آشفتگیِ ذهن و زبان ابراهیم رئیسی که در پرتوی حضورش در کارزار انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ آشکار شد، در کنار کارنامه کاملاً مردودش در مقام معاون اول قوه قضائیه به مدت ده سال، در ایجاد کمترین عدالت قضایی در کشور و ایستادن تمام عیار در رأس دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی؛ همچنین کارنامه «تقریباً هیچ» در دوران حضورش در تولیت آستان قدس به عنوان نهادی مذهبی و بسیار ثروتمند، جایگاه وی را نزد افکار عمومی به پایینترین حد ممکن رسانده است.
حضور در انتخابات ریاستجمهوری که معلوم شد چیزی جز جاهطلبی خام و نپختگی سیاسی وی نبود و با بسیج تمام امکانات کشور و ائتلافش با قالیباف جز شکست نصیبش نشد، نشان داد سالها حضورش در ردههای بالای قضایی و تاریکخانه نهادهای امنیتی از بدو تأسیس جمهوری اسلامی جز سرکوب، دروغ و توهم چیزی به او نیآموخته است.
از زمان حضورش در دستگاه قضا، نمایشهایش برای نشان دادن روندی متفاوت در آن ویرانه، جز استهزای عدالت و ظلم مضاعف به مردم و جامعه مدنی نبوده است. آنچه وی در این مدت انجام داده عبارتند از:
۱- حفظ مهرههای اصلی مخروبه قضا به عنوان معاون اول و دادستان کل (خواه تغییرشان خارج از توانش بوده خواه حفظشان با رضایتش)
۲- دستورش برای تجدید نظر آرای طولانی و ظالمانه برضد فعالان کارگری که با بی توجهی کامل دادگاهها روبرو شد.
۳- دستورش برای بازداشت نکردن افراد پیش از جمعآوری مدارک که بهگفته مقامات قضایی تنها برای تلویزیون صادر شده است.
۴- تلاشهایش برای اتحاد میان نیروهای محافظهکار برای انتصخابات مجلس و شکست کاملش، جدا از خلاف بودن دخالتش در امور سیاسی به عنوان رییس دستگاه قضا، با شکست مفتضحانه ایی روبرو شد.
این مورد اخیر نشان داد توهم و تصورش در رهبری محافظ کاران، باز هم برآمده از ناپختگی سیاسی وی است. توهم و تصور چندساله اش در امکان پوشیدن ردای سومین ولی فقیه، و از اینرو، سرسپردگی کاملش به روندهایی که توسط رهبر جمهوری اسلامی و فرزندش مجتبی خامنهای به کارگزاری کسانی چون حسین طائب پیش گرفته شده است، باز هم دچار شکستی خواهد شد، بزرگتر و رسواتر از آنچه در انتخابات ریاست جمهوری چشید.
دلایل شکست این خاماندیشی روشنتر از آن است که برای فهمشان نیاز به کنکاش و اخبار پشت پرده داشت:
نخست؛ وجود اعتراضات سراسری در کشور که از دی ماه ۹۶ آغاز شد و در آبان ۹۸ به اوج رسید، نشان میدهد عمر جمهوری اسلامی یا ساختار فعلی احتمالا بهآنجا نخواهد رسید که سیدابراهیم رئیسی ردای خلافتش را بر تن کند.
دوم؛ اینکه ذات و ماهیت قدرت در کشوری نفتخیز در خاورمیانه با جمعیتی بالای ۸۰ میلیون نفر چنان سیال و متغییر و آبستن امور و رخدادهای پیشبینیناپذیر است که هیچ پیشبینی و برنامهای نه صدرصد و طابق النعل به نعل پیش میرود و نه خیالاندیشی و رویا آنچنان که مطلوب است تعبیر میشود.
