در انقلاب مشروطه خواسته عموم جامعه، به جز اندکی، پیوستن به جهان روز، خانه تکانی و پاک کردن فرهنگ جامعه از گرد وغبار سنت بود.
عموم مردم بر آن بودند که جامعهای را که در اثر سالها بی تحرکی و خواب آلودگی ، کهنه و ویران شده، نه تنها غبار تکانی بلکه بازسازی جدی کنند. این جو سبب شد که ملت به خروش آمده به دنبال تجدد خواهان افراطی روان شوند، کسانی که خواستار نه ترمیم و نوسازی، بلکه خواستار ویرانی این بنا و ساختن عمارتی از نو بودند، عمارتی به سبک غرب، محکم و مهندسی شده و موفق.
در چنین جوی تقیزاده بر آن بود که راه نجات ما در آ ن است که سراپا غربی شویم. از سوی دیگر غرب هم خواستار ایجاد حکومتهای مقتدر مرکزی در منطقه بود؛ لذا در ایران رضاشاه به قدرت رسید و در ترکیه آتاتورک و…
رضا شاه که بر اریکه قدرت نشست با کمک روشنفکران غربزده پیرامونش سیاست نوسازی ایران را دنبال کرد. سیاستی که هم نوایی با نظریه امثال تقی زاده داشت.
اولین گام به دورریختن هویت سنتی موجود بود؛ نه تنها نطام آموزش و پرورش باید عوض می شد، ارتش دگرگونه میشد، قدرت روحانیت سرکوب میشد، مراسم دینی تعطیل میشد٬ بلکه آزادیهای به دست آمده ازمبارزات مشروطه هم باید درپای قدرت حاکم قربانی میشد، تا کسی به نقد قدرت نپردازد. حتی حرکت به سوی بازسازی وجامعه و نوسازی آن هم باید به شیوهای صورت میگرفت که پادشاه میخواست.
سازمانهای خودجوش زنان در مشروطه میبایست تعطیل شوند تا زنان به شکلی که حکومت میخواهد متجدد شوند. ادبا و روزنامه نگاران چون دهخدا و ملک الشعرا باید سیاست را ترک کنند و به دنبال تحقیقات ادبی خود را بروند و یا لبانشان چون فرخی یزدی دوخته میشود. عارف دیگر نغمه آزادی سر ندهد و صور اسرافیل از میان برود.
در نتیجه آن ، بهجای نو شدن اندیشهها و ذهنها٬ راهها و عمارات و ظواهر مادی جامعه نو شدند. به عبارتی مدرنیزاسیون بجای مدرنیته غالب شد. این دگرگونه شدن چنان همت حکومت شد، که شکل وشمایل مردم نیز باید عوض میشد. لباسهای بومی نشان عقب ماندگی شد که باید جایش را به کت و شلوار و شاپو بدهد. چادر چنان نشان عقب ماندگی شد که حکومت با سرسختی و خشونت بسیار این نماد عقب ماندگی را پاره میکرد. این نفی سنت و نفرت از هویت تا بدانجا بود که حتی مخالفان حکومت چون ایرج میرزا، عارف ، و صادق هدایت هم همان ساز را مینواختند.
هدایت مردم را اراذل و اوباش میخواند. حاجی آقا را که عنوان محترمی نزد مردم بود نماد سود پرستی و شهوترانی و مال اندوزی معرفی میکرد.ایرج میرزا زن چادری را همطراز فاحشه میدید و عارف از لنین می خواست تا بیاید واین ملت خر را مسخر کند.
حاصل کار چنان شد که لباسها نو شد و جاده ها آسفالته و عمارات مدرن، ولی در زیر این کلاه فرنگی و زلف آلاگارسن مردمی بیاعتماد بهنفس و شرمنده از هویت و فرهنگ خود. آنان بجای پیوستن به قافله تمدن پیادگان روانه به دنبال کالسکه اربابان شدند. این روند که از رضا شاه سیاست دولت شد، تا پایان دوره خاندان پهلوی ادامه یافت.
در نتیجه ملت به خانه تجدد نرفت، بلکه غلام درگاه جهان متجدد غرب شد. تا جایی که نه تنها ساختههایشان تقلید کور کورانه از اربابان شد، بلکه اعتراضاتشان نیز به شیوه نق و نق خدمتکار بیقدرت به ارباب نیرومند شد. هر کم و کاستی کار انگلیس ها بود، و هر صاحب مقامی را دست نشانده غربیان میدانستند. بیجهت نبود که دایی جان ناپلپون ایرج پزشکزاد این همه شهرت و محبوبیت یافت.
