روز جمعه آینده، دوم اسفندماه [۹۸] انتخابات مجلس یازدهم برگزار میشود و من، فرخ نگهدار، وظیفه خود میدانم که درباره نحوه برگزاری این انتخابات دقایقی را با مردم و مسئولان کشورم صحبت کنم.
برای من که دههها برای تقویت عزت و اهمیت صندوق رای تلاش کرده ام چیزی افسوس بارتر از این نیست که ببینم با انتخابات مجلس چنان کرده اند که نه هیچ فهرستی برای حمایت کردن برجای مانده و نه هیچ امیدی به تشکیل مجلسی که صدای منتقدان در آن باشد.
متن یادداشت را با صدای نویسنده از اینجا بشنوید
سخنم قبل از همه با رهبر جمهوری اسلامی است. دهسال پیش به ایشان نوشتم که نروید از راهی که شاه رفت. اینها که پای صحبت شما جمع اند و «جانم فدای رهبر» می کنند، موریانه های جمهوریت نظام اند. آنها می خواهند از شما آریامهر بسازند. آنها به عشق به زیر کشیدن مجلس از راس امور، به عشق شکستن «میزان رای ملت است»، و برخیشان به عشق تجارت کرسی ها و مقامات، پای تخت شما نشسته اند. و اینها همه یعنی شما فراموش کردید پند بنیانگذار این نظام به نخستین رئیس جمهور منتخبِ آن را.
مایه تاسف عمیق است که علیرغم تلاش جانکاه دلسوزان نظام، و با وجود حمایت مشفقانه مردم از آنها، شما آنان را به حبس و حصر کشیدید و به تیغ نظارت استصوابی، با اسلحه سپاه و چماق دستگاه امنیت، مجلس و دولت را به حشو و زوائد دستگاه ولایت تبدیل کردید.
اولین نقد من به رفتار شما طی این سی سال به شیوه ایستادگی در مقابل تحریم ها و تهدیدهای امریکا نیست. اولین اعتراض من به شما این است که چرا به جای افزایش قدرت مقاومت کشور از راه مهربانی بیشتر با مردم، و با ناراضیان، به حذف و حصر و شلیک گلوله به سوی معترضان فرمان داده اید؟
شما هنوز هم مردم را به رای دادن تشویق می کنید. اما نمی خواهید ببینید که این رقابتی کردن انتخابات است که مردم را به شرکت در انتخابات تشویق می کند نه فرمان شما. خودمحوربینی اجازه نمی دهد شما ببینید که وقتی حق مشارکت را از شهروندان می گیرید، وقتی ما را از پیگیری مطالبات خود از راه صندوق محروم می کنید در واقع بی اعتمادی و تقابل با حکومت را تقویت می کنید. و این تقابل کشور را به همان مسیری می برد که شاه برد. آن «رهبر» هم خود را محور زمین و زمان می پنداشت.
بسیار متاسفم که شما، به جای فهم علت اعتراضات مردمی در آبان ماه، آن را به «آن خاندان»، و یا «آن سازمان منحوس» نسبت دادید. بسیار متاسفم که شما به جای محبت بیشتر با شهروندانِ زخم خورده از تحریم ها، روح ماموران سیا و موساد را در پس اعتراضات آنان پنهان دیدید.
سه دهه است که دلسوزان کشور، شما را به اهمیت انتخابات آزاد، و به ضرورت لغو نظارت استصوابی فرا می خوانند. و شما هر زمان بیشتر و بیشتر راه را بر حق انتخاب مردم مسدود می کنید. اصلا تصادفی نیست که امروز نه هیچ شوری در دل این مردم است و نه هیچ امیدی به مجلسی که عوامل شما دست چین کرده اند.
با صدای بلند می گویم علت اصلی غیاب اکثریت مردم در پای صندوق های رای در دوم اسفند دستور شما به سالخوردگانِ از دنیا بی خبرِ شورای نگهبان است که، به امر شما، فشار حداکثری آقای ترامپ را به فشار حداکثری بر مردم ناراضی و معترض تبدیل کرده اند.
