سالهاست که اصلاحطلبان از رفتار انقلابی و انحصارطلبانهی خویش در روزهای آغازین انقلاب و عملکرد خود علیه مهندس بازرگان و سیاستها و برنامههای دولت وی ابراز پشیمانی نموده و مشی تدریجی او را درست میدانند و میستایند؛ اما آگاهانه یا ناخودآگاه، اینبار نیز بازرگان را درست درنیافتهاند و بهسان ۴۰ سال پیش با پیشفرضها و بنیانهای ذهنی و ایدئولوژیک خود به تفسیر و ترویج اندیشهی بازرگان پرداختهاند.
آن زمان که شعار «مرگ بر بازرگان» و «لیبرالیسم جادهصافکن امپریالیسم» سر میدانند و او و یاران صدیقش را آمریکایی و وابسته و جاسوس میخواندند، اندیشه و بیان او را بهزعم خویش و در جهت منافع قدرتپرستانه، ضدانسانی و غیردموکراتیک گروه خود تعبیر و تفسیر میکردند و اکنون نیز که مدعی بازگشت به بازرگان شدهاند و راه و روش او را درست میدانند، بازهم در جهت باورها و شاید منافع خویش به تفسیر و تحلیل اندیشه و آرای بازرگان پرداختهاند.
آن زمان برای محکوم کردن بازرگان و دولتش، او را غیرانقلابی و مخالف انقلاب تعبیر میکردند، امروز برای تائید رفتار منفعلانهی خود و استفاده از رانتهای حکومتی، او را مخالف انقلاب و موافق اصلاحطلبی منفعلانه و صندوقمحور معرفی و ترویج میکنند. حال آنکه نه آن زمان بازرگان غیرانقلابی و محافظهکار بود و نه اکنون میتوان از اندیشهی سراسر مبارزاتی و پرمسئولیت و متحرک او انفعال و ثبات و تائید نظم مستبدانهی اکنونی را استنباط نمود. بازرگان در طول عمر پربرکت خود، همیشه مردی مبارز و مسئولیتپذیر و با پرنسیپهای اخلاقی و سیاسی بوده است که لحظهای از مبارزه دست نکشیده و همواره نیز استبداد را دشمن شمارهی یک مردم ایران میدانسته است. مسئلهی استبداد و ساختار مستبدانهی ایرانی با قدمتی ۲۵۰۰ ساله چنان برای بازرگان مهم و محوری بود که لحظهای از آن غفلت نمیکرد.
اکنون اما عدهای به نام این مرد شریف و با استناد بدون سند و مدرک به سخنان او و تنها بابیان خاطراتی که معلوم نیست راست یا دروغ باشند، در تلاشاند که از او مردی منفعل و مؤید نظم مستبدانه و همراه با ظلم ظالمان دوران بسازند. با اتکای بیمتکا به بازرگان درصدد پیشبرد سیاستهای منفعلانه و استراتژیهای مویدانهی نظم موجود خویشاند. حال آنکه اساساً نقدهای بازرگان به انقلابیگری همین اصلاحطلبانی بوده است که اینبار از سمت دیگر بام افتادهاند و توجیهگر ظلمی افسارگسیخته و خدمتگزار مستبدی آدمکش شدهاند. نقد بازرگان به انقلاب و انقلابیگری، نقد رفتار همین دوستان اصلاحطلبی بود که در روزهای آغازین انقلاب به نام و بهانهی انقلاب و انقلابی انواع و اقسام ظلمها و ستمها را در حق مردم مظلوم ایران روا میداشتند. همانهایی که با عناوین متعدد مکتبی و حزباللهی و خط امامی و … درصدد حذف دیگران و انحصار قدرت نوپای بعد از انقلاب برای خود بودند. مهندس بازرگان در مقالهی «انقلاب و انقلابی» صراحتاً این موضوع را بیان میکند که من به تعاریفی که از انقلاب شده و مؤلفههای جامعهشناختی این پدیده کاری ندارم، بلکه آن چیزی که در ایران عینیت یافته و تجربهشده است را نقد و بررسی میکنم.
