زیتون: هشت روز پس از بازداشت بهاره هدایت از طریق همکاری حراست دانشگاه تهران و پلیس امنیت، اطلاعات تکمیلی حکایت از ضربوشتم این فعال دانشجویی، اعتصاب غذا و انتقال او به زندان قرچک دارد.
«زیتون» اطلاع یافته که وضعیت این فعال سیاسی در پی این ضرب و شتم شدید و اعتصاب غذا، «وخیم» است.
به گزارش «زیتون» ظهر دوشنبه ۲۱بهمنماه وقتی بهاره هدایت در پی تماس تلفنی حراست دانشگاه تهران به ساختمان حراست دانشگاه مراجعه میکند، با ماموران لباس شخصی در این ساختمان مواجه میشود.
هنگامی که هدایت قصد خروج از ساختمان حراست را داشته در برابر این ساختمان چند مامور مرد و یک مامور زن به سمت او آمده و به او میگویند شما بازداشت هستید و باید سوار ماشین شوید.
هنگامی که بهاره هدایت در برابر این سخن ماموران لباس شخصی درخواست ارایه برگه کتبی بازداشت را میکند، ماموران بدون نشان دادن حکم بازداشت، در برابر ساختمان حراست دانشگاه تهران با خشونت و ضربوشتم از جمله ضربه زدن به پهلو و کشیدن موی سر، بهاره هدایت را به زور سوار ماشین میکنند و در ماشین نیز در برابر درخواست او مبنی بر ارایه حکم بازداشت دوباره او را ضربوشتم کرده، سر او را به پایین فشار داده و به بازداشتگاه وزرا منتقل میکنند.
خانم هدایت در پی این برخورد غیرقانونی از ظهر دوشنبه ۲۱ بهمن گذشته دست به اعتصاب غذا زده است.
برخوردهای غیرقانونی و خشونتبار ماموران پلیس امنیت تهران در ساعات بعد نیز ادامه یافته است.
هدایت را برای بازرسی منزل، دستبند به دست به خانه برده و سرتیم ماموران پلیس امنیت در برابر همسایهها، بهاره هدایت را یک زن «بیآبرو و مسئلهدار» معرفی میکند و در برابر درخواست او برای تهیه برگه صورتجلسه بازرسی از منزل، باز هم به او فحاشی کرده، او را مورد توهین قرار میدهند.
بهاره هدایت موارد شکنجه و برخوردهای غیرقانونی و همچنین نگهداری در یک بازداشتگاه غیراستاندارد(وزرا) را با بازپرس شعبه چهارم دادسرای شهیدمقدس در جلسه تفهیم اتهام نیز درمیان گذاشته اما مقام قضایی مزبور رسیدگیای به این موارد صورت نداده است.
بازجوییها از بهاره هدایت همراه با خشونت در بازداشتگاه وزرا و انتساب اتهامات غیرواقعی و در روندی غیرقانونی صورت گرفته است.
بهاره هدایت سرانجام در هشتمین روز بازداشت به زندان عمومی قرچک منتقل شده و هماینک به دلیل هشت روز اعتصاب غذا که سه روز نخست آن اعتصاب غذای خشک بوده، خونریزی معده کرده و در وضعیت نامناسبی در این زندان بهسر میبرد.
برخوردهای خشونتبار و همراه با شکنجه ماموران پلیس امنیت در حالی است که در سالهای گذشته موارد متعددی از این شیوه برخورد توسط ماموران نیروی انتظامی گزارش شده که معروفترین آن مرگ ستار بهشتی وبلاگنویس زندانی در بازداشتگاه نیروی انتظامی در سال ۱۳۹۱ بوده است.
8 پاسخ
این همه چاخان کردین ضرب و شتم ۸ روز اعتصاب غذا تهدید به قتل بازجویی … طرف با ۶ کیلو اضافه وزن زیر ۵ روز آزاد شد . قهرمانان اصلاحات
حالا تا ۵۰ سال آینده خاطرات این زندانی هزینه داده رو خواهیم شنید
کجایند آنها که هوار میزدند واژهها را باید شست. غم جمال قاشوقی داشتند، و بچههای مکزیکی. غم سالوادور النده ، بومیان استرالیا، و زندانیان گوانتوما بای. اما ولی وقتی به هم وطن خود میرسند ناگهان خاموش میشوند. یادشان میرود که باید برای آنها هم گریست. برای ظلم به هم وطن. انسانیت ما به مراتب بالا تر از تصوف شیعی، هابر ماس، و لدویک ویتگنستین است. واژهها را باید شست و نگاه دیگری باید کرد.
برای تو!
