دریغاگو شده بود؛ پدیدهای که مخالفان و موافقان حکومت در هضم و درک آن همچنان عاجزند و حسرت نیمپاره از هزارپاره آن را میبرند به خصوص ارتجاع سلطانی و تروریسم آلبانی که دست حیرت به دندان میگزند و دندان حسرت به هم میسایند. و ندای خلایق را آشکار و نهان میشنوند:
چون تو خفاشان بسی بینند خواب
که جهان ماند یتیم از آفتاب
از همه محرومتر خفاش بود
کو عدوی آفتاب فاش بود
درود و رحمت و رضوان حق بر روان آن دلاور باد که از چشمه عشق وضو ساخت و بر دو عالم چارتکبیر زد و راستقامت ایستاد و «چشم خود بربست و چشم ما گشاد».
اما و هزار ما٬ در این واقعه هوش ربا حکمتها و عبرتهاست که اگر حاکمان نبینند و نشنوند٬ ننگ تاریخ و لعنت خدا و ملامت خلق را در پی خواهند داشت و بار مظلمهاش را آسمانها نتواند کشید.
خلق داغدیده و محرومیتکشیده و آشفته حال و پریشان روزگار ایرانزمین٬ که دیری است رنگ عدالت ندیدهاند و طعم مروت نچشیدهاند با بزرگواری و دریادلی تمام و از سر عفو و اغماض و وفا و نجابت دوباره به خیابانها آمدند و همدردی خود را با حاکمان بازنمودند و به ایران و اسلام ادای احترام کردند و یکصدا بر سر بیگانگان و بیگانهپرستان فریاد زدند که:
از من گمان مبر که بیاید خلاف دوست
ور متفق شوند جهانی به دشمنی
اینک نوبت حاکمان است که غرّه این اتفاق غرورآفرین نشوند بل این حرکت بزرگوارانه مردم را پندگیرانه ارج نهند و هوشمندانه مدارا و مروت پیشه کنند و دست از خواجگی و سروری و ستمگری بردارند و با این خلق وفادار و نجیب از در آشتی درآیند. صلای صلح دهند و نرمش قهرمانانه و خضوع مهربانانه کنند٬ حاجاتشان را برآورند٬ محصوران و زندانیان سیاسی را رها کنند٬ و از جفاهای رفته برآنان پوزش بطلبند و درصدد جبران زیانشان برآیند٬ زندانها را از شکنجهگران پاک کنند و اعترافگیریهای دروغین و ننگین را براندازند٬ آزادی را که حق مسلم ملت است، به آنان بازگردانند٬ انتقامجویی را فرو نهند٬ به فکر صلاح و فلاح ملک و ملت باشند٬ انتخابات راستین برگزار کنند و صیانت صندوقهارا واجب شمرند و دست تقلب در آراء مردم نبرند٬ مزاجگویان و متملقان را از خود برانند و عاقلان و صاحبنظران را در رایزنیها مشارکت دهند و از آنان برای نقد و ارشاد منت پذیرند و مردم را به حقیقت مالک این دیار و ولیّنعمت خود بدانند٬ بر طبل غلامی و غمناکی نکوبند٬ دیده ناظران تنگ نظر نظارت استصوابی را فروبندند٬ دریچههای آگاهی را بر روی مردم نبندند٬ رسانهها و احزاب را آزاد بگذارند٬ داوری مردم را به سمع قبول بشنوند و صدای مردم را به راستی صدای خدا بینگارند٬ با وعدههای بهشتی خود جهنم نیافرینند و به وعدههای خود وفا کنند٬ و دهان یاوهگویان خرافهگستران را بشکنند٬ حقوق بشر را محترم بشمارند و شعبدهبازانه بر حقکشیهای خود پرده تزویر نیفکنند٬ با اهل سنت و دیگر ادیان و مذاهب برادرانه و مهربانانه رفتار کنند و شبهه تبعیض را فربهتر نکنند.
انتظار و امید تغییر عاجل قانون اساسی را ندارم اما به ولیّ فقیه حاضر و حاکم توصیه میکنم پارهای از اختیارات خود را به قوای مقننه و مجریه تفویض بلاتعویض کند تا سورت استبداد بشکند و حاکمیت مردم تقویت شود.