«در کتابهای لغت، برای هر دو کلمه فوق [انقلاب و انقلابی] و معادل یا اصل خارجی آنها تعریفهایی دادهشده است که من کاری به آنها ندارم. فقط آنچه را که در عرف زمان و مکان خودمان در عینیت جریانها دیده و فهمیدهام، درنظر میگیریم و با اجازه خوانندگان عزیز همان تعریف و توضیح استنباطی را اگرچه ناقص باشد مبنا و مرجع بحث قرار میدهیم، اگرچه در جامعهشناسی برای انقلابهای سیاسی، علاوه بر تعریف یا تعاریف، سنن و قوانینی هم استخراج کرده باشند.» (مجموعه آثار ۲۵، ص ۱۳۲)
بازرگان انقلابیگری را نقد میکرد که انحصارطلبان وابسته به حزب جمهوری و روحانیت صاحب قدرت در پیش گرفته بودند و نتیجهاش شرایطی است که امروز گرفتار آن شدهایم. او هرگز نفیکنندهی انقلاب نبوده است و همواره انقلاب ۵۷ ایران را به دو مرحلهی اتحاد و افتراق تقسیم میکرد که مرحلهی اول یا اتحاد را طبیعی و مثبت میدانست، اما مرحلهی دوم یا افتراق را نتیجهی انحصارطلبی و زورگویی انقلابیونی میدانست که به بهانهی انقلاب و انقلابیگری به صرافت کسب قدرت و انحصار آن برای خویش افتاده بودند و بازرگان همواره و تا آخر عمر منتقد آن بود.
«طبیعی بود که به شیوه انقلابی عمل شود که شد؛ و به پیروزی سریع درخشانی رسیدیم. تا اینجا درست بود و تشویقکننده و افتخارانگیز. پسازآن بعضی از انقلابیون ما و جوانانِ پاک پرشور، مانند کسی که غذای لذیذی زیر دندانش مزه کرده باشد، خواهان تکرار و ادامه جریان شدند. دم از «تداوم انقلاب» زدند. خصوصاً که عدّهای حرفهگر انقلاب که از سالهای مدید مرامشان در افکار جوانان دانشگاهی و دینی نفوذ یافته بود، با نقشه و برنامههای از پیش تنظیمشده، از داخل و خارج بر مواضع و نهادها رفتند و وارد صفوف و مؤسسات شده، به تبلیغ و تشویق تضاد و تخریب پرداختند.» (مجموعه آثار شماره ۲۳، ص ۱۹۴)
بازرگان انقلاب را یکی از واکنشهای طبیعی و بدیهی اجتماعی علیه ظلم افسارگسیختهی نظامهای مستبد و بیدادگر میداند و تأکید میکند تا زمانی که ظلم و استبداد و بیداد وجود داشته باشد، با تمام تجارب تلخ و منفیای که از انقلابهای پیشین داریم، بازهم انقلابها امکان مییابند و به تجربهی مکرر تاریخی یک ملت تبدیل میشوند. انقلابهایی که بههیچوجه لغو و بیهوده نیستند و نمیتوان مردم را از تکرار مکرر این تجربه بازداشت. «تجربهی مشروطیت اگر جوابش منفی درآمد، نباید اینطـور تلقـی شـود کـه انقـلاب مشروطیت و قیام ملّت برای آزادی، عمل لغوی بوده است و چنین کـاری نمـیبایسـتی انجام میشد یا بعداً نیز ملت نباید دست به انقلاب زده، آزادی و حق را نخواهد.» (مجموعه آثار شماره ۱۵، ص ۳۷۶)
آنچه واقعیت دارد و امروز بسیاری آن را کتمان میکنند، نقد بازرگان به روشهایی بود که متأثر از دیدگاهها و نظریات متفکرین کمونیست بر تداوم انقلاب اصرار داشتند و خود را متولی انقلاب میدانستند. همانها که روزی خود را متولی انقلاب میدانستند و بازرگان را ضدانقلاب و لیبرال و محافظهکار و … معرفی میکردند، امروز با همان بازرگان ذهنیای که خودساخته بودند موافق و مروجش شدهاند. امروز چون خود محافظ وضع