ببینید: اینان واقعا دست هیتلر و استالین و پولپوت را از پیش و از پشت بسته اند. در تاریخ ایران و جهان و نسبت به تاریخ و تمدن این ملک و مردم نجیب و به غایت توسری خورش حکومتی تا این حد ددمنش و شغال و روباه صفت به خود ندیده است. اگر همانا مردم ایران همانند مردم آلمان بودند این رژیم در جنایاتش روی آلمان هیتلری را سفید کرده بود. چنان که حالا هم در «کیفیت» شقاوت و بیرحمی و شکنجه و قتل و حمام خون سازی این کار را کرده است. یکی از مهمترین کارهائی را که نظام شاهنشاهی پهلوی نکرد و باعث این انقلاب شد افشای این دین بود. یعنی نه خودش متوجه بود، چرا که ترس از شوروی و حزب توده او را در این زمینه مات و مبهوت کرده بود که خب حق هم داشت. آما او همچنین نگذاشت کسان دیگری این کار را بکنند و رفورمیستهای اسلام و تشیع آدمکش را نیز تنها گذاشت تا روشنفکری و روشنفکری کشی و بابی کشی و بهائی کشی را ترویج کنند و اجرا نمایند. کسانی چون کسروی و دیگران را تنها گذاشت و یا به اندازه کافی ازشان مراقبت و محافظت نکرد و حتا در جائی با آنها همدست شد تا ریشه روشنگری و روشنفکری و رفورمیستی این دین «حنیف» را بکنند. این شد که روحانیتی و مداحی گری ای که خودشان بر منبرها بی رودربایستی از غلاظ شداد لا یعصون الله سخن میگفتند و از داغ درفش اسلام و قرآن و از واجبات زجرکش کردن کافران و شکاکین و مرتدان قاطعانه دفاع می کردند توانستند اینهمه را خیر معرفی و بقیه را شر بنامند و انقلابی این چنین وحشی و خشن به وجود آورند. آنها همه ی اینها را از رحمانیتهای دینیشان نامیدند و سربریدن های بی رحمانه علی و پیامبر را و حتا ازدواج پیامبر ۵۵ ساله را با عایشه ۶ ساله را حکمت و سیرت و بصیرت خواندند و به راحتی در هر کوچه و مسجد و تکیه و حسینیه و خانه های سیاه پوش شده و سه و چهار ماه در سال و هر ماه چند روز و هر هفته دست کم یکبار مراسم عزا و سوگ و …براه انداختند و چنین فاجعه ی عظیمی را سامان دادند. بله شاه رهبری مدرن بود اما رهبری خردمند نبود. خردمند اگر می بود از حیله و کید و ریای روحانی و مداح و طلبه آگاهی می یافت. شاه از بدی حادثه شاه شده بود و در کاخش صدای واقعی و ژرف مسجد و حسینیه و آخوند و ملا و مداح و طلبه شنیده نمیشد. اما اینک مردم پیشرو روشنفکران و رهبرانشان شده اند. حتما باید اینطور باشد. یکی از دلایلی که مردم عنانشان را بدست این و آن نمی دهند این است که این مردم از این سران اپوزیسیون بسیار جلوترند. این مردم دین و مذهب را و چگونگی آمدنش به ایران را بسیار بهتر از آقای فرخ نگهدار و شرکایش در اصلاحطلبی و استمرار طلبی فهمیده اند و آنرا باصدای بلند فریاد می زنند و این بسیار نو و نوین است. برای همین بر سخن این رهبران خود خوانده وقعی نمی گذارند. جامعه ایران امروز حتما و و حتما یکی از بی دین ترین و سکولارترین مردم جهان است. این بی دینی و سکولاریته حتا در مرز آن سوی ضدیت با دین است. اما متاسفانه «روشنفکران و فلاسفه» (اگر باشند و داشته باشیم) و شاعران و نویسندگان ایرانی آنرا نه جدی میگیرند و نه حتا آنرا درمی یابند. من به عنوان خبرنگار سابق که حالا ساندویچ فروش و شوفر تاکسی ست و با چند آخوند و مداح سر و سری دارد باید بگویم که روحانیون و مداحان این موضوع را به خوبی دریافته اند اما سران خود خواتنده اپوزیسیون در نیافته و اگر هم اندکی دریافته باشد جرآت و روحیه برسمیت شناختن این مهم را ندارد. یکی از مهمترین دلایل سرکوبها توسط نظام خونآشام فهمیدن ضدیت کامل عیار مردم است با دین. ببخشید فرصت بازخوانی ندارم.
شاید دوباره چیزی نوشتم بسیار ممنون از توجهتان و البته با احترام
این چیزا در جمهوری اونهم از نوع اسلامی عادی هست
دیدگاهها بستهاند.