سالهاست که دور از وطن، گاه خبر ناگهانی مرگ دوستی، بسته ای و آشنایی در می رسد. در انبوه خبرهای ناگوار ماههای اخیر، خبر شیوع ویروس بدسرشت کرونا و پیامدهای بدفرجام آن و مرگ ناگهانی دوست و آشنا، نیز مزید بر علت شده است.
چند روز پیش نیز خبر مرگ یک روحانی و یک نویسنده و فعال فرهنگی و مطبوعاتی کشور منتشر شد: سید هادی خسروشاهی.
من از اوایل دهه چهل از طریق مطبوعات مذهبی با نام سیدهادی خسروشاهی آشنا شدم و پس از ورود به قم در سال ۴۴ و آشنایی مستقیم با حوزه و نشریات مذهبی قم و بعد تهران و برخی نشریات کشور با نام او و کارهای او بیشتر آشنا شده و از علاقه مندان او و از خوانندگان آثارش شدم.
کارنامه خسروشاهی (مانند اغلب چهره های دینی و سیاسی معاصر) را می توان از جهات مختلف به دوره های متنوع تقسیم کرد: دوران پیش از انقلاب و پس از انقلاب، سیمای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و برخی نیز مدیریتی. خسروشاهی نیز از این شمار بود. به ویژه او از کسانی است که شخصیت پیش از انقلاب و پس از انقلاب وی، از منظر سیاسی و عملکردی، به شدت متفاوت است.
من در این گفتار کوتاه نمی خواهم به بعد عملکرد سیاسی و مدیریتی مرحوم سید هادی خسروشاهی بپردازم. همین قدر می گویم که من نه با روش و منش پیش از انقلاب او همراه و همدل بوده ام و نه به ویژه با مشی سیاسی و فکری پس از انقلابش در این چهل و یک سال موافق بوده و هستم. با این حال او در دوران پیش از انقلاب و تا حدودی پس از آن، سهم مهم و مفیدی در تکاپوهای فرهنگی و مطبوعاتی ایران از منظر اسلامی داشته است و از این رو برآنم تا در این گفتار، به او به عنوان یک فعال مطبوعاتی و یک کارگزار فرهنگی، ادای دین کنم.
خسروشاهی در دو زمینه سهم مفیدی در ارتقای فکری و فرهنگی جامعه مذهبی (و شاید هم غیر مذهبی دهه چهل به بعد) داشته است. یکی در زمینه آشنایی ایرانیان علاقه مند به تحولات فکری و فرهنگی و سیاسی جهان اسلام و بیشتر جهان عرب و خاورمیانه و دوم تعمیق اندیشه سیاسی اسلامی در اقشار مختلف و از جمله در طلاب و دانشجویان. در پنجاه – شصت سال قبل اطلاعات زیادی در سطح عمومی از خارج از کشور و از جمله جهان عرب و جود نداشت و کتابها و مقالات و مطبوعات چندان زیاد نبودند و رسانه هایی چون رادیو و تلویزیون و مانند آنها نیز خیلی رایج نبود. در آن شرایط سید هادی خسروشاهی در کسوت یک روحانی جوان و فعال مطبوعاتی در جاهای مختلف در سطح کشور (از مجله مکتب اسلام گرفته تا دهها ماهنامه و فصلنامه و سالنامه) پیوسته مقالات و مطالب متنوعی از جهان اسلام و از جنبشهای اسلامی و گویندگان و نویسندگان عرب و غیر عرب در ایران منتشر میکرد. از این نظر او یگانه بود و بعید میدانم نویسندهای در حدو اندازه او در این عرصه فعال و اثرگذار بوده باشد.
با این حال گفتنی است که کارهای خسروشاهی عمدتا ترجمه بوده است و نه تحقیق و تألیف. او آثار زیادی پدید آورده و به اصطلاح کثیرالتألیف بوده است ولی اغلب آثار او ترجمه کتابها و مقالاتی است که از عربی به پارسی برگردانده است. شماری نیز گزیدههای منتخب ترجمه شده است که تحت عناوین مختلف از وی منتشر شده اند. او هم به عنوان یک مترجم سهم مهمی در سنت ترجمه ایران دارد و هم به عنوان ناقل و ناشر افکار متفکران و نویسندگان غالبا سیاسی مسلمان جهان عرب اثرگذار بوده است. هرچند بعدها کم و بیش روشن شد که شماری از این افکار برای جامعه جوان ایرانی نه تنها مفید بلکه مضر هم بوده اند.