موجود و نگران تحولات عمیق و ساختاریاند، بازرگان را شخصیتی محافظ وضع موجود معرفی میکنند و بیان میدارند که باید به اسلوب و روش بازرگان و تنها با اتکا به صندوق رای جهت تغییرات تدریجی و رفورمهای محدود و مقطعی اقدام کنیم. حال آنکه نهضت آزادی ایران به رهبری مهندس بازرگان، اولین گروه سیاسیای بود که در بیانیه معروف ۶ شهریور ۵۷ خود صراحتاً اعلام کرد که «شاه باید برود». چون او را مسبب و عامل اصلی وضعیت نامطلوبی میدانستند که موجب اعتراضات مردمی شده بود، همان کسی که بازرگان رهبر اصلی انقلاب در وجه منفی آن و مانع اصلی تحولات تدریجی و اصلاحی میدانستش. «با ماندن شاه هیچ کاری چاره نخواهد شد و راهحل مفیدی نخواهد یافت؛ اما با استعفا و رفتن ایشان مملکت از بنبست بیرون آمده چارهجوییهایی امکانپذیر خواهد شد. با فروکش کردن ناامیدی و طوفان خشم ملت فرصتی بهدست خواهد آمد که اولاً جانشینان با عبرت از گذشته به قانون اساسی و حقوق و حیثیت مردم تمکین نمایند و ثانیاً ملت اگر از نجات و پیروزی موقت مغرور و برکنار ننشسته، با رشد و هشیاری و همکاری و فداکاری حقوق بازیافته را حفاظت و حقوق نایافته را تعقیب و طلب کند. به یاری خداوند مواضع حقه مطلوب را تدریجاً با تشکل و تدارک و حسن نیت سنگر به سنگر تصرف خواهند کرد.» (بیانیه ۶ شهریور ۱۳۵۷)
درواقع بیانیه مذکور ترجمان این واقعیت است که تحولات تدریجی و اصلاحی باوجود عوامل اصلیای که موانع این تحولات را ایجاد میکنند، امکانناپذیر است؛ اما اصلاحطلبان امروزی و برخی اعضای نهضت آزادی که خود را صاحب میراث بازرگان و متولی آن میدانند، کمترین درک و دریافتی از عمیقترین استراتژیهای اصلاحطلبانهی بازرگان و یاران صدیق و مبارز او ندارند. اصلاحطلبی در قاموس بازرگان مبارزهی مستمر و بیوقفه با موانع اصلاحات است. برای امکان و ایجاد اصلاح باید موانع آن برچیده شود. نمیتوان در عین تائید و تأکید بر موانع بنیادین اصلاح به اصلاحات پرداخت. چگونه اصلاحطلبان امروزی زیر سایهی بزرگترین موانع اصلاحات میخواهند امر اصلاح را پیش برند و به نتیجه رسند؟ سیاست و استراتژی سنگر به سنگر روشی اصلاحی است که برای بعد از برداشتن بزرگترین مانع اصلاحات که همانا مستبد بزرگ است، طراحی شده است و تأکید میشود که بعد از کنار گذاردن مستبد بزرگ، مردم نباید کنار بنشینند و با میدانداری و حضور مستمر خود باید تلاش کنند که حرکت اصلاحی و تدریجی را تا رسیدن به سرمنزل مقصود تداوم بخشند. استراتژی سنگر به سنگر به معنای تائید رفتار خارج از عرف و ضد حقوق مستبدین نیست، بلکه تلاشی مستمر برای پس زدن آنها بهمنظور رسیدن به اهداف عالی انسانی و الهی است.
بازرگان با شناخت عمیق و تا حدی شهودی از تاریخ و فرهنگ ایرانی نیک میدانست که اولین و اساسیترین مرحلهی مبارزهی آزادیخواهانه و استقلالطلبانه، مبارزه با استبداد داخلی است. وی حتی تأکید میکند که مردم در هر فرصتی که به دست آوردهاند، وحدت و ملت بودن و استقلال ملی خویش را نه در مبارزه با استیلای خارجی که در مبارزه با استبداد داخلی بروز دادهاند.