این حقارت محدود به عوام نبود ،که کتابهایی چون فراماسیون اسماعیل راپین هم نقل مجالس تحصیلکردگان شد، که بر طبق آن حتی مصدق هم یک فراماسیون دست نشانده انگلیس بود. بگذریم از بقایی و مکی که برای ثبوت جاسوس بودنشان حاظر به خوردن قسم قرآن بودند. آیتالله کاشانی با تمام سابقه طولانی مبارزاتیش مثل بیشتر آخوندها دست یروده انگلیسها شد. حتی باور داشتند انگلیسیها آیتالله خمینی رادر نمک خواباندهاند و آبا و اجدادش را از هند راهی ایران کرده بودند تا به موقع خود انقلاب کند. این خود کم بینی تا بدانجا بود که مهندس بازرگان، که معتقد بود اسلام سازنده انسان است، میگفت در حقیقت مردم کشورهای غربی مسلمان واقعی هستند، ما فقط مسلمان زادهایم و این یک داستان تکراری است. همه جا زیردست باید باور کند که ارباب او ذاتا موجودی برتر است و لذا به طور طبیعی او باید زیر دست اربابش باشد.
بههمین سبب حتی محمدرضا شاه خود چنان از غرب میهراسید که انور سادات بر طبق کتاب خاطراتش از آن همه حقارت او به خشم آمده بود. صد البته وقتی هم او و هم پدرش با کمک غرب برسر کار آمده بودند و زمانی هم که نخواستندشان از حکومت خلعشان کردند، باید که چنین بیندیشد. اکنون هم طبیعی است که فرزندش تمام افتخارش آن باشد که ترتیبی داده شد که در رستوران نورا در شهر واشنگتن با بیل کلینتون در سر راه رفتنش به دستشویی سلام و علیکی کرده است.
کوتاه کلام آن که با حکومت خاندان پهلوی ایران نوسازی شد. اما غروری که مشروطه برای ملت آورده بود لگدمال شد. غروری که پس از چند قرن استعمار و تسلط روس و انگلیس میرفت به جامعه باز گردد.
اما چون هر انسانی باید برای خود افتخاراتی داشته باشد که با آن حقارت موجودش را بتواند تحمل کند، حکومت رضا شاه ایران باستان را بزرگ کرد و در موردش چنان خیالبافیها شد که محمد رضا شاه جشن ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی را ترتیب داد تا خود را جانشین کوروش معرفی کند وبگوید سران اروپا باید بیایند و از من شیوه حکومتداری را بیاموزند. در حالی که نه تنها خود از سفرا و ژنرالهای آمریکایی حساب میبرد، بلکه گاه یک سرجوخه آمریکایی امیران ارتشش را تحقیر میکرد.
عکس العمل به این حقارت و غربزدگی نظریه بازگشت به خود بو. فردید و آل احمد و شریعتی پرچم دار این نهضت شدند. نهضتی که محدود به ایران نبود و عقدهای بود که گلوی بسیاری از مردم جهان سوم راگرفته بود.
صد البته که شیفتگان غرب بیکار ننشستند و با زدن انگ غربستیزی سعی در بی اعتبار کردن و خفه کردن صدای آنان کردند. دراین خصوصیت دشمنی عمیق با سنت تا بدانجا رفتند که داریوش شایگان را، که همگان میدانند کمتر ایرانی غرب را به خوبی او میشناخت، همین که با شرق و عرفان هم سرسازگاری داشت، با هوچی گری سعی به تخطئهاش کردند؛ که مگر میشود در شرق هم مطلب دندان گیری یافت و مگر بیرون از غرب هم سخن با ارزشی هست. در مقابل از آرامش دوستدار استقبال کردن که سراسر کارهایش بیان حقارت ایرانیان در تمام طول تاریخ است.
انقلاب با چنین شرایطی خشمگینانه و عکس العملی پیش آمد. مردم خسته از آن همه حقارت در برابر غرب، به انقلاب که ندای استقلال سر داده بود روی نمودند. بی آنکه بدانند این بار رهبران آن از قشریترین بخش سنت آمدهاند و حتی از آیتالله فضلالله نوری هم عقب ماندهتر و متعصبترند. از کسی که در انقلاب مشروطه سد راه تجدد بود و روحانیت زمان به اعدامش تن داد.