انکار نمی کنم که اگر چرخش به راست در سیاست امریکا، و خبائث ضدایرانی ترامپ، نبود؛ یا اگر جامعه مدنی و شهروندی ما بیش از اینها تاب و توان داشت، شما با این همه لشگریانِ جان فدایتان هرگز فرصت نمی کردید این چنین بی رحمانه بسوی معترضان فرمان شلیک دهید، و یا پس از شلیک موشک به هواپیمای مسافری، با آن مردم جان سوخته و خونین دل، با تفرعنی تا این حد آزار دهنده صحبت کنید.
و کلامی هم با هموطنانِ همراه
فهرست مورد قبول شورای نگهبان چنان از چهره های مردمی تهی است که در جمع های خانوادگی شما، بر خلاف دوره قبل سخنی از انتخابات در میان نیست. این بار شما را حتی از ترجیحِ یک جناح بر جناح دیگر هم محروم کرده اند. این حاکمان به شما به صراحت می گویند اداره امور مملکت به شما مربوط نیست. حاکمان هر که بخواهند به مجلس می فرستند و هرکه را بخواهند بیرون می کنند. نسل ما ندیده است و به یاد ندارد این حد از خودکامگی و این سطح از بی خبری در راس جمهوری اسلامی ایران را.
عموم احزاب، سازمان ها و شخصیت های منتقد حکومت، یا بهکلی از حق معرفی نامزد محرومند یا نامزدهای آنان را با نظارت استصوابی از حق شرکت در انتخابات محروم کرده اند. آنها همه در بیانیه های خود، به جای تحریم، به محرومیت منتقدان از حق شرکت اعتراض کرده و خواستار لغو نظارت استصوابی شده اند. و این اعتراضی است کاملا بر حق و کاملا همگانی.
در خارج کشور بسیاری از دوستان و رفیقانی که سال ها با آنها همرزم و همراهم این بار به صلاح دیده اند که علاوه بر اعلام عدم حمایت از فهرست ها، از همه شهروندان دعوت کنند که این انتخابات را تحریم کنند. و این یعنی هیچ کس به هیچ نامزدی در هیچ حوزه ای رای ندهد. شخصا دعوت مردم به «اعتراض به محرومسازی» را، بر دعوت مردم به «تحریم انتخابات» ترجیح می دهم. به دلایل زیر.
● انتخابات مجلس در حوزههای کوچک کمتر وجه سیاسی دارد و بیشتر فرصتی برای فرستادن یک وکیل است به پایتخت برای پیگیری مطالبات محلی. خیلی از نمایندگان در واقع وظایف نمایندگان شوراها را عهده دارند. در این حوزه ها شعار تحریم کمتر شنیده می شود. و اگر شنیده شود هم معلوم نیست به سود اهالی تمام شود.
● در این انتخابات فکر تسخیر مجلس، یا تشکیل یک فراکسیون نیرومند مرکب از منتقدان کلا منتفی است. اما این منتفی نیست که در برخی حوزه ها برخی نامزدها با مواضع انتقادی برآمد کنند، با رای ناراضیان به مجلس بروند و تریبونی باشند برای انعکاس صدای منتقدین. اشتباه می کنند کسانی که فکر می کنند چنین فرصت هایی وجود ندارد و یا وجود این نوع تریبون ها به زیان ماست.
● حفظ و تقویت نهاد انتخابات راهبرد محوری اصلاح طلبی، و تحریم انتخابات تاکتیک محوری سرنگونی طلبی است. آنها انتخابات های رقابتی را هم تحریم می کنند. دعوت به تحریم جزئی از فرهنگ آنهاست. از نظر من تفاوت میان «تحریم انتخابات» و «اعتراض به محروم کردن داوطلبان از شرکت در انتخابات» در واقع همان تفاوت میان «مبارزه برای تغییر حکومت» و «مبارزه برای تغییر در حکومت» است.
