یکم
سیاست در جهان امروز چنانکه شاهد هستیم در مقاطعی از محدوده تبیینی علم سیاست خارج میشود. بهنحوی که افراد، در مقام ناظر و یا تحلیلگر قادر نیستند با جعبه ابزار سیاست و مقتضیات این علم، وقایع و مسائل را تحلیل کنند. از این منظر است که جایگزینهایی مانند روانشناسی، الهیات، ادبیات و حتی بعضاً علوم مهندسی به میان میآیند. این رویه در ایران با شدت بیشتری در جریان است و سرعت وقایع از یکسو و تحلیلهای نابهنگام و نابهنجار از سوی دیگر سیاست را در غل و زنجیر کرده است.
به همین جهت، شاید بد نباشد برای ورود به بحث به داستانی اشاره کنم. این داستان از این قرار است:
روزی مردی به همسرش میگوید، اعیان و اشراف دائماً از حلوایی شیرین و لذیذ تعریف میکنند، تو هم برای من بپز. همسر پختوپز را میپذیرد ولی به شوهر میگوید، باید لوازماش را مهیا کنی. مراحل تدارک مواد اولیه آغاز میشود. زن میگوید، آرد گندم میخواهیم. مرد پاسخ میدهد، امکان تهیهاش را نداریم بهجای آن آرد جو سبوسدار در خانه است، از آن استفاده کن. زن روغن کرمانشاهی طلب میکند، پاسخ میآید این نوع روغن پول میخواهد، پیه گوسفند آب کن و کار را راه بینداز. زن مطالبه گلاب میکند؛ مرد میگوید، گلاب که نداریم، بهجایش عرق خارشتر بریز. به همین منوال زردچوبه جایگزین زعفران، زیره جایگزین هل و نمک جایگزین شکر میشود! مطابق مواد تهیه شده حلوا طبخ میشود و مرد ذرهای از آن میچشد. با تعجب و عتاب میگوید: اعیان و اشراف عجب آشغالهایی میخورند!
حالا نقل ماست. برخی مبتنی بر الگوهای سیاستورزی مدرن در کشورهای توسعهیافته، و بعضی نوشتههای نوخوانده، نسخه «حکمرانی خوب» را تجویز میکنند. در حالی که از سر غفلت و یا تغافل التفات ندارند که در دستور پخت حکمرانی خوب ما، «ارادتسالاری» جایگزین «لیاقتسالاری» شده و «تعهد» جای تخصص را گرفته و «قوانین سیال» بهجای قوانین نسبتا پایدار نشسته است، «قوه قضائیه تابع» جانشین قوه قضائیه مستقل شده، «انتخابات استصوابی» بهجای انتخابات آزاد و «رسانه میلی» بهجای رسانه ملی نشسته است.
از اینها گذشته سیاست رسمی از مناسبات غیررسمی تبعیت میکند و نیروی نظامی ما علاوه بر وظیفه ذاتی خود، دستی هم در سیاست و اقتصاد و فرهنگ دارد. با این وصف «حکمرانی خوب» از دو جبهه در معرض هجوم و تقبیح و تحقیر قرار میگیرد.
از یک سو، دمیدن در کوس حکمرانی خوب رتوریکهای روزمره و تحلیلهای غیرواقعبینانهای را در فضا میپراکند و اصلاحجویان را نسبت به این مفهوم دچار کجفهمی میکند و از دیگر سو، ساخت قدرت که هرنوع تغییر مثبتی را خرق عادت و توطئه میشمارد، به حکمرانی خوب ممالک راقیه میتازد و قید آن را میزند. بدین ترتیب در عالم واقع، شکست، پایان محتوم این گذار خواهد بود.
دوم
صحنه سیاست و جامعه ایران در روزهای اخیر حوادثی را سپری کرده است؛ شهادت سردار سلیمانی، کشته شدن مردم کرمان، ساقط شدن هواپیمای اوکراینی و پنهانکاری صورت گرفته در پی این واقعه و همچنین اعتراضات مردمی و نیز سیل بلوچستان.
