در انقلاب مشروطه خواسته عموم جامعه، به جز اندکی، پیوستن به جهان روز، خانه تکانی و پاک کردن فرهنگ جامعه از گرد وغبار سنت بود.
عموم مردم بر آن بودند که جامعهای را که در اثر سالها بی تحرکی و خواب آلودگی ، کهنه و ویران شده، نه تنها غبار تکانی بلکه بازسازی جدی کنند. این جو سبب شد که ملت به خروش آمده به دنبال تجدد خواهان افراطی روان شوند، کسانی که خواستار نه ترمیم و نوسازی، بلکه خواستار ویرانی این بنا و ساختن عمارتی از نو بودند، عمارتی به سبک غرب، محکم و مهندسی شده و موفق.
در چنین جوی تقیزاده بر آن بود که راه نجات ما در آ ن است که سراپا غربی شویم. از سوی دیگر غرب هم خواستار ایجاد حکومتهای مقتدر مرکزی در منطقه بود؛ لذا در ایران رضاشاه به قدرت رسید و در ترکیه آتاتورک و…
رضا شاه که بر اریکه قدرت نشست با کمک روشنفکران غربزده پیرامونش سیاست نوسازی ایران را دنبال کرد. سیاستی که هم نوایی با نظریه امثال تقی زاده داشت.
اولین گام به دورریختن هویت سنتی موجود بود؛ نه تنها نطام آموزش و پرورش باید عوض می شد، ارتش دگرگونه میشد، قدرت روحانیت سرکوب میشد، مراسم دینی تعطیل میشد٬ بلکه آزادیهای به دست آمده ازمبارزات مشروطه هم باید درپای قدرت حاکم قربانی میشد، تا کسی به نقد قدرت نپردازد. حتی حرکت به سوی بازسازی وجامعه و نوسازی آن هم باید به شیوهای صورت میگرفت که پادشاه میخواست.
سازمانهای خودجوش زنان در مشروطه میبایست تعطیل شوند تا زنان به شکلی که حکومت میخواهد متجدد شوند. ادبا و روزنامه نگاران چون دهخدا و ملک الشعرا باید سیاست را ترک کنند و به دنبال تحقیقات ادبی خود را بروند و یا لبانشان چون فرخی یزدی دوخته میشود. عارف دیگر نغمه آزادی سر ندهد و صور اسرافیل از میان برود.
در نتیجه آن ، بهجای نو شدن اندیشهها و ذهنها٬ راهها و عمارات و ظواهر مادی جامعه نو شدند. به عبارتی مدرنیزاسیون بجای مدرنیته غالب شد. این دگرگونه شدن چنان همت حکومت شد، که شکل وشمایل مردم نیز باید عوض میشد. لباسهای بومی نشان عقب ماندگی شد که باید جایش را به کت و شلوار و شاپو بدهد. چادر چنان نشان عقب ماندگی شد که حکومت با سرسختی و خشونت بسیار این نماد عقب ماندگی را پاره میکرد. این نفی سنت و نفرت از هویت تا بدانجا بود که حتی مخالفان حکومت چون ایرج میرزا، عارف ، و صادق هدایت هم همان ساز را مینواختند.
هدایت مردم را اراذل و اوباش میخواند. حاجی آقا را که عنوان محترمی نزد مردم بود نماد سود پرستی و شهوترانی و مال اندوزی معرفی میکرد.ایرج میرزا زن چادری را همطراز فاحشه میدید و عارف از لنین می خواست تا بیاید واین ملت خر را مسخر کند.
حاصل کار چنان شد که لباسها نو شد و جاده ها آسفالته و عمارات مدرن، ولی در زیر این کلاه فرنگی و زلف آلاگارسن مردمی بیاعتماد بهنفس و شرمنده از هویت و فرهنگ خود. آنان بجای پیوستن به قافله تمدن پیادگان روانه به دنبال کالسکه اربابان شدند. این روند که از رضا شاه سیاست دولت شد، تا پایان دوره خاندان پهلوی ادامه یافت.
در نتیجه ملت به خانه تجدد نرفت، بلکه غلام درگاه جهان متجدد غرب شد. تا جایی که نه تنها ساختههایشان تقلید کور کورانه از اربابان شد، بلکه اعتراضاتشان نیز به شیوه نق و نق خدمتکار بیقدرت به ارباب نیرومند شد. هر کم و کاستی کار انگلیس ها بود، و هر صاحب مقامی را دست نشانده غربیان میدانستند. بیجهت نبود که دایی جان ناپلپون ایرج پزشکزاد این همه شهرت و محبوبیت یافت.