البته او را نمیتوان به عنوان یک متفکر و نظریهپرداز دانست که مثلا سهمی در تولید اندیشه دینی و سیاسی نوین اسلامی داشته است؛ او عمدتا در مقام یک ناقل و مبلغ افکار و اندیشه های نوین سیاسی اسلامی در ایران عمل کرده و نقش ایفا کرده است. گزاف نیست که بگویم وی یک آخوند ژورنالیست بوده است که در مطبوعات مذهبی ایران در نیم قرن اخیر اثری ماندگار داشته است. هرچند همیشه ضوابط و معیارهای شناخته شده حرفه ای را رعایت نمی کرده است.
خسروشاهی خود یک فعال سیاسی و مبارز در دهه چهل و پنجاه نبود، بلکه (جز در آغاز جنبش روحانیت) عملا در جریان روحانیون غیر سیاسی و حتی در جبهه مخالف فعالیت می کرد و به همین دلیل در نشر آثار و افکارش با مشکلاتی مواجه نمی شد (و اگر هم بوده محدود و موردی بوده و من بی خبرم) اما شگفت است که از اثرگذارترین روحانیونی بود که افکار و آثار نویسندگان سیاسی و انقلابی عرب مسلمان را در ایران بازتاب میداده است. در مجموع خسروشاهی در شمار روحانیونی بود که اصطلاحا محافظهکار شمرده میشد.
او بیش از همه دلبسته سید جمال الدین اسدآبادی بود و حتی شمایل ظاهری او نیز شباهت زیادی به سید داشت و شاید تعمدا خود را به سیمای سید می آراست. علاقه او به سید جمال نیز پیش از آن که محصول اندیشه های نوگرایانه او بوده باشد، برآمده از روحیه انقلابیگری و به طور خاص عزتخواهی مسلمانان و استعمارستیزی او بوده است. اصولا در ایران معاصر کسی به اندازه خسروشاهی در معرفی سید جمال به ایرانیان و به پارسیزبانان سهم نداشته است. در اسفند ماه ۱۳۷۵ به مناسبت سده درگذشت سید کنگره جهانی در تهران با مدیریت خسروشاهی برگزار شد که من هم به دعوت ایشان با ارائه مقاله و بعد سخنرانی در کنگره مشارکت داشتهام. در همین زمان با همت خسروشاهی مجموعه آثار سید جمال تجدید چاپ شده و در یک مجموعه انتشار یافته که در جای خود اقدامی فرهنگی مهم به شمار می آید.
اما جدای از آن، خسروشاهی، به لحاظ فکری و جریانی، به جریان بنیادگرایی اسلامی معاصر گرایش داشت و یکسره مبلغ آثار و افکار آنان بود. به طور خاص به جریان فدائیان اسلام و نماد آن سید مجتبی میرلوحی (مشهور به نواب صفوی) تعلق خاطر شدید داشت و در جهان عرب نیز مبلغ آموزه های اخوان المسلمین و مرشدالعام آن بود. اغلب ترجمه های خسروشاهی از متون اخوانی بوده است. به ویژه به حسن البنا بنیادگذار سازمان جهانی اخوان المسلمین و بعد به سید قطب به عنوان نویسنده و نظریه پرداز اثرگذار اخوان تمایل و اعتقاد و ارادت وافر داشت. اگر گفته شود سید هادی خسروشاهی نماینده و سخنگوی اخوان در ایران معاصر بوده گزاف نیست.
با توجه به این گرایش، هم در جهان عرب و هم در ایران، خسروشاهی با جریانهای ملیگرا به شدت مخالف بود. در ایران با مصدق و جریان مصدقی معارض بود و همواره از آنان به دلیل اختلاف نظر مذهبی با کاشانی و فدائیان اسلام انتقاد می کرد. به ویژه از موضع اسلام اخوانی با ناسیونالیست های عرب شدیدا مخالف بود. او به شدت منتقد جمال عبدالناصر بود که با اخوان المسلمین درگیر شده بود و بعد هم به سرکوبی جریانهای تندرو اسلامی پرداخت و از جمله سید قطب را اعدام کرد. این جبههبندی در ارتباط با مسئله فلسطین نیز خود را نشان می داد. با این همه، خسروشاهی با مصدقی های مسلمان صادق و مبارز مانند نهضت آزادی و مهندس بازرگان و سحابی ها و آیت الله طالقانی برخوردهای مداراگرانه و محترمانه داشت و همواره حریم ادب را رعایت می کرد. به رغم چنین دیدگاهی، اصولا خسروشاهی از نظر شرح صدر و نقدپذیری، در جمع علمای دینی معاصر ایران کممانند بود.