این دست وقایع سلسلهوار در پی هم آمدند و مقامهای سیاسی و نظامی، هر یک در سطحی راه مواجهه را پیش گرفتند؛ راهی که سرانجامی نامعلوم دارد. این وقایع را میتوان با شاخصهای مختلفی ارزیابی کرد و حول آن تحلیلهایی ارائه داد اما من بر آن هستم بحث را حول مقوله «مسئولیتپذیری» ادامه دهم. بهنظر میرسد عدم پذیرش مسئولیت از طرف صاحبان اختیار بزرگترین صدمه در عرصه حکمرانی است؛ به بیان روشن، صحنه سیاست و جامعه مملو شده است از مختارهای غیرپاسخگو. گویی بهتعبیر الهیاتی همهخدایی (pantheism) بهراه افتاده است.
در صورتی که مطابق آموزههای دینی صرفاً یک مختار علیالاطلاق و غیرپاسخگو داریم و آن هم خداوندست؛ مقامی که به تعبیر قرآن بر هر چه میکند بازخواست نمیشود، ولی خلق از کردارشان بازخواست میشوند «لا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ» (انبیاء، ۲۳). ولی با این وصف حتی در قرآن پرسش کردن از خداوند یا بهتعبیر دقیقتر احتجاج علیه خدا بهرسمیت شناخته شده است اما خداوند دفع دخل مقدر کرده است چون پیشاپیش آنها را پاسخ گفته است. رجوع شود (نساء، ۱۶۵).
به هرحال، در ایران مسئولیتپذیری منتفی است. این وضعیت محدود به حوزه قدرت نمانده و پاییندست را نیز متأثر کرده است؛ زیرا مردم ما بهمعنای دقیق کلمه علی دین ملوکهم هستند؛ یعنی رنگ و خوی آنها را بهخود گرفتهاند، لذا فرهنگ مسئولیتناپذیری به وجه بارز جامعه بدل شده است. به همین جهت مردم رانتجویی، دروغگویی و سایر صفات ذمیمه را فراگرفته و در فرهنگشان جای میدهند و این، مقدمهای است بر کژکارکردی ساختارها.
طرفه آنکه شهروندانی با این خصوصیات، زمانی که به کشوری با سازوکار بهنجار میروند، در اندک زمانی میآموزند چگونه صفات حمیده را جایگزین صفات رذیله کنند. بهعنوان مثال بسیار شنیدهام افرادی در سوئد یا آلمان زندگی میکنند که در ایران شرور بودهاند اما در آنجا به تبعیت از نظم و نظام مستقر در چارچوب شهروندی قانونمحور میزیند و آسایش روانی خود و دیگران را فراهم میکنند. پس، چنانکه پیشتر ذکر شد، حکمرانی خوب نیازمند ملزومات و مقدماتی است و مادامی که آنها محقق نشوند، سخن گفتن از آن امری عبث است.
سوم
ضروری است در مباحث مرتبط با حکمرانی خوب، نسبت اصلاحطلبی و این مفهوم نیز تدقیق شود. چنانکه پیداست اصلاحطلبان، با کیفیتهای مختلف از تحقق حکمرانی خوب دفاع میکنند اما شماری از آنها به بعضی از لوازم این مفهوم ملتزم نیستند و بهمانند یک گرافیست رتوش نقصانها را در دستور کار قرار دادهاند.
بنابراین، میتوان نسبت اصلاحطلبی و حکمرانی خوب را بر روی یک پیوستار ترسیم کرد. یک سوی طیف بیبهره و غافل از لوازم هستند و سوی دیگر طیف، کاملاً متفطن به لوازم این نوع حکمرانی هستند. فارغ از داوریهای معطوف به منافع و خصلتهای فردی، بهنظر میرسد اساساً چند موضوع بری اصلاحات واجد اهمیت است که تحقق آنها مقدمهای است بر حکمرانی خوب.
موارد و شاخصهایی که ماکس وبر کمابیش آنها را ذیل مفهوم بوروکراسی فهرست کرده است و من به تعدادی از آنها اشاره میکنم:
۱) رقابت آزاد. کارویژه اصلی این مفهوم نفی ویژهگزینی در تمامی ساحتهاست؛ از انتخابات و سیاست تا استخدام و مناسبات اداری.
۲) سامانیابی نظامی. ذیل این رویکرد حدود و ثغور فعالیت نیروهای نظامی مشخص و توش و توان آنها بر امر نظامی متمرکز شده و امور دیگر از جمله هنر و سینما، سیاست و اقتصاد و… به متولیان اصلی سپرده میشود.