«اصولاً ملیت و ایرانیت و وطنپرستی تا این اواخر که به تقلید و ترجمه از فرنگیها میان ما متداول شد، ریشه و مفهومی در فرهنگ ما نداشته است. به دلیـل آنکـه غیـر از شاهنامه فردوسی که در آن از ایران و ایرانی نام برده میشود، شما درگفتار هیچیـک از بزرگان معروف و محبوب ادبیات فارسی، چون سعدی، حافظ، مولوی، ناصرخسرو، باباطاهر، خاقانی و غیره، لغات و معانی نظیـر ملّـت، مـیهن، ایرانیـت و حتـی دولـت را نمیبینید. طبیعی هم هست که چنین باشد؛ تجمع مردم یک کشور به دور دولت و حکومـت، علیه مهاجم بیگانه وقتی به وقوع میپیوندد و دم از ملک و ملّت زده میشود که مـردم آن سرزمین اولاً، وحدت و الفت و رضایتی از هموطنی و همزیستی با یکدیگر داشـته باشند و ثانیاً، امنیـت و آزادی و اسـتقلال را قـبلاً احسـاس کـرده باشـند کـه درصدد حفظ و دفاع از آنها برآیند. در نظامهـای اسـتبدادی اگـر مـردم آگـاهی و احسـاس و امکانی پیدا کنند، اولین فریاد اتحادشان علیه نظام حاکم مستبد میتواند باشد.» (مجموعه آثار ۱۵، ص ۳۴۷)
بازرگان با استناد و توجه به تجربهی مشروطه، نیک میدانست که مجلس و صندوق انتخابات وقتی از اعتبار و آزادی برخوردار نباشد، مجموعهای از انتصابات است که مردم به آن بیاعتماد و بیاعتنا میشوند و برای رسیدن به مطالبات و خواستههای خود به روشهای دیگری روی میآورند. روشهایی که کمترین قرابتی با اصلاحطلبی صندوقمحور ندارد. تأکید میکند که انتخابات وقتی آزاد نباشد، نمایندگان مجلس نه منتخبین مردم که منتصبین قدرتاند و نمایندگی مجلس یک مقام و موقعیت حکومتی است که هیچ ربطی با نمایندگی و وکالت مردمی ندارد و این مقامهای حکومتی یا وابسته به استبداد داخلی و وکیلالدولههای حکومتیاند یا وابستگان به قدرتهای خارجی و نفوذیهای بیگانگان هستند.
«درنتیجه، نمایندگی مجلس شورای ملّی، حالت مقام و مداخل را پیدا کرد و در تیول اکثریت سودجو و متولیان حرفهای سیاست و در دست همان بازیگران فراماسونری و نوکرصفتان درباری، به تعزیهگردانی ایادی سفارت و دولت درآمد و بهترین بازار برای زدوبندهای پرمنفعت و زودگذر سیاسی و خیانتهای قانونی به ملک و ملّت گردید. مبارزهی انقلابی در دوران مشروطیت تعطیل گردیده یا بهصورت پارلمانی و حرّافی درآمده بود. در اواخر، بعضی وطنپرستان که فهمیدند کلاه سر ملت رفته و خیانت و خرابی حاکم شده است، از گوشه و کنار مملکت هیاهو و حرکاتی راه انداختند؛ از آن جمله است: قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز، انقلاب میرزا کوچک خان در جنگل یا نبرد کلنل محمدتقی خان در مشهد.» (همان، ص ۳۶۸)
تعطیل شدن مبارزهی انقلابی در دوران مشروطه و تقلیل یافتن آن به پارلمانتاریزم و حرافی از نگاه بازرگان، نفی مجلس و پارلمان نیست، بلکه نقد و نفی مجلسی است که نمایندگان آن منصوب قدرتاند و از کمترین آزادی و آزادگی برای دفاع از حقوق مردم و پیگیری مطالبات آنان برخوردار نیستند؛ بنابراین تجارب است که همواره بر انتخابات آزاد تأکید کرده و در تلاش برای امکان چنین انتخاباتی کوشیده است. وی نیک میدانست که اگر مجلسی مردمی و متکی بر آرای واقعی مردم تشکیل نشود، جامعه به سمت تحرکاتی چون تحرکات خیابانی و میرزا کوچک خان و پسیان و … روی میآورد و بنابر همین تجربه بود که در مدافعات معروف خویش صراحتاً اعلام کرد «ما آخرین گروهی هستیم که با شما به زبان قانون سخن میگوییم». تجربهی تاریخی از دوران مشروطه به بعد ترجمان این واقعیت بوده است که وقتی هیچ امکان و فرصت و مجالی برای اصلاح و تحول مثبت و مردمی وجود نداشته باشد و حاکمیت مستبد تمامی راههای دگرگونیهای تدریجی و مبتنی بر منطق تحولات اصلاحی را بسته باشد، جامعه برای بهبود وضع خود رو به روشهای دیگری میآورد که ازجملهی آن روشها انقلاب است. لذا بازرگان چون میداند انقلاب به مفهوم براندازی خسارات جبرانناپذیری در پی دارد به تحولات بنیادین و ساختاری تحت سیاست سنگر به سنگر دعوت و مؤکداً اعلام میکند که برای رسیدن به دموکراسی باید روش تحول نیز دموکراتیک باشد. هشدار میدهد که اگر روش تحول دفعتاً، آنی و سریع باشد، به آزادی و دموکراسی منتها نمیشود. وی حتی هشدار میدهد که در انقلاب هم بهتر آن است که رهبری جمعی باشد و نه فردی؛ ترکیبی از مجموعه نیروهای مسن تا جوان از چند نسل اجتماع باید رهبری را به عهده بگیرند که مبارزه به انحرافهای مختلف و متعدد منحرف نشود.