انقلاب
اینکه چه گونه سنتیترین و متحجرترین و خشنترن نیرو رهبریت انقلاب را گرفت، این موج سراسر خاورمیانه و بخش وسیعی از جهان را در برگرفت، در نوشته دیگری بررسی خواهد شد.
این جا به کوتاهی به چند ویژگی آن در ایران اشاره می کنم.
اما اگر در مشروطه تجدد یک خواسته بود در این زمان یک امر جهانی ناگزیر است٬ سیل عظیمی که به هیچ عنوان نمیشود بر آن سد بست. عصر ارتباطات است و اینترنت مرزی در جهان باقی نگذاشته است.
کشاورز پشت کوه هم از اتفاقی که در ژاپن پیش آید مطلع میشود. یک ملا در یک ده دور یایک راهب بودایی در دیری دور افتاده سخنی پرت و پلا میگوید، جهانیان میشنوند و بر او و بلاهتش میخندند. اگر قبیلهای در آفریقا یا مغولستان و یا فعال سیاسی و اجتماعیای در اروپا ابتکاری زده که خود و یا جامعهاش از آن بهرهمند شدهاند روستاییان مثلا ایلام هم از آن مطلع میشوند و آن را میخوانند.
بهدینسان انقلاب همه جامعه را به حرکت در آورد، اما بر خلاف خواسته حاکمان سنتی آن، مردم در چنبره سنت اسیر نماندند، بلکه با شدت بیشتری از دوران مشروطه خواستار تجدد شدند.
از این روی چون هر دو نیروی سنت و تجدد با قدرت در جامعه فعال هستند، یکی با در دست داشتن ارکان قدرت و دیگری به نیروی عظیم عصر اطلاعات و جهانی شدن ارتباطات، جامعه اندک اندک راه خود را مییابد. راهی که بیشتر کشورهای توسعه یافته جهان رفتهاند. راهی که بر مبنای تلفیق سنت و تجدد نه طرد یکی به دست دیگری. راهی برای پذیرش دستآوردهای زمان ولی هم آهنگ با فرهنگ و سنت جامه. تجربه گذشته نشان داده بود این سخن تقی زادهها که ما باید در ظاهر و باطن غربی شویم چه سخن خام و ویرانگری بوده است. اگر در گذشته اطلاعات نداشتیم، حال میدانیم چین و ژاپن و هند و کره و مالزی و ببرهای آسیایی با موفقیت این راه را توانستهاند بروند.
راه متجدد شدن با حفظ هویت فرهنگی. اینان به رشد بسیار سریع دست یافتند بی آن که شرمنده از لباس خود باشند و با سنت برخورد ایدپولوژیک کنند و مدعی شوند که ما در طول تاریخ از تفکر کردن امتناع داشتهایم. یا به قول دیگری تمدن ایرانی هیچ دستآوردی برای جهان نداشته است. یا به قولی دیگر علت عقبماندگی ما آن است که بیش از هزار سال با یونان و روم جنگیدیم و بعد از اسلام هم همین ستیز را شامل عقل گرایی تمدن یونانی کردیم و غرب ستیز شدیم. البته از اینان باید پرسید اگر بر فرض این ادعاهای شما درست باشد، چهگونه انتظار دارید این ملت خو را بسازد، به جز این خیال ناشدنی، که چون کارگاه ریختهگری ایرانیان راذوب کرده و در قالب مورد نظر آنان ریخت.
نگاهی به سرنوشت ویولون و کمانچه تمام این ماجرا رانشان میدهد. از زمان رضاشاه کمانچه به عنوان سازی دهاتی و عقبمانده، کم کم مطرود شد. کمانچهنوازان ویولون به دست گرفتند. صد البته استادانی چون تجویدی و یاحقی ظهور کردند. در دهه پنجاه که موج رویکرد به سنت، در ستیز با حکومت غرب گرا، بالاگرفت، اهل موسیقی چنان ویولون را طرد کردند، که در موارد بسیاری ویولون در ارکستر نمیآمد. اما پس از انقلاب است که سنت و تجدد ناگزیر به زیست درکنار یک دیگر شدند، دیگر نه کمانچه ساز عقبماندگان است نه ویولون ساز غربزدگان.
باید به اختصار نمونههایی بیاورم، که چگونه در همزیستی سنت و تجدد جامعه رشدی گران کرد. رشدی که نه مهارش و نه جهتش در احتیار حاکمان است. بلکه این خود مردمند که با بائر کردن و اصلاح سنت راه تجدد را میپویند و همین باعث تجلیل و ستایش من از انقلاب است.
