۱. برای رسیدن به حقیقت، هیچ روایت تاریخی اعتبار ندارد. روایتهای تاریخی پیش از آنکه شرح واقعه باشند، ساختارهای استدلالیاند و این ساختار در صادقانهترین و بیطرفانهترین روایتها هم به چشم میخورد. مستند خوشساختِ «فرزند انقلاب» که در روزهای ۲۰، ۲۱ و ۲۲ بهمن ۱۳۹۸ از شبکه بیبیسی فارسی پخش شد، یکبار دیگر نگارنده را در این رویکرد به تاریخ مصممتر کرد که روایتهای تاریخی، در بهترین نمونه، حداکثر یک رماناند با شخصیتهای واقعی. میشود از آنها لذت برد و آموخت و عبرت گرفت اما هیچ حقیقتی را نمیتوان در آنها یافت. در این مستند، صادق قطبزاده و روحالله خمینی با آنچه در تاریخ رسمی و کتابهای درسی ایران میآید، گاه ۱۸۰ درجه تفاوت داشتند.
۲. «فرزند انقلاب»، فقط روایت زندگی صادق قطبزاده نبود بلکه تصویرگری چهرهای کمتر نشانداده شده و روایتشده از روحالله خمینی، رهبر انقلاب، بود. در این مستند، خمینی فردِ کمسخن، نامرد، بیمعرفت، سیاس و حیلهگر و بیرحمی است که به خوبی میداند چگونه از درخواست صادق طباطبایی برای بخشش قطبزاده شانه خالی کند، از شانههای دیگران چگونه بالا برود، پاسخ خبرنگاران را چگونه بدهد، یک انقلاب را چگونه تصاحب کند، قدرت را چگونه در صنف و خانهی روحانیت نگهدارد و به چهکسانی بسپارد. در «فرزند انقلاب» هرچه قطبزاده «انقلابی» و «مرد» است، خمینی «سیاس» و «نامرد» است.
۳. در بخش سوم این مستند (دقیقه ۵۲) عبدالکریم لاهیجی به نقل از مهدی بازرگان، میگوید«… یادی هم از صادق بکنیم، همهی ما آرزو میکنیم که مثل او بمیریم برای اینکه مردانه مُرد. روی کلمه مردانه خیلی تاکید کرد». ابوالحسن بنیصدر هم میگوید«قطب زاده بین مرگ و زندگی با ذلت و پذیرش حکم ستمگر، بر حق ایستاد و مرگ رو انتخاب کرد». اگر این روایتها دقیق باشد، شهادتهایی شنیدنی و گواهیهای قابل اعتنایی است بر کارنامهی انقلابی صادق قطبزاده. منظورم کارنامهی سیاسی، اخلاقی یا هر آنچه در راه رسیدن به هدف انجام داده بود نیست، مشخصا منظورم وفاداری به مشی یک فرد تماما انقلابی است که تا پای جان میرود اما تسلیم رقیب نمیشود و حتی از او فرار هم نمیکند. به عبارتی دیگر، در فضا و روزگار و گفتمانی که انقلابی بودن یک ارزش است و در حالیکه رهبر انقلاب به حکومتکردن مشغول شده و بسیاری از فرزندان انقلاب یا دولتی شدهاند، یا اصلاحطلب؛ قطبزاده شاید تنها فردی است که تا لحظهی مرگ، انقلابی باقی میماند.
۴. تصویری که مستند «فرزند انقلاب»، مخصوصا در قسمت نخست آن از صادق قطبزاده به دست میدهد، تصویر یک نابغهی جذابِ لوطیِ سادهی بیشفعال است. «یک انقلابیِ تمام وقت» که در راه رسیدن به آنچه میخواهد کم نمیگذارد و لحظهای نمیکند. زندگی را به سخره میگیرد. صادق طباطبایی، هنگامی که به ملاقات او در زندان اوین میرود، در آن شرایط سخت از او نقل میکند که «من با مرگ هیچوقت مسئله نداشتم مشکلِ من مشکل زندگی بوده» (دقیقه ۳۷، قسمت سوم) تعبیری که یادآور سخن مشهور علی شریعتی، معلم انقلاب، است: خدایا چگونه زیستن را به من بیاموز! چگونه مردن را خود خواهم آموخت.
۵. مستند «فرزند انقلاب»، سهوا یا عامدا، به زندگی خصوصیتر قطبزاده کمتر میپردازد. مثلا هیج معلوم نیست قطبزاده از کجا پول در میآورد، حامیان او چه کسانی بودند، چگونه با اینهمه آدم ذینفوذ و سرشناس در ارتباط است، چرا از پلههای هواپیما مانند همیشه دوش بهدوش خمینی پایین نمیآید، چرا از یکجایی به بعد بیشاز حد «تنها» میماند و پشتیبانان قبلیاش را بهتمامی از دست میدهد. کناییتر و سینماییتر اگر بخواهم بگویم، مستند «فرزند انقلاب» تصویری از «پدر انقلاب» به دست نمیدهد.
۶. سخن آخر را بایستی اول میگفتم! در مستند «فرزند انقلاب»، صادق قطب زاده و مخصوصا ماههای پایانی عمر او، تجلی و عینیت همان قماربازی است که مولانای عاشق هم حسرتش را دارد : خُنک آنقماربازی که بباخت هرچه بودش/ بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر.
پینوشت: لازم است که در این یادداشت، منظور از صادق قطبزاده، همان فردی است که نقشِ اول مستند «فرزند انقلاب» است. چنانچه در روایاتی دیگر گاه یک فرد بیاصول و فرصت طلب و یا حتی یک جاسوس چندجانبه برای برکشیدن رهبر انقلاب معرفی شده است.
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…