بهخصوص حالا که اصلاح طلبی از دو سو زیر سخت ترین فشارهاست، برخی فعالین سیاسی ممکن است شعار تحریم را نوعی همصداییِ سیال با سرنگونی طلبی، و نوعی فاصله گیریِ پنهان با اصلاح طلبی، تلقی کنند و آن را برای افزایش فشار بر حکومت مناسب ببینند.
شخصا قبول ندارم که تحریم فشار بر حکومت را افزایش می دهد، قبول ندارم که همصدایی با سرنگونی طلبی تدبیری به سود اصلاح طلبی است، قبول ندارم که فاصله گیری از اصلاح طلبی، پنهان یا آشکار، تسهیل گر راه دموکراسی است.
● در شرایطی که روش های اصلاح طلبانه، از سوی حاکمان، و هم از سوی براندازان، بهشدت زیر ضرب است، در شرایطی که توده های مردم، اعم از طبقه متوسط و طبقات پائینی، بهشدت عصبانی، زخم خورده و سرخورده اند، لغزیدن به این نوع مواضع شبهرادیکال در عمل سیاسی، تهدیدی جدی برای اصلاح طلبی است.
من، علیرغم این که بسیاری از دوستان و همرزمان دیرینم، و بخش بزرگ تری از یاران تازه نفس، از شعار «تحریم فعال انتخابات مجلس» راضی تر به نظر می رسند، وجدانم قانع نیست، و تجاربم تائید نمی کند که ثمراتِ جاری و آتی «تحریم» بر زیان ها و مشکلات جاری و آتی آن غلبه دارد. زمانه سختی است و در این زمانه سخت ما باید صد بار سخت تر مواظبت کنیم که مبادا با عمل سیاسی ما نهاد انتخابات آسیب ببیند، یا اصول بنیادین اندیشه رفرمیستی دستخوش تزلزل گردد.
تکرار می کنم: حالا که حکومت به هوای یک حکومت یک دست راه صندوق رای را بر مردم بسته است، اصلاح طلبان نباید طوری عمل کنند که گویا، بجز وادار سازی همین حکومت به لغو نظارت استصوابی و انجام انتخابات آزاد، راه دیگری هم برای رسیدن به انتخابات آزاد وجود دارد؛ یا طوری وانمود کنند که نظارت استصوابی اصلا غیرقابل لغو است، یا تا این نظام هست، هیچ اصلاحی ممکن نیست.
تجربه و تاریخ مسلم ساخته است، هرگاه فشار اجتماعی از رهبری واحد بهره مند شود، و به حد کافی هدفمند و گسترده گردد، یک پارچگی حکومت بی دوام خواهد شد. و از نو صدای مردم، دست کم در یک سوی حکومت، شنیده خواهد شد.
جمهوری اسلامی مرا از زندگی و فعالیت در کشور خودم محروم کرده است. اما اگر در آنجا هم بودم اعتراض می کردم که چرا بخش بزرگی از مردم کشورم از حق مشارکت در انتخابات محروم اند؟ و به هیچ فهرستی رای نمیدادم. اما اگر در حوزه ای نامزدی صدای ناراضیان و منقدان بود بر مردم خرده نمی گرفتم که چرا رای می دهید. برایشان آرزوی موفقیت می کردم و می خواستم که به اعمال نظارت استصوابی هم اعتراض کنند.
هممیهنان عزیز
چند روز پیش سالگرد انقلاب بود. آرزوی من و نسل ما برای آن انقلاب این بود که از دو شعار بزرگ آن، استقلال و آزادی، حراست شود. یعنی حکومتی را روی کار بیاوریم که منتخب مردم باشد، و بساط زندان سیاسی و آزار و شکنجه و اعدام برچیده شود. آرزوی ما هم چنین این بود که شکست تاریخی ایران از ایالات متحده در ۲۸ مرداد را جبران و آن کشور را متوجه کنیم که همکاری های متقابلا سودمند بهتر از مداخله و کودتاست.