هنر:
با ورود وسیع توده ها به میدان شاهد رشد سریع و اعجاب برانگیز بسیاری از هنرها شدهایم. انتظار میرود سینما، تاتر، موسیقی و رماننویسی در نظام سکولار شاه رشد کند نه در نظامی که مخالف آن ها است. سینمای زمان شاه بیشتر سینمای تفریحی و بیمایه بود حول محور کافهها و داشمشدیها و فواحش تا بدان حد که فیلمهای با ارزش و دارای پیام اجتماعی آن هم عموما با محوریت همین قشر بود، قیصر و رضا موتوری و گوزنها. در وجه بهترش انتقامگیری زال محمد در تنگسیر یا داش اکل. در حالی که پس از انقلاب فیلمهایی تولید شدهاند که پیچیدهترین روابط انسانی و اجتماعی را به بهترین شکل بیان میکنند. در حدی که مورد تحسین جهانیان قرار گرفته است و بالاترین جوایز را در معتبرترین فستیوالهای جهانی را به دست آوردهاند. فیلمهای ایرانی با ژانر خاص خود درجهان شناخته شدهاند. فیلمسازان ایرانی نشان دادند هزاران حرف برای زدن در سطح جهانی دارند. کیا رستمی، فرهادی، مجیدی و حاتمیکیا ستارههای چند در این آسمان پر از ستاره هستند.
در زمینه رمان خانمها گوی سبقت را از مردان ربودهاند و نشان دادهاند چه بسیار سخنها بر لب داشتند، که سنت وسانسور میدان عرضه را بر آنها بسته بود.
سی سال پیش از استاد حسین علیزاده پرسیدم با این نظام دشمن موسیقی آیا ممکن امثال شما پیدا شوند. گفت حتما و بس بهتر. گفتم چهگونه ممکن است؟ گفت تا پیش از انقلاب حداکثر یکی دوهزار نفت تار مینواختند، اما با با برکنار رفتن سد مذهب، حالا شاید چند صد هزار نفر تار مینوازند. بسیاری از آنانی که خود یا خانوادههایشان نوازندگی تار را خلاف میدانستند.
بالاتر از آن موسیقیهای محلی است با تنوع وسیع. اگر نوازندگان دو تار و تنبور پیشتر عاشقانی تنها بودند، حال در گروههای صد نفره وبیشتر از نوجوانان پرشور، تاپیران زنده دل، از مردان حرفهای، تا زنانی که به حکم سنت کمتر اجازه هنر نمایی در جمع را داشتند.
گردشگری:
با پیروزی انقلاب و یافتن اعتماد به نفس، گویی ایرانیان تازه کشور خود را پیدا کردهاند و زیبایی های آن را یکی پس از دیگری کشف میکنند٬ زیباییها که بود اما نمیدیدند. پیش از انقلاب ژست خوردن قهوه در یک کافه در خیابان شانزه لیزه بود و دیدنیهایی که دیدنش افتخار میآورد امثال لندن بود و رم و نیویورک. اما پس از انقلاب توده به میدان آمده و اعتماد به نفس یافته، دیدش تغییر بنیانی کرد. متوجه شد پیرامونش هزاران اثر جالب دیدنی است، که چه بسیار از دیدنیهای اروپایی برتراست. متوجه شد که با تغییر نگاهش به جهان چه بسیار خانههای قدیمی که کلنگیشان میانگاشت، بناهای زیبایی هستند که با مختصر تعمیری رستوران و هتلهای مسحور کننده میشوند. متوجه شد طبیعت کشورش سرشار از مناظر زیبا و با شکوه است، با تنوع اقلیمی آن چنان که در تمام فصول سال محلی برای گردشگری دارد. امتیازی که کمتر کشوری در جهان دارد. از کویر سوزان تا جنگل های مازندران، از سواحل وحشی و بکر و داغ خلیح فارس تا کوهساران با شکوه زاگرس.
هنرهای دستی:
جالبتر آن که در هرگوشه این کهن دیار هنری بومی وجود دارد به قدمت سدهها و هزارهها. گلیمها و قالیهای گوناگون، سفال سازی توسه یافته در درازنای هزاران سال، قلمزنی، منجوق کاری، ترمه بافی، دست دوزیهای بینظیر. تنوعی چنان گسترده که برای دیدنشان باید به دهها کشور سفر کرد. دیگر لازم نبود مسافر با آوردن شوکولات اطریشی٬ دلربایی کند، که حال بسیاری از شهرها خوش مزهترین غذاها وشیرینیها را ارائه میکنند. جالبتر آن که تولید کنندگان سنت خود را با استفاده از دانش روز، هم از نظر کیفیت و وهم در ارائه آن٬ بسیار نوآوریها میکنند.