اینها و بسی افزونتر از اینهاست که پیوند مردم و حاکمیت صالح را محکمتر و طمع دشمنان را کمتر خواهد کرد. اگر پشتیبانی ماندگار مردم و بهبود فزاینده احوال آنان را خواهانید با خدا و با خلق عهد مجدد ببندید و سوگندان مغلّظه یاد کنید که از این پس دین را خرج قدرت خود نکنید و پیگیری فلاح مردم و خیر عمومی را در صدر کردارها و پندارهای خود قرار دهید. خواهید دید که اقبال خلایق صد چندان خواهد شد و بد اندیشیهای دشمنان به محاق محال خواهد رفت.
در این روزها که ایران در سوگ سوختگان آسمان تهران و کوفتگان خاک کرمان٬ دیگر بار عزادار است آن تجدید پیمان ضرورت مجدّد و مشدّد مییابد. و رضایت خلق و خالق را در پی خواهد داشت.
ما نصیحت به جای خود کردیم
روزگاری در این به سر بردیم
گر نیاید به گوش رغبت کس
بر رسولان پیام باشد و بس
28 پاسخ
برو بابا خدا روزیتو جای دیگه بده… ما داریم گند می زنیم به حاکم و حاکمان ، گولّه می خوریم. تو اومدی شعر و حدیث میگی با حاکمان
سردار قاسم سلیمانی بهبهترین شکلی زندگی خودرا در خدمت ایدیولوژی شیعه ولایت فقیه گذراند. برای او ایران عراق ولبنان و یمن و افغانستان تفاوتی نداشت . او برای ایران جنگ نکرد و جان نداد. برای اسلام خمینی و خامنهای جنگنید.
من با تمام وجود با این ایدیولوژی مخرب مخالفم و با آنها که برایش جان میدهند هم همینطور.
در عجبم که کسانی مثل آقایان سروش ، دولتابادی و اردشیر زاهدی که در ظاهر آزاده خواه دیده میشوند به این نکته ساده توجه نکرده از او اسطوره رویایی و حافظ مرزهای ایران میسازند.
گذشته از این آقایان خامنهای و پسرشان نباید از کشتن ایشان ناراحت باشند چون تنها کسی که امکان ضعیف کودتا بر علیه ایشان و حمایت توده را داشت از میان برداشته شد.
شما در سانسور تفاوتتان با جمهوری اسلامی این است که آنها ادعای لیبرتی ندارند ولی شما دارید.اینرا البته منتشر می کنید که نشان دهید نقدها به خودتان را می شنوید! اما این حقه بازی ست، شما باید نظر محترمانه ای که بدرستی به سروش تان ( رئیس تان) نقد وارد کرده منتشر کنید نه این اعتراض فاقد محتوای دلایل رسوا کردن را !!!!
در زمینه ی سردار سلیمانی یادمان باشد که ایشان مورد احترام طیف های فکری متعددی هستند، از ارتشبد زاهدی، تا محمود دولت آبادی، دکتر سروش و حتی مخالفان خارجی از ایشان با احترام توام با ترس یاد می کنند.
ادعاهای که در مورد ایشان هست مثل حضور در سرکوب داخلی، سرکوب کردها و سوریه ای ها چیزیست که چندان مستند به نظر نمی آید. به نظر حضور و دخالت طولانی و مزمن امریکا در منطقه علت اصلی بسیاری از این مشکلات هست (و صد البته ناکارامدی داخلی به آن دامن می زند) و آقای سلیمانی حداقل تلاش کرده که ایران هم به ویرانه ای مثل عراق و افغانستان و سوریه تبدیل نشود. در این زمینه حداقل ایشان سزاوار تحسین هستند.
ایکاش دکتر سروش این جمله را نمیآوردند:
« درود و رحمت و رضوان حق بر روان آن دلاور باد که از چشمه عشق وضو ساخت و بر دو عالم چارتکبیر زد و راستقامت ایستاد و «چشم خود بربست و چشم ما گشاد»
بله ،بله، راه زیادی داریم تا فهم دموکراسی ، تا حتا فهم مبانی دموکراسی! اینکه کسانی سعی میکنند به زبانی تیز اما استاندارد و فاقد توهین شخص مراد شما سروش را نقد کنند و یا شدیدا نقد کنند اما شما از فهم ساده ی مبنای دموکراسی براحتی استثنائا فاصله میگیرید و از انتشار برخی نظرات خودداری می کنید تا مراعات اینرا کرده باشید که مبادا به تریج قبا حضرتشان غباری افتد.