«علت قضیه و ریشهی روانی مسئله، در نااستواری و عدم استمرار فکری ما بهلحـاظ مسنها و عجول و احساساتی بودنمان بهلحاظ جـوانهاسـت. حـد اعتـدالی و صـحیح، آن است که بهاصطلاح ادبی صاحبنظران قدیم، «ادارهی امور با اقبال جـوان و رأی پیر استوار شود». واقعیت فوقالذکر را اگر با فقـدان تربیـت و انضـباط اجتمـاعی و بـا روح فردیـت ایرانی جمع بزنیم و بدبینیها و خودخواهیهای متداول را بر آن مزیـد کنـیم، بـه ایـن حقیقت تلخ میرسیم که رهبری دستهجمعـی، حتـی تـا حـدود ارتبـاط و همـاهنگی، فوقالعاده دشوار شده است؛ درحالیکه بدون آن، تداوم و توفیق در مبارزه غیـرممکن است و باید برای آن فکری کرد. رهبری فردی که یک امکان استثنایی و شانسی است و به سهولت میتواند مترادف با نوعی از استبداد یا منتهی به آن شود، با نظام دموکراسی و زندگی صحیح اجتماعی منافات داشته، مسلماً قادر به حل مسائل بیشمار و ادارهی دشوار مبارزه با استبداد- که احتیاج به همفکری و همکاری دارد- نخواهد بود.» (همان ص ۴۷۷)
اهمیت سخن بازرگان در این واقعیت نهفته است که رعایت اصول دموکراسی و تعین و تجسد رهبری همگانی در متن مبارزه باید لحاظ گردد و به بهانهی پیروزی سریع و فوری نباید از اصول دموکراسی عدول کرد و تن به دیکتاتوری داد. این غیر از اصلاحات صندوقمحوری است که دموکراسی را تنها و تنها در انتخابات خلاصه و محدود نموده و تمام راهها و امکانهای مبارزه را به روی خود و دیگری، تحت عناوین و اتهامات متعدد میبندد. رعایت دموکراسی و تمرکز بر نقد و نفی استبداد در متن تلاشهای مبارزاتی و توجه و تأکید بر رهبری همگانی در تفکر بازرگان ترجمان این واقعیت است که وسیله و روش مبارزه باید پر و مملو از هدف مبارزه باشد. به دیگر سخن مبارزه با استبداد و زور باید خالی از زور و استبداد باشد؛ بنابراین اصل اساسی است که بازرگان در هیچ مرحلهای از زندگی شخصی و مبارزاتیاش تن بهزور نمیدهد و همواره و بهطور مستمر علیه زور و استبداد میایستد. او هرگز به بهانهی اصلاحطلبی مؤید زورگویی و ستم ولایتهای مطلقهی سکولار و مذهبی پیش و پس از انقلاب نمیشود و از هیچ جنایتکاری دفاع نمیکند. نهضت آزادی زمان بازرگان در بحبوحهی جنگ، منتقد ادامهی جنگ میشود؛ به بهانهی امنیت مؤید سیاستهای جنگطلبانهی نظام نمیشود و از هیچ سردار و فرماندهی جنگی سردار ملی و عارف واصل نمیسازد. بیش از هر گروهی چه در بیانیهها و چه در نطقهای اعضای نهضت آزادی که نمایندگان مجلس بودند، ازجمله نطق مرحوم دکتر سحابی در خرداد ۶۲ میبینیم که بر رزمندگان جانبرکف و ایثارگر بینامونشان تأکید میشود و از هرگونه بتسازی و بتپرستی سرداران دوری میگردد. چراکه اساساً بنیانگذاران نهضت ازجمله شخص مهندس بازرگان با بتسازی و بتپرستی که سنت نظامهای استبدادی قدیم و توتالیتر جدید است مخالف بوده و همواره دیگران را از این امر پرهیز دادهاند. مهندس بازرگان در مدافعات خویش بر این مهم تأکید نموده و نشان میدهد که یکی از مبانی فکری-مبارزاتی آن فقید عزیز بهمنظور دوری گزیدن از استبداد و بتسازی، توجه و تمرکز بر سربازان بینامونشان است.