این حقارت محدود به عوام نبود ،که کتابهایی چون فراماسیون اسماعیل راپین هم نقل مجالس تحصیلکردگان شد، که بر طبق آن حتی مصدق هم یک فراماسیون دست نشانده انگلیس بود. بگذریم از بقایی و مکی که برای ثبوت جاسوس بودنشان حاظر به خوردن قسم قرآن بودند. آیتالله کاشانی با تمام سابقه طولانی مبارزاتیش مثل بیشتر آخوندها دست یروده انگلیسها شد. حتی باور داشتند انگلیسیها آیتالله خمینی رادر نمک خواباندهاند و آبا و اجدادش را از هند راهی ایران کرده بودند تا به موقع خود انقلاب کند. این خود کم بینی تا بدانجا بود که مهندس بازرگان، که معتقد بود اسلام سازنده انسان است، میگفت در حقیقت مردم کشورهای غربی مسلمان واقعی هستند، ما فقط مسلمان زادهایم و این یک داستان تکراری است. همه جا زیردست باید باور کند که ارباب او ذاتا موجودی برتر است و لذا به طور طبیعی او باید زیر دست اربابش باشد.
بههمین سبب حتی محمدرضا شاه خود چنان از غرب میهراسید که انور سادات بر طبق کتاب خاطراتش از آن همه حقارت او به خشم آمده بود. صد البته وقتی هم او و هم پدرش با کمک غرب برسر کار آمده بودند و زمانی هم که نخواستندشان از حکومت خلعشان کردند، باید که چنین بیندیشد. اکنون هم طبیعی است که فرزندش تمام افتخارش آن باشد که ترتیبی داده شد که در رستوران نورا در شهر واشنگتن با بیل کلینتون در سر راه رفتنش به دستشویی سلام و علیکی کرده است.
کوتاه کلام آن که با حکومت خاندان پهلوی ایران نوسازی شد. اما غروری که مشروطه برای ملت آورده بود لگدمال شد. غروری که پس از چند قرن استعمار و تسلط روس و انگلیس میرفت به جامعه باز گردد.
اما چون هر انسانی باید برای خود افتخاراتی داشته باشد که با آن حقارت موجودش را بتواند تحمل کند، حکومت رضا شاه ایران باستان را بزرگ کرد و در موردش چنان خیالبافیها شد که محمد رضا شاه جشن ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی را ترتیب داد تا خود را جانشین کوروش معرفی کند وبگوید سران اروپا باید بیایند و از من شیوه حکومتداری را بیاموزند. در حالی که نه تنها خود از سفرا و ژنرالهای آمریکایی حساب میبرد، بلکه گاه یک سرجوخه آمریکایی امیران ارتشش را تحقیر میکرد.
عکس العمل به این حقارت و غربزدگی نظریه بازگشت به خود بو. فردید و آل احمد و شریعتی پرچم دار این نهضت شدند. نهضتی که محدود به ایران نبود و عقدهای بود که گلوی بسیاری از مردم جهان سوم راگرفته بود.
صد البته که شیفتگان غرب بیکار ننشستند و با زدن انگ غربستیزی سعی در بی اعتبار کردن و خفه کردن صدای آنان کردند. دراین خصوصیت دشمنی عمیق با سنت تا بدانجا رفتند که داریوش شایگان را، که همگان میدانند کمتر ایرانی غرب را به خوبی او میشناخت، همین که با شرق و عرفان هم سرسازگاری داشت، با هوچی گری سعی به تخطئهاش کردند؛ که مگر میشود در شرق هم مطلب دندان گیری یافت و مگر بیرون از غرب هم سخن با ارزشی هست. در مقابل از آرامش دوستدار استقبال کردن که سراسر کارهایش بیان حقارت ایرانیان در تمام طول تاریخ است.
انقلاب با چنین شرایطی خشمگینانه و عکس العملی پیش آمد. مردم خسته از آن همه حقارت در برابر غرب، به انقلاب که ندای استقلال سر داده بود روی نمودند. بی آنکه بدانند این بار رهبران آن از قشریترین بخش سنت آمدهاند و حتی از آیتالله فضلالله نوری هم عقب ماندهتر و متعصبترند. از کسی که در انقلاب مشروطه سد راه تجدد بود و روحانیت زمان به اعدامش تن داد.
انقلاب
اینکه چه گونه سنتیترین و متحجرترین و خشنترن نیرو رهبریت انقلاب را گرفت، این موج سراسر خاورمیانه و بخش وسیعی از جهان را در برگرفت، در نوشته دیگری بررسی خواهد شد.
این جا به کوتاهی به چند ویژگی آن در ایران اشاره می کنم.
- چون سنت ، و بخش اصلی آن مذهب، قدرت را به دست گرفت، جامعه را تا دورترین و فراموش شدهترین اقشارش به حرکت در آورد. از تحصیلکردگان شهری تا چوپان سرکوه . در حالی که پیشتر از شهرهای بزرگ که بیرون میرفتیم کمتر مردمی از مشروطه، چه رسد به نهضت ملی شدن نفت، خبر داشتند و هنوز بسیاری من مسافر فارسی زبان را قجر میخواندند. گویی حکومت قاجار بر سر کار است
- چون این بار قدرت در دست سنت بود، داستان مشروطه و سرکوب و طرد سنت ممکن نبود تا جامعه یک خطی شود.
اما اگر در مشروطه تجدد یک خواسته بود در این زمان یک امر جهانی ناگزیر است٬ سیل عظیمی که به هیچ عنوان نمیشود بر آن سد بست. عصر ارتباطات است و اینترنت مرزی در جهان باقی نگذاشته است.