گرچه این آرزوها به دلیل بی تجربگی ها و به علت کارشکنی ها تحقق نیافت. اما امروز، ۴۱ سال بعد از انقلاب، با این رشد فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی، و با این بلوغ و تجربه سیاسی در کشورم، باور می کنم که دور نیست روزی که ما نیز موفق شویم، اولین آرزوی بزرگ انقلاب بهمن را زمینی کنیم و رهبر کشور خود را خودمان از طریق انتخابات انتخاب کنیم.
خبر بزرگ خوش برای ما آن است که در آن سوی دنیا در ایالات متحده امریکا هم جنبش های همدلانه با ما در مسیر اعتلاست. علیرغم رفتار خودمحورانه، زهرآگین و مشمئز کننده رئیس جمهور امریکا با مردم خویش، جنبش چپ می رود که در آن کشور پرچم مبارزه علیه ارتجاع فاشیستی حاکم را به دست گیرد. به حقانیت و به قدرت نوظهور جنبش چپ در امریکا یقین دارم. و یقین دارم، که پیروزی این جنبش بر رفتار ستمگرانه ایالات متحده با ملل در حال رشد، با خاورمیانه، و به ویژه با ایران، نقطه پایان خواهد گذاشت. و دیرتر یا زودتر دومین آرزوی بزرگ انقلاب بهمن هم جامه حقیقت به تن خواهد کرد.
یقین دارم که بعد از آقای خامنه ای، و بعد از آقای ترامپ، ایران ما نیز در مسیر شکوفایی، در مسیر تحققِ هر دو آرزوی بزرگ انقلاب بهمن گام خواهد گذاشت. از نو ایران سرای امید خواهد شد و بر بامش سپیده آزادی، سربلندی و برابری خواهد دمید.
17 پاسخ
” آنها می خواهند از شما آریامهر بسازند.”
جناب نگهدار ، برای خود شیرینی راههای دیگری هم هست ، چرا توهین به آریامهر ؟!
اگر امکان تبدیل مقام عظمای ولایت به اریامهر بود ۹۰% مردم در همین انتخابات شرکت میکردند !
اقا اینقدر آسمان و ریسمان نباف که مردم بروند دار بدهند اگر خیلی علاقه مندی که رای بدهی بلند شو برو ایران و تو صف وای گیری بایست و رای بده
خواستم فقط به بعضی از نویسندگان کامنت ها بگویم که آقای نگهدار رهبری هیچ سازمان و با حزب سیاسی را بعهده ندارند. از جمله سازمان فدائیان خلق ایران “اکثریت”. دوستان اگر نقدی به نوشته های آقای نگهدار دارند که دارند لطفا نظرات وی را به سازمان فدائیان خلق ایران “اکثریت” تسری نبخشند. ایشان یک فرد مستقل در حوزه اجتماعی و سیاسی ایران همانند بسیاری می باشند.
جناب فرخ نگهدار چینش گزاره های متناقض شما درتحلیل اخیرتان درباره “انتخابات ” اسفند نگران کننده است !