این است که به سادگی به ما نشان می دهد چقدر دوریم از آزادمردی!
( تریج غلط مصطلح است و نریز قبا درست تر است البته) .
فردی به اسم علی تبریزی سه کامنت گذاشته و به سبک نظام اسلامی خواستار سانسور شده و در آخر هم متلک انداخته و کامنت هایش چاپ شده ولی کصحبت های بنده رو چاپ نکردید.
قلبا دکتر سروش را دوست می دارم و او را پدر اخلاقی خود می دانم. او نویسنده ی اوصاف پارسایان و قمار عاشقانه و حدیث بندگی و دلبردگی و علم چیست فلسفه چیست است که هر کدام بانگ آبیست به گوش تشنگان. می دانم که ایشان به سبک معلمان خود غزالی و مولانا خیلی وقت است دست از دنیای سیاست و قدرت کشیده است و می داند که آن کلاهیست که به ترک جان نمی ارزد و تنها به نصایح الملوک سعدی وار اکتفا کرده است. ایشان می داند که تاریخ او را به عنوان یک معلم و یک مصلح در همه ی این جنبه ها قضاوت خواهد کرد.
از آن سو هم درک می کنم که مردمان زخم دیده ی ایران کارد به استخوانشان رسیده و هر نصیحتی را هم سویی با سیستم عمیقا مستبد می دانند. فراموش نکنیم که دکتر سروش از کسانیست که بیشترین هزینه ها را در مقابل این استبداد داده است. مورد افترا قرار گرفته، کرسی تدریس را از دست داده، کتک خورده، خودش و خانواده اش به تبعید خود خواسته کشیده شده اند و از همه دردناک تر، از جامعه ای که برایش از جان گذشته هیچ پاداشی دریافت نکرده است. البته می داند که پاداشش نزد خداست و ما هم از خدا می خواهیم که ایشان با پیامبر و مولانا محشور کند و می دانیم که دلش برای رفتن پر می کشد.
با سلام
روشنفکران دینی هنوز از اثرات تلقین های دینی دوران کودکی راحت نشده اند. هر چقدر هم که بخواهند هنوز در ضمیر ناخوداگاه خود دینی هستند.
فرماندهی که همیشه به پیروی از خامنه ای اذعان داشته و هیچ وقت هیچ حرفی یا عملی از او برای مردم نبوده چگونه می تواند با خامنه ای و افکار او متفاوت باشد.
مبارزه با داعشی که خود باعملکردش باعث ایجاد ان شده بود چه فایده ای دارد؟ اگر در سوریه بعد از اعتراضات مردم از بشار حمایت نمی کردند و سوریه را به سمت جنگ داخلی نمی بردند. اسلامگرا های به تنگنا آمده در عراق و افغانستان کی هوس رفتن به سوریه و تشکیل داعش را می توانستند بکنند.
فردی که در بهترین حالت هیچ فکری از خود نداشته و تابع قدرت خامنه ای بوده لایق ستایش نیست. اگر قدرت تشخیص این را ندارید قلم زمین بگذارید که شماها تشخیص هایتان به نفع ایران و انسان نبوده است.
دکتر سروش را قلبا دوست دارم و از او بسیار آموخته ام.
اما متاسفانه احساس می کنم استبداد تمام قد داخلی و فشار ظالمانه ی مزمن خارجی چنان بدنه ی جامعه را از روشنفکران دور کرده که دیگر صدایشان به گوش هم نمی رسد. داستان روشنفکران و جامعه مثل داستان کر و بیمار شده. این داستان برای روشنفکران بیرون از ایران جدی تر هم هست.
گفت چونی گفت مُردم گفت شکر
شد ازین رنجور پر آزار و نکر
بعد از آن گفتش چه خوردی گفت زهر
گفت نوشت باد افزون گشت قهر
گفت عزرائیل میآید برو
گفت پایش بس مبارک شاد شو
جناب سروش
آدمی با هوش و سواد شما این مطالب را بدون چشم داشتی نمی نویسد. هر چند با جملات ادبیانه و مطنطن سعی کرده اید در جامه ناصحی خیرخواه و مصلحی مال اندیش حاکمان خود رای و خونریز کشور را پند و اندرز دهید و آنها را به صلاح و صواب بخوانید اما خود نیز به خوبی میدانید که اولا، کار خامنه ای و هیات حاکمه در ایران از این حرفها گذشته و ثانیا، شرط تاثیر نصیحت بر دیگران صداقت است که در نوشته شما به چشم نمی خورد.
