هفته گذشته در اخبار خواندم که برایان مک گینس، فیلسوف انگلیسی، در سن نود و دو سالگی روی در نقاب خاک کشید و « رفت و منزل به دیگری پرداخت». شهرت مک گینس در عالم فلسفه، عمدتا به سبب انتشار آثاری است درباره فلسفه تحلیلیِ نیمه اول بیستم، عموما و فلسفه ویتگنشتاین، خصوصا. مک گینس، افزون بر ویراستاریِ مجموعه مقالاتی در باب تجربه گرایی[۱]، حلقه وین[۲] و فلسفه مایکل دامت که در قالب آثاری جداگانه منتشر شده اند؛ ویراستار دو کتابِ نامه های کمبریجِ لودویگ ویتگنشتاین و مجموعه مقالاتِ ریاضیاتی، منطقی و فلسفیِ گوتلوب فرگه بود.
اولین بار نام او را از زبان استادم در دانشگاه واریکِ[۳] انگلستان شنیدم، روزگاری که مشغول تحصیل و نگارشِ پایان نامه دکتری خود بودم. استادم، مایکل لانتلی، که خود شاگرد مایکل دامت، فرگه شناسِ بزرگ قرن بیستم بود، به من گفت که برایان مک گینس، کتابی درباره فلسفه دامت را ویراستاری کرده است.
پس از اتمام تحصیل و بازگشت به ایران، گذرم مجددا به آثار مک گینس افتاد. هنگام تدریسِ « زبان تخصصی فلسفه»، مقالاتی را از اثر رویکردهایی به ویتگنشتاین[۴] او انتخاب کردم و با دانشجویان درباره آنها بحث و گفتگو کردیم. پس از آن، بر آن شدم تا رساله منطقی- فلسفی، نوشته لودیگ ویتگنشتاین را به فارسی برگردانم و شرحی بر آن بنویسم. برای انجام این مهم، نسخه ای از رساله منطقی- فلسفی را که برایان مک گینس و دیوید پرس از آلمانی به انگلیسی برگردانده بودند، متن محوری خود قرار دادم.[۵] روزگاری که بیشتر اوقاتم صرفِ ترجمه و نگارش شرحی بر رساله منطقی- فلسفی می شد[۶]، به کتاب خوشخوان و دلکشِ لودویگ جوان: زندگی ویتگنشتاین[۷]، نوشته مک گینس مراجعه کردم و آنرا با لذت تمام خواندم. با خواندن این اثر، هم با منزلت و اهمیت خانواده مشهور ویتگنشتاین در شهر وینِ قرن نوزدهم و بیستم آشنا شدم؛ هم با فضای جنگ جهانی اول و آنچه در اروپای آن روزگار گذشته بود.
از بخت بلندم، دوازده سال پیش که جهت شرکت و ارائه مقاله در یکی از کنفرانس های سالیانه تابستانه ویتگنشتاین به اتریش رفته بودم، برایان مک گینس در زمره مدعوین و سخنرانان بود. در حاشیه کنفرانس، مجال گفتگو با ایشان دست داد. به مک گینس گفتم که در کار ترجمه رساله منطقی- فلسفی ویتگنشتاین و نوشتن شرحی بر آن به زبان فارسی هستم. برایش جالب بود، خصوصا که دانستم افزون بر زبان لاتین، زبان عربی هم می داند. درباره ربط و نسبت و شباهت زبانهای فارسی و عربی با یکدیگر صحبت کردیم. وقتی به مک گینس گفتم افزون بر فیلسوفانی چون دکارت، اسپینوزا، هیوم، کانت، هگل، کیرکه گارد، هایدگر…؛ فرگه، مور، راسل و ویتگنشتاین که آباء سنت فلسفه تحلیلی اند، در ایران زمین فیلسوفانی نام آشنا هستند و از آنها و درباره آنها آثار متعددی در زبان فارسی منتشر شده، قدری شگفت زده شد. در عین حال، چون به تاریخ فلسفه و فلسفه تطبیقی علاقه مند بود و آنرا مقوله ای جدی می انگاشت، از رواج فلسفه پسا- رنسانی در ایران ابزار خرسندی کرد. پس از بازگشت، در مقاله «دیدار با ویتگنشتاین در سرزمین پدی»، که شرحی از آن سفر بود، درباره او نوشتم:
