شوخی با مسلسل
قسمت سوم و آخر
توهم تحدید حیات جهانی اسلام
در دنیای اسلام از یک سو نمونه های فراوانی از نوگرایی و مدرن شدن دیده می شود، اما در همان حال نمونه های بسیاری از بازگشت به گذشته و تلاش برای تجدید حیات دیده می شود. غرب غالبا این دوگانگی و استیصال ناشی از آن را نمی فهمد و درک نمی کند. داعش برای جهان غرب یک معماست و نمی تواند درک صریح و مشخصی از آن داشته باشد، مردمان غرب به آن ده هزار دیوانه عضو داعش مثل یک لشکر بزرگ نگاه می کنند که انگار ده میلیون نفرند و به همین دلیل هم با ضعف با آنان برخورد می کنند و فرصت می دهند تا این لکه های چرک بزرگتر شوند.
برخلاف تصور غرب اسلام بسیار نیرومند و در حال پیشروی نیست، این توهم بخاطر رشد جمعیت مسلمانان در کشورهای اسلامی و اروپا و بمب گذاری های خونین و فریادهای گوشخراش بنیادگرایان اسلامی است که غربی ها به عنوان دلایل خود ارائه می دهند. ولی واقعیت این است که جهان اسلام خود را در یک تنگنای دفاعی احساس می کند و تصور می کند که بدین گونه علیه تهاجم سیاسی و اقتصادی غرب به اعتراض برخاسته است. تصور تجدید حیات جهانی اسلام در غرب فقط حجابی است که بر روی زوال تمدن اسلامی کشیده شده است. تاکید خشونت آمیز بر نمادهای اسلامی در حقیقت چیزی نیست، مگر نشانه ای از عقب نشینی ذهنی.
اشپنگلر می گوید: « کسی که بیش از حد از نژاد حرف می زند، نشانگر این است که دیگر نژاد ندارد.» حالا نژاد در جهان اسلام وجود ندارد، اسلام نژاد نیست، کشورهای نوبنیاد اسلامی توانایی ندارند که برای شهروندان خود یک هویت پایدار و معنادار عرضه کنند. حامد عبدالصمد می گوید: « دین منبع هویت کشورهای اسلامی است. ولی دین اسلام دیگر توانایی آفرینش نیروی خلاق را ندارد. فقط فرهنگ مقاومت برایش باقی می ماند. این مقاومت معطوف به ریشه های واقعی این عقب ماندگی نیست و به انقلاب هم منتهی نمی شود، بلکه فقط در جستجوی یک مقصر و عامل عقب ماندگی در خارج خود است که می بایستی مسئول فلاکتش شمرده شود.»
(قسمت سوم )
توطئه علیه اسلام، فرافکنی از میان رفتن فرهنگ اسلامی
در همه جای دنیای اسلام همه انگشت ها را به سوی آسیاهای بادی دشمن دراز کرده اند و هر کسی سعی می کند توطئه ای جدید را کشف کند که « دشمنان» برای نابودی اسلام طراحی کرده اند، از نقشه صهیونیست ها برای عقیم کردن مسلمانان، تا نقشه نیل تا فرات، تا فاسد بودن علوم اسلامی، تا وحشت بی نظیر از اینترنت وفیسبوک و توئیتر و یوتوب، از هشتاد درصد مردم ترکیه که همه خارجی ها را دشمن می پندارند و از بوکوحرام که هر آموزش غربی را دشمن می داند، تا توهم توطئه گروههای راک و شیطان پرستان و سریال های تلویزیونی در ایران و هر چیزی که بشود فکرش را کرد.
از طرف دیگر فعالیت های نظامی در بیست سال گذشته افغانستان، عراق، چچن، فلسطین، سوری هآ، ایران و … راه را برای رشد نظرات توطئه درباره تلاش ها و ادعاهای هژمونی طلبانه غرب باز می کند. « بسیاری از اروپائیان نگران اسلامی شدن اروپا و زوال مغرب زمین هستند. و از سوی دیگر مسلمانان خود را به عنوان قربانیان نقشه های استادانه غربیان می نگرند که هدف شان کنترل کامل منابع اقتصادی و نابودی اماکن مقدسه آن هاست….» این درک از یک سو ناشی از « تصویری که جهان غرب و جهان اسلام از خود و دیگری دارد» و از سوی دیگر « ناشی از ترس، ناتوانی و فرافکنی تاریخ خود بر طرف مقابل است.»