در واقع شما این واقعه را بهانه ای قرار داده اید تا ارادت (البته ساختگی) خود را قالب ناصحی نیکخواه به آقای خامنه ای و اطرافیان او برسانید اما چرا بر نگارنده این سطور معلوم نیست. در واقع از زمانی که آن اظهار نظر ترجیح خمینی بر محمد رضا شاه و همه حاکمان در تاریخ طولانی ایران (ظاهرا در پاسخ به پرسشگری ناشناس که احتمالا آنهم ساخته ذهن خودتان بوده) را منتشر کردید معلوم بود که در همین مسیر گام بر میدارید.
اینکه کار خامنه ای و هیات حاکمه ایران از این تعارفات و نصایح گذشته و رژیم او تنها با تکیه بر سرنیزه ادامه حیات میدهد بر همگان روشن است. در واقع هم اکنون خامنه ای و هیات حاکمه به جایی رسیده اند که اگر کوچکترین ضعف و فتوری در خونریزی و مخالف کشی از خود نشان دهند با شورش میلیونها فقیر و حاشیه نشین و جوان بیکار و مستاصل به زیر کشیده شده سرنوشتی مانند قذافی پیدا خواند کرد.
اما اینکه چرا صداقتی در نوشته شما به چشم نمیخورد بسیار روشن است. آیا شما نمی دانید که تمام این تلفات انسانی (از جمله کشته شدن قاسم سلیمانی و همراهان و هزاران پاسدار و رزمنده اعزامی از ایران به سوریه و عراق و لبنان و غیره) و خسارات مادی که به کشور ما وارد شده و ایران عزیز را به این حال درآورده که به اعتراف مقامات رسمی ۶۰% جمعیت کشور زیر خط فقر هستند، نتیجه تعقیب راهبرد کودکانه و بلکه احمقانه و ماجراجویانه علی خامنه ای در دشمنی با امریکا و شعار نابودی اسراییل، نظامی کردن برنامه اتمی ایران و تلاش برای حفظ بشار اسد در سوریه و گسترش هلال شیعی بر ضد کشورهای محافظه کار سنی منطقه توسعه نفوذ روسیه و چین در ایران و اصرار بر سیاستهای غلط اقتصادی (تولیتی کردن اقتصاد ایران) و اعمال تبعیض های ناروا بوده است؟ اما مگر خامنه ای به تنهایی میتوانست این کارها را بکند؟ چه کسانی خامنه ای را در اجرای این راهبرد های ایران برباد ده و سیاستهای ضد ایرانی او تشویق و بلکه کمک و معاونت کرده است؟ غیر از روحانیون مرتجعی مانند شیخ محمد یزدی، جنتی، مصباح یزدی و بیشترمراجع قم و امثال علم الهدا ها و احمدخاتمی ها … سیاست بازان فرصت طلب رانت جو و نیز سپاهیانی مانند قاسم سلیمانی که به جای منافع ایران و ایرانی در توهم توسعه هلال شیعی در منطقه خامنه ای را رهبر عظیم الشان خوانده و پول نفت را صرف برنامه های ساده لوحانه کرده و کشور را به باد فنا داده اند.
حال شما به جای تذکر این راهبردهای اشتباه و سیاستهای جنایت آمیز خامنه ای که تبعات آن دامن همه ایرانیان را گرفته و هزاران جوان ایرانی را در بیابانهای عراق و سوریه به کام مرگ فرستاده و کشور را ورشکسته کرده آمده اید رندانه (البته به اشتباه) تشیع جنازه پر شمار قاسم سلیمانی را به حساب طرفداری مردم از خامنه ای و حکام کشور ریخته و آنها را نصیحت می کنید که با مخالفان با مهربانی رفتار کند تا حکومتشان تقویت شده و پایدار بماند. اینها را اگر یک دانشجوی به اصطلاح عدالت جو در تهران بنویسد میتوان پذیرفت اما از آدمی در کالیبر عبدالکریم سروش نه.