در طول این ۴ دهه میزان حذف، ترور، حصر و خانهنشینی مقامات ارشد آنچنان هست که واقعیت مندرج و مستتر در ماهیت قدرت را در ایران نشان دهد و نشان دهد هیچ مقام و قدرتی مصون از آن نیست. ابراهیم رییسی چه بخواهد خود رهبر شود (مدل سیداحمد خمینی) و چه رهبر در سایه (مدل اکبر هاشمی رفسنجانی) به روشنی سرنوشتی مشابه آن دو خواهد داشت و سر سالم به گور نخواهد برد.
سوم؛ ابراهیم رئیسی از نظر فردی، شخصیتی، نبوغ، قدرت مدیریت و چانه زنی، مریدپروری، هوش و ذکاوت سیاسی، سابقه حوزوی نه وابستگی های خانوادگی کسی چون احمد خمینی را دارد و نه ذکاوت و سابقه و قدرت مدیریت اکبر هاشمی را. ازینرو از هم اکنون تنها و تنها به عنوان ابزار واختیاراتی برای تحقق آرزوها و برنامه های دیگران و حذف رقبایشان به دست وی خواهد بود. او نمیداند یا نمیخواهد بداند، خشونت قدرت در ایران و جمهوری اسلامی شخصیتهایی را نابود کرده که وی در کمترین حد مقایسه با آنهاست و با کوچکترین خطا و از چشم افتادن به آسانترین وجه ممکن از گردونه حذف خواهد شد.
نامه اخیر زندانیِ مظلوم، نیلوفر بیانی، از جنایات هولناک اطلاعات سپاه که روی داعش را سفید کرده و بی عملی ابراهیم رئیسی در اینباره، خود نشان میدهد شخصیت داستان ما تا چه اندازه ناتوان، همراه و عامل دست کسان دیگری است که مجالی برای جاهطلبیهای سیاسی وی نخواهند داد. اگر وی از مجموعه آنچه بر این دختر مظلوم و دهها و صدها فعال دیگر رفته و همچنان در حال اجراست، آگاه بوده و اقدامی برای توقفش انجام نداده، مسئول مستقیم دستگاه تحت امر خود و لذا از نظر قضایی متهم است؛ و اگر هم ناآگاه بوده و ذیل دستگاهش با مردم مظلوم چون داعشیان و بوکوحرام رفتار میکنند علاوه بر اتهام مسئولیت مستقیم، ناکارآمدی و اهمال و بی خبری از زیرمجموعه اش مزید بر اتهاماتش است.
اگر رهبر نخست جمهوری اسلامی، در رأس انقلابی فراگیر و مبتنی بر مشروعیت دینی و حوزوی و کاریزمای شخصیتاش، حائز آن مقام شد، و رهبر دوم به دلیل قحط الرجال، همکاری با قویترین فرد حکومت در بحبوبه جنگ با کشور همسایه و داشتن سابقه ای مبهم و تصویری فرهنگی در ذهن جامعه از دوران ریاست جمهوریاش، ردای رهبری بر تن کرد، ابراهیم رئیسی مجرمتر و رسواتر از آن است که بخواهد با آن سابقه و این عملکرد، ولی فقیه سوم شود.
آینده ایران از آنِ کسانیست که جانانه و دلیرانه در مخالفت با استبداد دینی سینه سپر کردهاند و مظلومانه در سیاه چالهای داعش شیعی در حال تحمل شکنجههای قرون وسطایی و مبتنی بر بیماریهای روانی بازجویان سپاه و اطلاعات هستند. آیندهای که برای ابراهیم رئیسی و رئیس و مرئوسش روز پاسخگوییست.
*نام نویسنده محفوظ است
درآمد در این نوشتار به دو مطلب خواهم پرداخت. نخست، تحلیلی از عنوان مقاله و…
تردیدی نیست که تداوم نزاع اسرائیل و فلسطین که اینک منطقهی پرآشوب و بیثبات خاورمیانه…
تصور پیامدهای حمله نظامی اسرائیل به ایران نیروهای سیاسی را به صفبندیهای قابل تأملی واداشته…
ناقوس شوم جنگ در منطقۀ خاورمیانه بلندتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد. سهگانۀ…