شما مرقوم داشته اید که :”اعتراض به محروم سازی ازانتخابات را به تحریم انتخابات ترجیح میدهید” اما توضیح نداده اید که “اعتراض به محروم سازی” چگونه باید شکل عملی پیدا کند . مگر شما درصدرهمین تحلیلتان تصریح نکرده اید که معترضین وناراضیان درآبانماه با شلیک گلوله مواجه شدند آنهم نه اعتراض به نظارت استصوابی ومحروم سازی مردم ازانتخابات که یکی ازاصول روشمند وبنیادی حکومت است بلکه اعتراض به اقدام دولت درگرانی بنزین . بنابراین در شرایط حاکم اگر اعتراض به محروم سازی ونظارت استصوابی بخواهد درجامعه فعلیت پیداکند با سرکوب خشن تر وخونین تر از آبانماه مواجه نمیشود؟ !! جناب نگهدار مع الوصف تحریم ، کم خطرومدنی تر درمخالفت واعتراض باین “محروم سازی” نیست؟ شما اظهارتاسف کرده ای که در سه دهه تذکر “دلسوز”ان نظام به لغو نظارت استصوابی (واعتراضات مکتوب ومدنی ورسانه ای ) هیچ اثری نداشته ونهایتا” این اعتراضات بی نتیجه امروز به ناامیدی وبی اعتمادی ویاس فراگیر مردم نسبت باین انتخابات پیش رو منتهی شده است. مع الاسف هنوز همچنان همان راه بی اثر “اعتراض به محروم سازی(؟) ” را بر تحریم بعنوان کنشی مدنی واثرگذار دراین شرایط ویژه توصیه می کنی !
آقای نگهدار می نویسید ” حفظ وتقویت نهاد انتخابات راهبرد اصلاح طلبی وتحریم انتخابات تاکتیک محوری سرنکونی طلبی است ” بعد از این امر کلی به غلط به این نتیجه جزئی ” تحریم انتخابات به مبارزه برای تغییر حکومت واعتراض به محروم کردن داوطلبان ازشرکت درانتخابات به مبارزه برای تغییر حکومت ” میرسی .!! باید بدانی که طبق اصول منطق برای استدلال در اموری که ما به ازاء خارجی دارند یا امور علمی مانند مسایل اجتماعی که مطابقت موضوع فکر باواقعیت است ، از روش منطق استقرایی که ازجزء بکل رسیدن است استفاده میشود نه از روش منطق قیاسی که موضوع فکر مابه ازاء خارجی ندارد واز کل به جزء رسیدن است (کاراشتباهی که شما کرده ای)! . بنا برروش استقرایی منطق ، انتخاباتی میتواند راهبرد اصلاح پیدا کند که جزئی های متنوع آن از نظر تشخص وشکل ونوع ازجمله مانند مشارکت آزاد همه داوطلبان ودرنتیجه همه مردم وجود داشته باشد آنگاه است که لزوم حفظ وتقویت نهاد این نوع انتخابات ضروری میشود امیدوارم که این قلب واقعیت ووارونه کردن موضوع وبالطبع نتیجه گیری نادرست ازسر سهل انگاری شما رخ داده باشد. آقای نگهدار کاشکی دراین شرایط ” که عموم احزاب ، سازمانها وشخصیت های منتقدحکومت یا به کلی ازحق معرفی نامزد محرومند یا نامزدهای آنان را بانظارت استصوابی ازحق شکت در انتخابات محروم کرده اند” شما تصمیم بحق ، مسالمت آمیز، ومدنی کنش تحریمِ بخش قابل توجهی ازمردم را دربرخورد بااین انتخابات که روحانی آنرا انتصابات خواند ، غیرمسئولانه وغیر منصافانه “نوعی همصدایی سیال باسرنگونی طلبی ” نشان گذاری نمی کردید !
پیام من به ملت ایران:
بازای هر رای که به اراذل تایید شده بدهید پنج تا آدم حسابی از امکان آبادی و ساماندهی کشورشان نا امید می شوند و به خارج فرار میکنند و ایران هر روز بدبخت تر میشود. شما هم نه حق دارید و نه شایسته است که پز بدهید فلان ایرانی در آمریکا، اروپا یا کانادا چه مقامی دارد یا چه کارهایی کرده چون آنها دیگر ایرانی محسوب نمی شوند و سود دستاوردهایشان به ایران نمیرسد.
شما فقط دعای خیر کمونیستهای ورشکسته، حزب اللهی های زبان نچندان بفهم و دله دزدهای حکومتی را باخود خواهید داشت و دیگر هیچ!
لطفا برای یک بار هم که شده این حق مسلم خود را موقتا نادیده بگیرید و در خانه تمرگش بفرمایید.