کشاورز پشت کوه هم از اتفاقی که در ژاپن پیش آید مطلع میشود. یک ملا در یک ده دور یایک راهب بودایی در دیری دور افتاده سخنی پرت و پلا میگوید، جهانیان میشنوند و بر او و بلاهتش میخندند. اگر قبیلهای در آفریقا یا مغولستان و یا فعال سیاسی و اجتماعیای در اروپا ابتکاری زده که خود و یا جامعهاش از آن بهرهمند شدهاند روستاییان مثلا ایلام هم از آن مطلع میشوند و آن را میخوانند.
بهدینسان انقلاب همه جامعه را به حرکت در آورد، اما بر خلاف خواسته حاکمان سنتی آن، مردم در چنبره سنت اسیر نماندند، بلکه با شدت بیشتری از دوران مشروطه خواستار تجدد شدند.
از این روی چون هر دو نیروی سنت و تجدد با قدرت در جامعه فعال هستند، یکی با در دست داشتن ارکان قدرت و دیگری به نیروی عظیم عصر اطلاعات و جهانی شدن ارتباطات، جامعه اندک اندک راه خود را مییابد. راهی که بیشتر کشورهای توسعه یافته جهان رفتهاند. راهی که بر مبنای تلفیق سنت و تجدد نه طرد یکی به دست دیگری. راهی برای پذیرش دستآوردهای زمان ولی هم آهنگ با فرهنگ و سنت جامه. تجربه گذشته نشان داده بود این سخن تقی زادهها که ما باید در ظاهر و باطن غربی شویم چه سخن خام و ویرانگری بوده است. اگر در گذشته اطلاعات نداشتیم، حال میدانیم چین و ژاپن و هند و کره و مالزی و ببرهای آسیایی با موفقیت این راه را توانستهاند بروند.
راه متجدد شدن با حفظ هویت فرهنگی. اینان به رشد بسیار سریع دست یافتند بی آن که شرمنده از لباس خود باشند و با سنت برخورد ایدپولوژیک کنند و مدعی شوند که ما در طول تاریخ از تفکر کردن امتناع داشتهایم. یا به قول دیگری تمدن ایرانی هیچ دستآوردی برای جهان نداشته است. یا به قولی دیگر علت عقبماندگی ما آن است که بیش از هزار سال با یونان و روم جنگیدیم و بعد از اسلام هم همین ستیز را شامل عقل گرایی تمدن یونانی کردیم و غرب ستیز شدیم. البته از اینان باید پرسید اگر بر فرض این ادعاهای شما درست باشد، چهگونه انتظار دارید این ملت خو را بسازد، به جز این خیال ناشدنی، که چون کارگاه ریختهگری ایرانیان راذوب کرده و در قالب مورد نظر آنان ریخت.
نگاهی به سرنوشت ویولون و کمانچه تمام این ماجرا رانشان میدهد. از زمان رضاشاه کمانچه به عنوان سازی دهاتی و عقبمانده، کم کم مطرود شد. کمانچهنوازان ویولون به دست گرفتند. صد البته استادانی چون تجویدی و یاحقی ظهور کردند. در دهه پنجاه که موج رویکرد به سنت، در ستیز با حکومت غرب گرا، بالاگرفت، اهل موسیقی چنان ویولون را طرد کردند، که در موارد بسیاری ویولون در ارکستر نمیآمد. اما پس از انقلاب است که سنت و تجدد ناگزیر به زیست درکنار یک دیگر شدند، دیگر نه کمانچه ساز عقبماندگان است نه ویولون ساز غربزدگان.
باید به اختصار نمونههایی بیاورم، که چگونه در همزیستی سنت و تجدد جامعه رشدی گران کرد. رشدی که نه مهارش و نه جهتش در احتیار حاکمان است. بلکه این خود مردمند که با بائر کردن و اصلاح سنت راه تجدد را میپویند و همین باعث تجلیل و ستایش من از انقلاب است.
هنر:
با ورود وسیع توده ها به میدان شاهد رشد سریع و اعجاب برانگیز بسیاری از هنرها شدهایم. انتظار میرود سینما، تاتر، موسیقی و رماننویسی در نظام سکولار شاه رشد کند نه در نظامی که مخالف آن ها است. سینمای زمان شاه بیشتر سینمای تفریحی و بیمایه بود حول محور کافهها و داشمشدیها و فواحش تا بدان حد که فیلمهای با ارزش و دارای پیام اجتماعی آن هم عموما با محوریت همین قشر بود، قیصر و رضا موتوری و گوزنها. در وجه بهترش انتقامگیری زال محمد در تنگسیر یا داش اکل. در حالی که پس از انقلاب فیلمهایی تولید شدهاند که پیچیدهترین روابط انسانی و اجتماعی را به بهترین شکل بیان میکنند. در حدی که مورد تحسین جهانیان قرار گرفته است و بالاترین جوایز را در معتبرترین فستیوالهای جهانی را به دست آوردهاند. فیلمهای ایرانی با ژانر خاص خود درجهان شناخته شدهاند. فیلمسازان ایرانی نشان دادند هزاران حرف برای زدن در سطح جهانی دارند. کیا رستمی، فرهادی، مجیدی و حاتمیکیا ستارههای چند در این آسمان پر از ستاره هستند.