کوتاه کلام ایرانیان گویی تازه زیباییهای کشور خود را شناخته و از آن لذت میبرند.
خودشناسی:
پس از انقلاب و اعتماد به نفسی که ملت یافت، عموم مردم دیگر دایی جان ناپلئونی نمیاندیشند و بر آن نیستند که دستهای مرموز ما را به هرجا که میخواهد میبرد. هرچند این بدان معنی نیست که هنوز جمعی، به ویژه مسنترها و یا کسانی که تمام امیدشان به حمایت خارجیها است،چنین نمی اندیشند. از این روی مردم به خود مینگرند و راز عدم موفقیتهایشان را در درون خود جامعه میجویند. ضرب المثلهایی چون «از ماست که برما است» و یا «از کوزه همان برون تراود که در اوست» جایگزین «هرچه هست کار انگلیسیها است» شده است.
و این آغاز رشد هر جامعه است و انگیزه نوشتن مقالات و کتب بسیار و سخنرانیهای ارزنده فراوانی شده است.
ورزش:
اگردر رشتههایی چون فوتبال و اسکی و ژیمناستیک نیازمند مربی خارجی و آموختن از دیگران هستیم، در ورزشهایی چون کشتی و وزنه برداری ما خود از بهترینها در دنیا هستیم. توجه به تجربه عظیم در زور خانهها و بهرهگیری از سنتهای محلی هزاران ساله، چون کشتی در گیلان و خراسان و لرستان و ترکمن صحرا، سبب شده که کشتی ما در سطح جهانی رشد بیسابقهای داشته باشد. بهرهگیری از دست آوردهای علمی و تلفیق آن با سنت دیر پای این ورزشها، سبب شده تیمهای وزنه برداری و کشتی و ورزشهای متاثر از آن، چون تکواندو و جودو٬ در میدانهای جهانی درحد چشم گیری بدرخشند.
آشنایی حوزه و دانشگاه:
چه بسیار تحصیلکردگان دانشگاهها که به فراگیری درس حوزوی رفتند و چه بسیاری از اهل حوزه برای تحصیل به دانشگاههای داخل و خارج از کشور رفتند. از میان هر دو گروه چهرههای شاخصی جلوه کردند. اینان از سویی تغییراتی بنیانی در حوزهها ایجاد کردند و هوای تازه به آن فضاهای عقب مانده مانده و متحجر در قرون وارد کردند. هوای تازهای که این گوشه گیران در دخمههای حوزوی را با جهان آشنا کرد و در نتیجه موجی جدیدی از حوزویها پروریده شدند، که بادیده بازتری به جهان مینگرند و با نواندیشی خود در کار ایجاد تحولات بنیادی را در آن فضای درخود فرو رفته وارتجاعی هستند.
از سوی دیگربسیاری از فارغ التحصیلان دانشگاههای داخل و خارج با ادبیات و دروس حوزوی کاملا آشنا شدهاند و به عنوان نواندیشان و دگر اندیشان دینی در آموزشهای دینی در همه زمینهها نظر میدهند. نظراتی پخته که حوزویها به آسانی نمیتوانند آن ها را رد کرده، یا نادیده بینگارند. اینان با مطالعه ادیان دیگر با وسعت نظر و آزاد اندیشی به اسلام مینگرند و غم به روز کردن آن را دارند. از آن سوی نظرات آنان در میان سکولارها برای خود جای باز کرده و راه تبادل نظر را بین آنان گشوده است. دیگر فضای پیش انقلاب نیست که این دو جمعیت کاملا باهم بیگانه باشند.
به این دلایل بر آنم که انقلاب با همه عوارضش جامعه ایران راچنان رشد داده که فارغ از آن که این حکومت بماند یا برود، یا در آن چه تحولاتی صورت بگیرد این راه رشد و ترقی را ادامه خواهد داد. به ویژه اگر بهاری فرا رسد و خشک سالی کنونی با ریزش بارانی به سر آید ،این بار ملت ایران با این زیربنا یک شبه راه صدساله را خواهد پیمود.
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…