مگر تو به ما حرف بدهکاری؟! تو اصلا چکاره ای که فتوا میدهی! من از خوانندگان و شنوندگان این آقا درخواست می کنم تا جنبه امر و نهی گفته و نوشته ی این بابا را متوجه باشند! اصلا از اول تا آخر فرمان و فتوا ست! حتا در عنوان نوشته! فتوا داده اند «اعتراض به محرومسازی» به جای تحریم انتخابات. درست مثل این :«اعتراض به محرومسازی»: آری! «تحریم انتخابات»: نه! و این یعنی اینکه مثل من قائد اعظم رفتار کنید! اگر توجه کنید درست با رنگ کردن شمشیر خونین ولایت می گوید که عصا ست! راهزن فرزانه انقلاب چه می گوید؟ می فرماید:« حتا اگر از من هم خوشتان نمی آید به خاطر ایران بیائید رای بدهید». این جناب هم درست با رنگ کردن سخنان رهبری همین را می گوید. تا حالا برای رهبر اسلام عزیز بوده و حالا به حاطر اوجب واجبات ایران عزیز شده! اما به قول فردوسی :
چو تیره شود مرد را روزگار
همه آن کند کش نیاید بکار.
در محله ی ما در بین شهر ری و تهران روی دیوار مسجدی نوشته بودند:« من در انتخابات شرکت می کنم و به گلوله ای رای میدهم تا مغز فرزندم را پریشان کند!» من از آن عکس گرفتم ولی بعد از آنجا که کسی با اسرار مرا نگاه می کرد ترسیدم و انرا پاک کردم. در هر حال اینرا برای آین آقا که خودش را نسبت به ما بدهکار حرف میداند برسانید.
ایشون بسیار متفکرانه متفکر شده و اندیشمندانه اندیشه کرده تا چه بگوید که نان و آبش را توجیه کند. تا هم نگفته باشد که : بروید رای بدهید! در عین حال بگوید بروید رای بدهید! در عین حال هم بگوید که حتما اعتراض هم بکنید به محروم سازی! اصلا این تفکر از تفکر نیچه و اسپینوزار و مش قاسم سبزی فروش هم بالاتر است! از خشم خنده ام گرفت و گریه کردم! مزخرف نوشته ای جناب استمرار طلب
با سلام، همسرم را تشویق کرده بودم تا دوباره بیاید و بخواند و نظری بدهد. نظری نوشت و نظر او را منتشر نکردید. حتما به گوشه ی عبای خودتان هم برخورد! در هر حال منتشر نکنید! مهم نیست! سالها پیش در روزنامه شرق حرفی زدم و یکی از پناهندگان امروز اروپا توبیخم کرد. بعدها معذرت خواست. به او گفتم برای من معذرتش اصلا نه لازم بوده و نه معناد دار. اما برای خودتان شاید خوب باشد و معنادار اگر درستکارانه باشد. آن موقع و حالائی که به آن نظر رسیده بود. و اما حالا جامعه تقدس زدوده شده ایران و تقدس هضم شده و در حال دفع شدن آن را شما زیتونیان که البته نام زیتون هم حتما و حکما براتان معنائی قرآنی دار و شاید دارید قسم می خورید آری هنوز برنمی تابید. خصوصا که خودتان را نیز جزو مقدسین بدانید و میدانید. در هر حال سخنان این حزب الهی شعبه اروپا بسیار مزورانه و ریاکارانه و چند پهلوست. اما اصل و اساسش توده ای و مذبذب است و البته مزدوری. حتما نظر مرا نیز به سطل آشغال با نظر همسرم همآغوش خواهید کرد. اما باکی نیست دست کم خودتان و شایددو سه نفرتان آنرا بخواند. حیف از این مردم که شماها روشنفکران و نواندیشان دیندار و بیدینش باشید. که البته متاسفانه حتا مدعیان بیدینی هم بسیاریشان تا مغز استخوان مذهبی و شیعی و سرسپرده امیرمومنان شان هستند. بزرگترین بدبختی مردم ایران همینهاست.