«برایان مک گینس مترجم رساله منطقی- فلسفی است. وی این اثر کلاسیک فلسفی را برای بار دوم، به همراه دیوید پرس و به توصیه گیلبرت رایل، به انگلیسی برگرداند، که نخستین بار در سال ۱۹۶۱ منتشر شد. گفت و گو با او، که متعلق به نسل پیشین فلاسفه انگلیسی است ( وی اکنون حدودا هشتاد ساله است)، لذت بخش بود و بصیرت افزا. مک گینس به زبان های انگلیسی، آلمانی و ایتالیایی صحبت می کند و لاتین و قدری عربی می داند. در عین حال، به حوزه های گوناگونی هم علاقه دارد؛ علاوه بر آشنایی با فلسفه تحلیلی، هم فلاسفه کلاسیک یونانی را خوب می شناسد، هم به ادبیات کلاسیک اروپا وقوف دارد، هم با تاریخ اروپا و خاورمیانه آشنایی دارد و هم به فلسفه اسلامی علاقه مند است. نسل کنونی فلاسفه تحلیلی، بر خلاف نسل گذشته، اکثرا به نحو تخصصی در یک یا دو حوزه کار می کنند و نه بیشتر. به نظر می رسد ما نیز، برای پیشبرد کار و بار فلسفی در دیارمان، می توانیم از تجربه کسانی نظیر مک گینس بهره بگیریم. برای این منظور، هم آشنایی با سنت فلسفی بومی فرض است و هم آشنایی با سنت فلسفی مغرب زمین».[۸]
استاد من در انگلستان، متعلق به نسل جدید فیلسوفان بود و به نحو تخصصی در دو حوزه فلسفیِ معاصر کار می کرد. چند صباحی تحت تاثیر او بودم؛ اما رفته رفته آن شیوه را فرو نهادم و به دایره مطالعات و تتبعاتم وسعت بخشیدم و زیست-جهانم را فراخ کردم. سالهاست در کار و بار فکری و فلسفی خود، که در قالبِ مقاله، کتاب، درسگفتارمنتشر شده، به فلسفه پژوهانی چون مک گینس تاسی کرده، نگرش تاریخی و تطبیقی را در آثار خویش لحاظ کرده ام، که :
زین روش بر اوج انور می روی
ای برادر گر بر آذر می روی
در این میان، آشنایی و گفتگوی درازآهنگِ با متاله و فیلسوف دینِ نام آشنای معاصر، جان هیک نیز موثر بوده و نگاه او به مسائل الاهیاتی- فلسفیِ پیرامونی که برخاسته از سنت مسیحی است؛ در شکل گیریِ سلوک فکری و دلمشغولی های نظری ام در دلِ سنت ایرانی-اسلامی، تاثیر بسزایی داشته است.
خرسندم که مجال دیدار با برایان مک گینس را پیدا کردم؛ حسّ جالبی است که با نویسنده و یا مترجم اثری که در کار برگرداندن کار او به زبان مادری ات هستی، گفتگو کنی. مک گینس عمر بلندی کرد، بعید می دانم حسرت برنیامده و کار ناکرده چندانی در این دنیا داشت. رفت و به تعبیر اروین یالوم، « زمین سوخته ای» برای مرگ بر جای نهاد؛ که در همان دیدار از او شنیدم از اینکه عمر خود را اینگونه سپری کرده و پای در این مسیر نهاده و آثار فلسفیِ گوناگون و رنگارنگی منتشر کرده، خرسند است و رضایت دارد. امیدوارم اثر درخشان و خواندنیِ لودویگ جوان: زندگی ویتگنشتاینِ او نیز به فارسی برگردانده شود و پیش چشم اهل نظر قرار گیرد. خوش دارم این نوشته را با فقراتی از شعرِ ماندگارِ« درآستانه»، سروده احمد شاملو به پایان برم، که گویی زبانِ حال مک گینس است:
« باید اِستاد و فرود آمد
بر آستانِ دری که کوبه ندارد،
چرا که اگر به گاه آمده باشی دربان به انتظارِ توست…
رقصان میگذرم از آستانهی اجبار
شادمانه و شاکر
دالانِ تنگی را که درنوشتهام
به وداع
فراپُشت مینگرم:
فرصت کوتاه بود و سفر جانکاه بود
اما یگانه بود و هیچ کم نداشت
به جان منت پذیرم و حق گزارم.»
————————-
[۱] Empiricism
[۲] Vienna Circle
[۳] Warwick University
[۴] Approaches to Wittgenstein: collected Papers
[۵] Ludwig Wittgenstein, Tractatus Logico-Philosophicus, translated by D.F.
Pears and B.F. McGuiness, London and New York: Routledge, 1961.
[۶] این اثر با مشخصات زیر منتشر شده است:
لودویگ ویتگنشتاین، رساله منطقی- فلسفی، ترجمه و شرح: سروش دباغ، تهران، هرمس، ۱۳۹۳.
[۷] Yonge Ludwig: Wittgenstein’s Life 1889-1921
[۸] نقل از: سروش دباغ، زبان و تصویر جهان: مقولاتی در فلسفه ویتگنشتاین، تهران، نشر نی، ۱۳۹۳، صفحه ۱۵۴.