۳) محدودیت زمانی قدرت. محدودیت زمانی قدرت از جمله موارد حائز اهمیت است که هر نوع کوشش در جهت نادیده گرفتن آن موجب خسران خواهد بود و منتج به ایجاد رهبران مادامالعمر و وراثتی شدن قدرت خواهد شد.
۴) توازن اختیار و مسئولیت. این نسبت چنانکه در سطور فوق ذکر شد، در پی اصلاح «قدرت غیرپاسخگو» و «پاسخگوی بیقدرت» در دو بعد حقیقی و حقوقی است.
۵) قوه قضائیه و قاضی مستقل. در صورت وجود این دو، اولاً جملگی احکام قضایی اعتبار اجتماعی خواهند یافت و ثانیاً شائبه مواجهههای فردی/ذوقی/جناحی از دستگاه قضایی زدوده خواهد شد.
۶) رسانه آزاد و مردمی. مفهوم رسانه آزاد و مردمی، برخلاف برخی آراء، نافی وابستگی رسانههای نوشتاری به احزاب و جناحها و حتی حاکمیت نیست؛ مشروط بر آنکه اولاً حق داشتن رسانه آزاد برای همگان فراهم باشد و ثانیاً خطمشی رسانه ملی خارج از مناسبات جناحی تدوین شود.
این فهرست را میتوان با مواردی از قبیل بازسازی سیاست خارجی بهمنظور ایجاد حسن همجواری با همسایگان و تنشزدایی بینالمللی، انحصارزدایی و رقابتی کردن اقتصاد و بازتوزیع عدالتمحور، جدایی نهاد دین از نهاد دولت تکمیل کرد؛ که بسط آنها را به مجالی دیگر وامیگذارم. اما باید پرسید اصلاحطلبان به صفت فردی و حزبی تا چه حد به این ملاکها وفادار هستند؟ آیا حاضر هستند این شعارها را مبنای کنشگری خود قرار دهند و برپایه آنها به ساختار اداره کشور وارد شوند؟ البته که نظارت استصوابی و درپی آن ردصلاحیت کاندیداهای دگراندیش همه شرطها را معلق کرده است.
لازم به یادآوری است که نمیتوان با اوراد و جادوگری و برخی نسخههای مشفقانه یکشبه این موارد را اصلاح کرد و ایرانی دیگر ساخت؛ که در این صورت معجونی از نواقص راهبردی و اجرایی گریبان کشور را خواهد گرفت.
عزیز نسین، نویسنده اهل ترکیه، در یکی از نوشتههای خود از مراحل حروفچینی سربی نشریهای سخن به میان آورده است. وی میگوید، در صفحهای از صفحات نشریه به حرف «ی» نیاز بود در حالی که هر آنچه داشتیم، در مطالب قبل استفاده شده بود. یک آن تصمیم گرفتیم، حرف «پ» را جایگزین حرف «ی» کنیم.
چنین کردیم و نشریه منتشر شد. پس از انتشار دیدیم در آن متن، «پُخدی» جایگزین «یُخدی» شده است و دیدیم در مقاله آمده است کولتور پُخدی و… در نتیجه، مجله را توقیف کردند.
ابداع این سنخ جایگزینیها و نسخهپیچیهای انتزاعی و بعضاً فانتزی حکایت برخی از شبهاصلاحطلبانی است که مانند الگوی نسین بدون توجه به پیامدها، بافتههای ذهنی و برخی الگوهای غیرقابل تطبیق و محل مناقشه را به سیاست، سیاستورزی و حکمرانی تعمیم میدهند. البته من تلاشهای کوشندگانی را که به مهندسی پاره پاره اجتماعی میپردازند، نفی نمیکنم اما شاید به قول فرخی یزدی:
دلم از این خرابی ها بود خوش زان که می دانم
خرابی چون که از حد بگذرد آباد میگردد
یا به تعبیر عربها:
کل شی جاوز حده، انقلب الی ضده؛ یعنی هر چیز از حدش بگذرد، به ضد آن تبدیل میگردد
منبع: هفته نامه صدا
یک پاسخ
با سلام. من نمیفهمم که چرا شما که خود دستی در خلقت این هیولا داشتی ( و هنوز دارید) چرا این مقالات را مینویسی و چرا هیچ مقام کشوری و لشگری هم کاری به کارت ندارد. تنها حدس من است که گاه مقالات انتقادی دوستانه برای ایز به گربه دادن بد نیست.
دیدگاهها بستهاند.