اما من که دیری است از جریان اسلام سیاسی و انقلابی و آن هم از نوع بنیادگرایی ستیزنده و نابردبار اخوانی فاصله گرفته ام و حتی با آن مخالفم، از این منظر خود را وامدار خسروشاهی و مانند او می دانم که در ارتقای دانش سیاسی و گسترش اطلاعات از جهان اسلام و عربِ کسانی چون من در جوانی نقش مهمی داشته است. این اطلاعات در هر حال برای نسل ما مفید و روشنگر بوده است. از این رو برای او غفران الهی طلب می کنم.
8 پاسخ
با سلام به دوستان و سپاس فراوان از همه که از سر مهر و بزرگواری وجیزه ام را مورد تأیید قرار دادند و خودم نیز مشمول لطف شان شدم.
اما در مورد دو نقدنوشته جناب بهرنگ گرامی. فکر می کنم اگر در نوشته تأمل بیشتر کرده بودند نیازی به خشم و اعتراض نبود. نه از کسی دفاع کرده ام و نه کسی و جریانی را محاکمه و یا تبرئه کرده ام. آنچه من گفته و کرده ام ادای دین شخصی به مردی است که تلاش های فرهنگی و قلمی و مطبوعاتی او را در طول نیم قرن برای جامعه و از جمله خودم مفید دانسته ام. همین. حال اگر شما حرفی دارید می توانید بفرمایید مثلا بفرمایید که تشخیص من درست نبوده است. تازه در آن صورت تشخیص من لزوما نادرست نخواهد بود.
حال اگر مرحوم خسروشاهی مبلغ اخوان و یا فدائیان اسلام و یا کاشانی بوده من پاسخگو نبوده و نیستم. تازه من هم از این رویکردها فاصله گرفته و از جمله این که در گذشته چنین و چنان فکر می کرده ام را یادآوری کرده ام.
اما این که اگر فردی از فدائیان اسلام کسروی را به قتل رسانده البته جنایت کرده است. قتل کسروی با همه نقاط ضعف و قوتش ضایعه فرهنگی بزرگی بود برای ایران و ایرانیان. ولی توجه داشته باشید اتهام «قتل» عنوانی است حقوقی و در فقه قرآنی فقط عامل قتل قاتل است چرا که «ومن قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا» از این رو تمام یک جریان را نمی توان قاتل دانست. این درست مانند آن است که آیت الله خمینی به دلیل یک اظهار نظر جبهه ملی در سال ۶۰ کل یک حزب و رهبر فقید آن را مرتد اعلام کرد.
از اینها گذشته فدائیان اسلام و یا اخوان المسلمین و یا هر فرد و جریان دیگری یکسره سیاه و یا سفید نیستند. حق هر مقامی باید حفظ شود. زمان و شرایط را باید در نظر گرفت. اگر حمایت خسروشاهی از فدائیان اسلام و یا نواب صفوی «جرم» باشد، من هم که در روزگاری نواب را می ستودم و یا از مجاهدین خلق حمایت می کردم مجرم هستم و لابد باید مجازات شوم. لابد آیت الله طالقانی که زمانی نواب فراری را در خانه اش پناه داد مجرم بوده است. از همه مهم تر اصلا خود جنابعالی که از مرحوم کسروی جانانه دفاع و حمایت می کنید می توانید پاسخگوی تمام افکار و اعمال او باشید؟ آیا شما هم در کتابسوزان او شریک جرم هستید؟ حاشا و کلاّ. راستی چه فرقی است بین کتابسوزان کسروی و آخوند تبریزییان؟
امیدورام روشن سخن گفته باشم
اشکوری
جناب داود بهرنگ
در تاریخ دعوا و تند روی و جنگ و صلح، قتل و اعدام و …زیاد رخ داده است. در گذشته گاهی چند نفر را میکشتند، و در عصر مدرن چند صد هزار و یا ملیون را. و البته ظلم و قتل بیگناهان محکوم است.
نمیدانم با آن آیات عربی قران چه چیزی را میخواستید تبیین کنید. عجالتا، آن ترجمه ای که اولش ارائه دادید، ارتباطی با آن آیات ندارد. احتمالا اشتباهی رخ داده است.
بعد هم تکریم مرحوم خسروشاهی بعنوان یک شخصیت فرهنگی تاریخ معاصر ایران، لزوما ارتباطی به مسائل مربوط به کسروی ندارد. مگر با یک ارتباط بسیار دور و ..
خداوند از سر تقصیرات ما و ایشان بگذرد.
علی تبریزی عزیز
۱/ من به گمانم ما اکنون در “عصر عقل” به سر می بریم. نظر به نکتۀ شماره ۲ آزادی گفتگو و نوشتار از الزامات این عصر است.
۲/ از ویژگی های عقل در عصر عقل این است که دارای ماهیت جمعی است. یعنی “عقل ما” عبارت از “عقل جمعی” ماست.