من با نظرات آقای نگهدار در باره مراسم رأی گیری مجلس کاری ندارم. کارنامه سیاسی ایشان خود راستی یا ناراستی تحلیلشان را نشان می دهد. اما آنچه نظر مرا جلب کرد این بود که آقای نگهدار در پایان مقاله مدعی شده اند که پس از سرنگونی رژیم سلطنتی ایشان امیدوار بودند انقلاب از آزادی و استقلال ایران حراست کند. در آن سالها آقای نگهدار کمونیست و آنهم از نوع روسی اش بودند. قبله ایشان نظام توتالیتر و البته پوسیده اتحاد جماهیر شوروی بوده است. برای این جریان فکری – سیاسی هیچگاه آزادی و استقلال ایران اهمیت نداشته است. آنها به دنبال دیکتاتوری پرولتاریا و پیروی از برادر بزرگ بوده اند. ایشان با خوانندگان صداقت ندارند. آقای نگهدار هم حتمن بسیار تغییر کرده است، اما نباید در باره گذشته خود حقیقت را پنهان کند.
” تقدیر ما ایرانیها این بوده که همه چیزهایمان با تمام دنیا فرق داشته باشد . منجمله سیاستمدارهایمان ، اپوزسیون مان، ومدعیان مبارزِ راه آزادی ! حقا که از ماست که بر ماست، به این جمله که یک سیاستمدار ومبارزی که بیشتر از پنجاه سال سابقه فعالیت دارد ورهبری یک حزب وسازمان را بعده دارد توجه کنید،
چند روز پیش سالگرد انقلاب بود. آرزوی من و نسل ما برای آن انقلاب این بود که از دو شعار بزرگ آن، استقلال و آزادی، حراست شود. یعنی حکومتی را روی کار بیاوریم که منتخب مردم باشد،
حال باید از جناب نگهدار پرسید که انتخابات وصندوق رای حاصل جمهوریت یک نظام است که گویا شما هنگامی که انقلاب کردید طبق آرزوی فوق تمایلی به جمهوریت نظام جدید نداشتید وفقط استقلال وآزادی در نظام پادشاهی کم داشتید که با انقلاب به دنبال این دو بودید؟ ! یعنی سازمانی که اینک شما رهبری آنرا دارید هم به جمهوری اعتقاد ندارد؟ امیدوارم توضیح دهید چگونه بدون خواست مردم سالاری وجمهوری میخواهید حکومتی روی کار بیاورید که منتخب مردم باشد؟
بی دلیل نیست که این روزها مد شده است عافیت طلبانِ مدعی آزادی خواهی تن پوش اصلاح طلبان را به تن میکنند، به قولی نمردیم ومعنی چپ و مبارزه را فهمیدیم حتما ملت ایران به سفارش شما تا فوت رهبر جمهوری اسلامی ورییس جمهور آمریکا صبر میکنند و از این پس در مانیفیست مبارزان راه آزادی این روش کشف شده توسط حضرت عالی را به عنوان یکی از گذینه های مبارزه ویا اصلاحات ثبت میکنیم . (البته افتخار کشف بنام شماست) .اگر واقعا به اشتباهات گذشته معترفید ردای سیاستمداری را ببوسید وکنار بگذارید تا شاید به اهلش برسد چون اشتباهات گذشته شما وحزب توده هرگز جبران نخواهد شد ، “
عجیب تر از اون بعد فوت رهبر آرزوکرده رهبر دیگری رو انتخاب کنه البته مترقی شده نگفته انتصاب.به ما مردم بیچاره داخل ایران رحم نکرده دوباره رهبر برامون آرزو کرده.حالا امیدواریم رهبر بعدی مد نظر ایشون عمامه نداشته باشه.هزار حرف دارم ولی خوشبختانه دوستان اشاره کردن .