«قلب پاریس و نقطهای که توجه واردشوندگان به این شهر بدان معطوف است و معرف آن شهر میباشد و همه اسمش را شنیدهاید طاق پیروزی (Arc de Triomphe) است. خیابانهای درجهیک و زیبای شهر پاریس که هرکدام به دلیلی شهرت و اهمیت تاریخی دارند، ستارهوار از این نقطه شهر متشعشع میشوند… مردمی که از چهارگوشه دنیا به پاریس میآیند چه سیاح، چه سیاستمدار، چه مستعمراتی، چه لشگری، به زیارت آنجا میروند، لختی میایستند و شاخ گلی در زیر آن طاق میگذارند. اگر خیلی مورداحترام باشند، دمی به شعله میدهند و آن را فروزان میکنند. آنجا نه قبر پادشاه کبیر و رئیسجمهور فقید است، نه قبر سردار فاتحی است (باآنکه فرانسه سردار و دلاور فاتح زیاد داشته است) و نه حتی کاشف و مخترع و خدمتگزار شهیر. آنجا یک فرد فرانسوی بینامونشان، یک سرباز گمنام بیدرجه و مقام را به خاک سپردهاند. یک سرباز و یک فردی که مانند هزاران هزار سرباز و فرد دیگر درراه استقلال و آزادی فرانسه جان داده است. مردم پاریس و فرانسه و مردم دنیا در برابر یک فرد به خاک رفته خم میشوند و تعظیم و تجلیل میکنند. ملت فرانسه و دولت فرانسه برای فردِ فرانسوی، مقام و احترام قائل است. پایههای طاق پیروزی خود را روی پیکر فرد فرانسوی که صاحب حقوقی است و بنابراین فداکاری میکند بنانهادهاند. آنها و سایر ملل راقیه نیرومند و متمدن جهان، عظمت و ارزش خود را مدیون و مربوط به نقش افراد میدانند؛ بنابراین برای فرد حقوق و آزادی قائل شدهاند. خفهاش نمیکننـد، تـو سـرش نمـیزننـد، تحقیـر و تـوهینش نمیکنند، او را وادار به تبعیت و تعظیم نمینمایند. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.» (مجموعه آثار ۶، صص ۱۷۸ و ۷۹)
گویی بازرگان سالها پیش چنین هشداری را به اعضای امروز نهضت آزادی داده که از سرداران و فاتحان بت نسازید و توجهتان را معطوف مردم و بینامونشانهایی کنید که برای نظامهای استبدادی و دیکتاتوری کمترین ارزشی ندارند.
باری، بازرگان با انقلاب بهعنوان روشی که مبتنی بر عادت زود و زور ایرانی است مخالف است. وی حتی با اصلاحاتی که مبتنی بر این عادات مستبدانه و تاریخی ایران است، مخالف است. او بین اصلاحطلبی و انقلاب در این زمینه تفاوتی قائل نیست و معتقد است که هرکدام از این روشها اگر به تحکیم، استقرار، دوام و بقای استبداد کمک کند مردود است. وی توجه و تمرکز خود را بر تحولات عمیق فرهنگی و خلقوخوی استبدادپرور و مستبدآفرین ایرانی معطوف میدارد و روشی که در جهت اصلاح این فرهنگ و خلقوخو نباشد را نقد و نفی میکند، حال این روش انقلاب باشد یا اصلاحات ازنظر بازرگان مردود است.