جمله طلایی حامد عبدالصمد این است که: « اسلام ممکن است همه چیز باشد، ولی قطعا یک چیز نیست. اسلام نیرومند نیست. برعکس، اسلام شدیداً ضعیف و بیمار است. این دین هم به لحاظ فرهنگی و هم از نظر اجتماعی در حال عقب نشینی است. خشونت دینی، اسلامی کردن فزاینده عرصه عمومی و پافشاری جنون آمیز روی نمادهای اسلامی ( مانند حجاب) تنها واکنش های عصبی این عقب نشینی هستند.»
اما چه چیز باعث شده که دنیای اسلام در عین عقب نشینی، تلاش می کند خود را نیرومند، رو به آینده و قدرتمند معرفی کند. این سئوالی است که سعی می کنیم در ادامه به آن پاسخ بدهیم.
نفت، اخوان المسلمین و تاخیر شکست
وقتی به نومسلمان های اروپایی هیجان زده پیوسته به داعش نگاه می کنیم که مثل رابینسون کروزوئه یا کمابیش شبیه هیپی ها در دنیای آنارشیستی که هر کسی هر غلطی می خواهد می کند، و وقتی بتوانیم از چشم این نومسلمان های فریفته آنارشیگری واقعیت را ببنیم در خواهیم یافت که نوعی حس پیروزی بر بسیاری از مسلمانان وجود دارد، این تصور پیشروی کردن تنها ناشی از یک حس بسیج هیجانی است.
اشپنگلر می گوید: « بدا به حال کسانی که بسیج کردن را با پیروزی عوضی می گیرند.» همه جای جهان اسلام گروه های جدید تشکیل شده اند. اما آیا این اجتماع دلالت بر پیروزی می کند؟ آیا افزایش دختران باحجاب در اروپا، زایش د ه ها گروه بسیار تندرو در آسیا و آفریقا نشانه پیروزی خاصی است؟ یا اینها در واقع بسیج شدن افرادی است که احساس نابودی درونی می کنند؟ شاید نقطه کلیدی تحلیل حامد عبدالصمد که برای ما علت کشدار شدن زمان ویرانی فرهنگ اسلامی را توضیح می دهد همین است. او می گوید:
« طبق منطق تاریخ می بایستی فرهنگ اسلامی حداکثر در دهه ۲۰ قرن بیستم از صفحه روزگار محو می شد. پس از لغو نظام خلیفه ای که به نظر می رسید جای حکومت الهی با دولت ملی عوض می شود و دیگر الگوی برای حکومتی پدرسالارانه و آینده ای وجود ندارد. ولی تاسیس اخوان المسلمین در سال ۱۹۲۸ در مصر و چند سال پس از آن کشف نفت در عربستان ظاهرا کافی بود، تا جلوی نابودی اسلام گرفته شود. خصوصی سازی جهاد و شکوفایی وهابی گری ظاهرا توانست به اسلام سیاسی تکان نوین و قدرتمندی بدهند.»
در واقع این حوادث یک تنفس مصنوعی برای فرهنگ اسلامی در حال مرگ بود. بسط نظریه عبدالصمد با باز کردن سه اتفاق ممکن است، نخست اینکه در دنیای دو نیمه شده اسلام که بخش شیعه آن با مرکزیت ایران بود و بخش سنی آن از عثمانی به حجاز منتقل شد، نفت کشف شد و همین نفت باعث شد بدن نحیف جامعه اسلامی جانی تازه بگیرد. عثمانی ها به بن بست رسیده بودند و قاجار نیز، اما نفت خون تازه را به جریان انداخت، همزمان با آن دولت ملی در ایران و ترکیه جانشین دولت خلافت در عثمانی و سلطنت جانشین امام زمان قاجاریه در ایران شود. تشکیل اخوان المسلمین هم جریان نوگرا را به عنوان اعضای ارکستر موسیقی کشتی تایتانیک دنیای اسلام وارد کرد. جریانی تشکیلاتی که توانست اسلام از میان رفته را به شکلی سامان بدهد.