در زمینه رمان خانمها گوی سبقت را از مردان ربودهاند و نشان دادهاند چه بسیار سخنها بر لب داشتند، که سنت وسانسور میدان عرضه را بر آنها بسته بود.
سی سال پیش از استاد حسین علیزاده پرسیدم با این نظام دشمن موسیقی آیا ممکن امثال شما پیدا شوند. گفت حتما و بس بهتر. گفتم چهگونه ممکن است؟ گفت تا پیش از انقلاب حداکثر یکی دوهزار نفت تار مینواختند، اما با با برکنار رفتن سد مذهب، حالا شاید چند صد هزار نفر تار مینوازند. بسیاری از آنانی که خود یا خانوادههایشان نوازندگی تار را خلاف میدانستند.
بالاتر از آن موسیقیهای محلی است با تنوع وسیع. اگر نوازندگان دو تار و تنبور پیشتر عاشقانی تنها بودند، حال در گروههای صد نفره وبیشتر از نوجوانان پرشور، تاپیران زنده دل، از مردان حرفهای، تا زنانی که به حکم سنت کمتر اجازه هنر نمایی در جمع را داشتند.
گردشگری:
با پیروزی انقلاب و یافتن اعتماد به نفس، گویی ایرانیان تازه کشور خود را پیدا کردهاند و زیبایی های آن را یکی پس از دیگری کشف میکنند٬ زیباییها که بود اما نمیدیدند. پیش از انقلاب ژست خوردن قهوه در یک کافه در خیابان شانزه لیزه بود و دیدنیهایی که دیدنش افتخار میآورد امثال لندن بود و رم و نیویورک. اما پس از انقلاب توده به میدان آمده و اعتماد به نفس یافته، دیدش تغییر بنیانی کرد. متوجه شد پیرامونش هزاران اثر جالب دیدنی است، که چه بسیار از دیدنیهای اروپایی برتراست. متوجه شد که با تغییر نگاهش به جهان چه بسیار خانههای قدیمی که کلنگیشان میانگاشت، بناهای زیبایی هستند که با مختصر تعمیری رستوران و هتلهای مسحور کننده میشوند. متوجه شد طبیعت کشورش سرشار از مناظر زیبا و با شکوه است، با تنوع اقلیمی آن چنان که در تمام فصول سال محلی برای گردشگری دارد. امتیازی که کمتر کشوری در جهان دارد. از کویر سوزان تا جنگل های مازندران، از سواحل وحشی و بکر و داغ خلیح فارس تا کوهساران با شکوه زاگرس.
هنرهای دستی:
جالبتر آن که در هرگوشه این کهن دیار هنری بومی وجود دارد به قدمت سدهها و هزارهها. گلیمها و قالیهای گوناگون، سفال سازی توسه یافته در درازنای هزاران سال، قلمزنی، منجوق کاری، ترمه بافی، دست دوزیهای بینظیر. تنوعی چنان گسترده که برای دیدنشان باید به دهها کشور سفر کرد. دیگر لازم نبود مسافر با آوردن شوکولات اطریشی٬ دلربایی کند، که حال بسیاری از شهرها خوش مزهترین غذاها وشیرینیها را ارائه میکنند. جالبتر آن که تولید کنندگان سنت خود را با استفاده از دانش روز، هم از نظر کیفیت و وهم در ارائه آن٬ بسیار نوآوریها میکنند.
کوتاه کلام ایرانیان گویی تازه زیباییهای کشور خود را شناخته و از آن لذت میبرند.
خودشناسی:
پس از انقلاب و اعتماد به نفسی که ملت یافت، عموم مردم دیگر دایی جان ناپلئونی نمیاندیشند و بر آن نیستند که دستهای مرموز ما را به هرجا که میخواهد میبرد. هرچند این بدان معنی نیست که هنوز جمعی، به ویژه مسنترها و یا کسانی که تمام امیدشان به حمایت خارجیها است،چنین نمی اندیشند. از این روی مردم به خود مینگرند و راز عدم موفقیتهایشان را در درون خود جامعه میجویند. ضرب المثلهایی چون «از ماست که برما است» و یا «از کوزه همان برون تراود که در اوست» جایگزین «هرچه هست کار انگلیسیها است» شده است.
و این آغاز رشد هر جامعه است و انگیزه نوشتن مقالات و کتب بسیار و سخنرانیهای ارزنده فراوانی شده است.
ورزش:
اگردر رشتههایی چون فوتبال و اسکی و ژیمناستیک نیازمند مربی خارجی و آموختن از دیگران هستیم، در ورزشهایی چون کشتی و وزنه برداری ما خود از بهترینها در دنیا هستیم. توجه به تجربه عظیم در زور خانهها و بهرهگیری از سنتهای محلی هزاران ساله، چون کشتی در گیلان و خراسان و لرستان و ترکمن صحرا، سبب شده که کشتی ما در سطح جهانی رشد بیسابقهای داشته باشد. بهرهگیری از دست آوردهای علمی و تلفیق آن با سنت دیر پای این ورزشها، سبب شده تیمهای وزنه برداری و کشتی و ورزشهای متاثر از آن، چون تکواندو و جودو٬ در میدانهای جهانی درحد چشم گیری بدرخشند.