«آنچه را نباید گفت و کسی نباید بخواهد، انتظار یک عمل ساده و سریع و یک برنامه سهلالحصول محدود و تحمیلی برای افراد معدود است. چنین انتظاری، تحقق و تکرار شعار «زود و زور» است که میراث ۲۵۰۰ سال حکومت استبدادی کشور ما میباشد و عادات و ایمانی است که مردم تنها به آنچه زود و با زور انجام میگردد، دارند و نقشههای اساسی و عمقی و طولانی را بالبداهه کنار میگذارند. از اول لازم است بگوییم انتظار و امید اینکه حاصل آثار انباشتهشده در طی ۲۵۰۰ سال و رخنه کرده در تمام زوایای جغرافیایی، تاریخی، اجتماعی، اقتصادی، اداری، فکری، روحی، نژادی و ساختمانی مردم این مرزوبوم، در طی چند روز و چند سال با یکی دو اقدام تند و با آنچه اصلاح و انقلاب نامیده میشود، واژگون گردد و سرنوشت این ملت بدون دگرگونیهای عمیق و عمومی درست شود، یک انتظار خام، جاهلانه، سادهلوحانه و احیاناً مغرضانه است.» (مجموعه آثار شماره ۱۵، ص ۳۴۰)
بازرگان تأکید میکند که مبارزه حتی اگر منتها به انقلاب بشود و از آن ناگزیر باشیم، باید توجه خود را به تربیت انسان در مسیر مبارزه معطوف کنیم و لحظهای از اتحاد و انضباط و فداکاری و ایثار غافل نشویم. هدف مبارزه نیست، هدف ساختن انسانی است که به حقوق خود آگاه است و برای رسیدن و دست یازیدن به این حقوق از هیچ تلاشی فروگذار نمیکند. وقتی چنین انسانی پرورش یابد، پیروزی و دوام و قوام آن پیروزی، حتمی و بیبازگشت است.
«فراموش نکنیم که مبارزه و فداکاری و شهادت هم خـود یـک مسـئلهی ایمـانی و معنوی و اخلاقی است تا سیاسی و اجتماعی یا عصبی و شخصی. رهبـران و مکتـبهـای پیروز انقلابی همیشه کسانی بودهاند که بیشتر به خاطر دیگـران و برمبنـای عواطـف و حساسیتهای حقخواهانِ و بدون آنکه شخصاً نیازمند بـه امـداد یـا متعلـق بـه طبقـهی محروم زیر فشار باشند، وارد چنین معرکههایی شدهانـد. منتهـا ایـن تربیـت و تکامـل، نباید متوقف و مخصوص به مرحلهی انقلاب باشد، بلکه بایـد از ابتـدا توجـه و توسـعه به مرحلهی حفاظت و ادارهی بعدی داشته باشد. قبل از موفقیت انقلاب، آنچه بیشتر مهم و مؤثر اسـت، کیفیـت و درجـهی رشـد و فداکاری مبارزان است؛ درحالیکه بعدازآن، کمیت و تعمیم صفات اعلی ضرورت دارد. هم تلقین و تمرین محرومیت و رنجهای قبل از انقلاب لازم است و هم تعلـیم و تربیت و انضباط و صالحیت بعدی؛ مضافاً به اینکـه پیـروزی خـود انقـلاب نیـز بـدون انضباط و اتحاد و حداکثر وفاداری و صداقت و همکاری قابلتصور نیسـت. چـه در مشروطیت و چه بعدازآن تا به امروز، کمتر کسـی بـه درک ایـن نقیصـهی بـزرگ و چارهی عملی برای تربیت اجتماعی مردم درجهت همسازی و همکاری پرداخته است.» (همان، ص ۳۸۰)
نظم و انضباط، تداوم و استمرار، فداکاری و ایثارگری بازرگان و یاران صدیقش در مبارزه علیه ظلم و استبداد، موجب شده بود که لحظهای از منافع ملی و حقوق مردم غافل نشوند و در هر فرصتی بر اهمیت این منافع و حقوق تأکید کنند. هر سیاستی که علیه مردم و حقوق حقهی آنها میدانستند را شجاعانه و پیگیرانه نقد میکردند و هرگز به نیرویی برای تائید و محافظت از وضع موجود تبدیل نشدند. در زمانهای که همه شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» سر میدانند، ایشان به نقد ادامهی جنگ پرداختند و وقتیکه عدهای ولایتفقیه را تا عرش اعلی و معصومیت دوران بالا میبرند، بهنقد مبانی اعتقادی این نظریه پرداختند. شجاعت اخلاقی و پویایی مبارزاتی آن مرد بزرگ، مهمترین عامل نقد وضعیت موجود و تلاش برای بهبود شرایط بود. بازرگان هرگز حافظ وضع نامطلوب موجود نبود و بنای مبارزه را بر تغییر و تحول بنیادین گذارده بود.