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
چه جالب است، برخورد مثلا فرهیختگان از نوع ایرانی! با یک متن ارشادی.
فقط کینه و خشم و جهالت؟!
هر چه برای خود نوشابه باز کردیم، بخار شد، گازش پرید.
آقای سروش مدام خامنهای را نکوهش میکند که فلان کرد و چنان گفت و همزمان از سربازِ صفر و مجری منویات خامنهای این گونه ستایش میکند.
یالعجب
یحتمل این همان نشانگان اخر الزمان است که رائفی پور بلغور میکند!
و هرکه خلاف رای دکتر چیزی بگه مرتجع سلطانی و آلبانیا هست.
و البته دکتر فراموش کردن که در یکی از همین سرزمین های ارتجاع سلطانی (انگلستان) بود که دکتر و باسواد شدند
درک نمیکنم
مقاله ایی چیزی ارائه بدید که چرا دکتر سروش اینجوری راحت روی اخلاق پا گذاشته
چی میشه که استاد اخلاق اینجوری راحت اخلاق رو در پای تنفر و کینه ی شخصی و سیاست ذبح و قربانی میکنه
سوژه دکتر در اومد که به جای پرداختن به اصل موضوع بپردازند به غلط املایی
به هر حال خانه از پای بست ویران و خواجه در بند نقش ایوان
درک نمیکنم، چه چیزی باعث میشه که به قصاب کودکان و زنان سوری اینجوری احترام میزارید.
متاسفانه سیاست برای دکتر سروش هزاران بار بر اخلاق ارجحیت داره.
چه خطابه ها که درباب اخلاق گفتید چه تفسیرها بر مثنوی و آخر سر تمجید از یک آدم کش.
چرا؟! چونکه جمعیت زیادی زیر تابوت را گرفته بودند!!!
ایکاش زنده بمانید و سرنگون شدن استبداد اسلحه دارِ عمامه بر سر و نعلین در خون مردم را ببینید
جای بسی تأسف جناب سروش.کاش همون سروش کتاب حکمت و معیشت برام می موندی
عجب . طرف خودش رو سرباز صفر ولایت میدونسته و واقعا هم کاری جز اجرای منویات رهبری انجام نمیداده از طرف این حضرات تحسین میشه در حالیکه شخص عامر، یعنی شخص رهبر را به مناسبت های مختلف تقبیح می کنند. وفتی ارباب معرفت این چنینند از مردم عوام چه انتطاری می توان داشت.
در کشور گل و بلبل اسلامی ما معترظین میشوند اشرار، سردار قاتل میشود سردار ملی، کشته تماشگر میشود شهید، شلیک به هواپیما و کشتن انسانها میشود تقصیر جرج واشینگتون. حالا مداح نظام مقدس آرزو اصلاح یک نظام مستبد دینی را میکند. این میشود ” رویاهای سروشانه “
به نظر من(و شاید خیلی ها) این بسیار ساده لوحانه است که فکر کنیم جمعیتی که برای بدرقه جنازه پاسدار سلیمانی خیابان های اهواز، مشهد، تهران و کرمان را انباشتند همان هایی بودند که در هفته پایانی آبان ۹۸ یا دی ماه ۹۶ به خیابان ها ریختند و خواست نابودی رژیم را فریاد زدند و کشته و اسیر شدند. عقل سلیم حکم می کند که به احتمال زیاد اکثریت این دومی ها از میان همان ۱۶ میلیونی بوده باشند که در انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ رأی نداده بودند. و اکثریت آن اولی ها از جمله آن ۴۰ میلیونی که در آن انتخابات به روحانی و رئیسی رأی داده بودند. تفکر سروش و همفکران همانقدر خطاست که این گزاره معروف در مذمت مردن ایران که در صبح ۲۸ مرداد فریاد “یا مرگ یا مصدق” سر می دادند و عصر همان روز شعار “جاوید شاه”! این یک تحریف آشکار حقیقت است. همه می دانند و می دانستند که جمعیت طرفدار مصدق بنا به خواست و دستور آشکار وی ( به انگیزه جلوگیری از جنگ داخلی)، آن روز کذایی از خانه های خود بیرون نیآمدند و لذا میدان به دست “جاوید شاه” گویان سپرده شد. این اتفاق بارها در طول تاریخ معاصر ایران تکرار شده است و باز هم یاو ه گویان آن گزاره غلط و دروغ را جار زده و کماکان می زنند.