آشنایی حوزه و دانشگاه:
چه بسیار تحصیلکردگان دانشگاهها که به فراگیری درس حوزوی رفتند و چه بسیاری از اهل حوزه برای تحصیل به دانشگاههای داخل و خارج از کشور رفتند. از میان هر دو گروه چهرههای شاخصی جلوه کردند. اینان از سویی تغییراتی بنیانی در حوزهها ایجاد کردند و هوای تازه به آن فضاهای عقب مانده مانده و متحجر در قرون وارد کردند. هوای تازهای که این گوشه گیران در دخمههای حوزوی را با جهان آشنا کرد و در نتیجه موجی جدیدی از حوزویها پروریده شدند، که بادیده بازتری به جهان مینگرند و با نواندیشی خود در کار ایجاد تحولات بنیادی را در آن فضای درخود فرو رفته وارتجاعی هستند.
از سوی دیگربسیاری از فارغ التحصیلان دانشگاههای داخل و خارج با ادبیات و دروس حوزوی کاملا آشنا شدهاند و به عنوان نواندیشان و دگر اندیشان دینی در آموزشهای دینی در همه زمینهها نظر میدهند. نظراتی پخته که حوزویها به آسانی نمیتوانند آن ها را رد کرده، یا نادیده بینگارند. اینان با مطالعه ادیان دیگر با وسعت نظر و آزاد اندیشی به اسلام مینگرند و غم به روز کردن آن را دارند. از آن سوی نظرات آنان در میان سکولارها برای خود جای باز کرده و راه تبادل نظر را بین آنان گشوده است. دیگر فضای پیش انقلاب نیست که این دو جمعیت کاملا باهم بیگانه باشند.
به این دلایل بر آنم که انقلاب با همه عوارضش جامعه ایران راچنان رشد داده که فارغ از آن که این حکومت بماند یا برود، یا در آن چه تحولاتی صورت بگیرد این راه رشد و ترقی را ادامه خواهد داد. به ویژه اگر بهاری فرا رسد و خشک سالی کنونی با ریزش بارانی به سر آید ،این بار ملت ایران با این زیربنا یک شبه راه صدساله را خواهد پیمود.
20 پاسخ
فقط یک پاسخ (از لغت نامه دهخدا): جامه شرم برکندن
http://www.vajehyab.com/dehkhoda/جامه+ٔ+شرم+برکندن
جامه ٔ شرم برکندن . [ م َ / م ِ ی ِ ش َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شرم ناکردن . آزرم را بیکسو نهادن . بی شرمی :
ز سر تاج فرهنگ بفکنده ای
ز تن جامه ٔ شرم برکنده ای .
فردوسی (از ارمغان آصفی ).
ایشون آمده بقول معروف عذر بدتر از گناه آورده.
کاش به اینصورت مطرح میشد.
بنظر شما اگر انقلاب نشده بود بهتر بود یا الان؟ از همه نظر.
شخصا معتقدم با این انقلاب کوفتی و نکبت بار هزاران بار بدتر شد برای ایران و ایرانی.شما ها هم نمیتونید بهیچ وجه آرایشش کنید.بله مردم خشمگین هستند حق هم دارند.بیشتر از همه از دست شما مشاطه گران نکبت و بدبختی.پس سرجایتان.بنشینید.
جناب برقعی و اکثر ملی مذهبی های عزیز به هیچوجه مشکلی با جمهوری اسلامی ندارند.فقط مسئله شون اینه که چرا اآنها نباید سهمی از حکومت مورد علاقشون داشته باشند .درست مثل اصلاح طلبان محترم .