6 پاسخ
با سلام خدمت آقای علی سون. همانهائی که حجاب را اجباری کردند به کراوات مرحوم بازرگان و همکارانشان هم ایراد میگرفتند! با مشکلات ایجاد شده توسط دولت در دولت و عدم تمرکز تصمیم گیری های کشور و ایجاد شدن کلاف های سر در گم در تصمیم گیری ها و مسئولیت پذیری ها که شما چند نمونه شان را ذکر کردید، مرحوم بازرگان استعفا دادند تا همکار و همدست این افسار گسیختگیها و بیعدالتی ها نباشند. کاری که دولتمردان فعلی ما ، اگر صادق و منصف وبا جرات بودند، بایستی سالها پیش انجام می دادند تا همراه و همدست ظلمهائی نباشند که بر مردم ما میرود.
درود بر بازرگان که سخن و عملش یکی بود. شجاع بود و متفکر. فعال بود و نه انفعالی.
صادق بود و نه دروغین.
اهل حرف مثل بنده وشما نبود. اهل عمل بود.
عمل درست، حتی در بدترین شرایط!
چون عاقل بود و مومن و متفکر.
اول باید کمی خود را بسازیم.
و الا کجا با این عجله؟!
ان هم با حرف های گنده تر از دهن!
از ادب و شعور و فهم و تواضع بازرگان کمی درس بگیریم، تا بعد!
نمیدانیم؟ خوب شاگردان و دوستان نزدیکش، هنوز، هستند. صباغیان، توسلی و دیگران
با سلام خدمت جناب مهاجر. اگر به عقب بر گردیم و تاریخ را ورق بزنیم، اولین پایههای استبداد دینی با محدودیت آزادیهای اجتمأیی در زمان مرحوم بازرگان ریخته شد. طرح حجاب اجباری، تصاحب املاک، تیرباران بدون محاکمه توسط خلخالی، وارد کردن اخوند به وزارت خانه ها، ایجاد سپاه پاسداران……هشدار ایشان وقتی بود که کار از کار گذشته بود. با نهایت تاسف، خاطرات تلخی است. موفق باشید.
نه میر می خوایم نه رهبر
نه بد می خوایم نه بدتر
با سلام. مرحوم بازرگان همان سال اول مسیر خودشان را از حکومت جدا کردند و دولت ایشان با استعفای ایشان بیش از نه ماه عمر نداشت و دلیل استعفایشان هم مخالفت با هنجار شکنی هائی همچون اشغال سفارت و حضور دولت در دولت و دخالت های نا بجا در اختیارات دولت نو پا بود. بنابر این من منظور آقای علی سون را متوجه نمی شوم که چگونه مرحوم بازرگان پایه های استبداد دینی را مستحکم کردند؟! در واقع استبداد دینی سال ها بعد از انقلاب ۵۷ ظهور کرد. و مرحوم بازرگان در باره ظهور ان هشدار می دادند.
با سلام. به عنوان یکی از پیروان ایشان من هیچ شکی در صداقت ایشان و برخی از همکاران صدیق ایشان ندارم. ولی آنچه مطرح است عملکرد این آقایان است. میگویند که خطا یک دانش آموز با مداد پاک کن ، پاک میشود. خطا یک خلبان باعث سقوط هواپیما و مرگ مسافرین میشود. اما خطا یک مرد سیاسی، باعث نابودی یک کشور میشود. که شد . اینکه صادق بودند و نیت خیر داشتند چیزی را عوض نمیکند و باعث تطهیر این آقایان نمیشود. نمیدانم که نسلهای آینده راجع به ایشان و همکارانشان چگونه قضاوت میکنند؛ انسانهای خوبی که به خطا رفتند ، و ، یا محللی برای استقرار یک استبداد دینی. نمیدانم ، و فرقی هم نمیکند.
دیدگاهها بستهاند.