جهان اسلام میان ترس و امید
واقعیت جهان اسلام این است که موضع سازش ناپذیری با روح مدرنیته دارد. نوگرایان دینی و اصلاح طلبان دینی اگر چه تلاش خودشان را می کنند، اما مثل شنای برخلاف جریانی هستند با سرعتی بسیار محدود و فایده ای نه چندان در دسترس؛ و این بنیادگرایی و کینه ورزی آن در برابر غرب است که رو به افزایش است و پیامدهای آن افزایش خشونت و انزوای جهان اسلام است. این بخش نومیدانه جهان اسلام است.
اما از سوی دیگر، « فرایند فردیت یابی مسلمانان جوان نیز آغاز شده است. این فرایند باعث می شود استفاده افراطی از اینترنت ، خریدهای افراطی کالاهای مصرفی، بی اعتمادی به ساختارهای سنتی…. اینها روندهای متفاوت، موازی و متاثر از یکدیگرند که می توانند هم به دموکراسی و هم به بنیادگرایی و خشونت گرایی منجر شوند. بستگی دارد که این افراد منزوی شده در چه زیرساخت و شبکه اجتماعی قرار بگیرند.»
به همین دلیل عبدالصمد نتیجه می گیرد که « در کشورهایی مثل ایران و مصر از یک طرف بنیادگرایی گسترش می یابد و از طرف دیگر جوانان تلاش می کنند تا خود را از این چهارچوب های سنتی رها سازند.» جنگ فرهنگ های هانتینگتون مدت هاست که واقعیت یافته است. این جنگ نه فقط بین اسلام و غرب، بلکه در کشورهای اسلامی بین فردگرایی و همگرایی و سنت و نوآوری آغاز شده است. تقریبا در اغلب کشورهای جهان اسلام، در کشورهایی مانند ترکیه و ایران و مصر بیشتر و در عربستان کمتر، میان محافظه کاران و اصلاح طلبان اسلامی درگیری وجود دارد. اما هر دو می خواهند از قرآن همان حرف های خودشان را دربیاورند. محافظه کاران اصلاح طلبان را به عنوان ستون پنجم غرب بدنام می کنند، و آن ها را بی اعتبار و پاکسازی می کنند.
کشتی به راه خودش ادامه نمی تواند بدهد
توصیف حامد عبدالصمد از وضعیت جهان اسلام درک وضعیت را راحت می کند. این توصیف در مورد ایران بسیار جاافتاده تر هم هست. وی می گوید: « جهان اسلام مثل کشتی تایتانیک است. کشتی مدت هاست صدمه دیده، در وسط اقیانوس سرد عصر نوین سرگردان است و نمی داند از کدام طرف ممکن است نجات دهندگان برسند. مسافران درجه سه در کابین های خود خوابیده اند و اصلا خبری از فاجعه ندارند. ثروتمندان سعی می کنند با قایق های نجات معدودی که دارند فرار کنند، روحانیون با شعارهای تکراری مردم را به صبر و استقامت دعوت می کنند. اصلاح گرایان اسلامی با نواختن ارکستر در آخرین لحظه های غرق شدن کشتی می خواهند به مسافران این توهم را القا کنند که وضعیت هنوز عادی است. آنها با اینکه می دانند مدت هاست دیگر کسی به آنان گوش نمی دهد، به نواختن ملودی اصلاح گرانه خود ادامه می دهند.»
یکی از امیدهای بزرگ تغییرات جمعیتی است. تغییرات جمعیتی ده ها برابر تحولات فکری و سیاست حلال مشکلات جهان اسلام است. امانوئل تود و یوسف کورباژ در کتاب « انقلاب بی وقفه» به بررسی جمعیت شناسی دنیای اسلام پرداختند. براساس بررسی های آنان جمعیت شناسی جهان اسلام نشان می دهد که رشد جمعیت فراوان است و جمعیت جوان تحصیل کرده اند و همین مسئله موجب جابجایی جمعیتی و تغییر ماهیت بنیادگرایی می شود و باعث می شود جامعه آینده در جهان اسلام بتواند خودش را با تحولات مدرن وفق بدهد.