اصلا هم مشکلی با حذف بقیه ندارند ؛هرچی رقیب کمتر بهتر.بقیش شعر و شعاره
چند سال پس ار انقلاب با دوستی از ماجرای سینما رکس و این که چه گونه ما باسیاه و سفید دیدنمان حاضر نبودیم کوچکترین \پشرفتی را در ایران از جمله سپاه دانش و بهداشت را بپذیریم وبه آسانی حتی امثال خانلریوزریاب خویی را محکوم می کردیم .من امیدوارانه گفتم این تندروی ها و سیاه و سفید دیدن هایما حد اقل یک فایده داشت و آن که نسل بعد از ما ادب رااز ما بی ادبان یاد می گیرد و او خندید وگفت تو انتظار داریی یک خصوصیت فرهنگی که در طی قرون جا افتاده ودر جان تک تک ما ریشه دوانیده است با تجربه یک نسل از بین برود. قول می دهم این بار نیز مثل دوران مشروطه و سالهای ۱۳۲۰-۳۰ ومثل همه دیکر ادوار تاریخی ما در بر همان پاشنه خواهد چرخد
هم او سه شماره مقالات در ستایش انقلاب را که دید گفت مرد کی دست از لجاجت بر می داری و همان راه را میروی این مردم (حداقل بخش خارجنشین ودر آن رابطه) پر از خشم از این نظامی هستند که چهل سال اsت بر ملت ایران ستم رواداشته مردم دوست دارند مقاله ای که می خوانند آب خنکی باشد بر جگر سوخته اشان نه یک تحلیل و نیکی ها و دستآوردهای انقلاب را دیدن .گفتم ولی من که جابجا در این مقالات روشن کرده ام که دست آوردهای انقلاب ربطی به عملکرد حاکمان ندارد از حمله گفته ام که قوانین این حکومت در مورد زنان حتی در همین خاورمیانه عقب ترین و اجحاف آمیزترین است اما به اعتراف جهانیان زنا ن پیشرفته تریت زنان کشورهای منطقه هستند حتی به تفصیل شرح داده ام که در انقلابات چین و شوروی و فرانسه هم رشد جامعه در جهت عکس عملکرد حکومت های انقلابیشان بوده است
با تاسف سرش را تکان داد که اگر تو مدعی حرف مرا نمی فهمی انتظار بیهوده داری که خوانندگان بفهمند بیشرشان خواهند آمد و همان سخنان تکراری را می نویسند که این نظام فاسد است و جنایت کار و چه ها چه ها کرده و آنوقت تو از دست آور دها انقلاب می گویبی بی آن که توجه کنند که تو گفته ای واستدلال کرده ای که چرا حساب انقلاب هارااز عملکرد حاکمان آنها باید جدا کرد ودر این عقده دل خالی کردن ها به هیچ یک از مواردی که تو گفته ای اشاره نمی کنند و آن را نقد نمی کنند
محمد برقعی
واقعا شرم آوره.چهل سال نابودی اقتصاد و فرهنگ و اخلاق و آزادی و سرزمین و محیط زیست و استقلال و هزاران کشته و شهید و اعدام و بی اعتباری و بی آبرویی در دنیا و همه شاخص های پیشرفت و توسعه از آخرو توهین به زن و مرد و جوان و اعتیاد و فحشا آمده میگه وحدت حوزه و دانشگاه و ترمه و شیرینی خانگی.
الان یک آخوند هم جرات نمیکنه تو مسجد این حرفها را بزنه.
اصلاح طلب اصول گرا
دیگه تمومه ماجرا.
آقای برقعی درست میفرمایند . هرانقلابی پس از ۳-۴ نسل قربانی دادن ، دست آوردهای مثبت خود را هم نشان خواهد داد . منتهی من و شما که شاهد این انقلابیم ، باید همان اوایل جایی مثل واشنگتن و تورنتو برای خودمان در نظر بگیریم و بعد با حوصله و شکم سیر بشینیم در خصوص آینده احتمالی قلم بزنیم . خداییش تو قم نمیشه اینکارا ها را کرد !
امکان ندا رد یک باصطلاح اصولگرا و یا حزب الهی اینچنین به مشاطه گری و آرایش یک حکومت استبدادی قرون وسطایی جنایتگر بپردازد.
اگر این آقای نویسنده مقاله را از اروپا و یا امریکا بیاورند به جایی جز مسجد و تکیه محل و یا صدا و سیمای حکومت ، در ایران ، در جایی مثل دانشگاه و یا یک مکان عمومی دیگر و این مطالب را طی یک سخنرانی ایراد کند بعید میدانم جان سالم به در ببرد.این حرفها را فقط میتوان در یک وبسایت مثل زیتون چاپ کرد و رفت.
من فقط یک سوال دارم توهین هم نمیکنم که آقای تبریزی با شمشیر چوبین به جنگ آسیاب بادی برود.اگرالان از یک آدم عادی و عامی حتی در یک کوچه خیابانی در یکی از شهرهای کوچک ایران بپرسید شما ترجیح میدهید که انقلاب نشده بود و هنوز زمان شاه بود یا الان با این انقلاب اوضاع شما و مملکت بهتر شده و شما راضی هستید؟ چه پاسخی به شما میدهد؟ انصافا.
کیهان لندن – یکی از نمایندگان مجلس میگوید برخی از مسئولان بین ۵۰۰ الی ۲۰۰۰ میلیارد تومان سرمایه دارند و بیش از ۱۸۰ هزار میلیارد تومان را به عنوان واردات دارو از کشور خارج کردهاند.
هیئت دولت در حالی در جلسه روز دوشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۸ اختصاص ارز ۴۲۰۰ تومانی برای تأمین کالاهای اساسی، دارو و تجهیزات پزشکی را تصویب کرد که یک نماینده مجلس شورای اسلامی از رانت و فساد بزرگی به اسم واردات دارو خبر داده است.
احمد امیرآبادی عضو هیئت رئیسه مجلس شورای اسلامی در یک برنامه ویژه خبری گفته است: «اصل ۴۹ قانون اساسی میگوید از کجا آوردهای؛ که این قانون ۱۶ ماه دارد و در این قانون آمده است که همه افرادی که پس از انقلاب اسلامی دارای پست و مقام بودند باید بگویند که اموال خود را از کجا آوردند و حتی مسئولینی که فوت کردند به اموالشان رسیدگی میشود.»