۳/ من به گمانم نوشتۀ آقای اشکوری ناشی از سوء تفاهم است. ایشان تا زمانی که بستگان آقای احمد کسروی نواب صفوی را قاتل می دانند حق ندارند به دیدۀ اغماض به این موضوع بنگرند.
۴/ من نیز نواب صفوی و جریان فداییان اسلام را قاتل می دانم. فرق نوشتۀ من با نوشتۀ آقای إشکوری در این است که آقای إشکوری در نوشته شان به حساب دیگران مدارا فروشی می کنند. من در نوشته ام خود را کسی می دانم که از فقدان احمد کسروی در رنج ام و خود را داغدار قتل فجیع و ددمنشانۀ او می دانم. [من این را داغ بر دل خود می دانم و بارها بر آن گریسته ام و هنوز می گریم.]
من چون مایلم دیگران را با قرآن نیز آشنا کنم این جا با اجازه تان معنی مداراگرایی را مبنی بر قرآن برایتان روشن می کنم:
در قرآن گفته می شود که؛
«ای باورمندان! «بردبار و اهل مدارا باشید! اگر چنان چه بر سر آنچه که مورد علاقه تان است با کسانی که مخالف و یا دشمن علاقمندی هاتان هستند درگیر شدید و آسیب دیدید [به جای کین توزی و انتقام و خون خواهی] داوری را به «داور دادگر» که خداست وانهید.» [عربی اش می شود: قال الله تعالى فی کتابه العزیز ( وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ . الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ.»]
گزارۀ «إنا لله و إنا إلیه راجعون» یعنی: مر مرا یا ما را «داوری به «داور دادگر» وانهاده است!»
۵/ آقای إشکوری امیدوارانه در نوشته شان افکار عمومی را مخاطب قرار می دهند . مراد من نیز این است. و داور دنیوی و این جهانی ما در عصر کنونی «خرد جمعی» ماست.
با احترام
داود بهرنگ
جناب داود بهرنگ
با معادلات شما، همه قاتلند و باید مقتول شوند!
با سلام و تشکر از توضیحاتی که جهت شناخت این شخصیت دادید
با سلام به آقای اشکوری عزیز؛
احتراماً موارد زیر را خاطر نشان می کنم:
شما در «ندای آزدی» به تاریخ ۶ آذر ۱۳۹۸ در بارۀ احمد کسروی می نویسید که؛
«بی تردید احمد کسروی یکی از چهره های تأثیرگذار دینی معاصر ایران است که از جهات مختلف بر کثیری از مصلحان دینی زمان خودش و پس از خود اثری مستقیم و غیر مستقیم نهاده است.»
جا داشت این جا ـ همچنین ـ می نوشتید که؛
نواب صفوی کسی است که باری اقدام به کُشتن [دانشمند پژوهشگری چون] احمد کسروی کرد. بار دیگر وی را به دست کارگزاران خود به طرز ددمنشانه ای کُشت.
سپس می نوشتید که؛
«خسرو شاهی [که دوست و آشنای دیرین من است در سراسر زندگی اش] از [هواخواهان و جانبداران و] شیفتگان نواب صفوی بود.» [و کارش در خلال نوشتارش ترویج این معنا بود.]
می نویسید: «اصولا خسروشاهی از نظر بردباری و نقدپذیری، در جمع علمای دینی معاصر ایران کممانند بود.» حقا که چنین است. این گفته تان دلالت بر این دارد که «علمای دینی معاصر» ضد بشرند. جمعی که بردبار و نقد پذیرش خسروشاهی است جمع قاتلان است.
و به یاد داشته باشیم که؛
قاتل؛ قاتل است. هواخواهی و جانبداری از قتل ـ در هر جامعۀ مدنی ـ جرم است.
با احترام
داود بهرنگ
درود بر جناب استاد یوسفی اشکوری و متانت و قدرشناسی شان از یک عالم دینی فعال و روشنگر آزادمنش، با همه ی نواقص و کمبودهایش!
بعضی دم از پلورالیسم میزنند و بعضی عمل میکنند. دین حنیف اسلام در رفتار اخلاقی با افراد صاحب افکار مختلف، بشدت پلورالیست است. هر چند از نظر اعنقادی، قائل به مرزبندی حق و باطل، بعنوان دوسوی ارزشها و شناخت هاست.
از جناب اشکوری بخاطر ادب و انصاف و قدرشناسی از زحمات دیگران-که در میان ما دارد کم میشود-تشکر میکنم.
سلام
من هم با مرحوم مذکور آشنائیی داشتم
لذا با دقت مطلب استاد یوسفی اشکوری را خواندم
الحق که در عین ایجاز جامع و کامل بود و آن مرحوم همانطور بود که استاد ذکر کرده اند
دیدگاهها بستهاند.