به حقیقت سوگند که اکثریت مردم دردمند این سرزمین چنین مزور و فراموشکار و لایعقل نبوده و نیستند. نباید صفوف اکثریت مردم مخالف را با اقلیت موافق رژیم قاطی کرد و از آن نتیجه دلخواه را گرفت.
به به…
عجب انشاء ائی! ۲۰ از ۲۰ انشاء امروز شما جناب دکتر حرف نداره…
جناب دکتر برای روشن شدن ما بی سوادها لطفن جواب آقای فاتح اعظم کامنت گذار همین مقاله را هم بدهید چون ما بی سواد ها در طول روز بسیار بر میخوریم به افرادی که همین سوآلها را می پرسند و ما قدرت و توانایی پاسخ نداریم…ممنون،.
کاش آقای سروش برای یکبار هم شده جواب شما وامثال شما را که کم هم نیستند و شاید در اکثریت مطلق باشند را بدهد…
ایشان دست به قلم اش بسیار خوب و انشاء اش جالب که نه بلکه نمونه است چه اشکالی دارد که برای یکبار هم شده جواب شما را بدهـــد!!!
آقای شهروند ایالات متحده آمریکا، به سوگند شهروندی خود در خصوص حفظ و حراست از امنیت و منافع ایالات متحده پایبندی؟
از دوستان زیتون تقاضا دارم برای حفظ ارزش ها و سنت های حسنه و اخلاقی ایرانی، حداقلی از ادب و civility را برای درج کامنت ها در نظر بگیرند. و الا اینجا، زیتون، میشود میدان مشق سربازان آلبانی.
چقدر بعضی کینه توزانه و با اهانت و وقاحت گستاخی میکنند و مثلا کامنت روشنگرانه می نویسند!
همدل خامنه ای !!!!!؟؟؟؟هنوز سروش را نشناخته ای اظهار نظر نکن
سروش همیشگی جمهوری اسلامی
فقر و حاشیه و فحشا با چال کردن یک قاتل چه تغییری می کند؟
ما از رهبر سیلی کوچکی نخورده ایم یا شبهه تبعیض ندیده ایم،سالهاست ما گلوله می خوریم و گلویمان بریده می شود
قهرمان ملی تو شاید یم قاتل همدست بشار اسد نیم میلیون آدم کش و کودک کش باشد که چال کردنش می تواند همه چیز را با خود چال کند
اما قهرمان ما آزاده هایی هستند که شبانه جمهوری اسلامی آنها را چال می کند و محل دفنش را هم به خانواده هایش پنهان می کند،سروش ج.ا چال کردن یک سپاهی بیسواد که ذوب در خامنه ای شده و قهرمان دست ساخته خامنه ای است چطور توانست مرگش تو را همدل خامنه ای کند؟ قاسم سلیمانی تاویل عملی همه اندیشه ها و خواسته های خامنه ای در خارج از مرزهای ایران است چرا یک شبه قهرمانش قهرمانت شده؟
سروش جمهوری اسلامی تو شاید با چال شدن قاسم سلیمانی غنچه فاشیسم و روح ملی در مغزت شکوفه و جوانه زده،اما برای خیلی ها چال کردن یک پاسدار قربانی شستشوی مغزی که خود را سرباز ولایت می نامید و هیچ نمی دانست نشانه پایان یک قربانی بی مغز است که تمام و کمال در خدمت ماشین آدم کشی ج.ا بوده.
سروش جمهوری اسلامی که سرباز ولایت را چنین می ستایی بدان و بدان که قاسم سرباز خامنه ای بود و تنها افتخارش که توهمی ایدئولوژیک است همین بود.
تو هم به توهم سرباز ولایت دچار می شوی…. توهمیشه سروش جمهوری اسلامی خواهی ماند و البته که آخر سرباز ولایت هم شدی…
سرباز ولایت شدنت مبارک سروش همیشگی جمهوری اسلامی…
با درود
آیا فکر نمیکند آقای سردار سلیمانی پاسدار همان خصایصی که شما در رعایت نکردنش توسط ولی فقیه را، نکوهش میکند، بوده است؟
بسی خیال خام…
دیدگاهها بستهاند.