نماینده قم در مجلس شورای اسلامی همچنین گفته «محاسبه شده که پس از انقلاب برخی مسئولانی هستند که بین ۵۰۰ الی ۲۰۰۰ میلیارد تومان سرمایه دارند و باید به آنها رسیدگی شود.»
سلام به خوانندگان سایت شریف زیتون
ما دائما در معرض بمبارانی در جهت درشتنمائی عیوب حکومت فعلی هستیم، که البته قابل انکار نیست و عیوب مذکور درشت هم هست
اما بسیار نادر است که گاهی دیده شود کسی پیه فحش خوردن و هتاکی دیدن به تن بمالد و از حسن آن نیز بگوید
با توجه به کامنت های تاکنون، تبریک عرض میکنم به جناب برقعی برای شجاعت شان و مهم ندانستن فحش ها و هتک ها نسبت به خودشان که سبب شد از چنین مقاله محکم و متینی استفاده بریم
جون چندین و چند نکتۀ کلیدی از دستاوردهای بزرگ کلانشهر قم و آرمانشهر حجاز، از خاطر فاتر کاتب راتب گیر این سوادۀ مشعشع زدوده شده، جای آن دارد که خط بی خطای ایشان را که در غایط کمال است به سبزه ای آراسته کنیم: سردار سرشناس فراموش کرده یاد آور شوند با ورود خمینی و ولایت فقیه و لشکر مشروعه خواهان و تشکیل سپاه و بسیج مدافع فقه، چنان مشت آهنینی بر پوزۀ غرب کوفته شد که جهان دچار انقلاب الکترونیک شد و این پیشرفت در زمان رضاشاه تصور ناپذیر بود. بیهوده نیست که در حالیکه غرب زدگان ما، روحانیون ما را آخوند می نامیدند، امت ما ایشان را عالم نامیدند. ورود عالمان حوزه به دانشگاه باعث شد که اخترشناسان دریابند کیهان دارای هفت فلک است که بر فراز آن، پروردگار عالم کرسی و عرش خود را بر آب برافرشته، و فلک انجم یا ستارگان پایین تر از فلک خورشید و ماه قرار دارد و دلیل اهله ماه هم آن است که ما بتوانیم حساب و کتاب کنیم. از آنطرف، دانشمندان فیزیک کوانتم دانستند که بدون همکاری جهانی با حوزه ره ترکستان می روند و از آنجمله لازم است با جن ها– بویژه جن های مسلمان– همکاری علمی داشته باشند تا بتوانند به رمز و راز جهان پی ببرند. از دگرسو، جامعه شناسان پی بردند که قطع دست و پا و مصلوب کردن و تعزیر مفسدان همه دشواری ها ی سیاسی و اجتماعی را سر ضرب حل می کند. همچنین مصلحان اجتماعی دریافتند که چه سودها نهفته است در اینکه زنانی را که نشوز می کنند اندکی بنوازیذ یعنی بزنید وادارشان کنید برای جوان ماندن، سر وگردن بپوشانند تا اشعه چشم مردان صورتشان را نچروکاند. و از سویی، برای جلوگیری از سقوط دوباره به دوران رضاشاهی که بزرگترین مراکز علمی جهان (یعنی قم و مشهد ) را همراه با عالمانه ترین درس های استادن دهر (روضه) و تلاش های علمی توده های مردم ( زیر علم سینه زنی) تعطیل کرده بود، اکنون بار دیگر مردمان می توانستند این علوم فرومرده را احیا کنند. در این میان، حقوق بشر شد سکۀ یک پول وقتی که دانست به فرمودۀ شرع مقدس، می توان از دیار کفار کنیز و برده گرفت و اهالی فتنه را بسیار کشت تا کوس رسوایی و تباهی اخلاقیات غرب بر سر بازار جار زده شود. همچنین اقتصاد دانان به کشف مزایای جزیه و ذکات و دادن خمس به سیاه دستاران رسیدند و بویژه محسنات تعویذ و غبار روبی (که بدون آن اقتصاد نوین جهانی سقوط می کند) مایۀ شگفتی جهانیان شد. در حوزۀ هنر هم که همین اندازه بس که جهان دریافت بنا به کلام مقدس، شاعران از گروه دیوانگان و گمراهانند اما افسوس که ما هنوز به آن درجه از پیشرفت نرسیده ایم تا به درستی بدانیم موسیقی و نقاشی و مجسمه سازی، همچنان که فقهای بزرگ دین فرموده اند، همه از موارد لهو و لعب است و نشانۀ رقابت آدمیان با پروردگار عالم و اینها همه باید یکسره از میان برداشته شوند. اما چه کنیم که ما تازه در آغاز راهیم و باش تا صبح دولتت بدمد. خلاصه هرچه از این دستاوردهای گرانسنگ بگوییم باز کم گفته ایم و حق مطلب را ادا نکرده ایم.
آقای علی تبریزی شما که خیلی با پرنسیپ هستید چرا خودتان را برای نوشته این سرباز گمنام امام زمان جر میدهید?