سکولاریزاسیون در جهان اسلام
سکولاریزاسیون یکی از راههایی است که ممکن است بتواند به عنوان راه برون رفت تصور شود. اما حامد عبدالصمد معتقد است که این امر به دودلیل دشوار است. نخست اینکه تقدس گرایی در همه حوزه های زندگی عادی مردم نفوذ کرده است. مثلا حجاب که بمانند یک تابو در بخشی از جهان اسلام وجود دارد و نه تنها در سال های اخیر کمتر نشده، بلکه به علت کارکرد هویتی اش دامنه وسیعتری هم یافته است. و از سوی دیگر بخاطر نسبت و رابطه زبان عربی و کشورهای جهان اسلام، او معتقد است تا وقتی زبان عربی همراه با زندگی مدرن متحول نشود، به عنوان مانعی برای تغییر عمل می کند.
از جانب دیگر سکولاریزاسیون الزاماً با دموکراسی که لازمه همراهی و همزیستی دنیای اسلام با زندگی مدرن است، همراه نیست. دیکتاتوری های سکولار، همیشه می توانند همه چیز را به جای قبل بازگردانند، افزایش رویکردهای دینی در ترکیه، سوریه، عراق و مصر که دوره طولانی سکولاریزم را طی کردند و بعد مجددا به سوی اسلامگرایی حرکت کردند، مثال های قابل تعمقی است.
دشمنانی بزرگتر از دوستان
هیچ شکی نیست که حمله مغول در ویرانی ایران صدها برابر حمله اسلام نقش داشت. این موضوع چنان واضح است که لازم نمی دانم برایش دلیلی بیاورم، ولی ما هرگز از مغولها به عنوان عامل عقب ماندگی و بدبختی مان یاد نمی کنیم، در حالی که این کار را درباره عرب ها می کنیم، با وجود اینکه حمله مغولان شش سده پس از حمله اعراب رخ داد و صدها برابر به ما بیشتر لطمه زد.
علت این است که مغولان امروز در جهان اهمیتی ندارند. بهتر است بگوئیم وجود ندارند، و چون وجود و اهمیت ندارند، نمی توانیم مشکلات مان را به گردن آنها بیاندازیم. در حالی که عرب ها و اسلام هم وجود دارند و هم دولت ایران یک دولت اسلامی است، پس هم دولت و هم مردم می توانند عرب ها را بزرگترین یا تنها مهاجم به ایران بدانند.
این موضوع درباره روسیه هم صدق می کند. روس ها در جنگهای ایران و روس و همچنین غائله آذربایجان، استقلال ایران را مورد تهدید قرار دادند و بخش مهمی از کشور ما را دزدیدند. اما ما هرگز در مورد آنها آنقدر سختگیر نیستیم و دشمنی نمی کنیم که با آمریکا، اسرائیل و انگلیس می کنیم، در حالی که اسرائیل در هرگز به ایران لطمه نزده و هیچگاه با منافع کشور ما تضاد نداشته و انگلیس هم اصلا نقش ویژه ای علیه منافع ایران بازی نکرده است و آمریکا هم متهم است به اینکه در یک کودتای مشکوک دخالت کرده است. اصلا این سه کشور نقشی در سرنوشت ما نداشتند، با این همه ما آن ها را دشمن تر از روسیه می دانیم، فقط به این خاطر که در حال حاضر تعیین کننده اند و ما می توانیم ضعف های مان را به گردن آنان بیاندازیم.
با همه اینها که گفته شد، همه تغییراتی که لازم است در جامعه اسلامی رخ بدهد، بقول حامد عبدالصمد «تا زمانی که جهان اسلام بر ویرانه های تاریخی خود احساس خوب و مطبوعی دارد، موفق نخواهد شد دگرگونی را محقق سازد.»
پایان
پدیده اسلام در بروکسل ( قسمت اول)
پدیده اسلام در بروکسل ( قسمت دوم)
پدیده اسلام در بروکسل- (قسمت سوم)
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…