من هنوز نفهمیده ام(شاید هم واقعاً خنگ ام، آقای نگهدار!) که با وجو د تجربه دولت هفتم خاتمی و مجلس ششم(بهترین و دمکراتیک ترین مجلس در جمهوری اسلامی) و طرح ها و لوایح نسبتاً خوبی که در آن تصویب شد و …. البته بجایی نرسید، و حتا همین تجربه دولت و مجلس فشل کنونی، چگونه نگهدار و همه دیگر اصلاح طلبان سکولار و مذهبی درون و برونمرز همچنان از “انتخابات” و “حق رأی” مردم دم می زنند و پس از ۴ دهه تجربه و تجربه و با ز هم تجربه… این رشته پوسیده “انتخابات” را ول نمی کنند؟ اصلاً اگر اکثریت مردم کنونی ایران این “انتخابات” و “دمکراسی” حاصل از آن را نخواهند، کی را باید ببینند؟ اگر همان مردم بگویند که آقایان و بانوان سیاسی “فرهیخته”ی برون و درونمرزنشین، ما در درجه اول ایران ِ یکپارچه و تجزیه نشده را می خواهیم و بعد چیزهای دیگر، و این چیزی نیست که شما و دوستان آخوندتان بتوانید حفظ و تأمین کنید…. کی را باید ببینند؟ و… اگر درنهایت همین مردم بگویند… ما اصلاً یک رضا شاه قرن بیست و یکمی می خواهیم که بیآید اول جلوی این انقراض زیستی و اجتماعی را بگیرد تا بعد ببینیم چه می شود…آن وقت حرف حساب شما و همفکران تان چه خواهد بود؟ بی تردید بازهم همین حرف ها را میزنید! چرا که “نرود میخ آهنین در سنگ”!!
”
درختی که تلخ است ویرا سرشت /
چو برنشانیش به باغ بهشت /
ور از جوی خُلدش به هنگام آب /
به بیخ انگبین ریزی و شهد ناب /
سر انجام چو گوهر ببار آوَرَد /
همان میوه ی تلخ بار آورد /”
یعنی واقعا این نظر از نظر فزخ نکهدار بهتره؟، واقعا یک قلدر شخصاً ندیده بهتر از یک قلدر حاضره؟ ملت ایران باید این تجربه ها را بکنه تا بالغ بشه هیچ کس بهتر از ملت ایران مصلحت خودش رو نمیدونه. هیچ جیز بهتر از یکپارچه سازی حکومت نیست، این تقصیر را به گردن دیگری انداختن هم تمام میشه.
وقتی داده های امروز را به یک کامپیوتر دهه ۸۰ با سیستم عامل داس و چکش بفرستید که برنامه های آن هرگز روزآمد نشده اند، نتیجه کار چنین سخنان و تحلیل هایی است. کسی که صد بار اشتباه کرده باید خیلی رو داشته باشد که هنوز در میدان باقی بماند و باید و نباید کند.
قربانت گردم. بالاخره لیلی زن بود یا مرد؟ برویم دنبال حرفهای ۴۰ ساله شما و رأی بدهیم، یا خیر، در منزل نشسته و کتابهای مارکس را مررور کنیم.
در لابلای سطور نوشته شما چند نکته مشخص است
۱- دیدگاه کمونیستی حزب توده بر تمام امور سیاسی اجتماعی
۲- پشتیبانی از جمهوری اسلامی بهر بهایی چون خامنهای مخالف امریکاست.
۳-نادیده گرفتن اقدامات حزب توده در سرنگونی دولت ملی مصدق و فقط محکوم کردن امریکا.
۴- آرزوی محال پیروزی ساندرز بر کنسرواتیوها و گسترش سوسیالیسم در امریکا.
۵-آرزو داشم که احمدزادهها زنده بودند.این نوشته را میخواندند و نظر میدادند
دیدگاهها بستهاند.