در صورت عدم درج متن زیر در بخش دیدگاهها، لطف کنید آنرا به ایمیل آقای برقعی ارسال نمائید. با احترام ــ کشگر
ــــــــــــ
بیم تکرار تاریخ / بخش نخست ـ مروری بر تعارضات دو انقلاب / فرخنده مدرّس
http://bonyadhomayoun.com/?p=18624
بنیاد انقلاب مشروطه بر دولت ـ ملت ایران، تقویت آن از درون و در محدودۀ قلمرو سرزمینی آن بود. اما بنیاد انقلاب اسلامی بر امت، ولایت و امامت شیعه، قرارگرفت که نه کشور میشناسد و نه مرز و نه ملت. مشروطهخواهان قوام ایران را در شرایط صلح و امنیت جهانی و منطقهای و بر پایۀ مناسبات صلحآمیز ممکن میدیدند، اما انقلابیون اسلامی قدرتگیری «جهان اسلام» را بر ستیز با «جهان غرب» و بر محور تنش و آشوب در منطقه و جنگ با همسایگان ممکن میشمارند. انقلاب مشروطه از نظر تاریخی ایران را، رو به جلو، به آستانۀ مدرنیته و تاریخ مدرن جهان رساند. انقلاب اسلامی، بیاعتنا به حرکت تاریخ، مسیر بازگشت به صدر اسلامِ ضد ایران را در پیش گرفت.
اینگونه اپوزیسیون کامنت نویس، بزرگترین شانس بقای “جمهوری اسلامی” است!
در فضای مجازی که اینقدر آزاد اندیش و باشخصیت است، در فضای حقیقی چه خواهد کرد؟!
عصبیت و عصبانیت از کامنت آزادیخواهان و مشتاقان آزای بیان و احترام به افکار و اندیشه ها می بارد. طعن و طعنه و درشت گوئی، اهانت و تحقیر و برچسب، به الفاظ مختلف از این فرهیختگان انقلابی و آزادی طلب میجوشد و بلکه فوران میکند.
این همه شخصیت و فرزانگی و حریت و آزاد منشی در کامنت نویس های زیتون را باید مدرک دکتری داد و مدال شجاعت!
آقا چرا ناراحت و خشمگینی؟.خوب مردم دارند نظرشان را نسبت به این مقاله که بنظر من توهینی به مردم خسته و دلزده از انقلاب هست مینویسند.شما چرا مثل حزب الهی ها کف بدهان آوردید.
یعنی همه باید به چنین مقاله ای به به و چه چه بگویند؟باندازه کافی وزارت ارشاد و وزارت اطلاعات و سپاه و امر به معروف و نهی از منکر و هزار کوفت و زهر مار تفتیش عقاید داریم شما چی میگی؟شرم آوره واقعا.
گوشی موبایل و کامپیوتر را فراموش کردید جزو دستاورد ها بیاورید
آن انقلابی که کشور را به قعر تاریخ فرو برده و باعث تباهی و نابودی فرهنگ و هنر و تاریخ و طبیعتش گشته و مردمش از فرط ناتوانی و انزوای جهانی چاره ای جز گشتن در بیابان هایش ندارند قابل ستایش نیست مایه ننگ است! شما به تحصیلات حوزویتان ادامه دهید!
احسنت به این مثبت اندیشی!
در زمانه ای که منفی بافی و آیه یاس و نا امیدی خواندن، گوئی هنر است و سکه ی رایج شده است، و مدعیان با شتاب هر چه تمام تر می تازند، این مقاله و هر گونه سخن امید آفرین-با همه ی کاستی ها و نقائصش- غنیمت است.
غنیمت است، چون بخشی از جنگ روانی دشمنان فارسی زبان ایران (از نویسندگان البانی و زیر زمین های ریاض و اتاقک های حیفا و تل آویو) عزمشان را جزم کرده اند که تخم یاس و نا امیدی و وطن فروشی بکارند. تا .. آنکه خلاصه ترامپ ناکام نماند!
آخ چه حالی میدهد اگر ده ماه دیگر ترامپ بر سر کار نباشد! و ملت ایران منسجم و باقی و با قدرت و صلابت جشن بگیرد و با درایت کشور را از ظلم و فساد و دیکتاتوری نجات بخشد.
جناب برقعی پس شما توی غرب چه میکنید؟ تشریف بیارید خراب آباد ج.اس . و از اینحا به غرب فحش بدید. مطنئنا کیهان شریعتمداری و ما راحتتر از کرامات شما مستفیض خواهیم شد چون اینجا باید فیلتر شکن بخریم.
با سلام. این نوشته مرا به یاد نوشتهها و پرپاگانداهای زمان رفیق استالین می آندازد. طرح کالخوزها و کدو ۸ کیلویی در سایه انقلاب پر شکوه کمونیستی. فیلمها این پیشرفتهای با شکوه هنوز موجود است. اینکه حدود ۱۲-۱۴ ملیون کشته این انقلاب با شکوه شدند مهم نیست چون پیشرفتهای اعجاز آمیز انقلاب شکوهمند بالا تر از حیات مشتی مردم به هر حال بدبخت است
دیدگاهها بستهاند.